به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم، مناظره و احتجاج، از دیرباز در مجامع فرهنگی مسلمانان رواج فراوان داشته
است، بلکه باید گفت: مناظره از همان روزگاران صدر اسلام، که یهود و نصاری،
به حضور پیامبر اسلام(ص) می رسیدند، آغاز گشت و رواج یافت.مناظره، موضوعی
بسیار با اهمیّت است، ولی امری است بسیار ظریف و حساس و سودمند و گاه
زیانبار. اگر به صورتی درست انجام پذیرد، از مهم ترین کارهای علمی، فرهنگی،
دینی و سیاسی است و اگر به صورتی غیرصحیح و نامناسب انجام پذیرد، نتیجه
عکس خواهد داشت.
در اواخر قرن چهارم، همزمان با عصر شیخ مفید، این
دانش رواج فراوان داشته است. مفید نیز، به این مسأله اهمیت بسیار می داده
است و بخش عمده ای از زندگانی خویش را صرف ترویج این دانش و عمل به آن
کرد.
وی، دیدگاه کسانی که مناظره را ناروا می دانستند، نقد کرد و
ضرورت و لزوم آن را اثبات کرد و در برخی از کتابهایش، ازجمله: تصحیح
الاعتقاد و الفصول المختاره، احتجاج و مناظره را سیره پیامبران و ائمه
معصومین(ع) دانسته و روایاتی را نیز در تأیید مناظره از ائمه(ع) نقل می کند
و ستایش و عنایت ائمه(ع) را از مناظره کنندگان شیعی، دلیل بر اهمیت آنان
به این دانش می داند.
در شکل امروزی، کرسی های آزاداندیشی یکی از
جدی ترین مطالباتی است که رهبر فرزانه ی انقلاب همواره مطرح فرموده اند و
با وجود این و به رغم مطالبه ی صریح و جدی مقام معظم رهبری، هنوز آن چنان
که باید و شاید بدان پرداخته نشده است به گونه ای که نارضایتی حضرت آیت
الله خامنه ای از روند برگزاری کرسی های آزاداندیشی را به روشنی می توان در
کلام ایشان مشاهده کرد که فرموده اند: «فکر کنید، بگویید، بنویسید، در
مجامعِ خودتان منعکس کنید، آن کرسی های آزاداندیشی را که من 100 بار با کم و
زیادش تأکید کرده ام راه بیندازید و این ها را هی آنجا بگویید. این می شود
یک فضا. وقتی یک فضای گفتمانی به وجود آمد، همه در آن فضا فکر می کنند،
همه در آن فضا جهت گیری پیدا می کنند، همه در آن فضا کار می کنند.»
استفاده
صحیح از شیوه احتجاج می تواند مبانی دین و انقلاب را در تمامی ابعاد آن
تقویت نموده و نمادی از هم افزایی فرهنگ و سیاست اسلامی - انقلابی باشد.
درک
این حقیقت ما را به فهم چرایی تأثیر بی مانند برخی عالمان این عرصه در
حمایت از انقلاب اسلامی و آرمانهای آن آشنا می سازد که افرادی چون علامه
طباطبایی، شهید مطهری، علامه جعفری و... بر تارک قله آن قرار دارند و ضرورت
بهره مندی از تواناییهای اشخاصی چون آیت الله مصباح یزدی در این خصوص
وتربیت افرادی در این زمینه را الزام آور می نماید.
الف - منظور از احتجاجات و مناظرات معصومان(ع)احتجاج
در لغت به معنای حجت و دلیل آوردن است. در دانش منطق، مراد از احتجاج، حجت
آوردن به منظور اثبات یا رد و ابطال نظریه و عقیده ای است.
در میان
روایات به احادیث بسیاری برمی خوریم که معصومان(ع) به احتجاج و مناظره
پرداخته اند. در این مناظرات که معمولاً با مخالفان، زندیقان و عالمان اهل
کتاب بوده است، موضوعاتی چون اصول و فروع دین اسلام، خلافت بلافصل
امیرالمؤمنین(ع)، اثبات عصمت و بی گناهی سلسله انبیاء، اثبات وجود خداوند،
وحدانیت خداوند و... مورد چالش و احتجاج قرار گرفته است. ابومنصور احمدبن
علی بن ابی طالب طبرسی که از محدثان و دانشوران شیعی قرن ششم هجری است،
غالب این احتجاجات و مناظرات را در کتابی به نام: «الإحتجاج علی أهل
اللجاج» گردآوری کرده است.
معمولاً احتجاجات اهل بیت(ع) به صورت
خطبه و نامه انجام می شده است. از مشهورترین خطبه هایی که در این موضوع
گنجانده می شود، خطبه ی حضرت زهرا(س) است و نیز می توان گفت که برای نخستین
بار پیامبر اکرم(ص) در خطبه ی غدیرخم، در سال دهم هجرت با مخاطبان به شکل
ضمنی به احتجاج پرداخت. هم چنین در میان توقیعات رسیده از امام عصر(عج) هم
به تعدادی نامه برمی خوریم که در آن ها به روش احتجاج و مناظره سخن گفته
شده است.
در احتجاجات و مناظرات اهل بیت(ع) که در حکم روایات و حدیث
به شمار می روند، چندان به بحث سندی پرداخته نمی شود؛ زیرا قوت و استحکام
متن، خود ارزشمندی و صحت صدور حدیث احتجاجی و مناظره ای را روشن می سازد.
گفتنی
است که سیره ی احتجاج نه فقط در زبان معصومان(ع)، بلکه در میان صحابه ی
آنان هم رواج داشته است. هشام بن حکم و مؤمن طاق، دو نفر از اصحاب امام
صادق(ع) بودند که در احتجاج و مناظره با معاندان بسیار توانا بوده اند.
در
میان عالمان شیعه که پس از غیبت صغری آمده اند هم می توان به موارد بسیاری
اشاره کرد. در آثار کسانی مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، علامه ی حلّی و
بسیاری دیگر، مناظرات فراوانی دیده می شود که در موضوعات گوناگون به ویژه
امامت به احتجاج و مناظره با مخالفان پرداخته اند.
ب - اصول مناظره و احتجاج در سیره رضوی(ع)فراهم
شدن زمینه بهره گیری از روش مناظره در دوره سه ساله ولایتعهدی، موجب شد
امام رضا(ع) در بالاترین سطح ممکن از این فرصت استفاده نموده و حیله و مکر
مامون را به فرصتی استثنایی تبدیل نمایند. احتجاجات حضرت از اصولی پیروی می
کرد که برخی از این اصول عبارتست از:
1- میدان دادن به طرف مقابلحضرت
به رأس الجالوت، پیشوای بزرگ یهودیان فرمود: «تَسْأَلُنی اَوْ اَسْأَلُکَ؟
فَقالَ بَلْ اَسألُکَ وَ لَسْتُ اَقْبَلُ مِنْکَ حَجّةً اِلاّ مِنَ
التَّوْراةِ اَوْ مِنَ الْاِنْجیلِ اَو مِن زَبُورِ داوُدَ اَوْ ما فِی
صُحُفِ اِبْراهیمَ وَ مُوسی؛ از من می پرسی و یا من از تو بپرسم؟ رأس
الجالوت گفت: من از تو می پرسم؛ ولی هیچ دلیلی را از تو نمی پذیرم؛ مگر این
که در تورات یا انجیل یا زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسی باشد.»
حضرت
با این که از اوّل به او میدان داد، در مرحله بعدی نیز از پیشنهاد او
کاملاً استقبال کرد و در واقع، میدان را بر او بازتر کرد؛ برعکس، خصم عرصه
را بر حضرت ضیق تر کرد و گفت که فقط از منابع مورد قبول خودش حجت می پذیرد
با این حال، حضرت به گرمی پذیرفت و فرمود: «لَا تَقْبَلْ مِنِّی حُجَّةً
إِلَّا بِمَا تَنْطِقُ بِهِ التَّوْرَاةُ عَلَی لِسَانِ مُوسَیبْنِ
عِمْرَانَ(ع) وَ الْإِنْجِیلُ عَلَی لِسَانِ عِیسَیبْنِ مَرْیَمَ(ع) وَ
الزَّبُورُ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ(ع)؛ دلیلی از من نپذیر؛ مگر آنچه از
تورات که بر زبان موسیبن عمران و آنچه از انجیل که بر زبان عیسیبن مریم و
آنچه از زبور که بر زبان داوود آمده است.»
2- اعطای آزادی کامل به مخالفانممکن
است به افراد در آغاز مباحثه میدان داده شود ولی در پرسشها محدودیت ایجاد
شود و به آن ها اجازه پرسش در حیطه خاص داده نشود اما حضرت ثامن الحجج(ع)
کاملاً به مخالف خود آزادی داد و به او اعلام کرد که هرچه می خواهد بپرسد.
اکنون به یک نمونه در این باره توجّه شود:
آن حضرت به جاثلیق، پیشوای
بزرگ مسیحیان فرمود: «یا جاثَلیقُ! سَلْ عَمَّا بَدَا لَک؛ ای جاثلیق! از
آنچه برایت ظاهر می شود (و آنچه می خواهی) بپرس.»
البته این گونه
آزادی قائل شدن برای رقیب، از هر کسی بر نمی آید. انسانهای آگاه چون امامان
معصوم و آن ها که به علم بی نهایت الهی وصل اند، می توانند چنین مطلبی را
شجاعانه اعلام کنند؛ اما دیگرانی که مناظره می کنند دست کم در حیطه بحث
مورد نظر باید آگاهی و تسلّط کامل داشته باشند و گرنه نباید به مناظره و
احتجاج تن دهند.
3- انصافدر
مناظره و احتجاج باید طرفین از مرز انصاف و عدالت خارج نشوند و تنها به
فکر غلبه و پیروزی از هر راهی نباشند. حضرت رضا(ع) سخت بر این مسأله تکیه
داشت و تلاش می کرد هم طرف مقابل و هم خود از حَدّ انصاف خارج نشود.
عمران
صابی بعد از این که امام هشتم(ع) اعلان کرد هر کس هر پرسشی دارد بپرسد،
برخاست و گفت: «ای عالم مردم! اگر شما (مردم را) دعوت به پرسش نکرده بودی،
من اقدام به پرسش نمی کردم.» حضرت فرمود: «اگر در بین جمعیت، عمران صابی
باشد، تو همانی؟» عرض کرد: «آری، من همانم.» آن گاه حضرت، یکی از مهم ترین
شرایط مناظره را بیان کرد و فرمود: «سَلْ یا عُمْرانُ وَ عَلَیْکَ
بِالنِّعْمَةِ وَ اِیّاکَ وَ الْخَطَلَ وَ الْجَوْرَ؛ ای عمران! بپرس و بر
تو لازم است که انصاف به خرج دهی و از مغالطه کاری و ستمگری پرهیز کنی.»
محمد
بن عبدالله خراسانی خادم حضرت(ع) می گوید: مردی از زنادقه بر امام رضا(ع)
وارد شد؛ در حالی که گروهی نزد حضرت بودند. حضرت ابوالحسن(ع) فرمود: «آیا
این گونه نمی بینی اگر سخن، سخن شما باشد (و خدا و قیامتی در کار نباشد) در
حالی که او (خدا) چنان که شما می گویید نیست، آیا این گونه نیست که ما و
شما از نظر راه یکسان هستیم و روزه گرفتن و نماز خواندن به ما ضرر نمی
رساند.» پس او ساکت شد. آن گاه حضرت ادامه داد و فرمود: «اگر سخن، سخن ما
باشد - و او همان گونه باشد که ما می گوییم، آیا شما هلاک نشده اید و ما
نجات نیافته ایم؟»
4- حوصله و سعه صدر کاملوقتی
«حسین بن قِیاما» از رؤسای واقفیه (و هفت امامیها) نزد امام رسید، بی
ادبانه گفت: «تو امامی؟» حضرت فرمود: «آری.» گفت: «به راستی من خدا را شاهد
می گیرم که تو امام نیستی.»
حضرت بدون آن که ناراحت شود، مدتی
طولانی به زمین خیره شد؛ آن گاه به حسین رو کرد و فرمود: «چه کسی به تو
تعلیم داده و گفته است که من امام نیستم.» گفت: «از امام صادق(ع) روایت شده
است که امام عقیم نیست؛ ولی تو به این سن (بالا) رسیده ای و هنوز فرزندی
نداری.» راوی می گوید: «حضرت رضا(ع) باز سر به زیر انداخت و بیش تر از قبل
به زمین خیره شد.» آن گاه سر برداشت و فرمود: «اِنّی اُشْهِدُ اللهَ
اَنَّهُ لایَمْضیِ الاَْیّامُ وَ اللَّیالی حَتّی یَرْزُقَنِی اللهُ وَلَدا
مِنّی؛ خدا را شاهد می گیرم که شب و روزهای (زیادی ) نخواهد گذشت؛ مگر آن
که خداوند، فرزندی را روزی من می کند.» عبدالرحمان بن ابی نجران می گوید:
«از روزی که حضرت آن سخن را گفت، شماره کردم. کم تر از یکسال گذشت، سپس
خداوند، ابوجعفر «جواد(ع)» را به او عنایت فرمود.»
5- استفاده از مقبولات طرف گفتگودو نمونه در این مورد اشاره می کنیم:
اول:
حسن بن محمد نوفلی می گوید: به حضرت خبر دادم، مأمون، اصحاب ادیان و مذاهب
را جمع کرده و از شما دعوت نموده است که با آنان مناظره کنی. حضرت فرمود:
«می دانی که مأمون چه زمانی از این عملش پشیمان می شود؟ زمانی که احتجاجهای
من را با اهل تورات، با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان و با اهل
زبور با زبورشان و بر صابئین با عبرانیشان و بر طرفداران هربذه با
فارستیشان و... بشنود.»
دوم: مأمون به جاثلیق گفت: «این، پسر عمویم
علی، فرزند موسی بن جعفر از فرزندان فاطمه، دختر پیغمبر و فرزند ابی طالب
است. دوست دارم با او احتجاج کنی و سخن بگویی و انصاف دهی.»
جاثلیق
گفت: «ای امیرمؤمنان! چگونه با مردی احتجاج کنم که او با من احتجاج می کند
با کتابی که من منکر آن هستم و با پیامبری که من به او ایمان ندارم.»
حضرت رضا(ع) فرمود: «ای مسیحی! اگر من با انجیلت با تو احتجاج کنم، آیا اقرار می کنی؟»
گفت: «آیا من توان دارم آنچه را انجیل به آن نطق کرده انکار کنم؟! آری، به خدا بر خلاف میلم، اقرار می کنم.»
آن
گاه حضرت از افرادی که در آنجا بودند خواست بخشهایی از انجیل را بخوانند
که بر نبوت حضرت محمد(ص) دلالت دارد. رأس الجالوت، قسمتی از سفر سوم را
خواند که به نام محمد(ص) تصریح داشت. حضرت به جاثلیق فرمود: «ای مسیحی! تو
را به حق عیسی و مادرش سوگندت می دهم آیا متوجه شدی که من به انجیل آگاهم؟»
گفت: «بله.»
همین طور امام هشتم(ع) در برخورد با رأس الجالوت
بخشهایی از تورات را خواند؛ به گونه ای که رأس الجالوت از تلاوت، بیان و
فصاحت او تعجب کرد تا به نام محمد(ص) رسید، رأس الجالوت گفت: «آری. این
احمد و ایلیا و دختر احمد و شُبَّر و شُبَیْر هستند که تفسیرش به عربی محمد
و علی و فاطمه و حسن و حسین می شود.»
جاثلیق و رأس الجالوت، وقتی
از آگاهی حضرت رضا(ع) به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به خدا قسم،
چیزی برای ما آوردی (و دلیلی اقامه کردی) که توان رد آن را نداریم؛ مگر این
که تورات و انجیل و زبور را انکار کنیم.»
6- احتجاج با زبان طرف مناظرههر
زبان، ظرفیتها و لطافتهایی دارد که فقط اهل آن، متوجه می شود. در مناظره
ها خوب است کسانی وارد عرصه شوند که با زبان مقابل، کاملاً آشنایی داشته
باشند و وجود مترجم و واسطه، خیلی مثمرثمر نیست.
یکی از شیوه های
امام هشتم(ع) این بود که با هر کسی مناظره می کرد، با زبان خود او سخن می
گفت. شاهد این ادعا، مطلبی است که نقل می کنیم:
در سفری که حضرت به
بصره داشت، عمرو بن هدّاب به امام هشتم(ع) رو کرد و گفت: «محمد بن فضل
هاشمی چیزهایی از شما گفته است که دلها زیر بار آن نمی رود.» حضرت فرمود:
«چه گفته است؟» عمرو گفت: «به ما خبر داده است که به تمامی آن چیزی که خدا
نازل فرموده است، آگاهی داری و با تمامی زبانها و لغات آشنا هستی.» حضرت
فرمود: «محمد راست گفته است و من به او خبر دادم. پس بیایید سؤال کنید.»
عمرو گفت: «من، قبل از همه با زبانها و لغات امتحان می کنم. این رومی است و
این هندی و این فارسی و این ترکی. پس آن ها را احضار کرد.» حضرت فرمود:
«فَلْیَتَکلَّمُوا بِما اَحَبُّوا اَجِبُ کُلَّ واحِدٍ مِنْهُمْ بِلِسانِهِ
اِنْ شاءَ الله؛ پس سخن بگویند آنچه دوست دارند تا هر کدام را با زبان
خودشان جواب دهم ان شاء الله.» هر یک از آن ها مسأله ای با زبان خویش
پرسیدند. پس حضرت با زبان خود آن ها و لغاتشان جواب داد. مردم متحیر شدند و
با تعجب، اقرار کردند که آن حضرت، نسبت به لغات و زبان آن ها فصیح تر است.
7- استفاده از شیوه جدال احسنگاه
خصم، مطالبی را در باطن قبول دارد؛ ولی حاضر نیست به آن اعتراف کند و لازم
است مناظره کنند. در این مورد باید از اصل غافلگیری بهره برداری کرد و خصم
را به اعتراف وادار نمود.
حضرت رضا(ع) در مواردی از این اصل در
مناظره استفاده کرده است؛ ازجمله این که آن حضرت به جاثلیق فرمود: «یا
نَصْرانِیُّ! وَالله ِ اِنّا لَنُؤمِنُ بَعیسَی الَّذی آمَنَ بِمُحَمَّدٍ
وَ ما نَنْقِمُ بِعیساکِمُ شَیْئا اِلاَّ ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِیامِهِ وَ
صَلاتِهِ؛ ای مسیحی! به خدا قسم ما ایمان به عیسایی داریم که به محمد(ص)
ایمان آورد و ما ایرادی بر عیسای شما نداریم؛ جز ضعف و کمی روزه گرفتن و
نماز خواندن او.» جاثلیق گفت: «به خدا سوگند! علمت را فاسد و امرت را
ناتوان کردی. من گمان داشتم که تو داناترین مسلمان هستی.»
حضرت
فرمود: «چگونه؟» وی پاسخ داد: «گفتی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود؛
حال آن که عیسی یک روز هم افطار نکرد و شب هرگز نخوابید و همیشه روزه دار و
شبها (در حال نماز) بیدار بود.»
حضرت فرمود: «فَلِمَنْ کانَ یَصُومُ وَ یُصَلّی؟؛ (اگر عیسی خداست ) پس برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟»
جاثلیق لال و منطقش قطع شد.
این کار در واقع، استفاده از غفلت جاثلیق بود و از زبان خود او اقرار گرفت که عیسی بنده خدا بوده است، نه خدا.
نمونه ای از این روش در سیره علماعلما و بزرگان ما نیز گاهی از این اصل بهره برده اند. در این باره به این داستان توجه کنید:
روزی
سلطان الجایتو بر اثر خشم، یکی از همسرانش را سه طلاقه کرد و بعد پشیمان
شد؛ ولی طبق مذاهب چهارگانه اهل سنت، زن بر او حرام شده بود و دیگر حق رجوع
نداشت و باید زن با مردی به عنوان محلّل ازدواج می کرد و بعد از طلاق، می
توانست با او ازدواج کند.
شاه از این حکم به شدّت ناراحت شد. یکی از
وزرا گفت: «عالمی است در حلّه عراق به نام علاّمه حلّی که این طلاق، طبق
نظر او باطل است.» سلطان، نامه ای نوشت و او را به مقر حکومت احضار کرد؛
ولی با اعتراض علمای اهل سنت رو به رو شد. آن ها گفتند: «مذهب علاّمه،
باطل است؛ چون رافضی است و عقل ندارد.»
علاّمه، همراه نامه و قاصدان
به سلطانیه رفت و هنگام ورود، کفش خود را به دست گرفت. بعد از سلام، کنار
شاه نشست. علمای حاضر گفتند: «نگفتیم که این عالم شیعه، ضعف عقل دارد؟»
شاه گفت: «علت رفتار او را از خودش بپرسید.» علما گفتند: «چرا هنگام ورود
در برابر شاه خم نشدی و آداب مجلس را مراعات نکردی؟» علاّمه پاسخ داد:
«پیامبر اسلام(ص) عالی ترین مقام حکومت را داشت. مردم فقط به او سلام می
کردند؛ نه این که بر او سجده کنند. قرآن در آیه 61 سوره نور می فرماید: «هر
گاه بخواهید به خانه ای وارد شوید، سلام کنید که این تحیّت و سلام، برکتی
نیکو از جانب خداست» و همه علما اتفاق دارند که سجده برای غیر خدا جایز
نیست.» گفتند: «چرا ادب را رعایت نکردی و مستقیم، نزد شاه رفتی و کنار وی
نشستی؟» جواب داد: «در مجلس جز در کنار شاه، جای خالی نبود.»
گفتند:
«چرا کفشهای خود را همراه آوردی؟» علاّمه گفت: «ترسیدم پیروان مذهب حنفی
آن را بدزدند؛ چنان که ابوحنیفه کفش رسول خدا(ص) را دزدید.» علمای حنفی
گفتند: «این تهمت است. در زمان رسول خدا(ص) هنوز ابوحنیفه متولد نشده بود.»
علاّمه
گفت: «مرا ببخشید. شافعی، این دزدی را انجام داده بود.» علمای شافعی با
عصبانیت بانگ برآوردند: «تهمت نزن. شافعی، سالها پس از رحلت پیامبر به دنیا
آمد.» علاّمه گفت: «پس احمد حنبل یا مالک این عمل را انجام داده است.»
علمای مالکی و حنبلی پاسخ مشابهی دادند.
در این هنگام، علاّمه به سلطان
رو کرد و گفت: «دانستی که به اعتراف خود علمای اهل سنّت، هیچ یک از رؤسای
چهار مذهب، در زمان پیامبر نبوده اند و این بدعتی است که ساخته اند و اگر
مجتهدی اعلم از آن چهار نفر باشد؛ ولی فتوایش خلاف آن ها باشد، به فتوایش
عمل نمی کنند.»
شاه پرسید: «آیا به راستی هیچ کدام از پیشوایان مذاهب
چهارگانه در زمان رسول خدا(ص) نبوده اند؟» آن ها گفتند: «آری، ای سلطان!»
علاّمه ادامه داد: «شیعیان پیرو امیرمؤمنان علی(ع) هستند که جان پیامبر و
پسر عمو و برادر و وصی (و در زمان ) او بوده است.»
سلطان گفت: «از
این حرفها بگذر. من شما را برای این احضار کرده ام که مسأله سه طلاقه بودن
همسرم را حل کنی آیا سه طلاقه کردن زن در یک مجلس روا است؟»
علاّمه
گفت: «آیا دو مرد عادل، شاهد طلاق شما بوده اند؟» شاه جواب داد: «نه.»
علاّمه ادامه داد: «بنابراین، یکی از شروط طلاق، محقق نشده و همسرتان بر
شما حلال است.»
شاه خدابنده پس از مجاب شدن علمای اهل سنّت و رسیدن
به آرزوی خویش در همان مجلس، مذهب تشیع اثنی عشری را پذیرفت و آن رااعلام
کرد. از آن پس علاّمه، سخت مورد علاقه سلطان محمد خدابنده قرار گرفت و از
امکانات حکومت به نفع اسلام و توسعه تشیع بهره برد.
8- اقناع مخالفمناظره گر باید آن چنان در مناظره قوی باشد که تمام راهها را بر مخالف ببندد و کاملا او را با ادله محکم و قابل قبول قانع کند.
حضرت
رضا(ع) در مناظرات خود از چنین شیوه ای برخوردار بود. بدین سبب، مخالفان
کاملاً قانع می شدند و برخی از آن ها نیز هدایت می یافتند؛ چون زمینه هدایت
در آنان بود.
یک- عمران صابی، مناظره ای طولانی با حضرت رضا(ع)
دارد. نوفلی می گوید که سؤال و جواب بین امام رضا(ع) و عمران صابی طولانی
شد و حضرت او را در اکثر مسائل، مجاب کرد تا رسید به آنجا که گفت: «ای آقای
من! شهادت می دهم تو چنان هستی که وصف کردی؛ ولی یک مسأله باقی مانده
است.»
مسأله بعدی و آخرین مسأله را پرسید و حضرت به خوبی پاسخ داد.
آن گاه گفت: «آقای من! فهمیدم و شهادت می دهم که خدا چنان است که شما وصف و
به یگانگی توصیفش کردی و این که محمد بنده ای برانگیخته بر هدایت و دین حق
است.» آن گاه رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد. وقتی متکلمان، حالت
عمران را دیدند که هیچ گاه در جدل مغلوب نشده بود به امام رضا(ع) نزدیک
نشدند.
دو- رأس الجالوت، پیشوای یهودیان وقتی کاملاً قانع شد، گفت:
«به خدا قسم! ای پسر محمد! اگر ریاست عامّه ام بر تمام یهودیان نبود، به
احمد ایمان می آوردم و فرمان تو را اطاعت می کردم.»
معلوم می شود
رأس الجالوت از نظر ادله کاملاً قانع شده و حقانیت دین محمد(ص) برای او
روشن شده بود؛ ولی ریاست طلبی و دنیادوستی به او اجازه نداد که به حضرت
ایمان آورد و مسلمان شود.
سه -ابویعقوب بغدادی می گوید که ابن
سکّیت، پرسشهایی درباره راز اختلاف معجزات پیامبران پرسید و حضرت، جواب
کامل و قانع کننده ای داد. ابن سکّیت مرتب می گفت: «وَالله ِ ما رَأَیْتُ
مِثْلَکَ قَطُّ؛ به خدا قسم هرگز مانند تو ندیدم.»
9- تربیت مناظره گران توانمندیکی
از امور مورد اهتمام حضرت در مناظره ها، کادرسازی بود. خوب است آن ها که
در فن مناظره تخصص دارند، این فن را به دیگران تعلیم دهند تا در نبود آنان،
دیگران ادامه دهنده راهشان باشند.
حضرت رضا(ع) پس از آن که عمران صابی مسلمان شد، روی او سرمایه گذاری و او را برای مناظره با مخالفان آماده کرد.
حضرت
ثامن الحجج(ع) غلامش را به دنبال عمران صابی فرستاد و او را احضار کرد.
حضرت به وی مرحبا گفت و لباس و خلعتی بر او پوشاند و ده هزار دینار نیز به
وی صله داد. راوی می گوید: «بعد از این قضیه، کار عمران این بود که
متکلمان، نزد او جمع می شدند. پس او دلایل آنان را ابطال می کرد.»
بدین طریق، شاگردان، فن مناظره را می آموختند و کادرسازی صورت می گرفت .
ج- کرسی های آزاد اندیشی، جلوه ای نوین از احتجاج و مناظرهراه
اندازی کرسی های نقد و نظریه پردازی و آزاد اندیشی ازجمله موضوعات بنیادی و
مبنایی است که رهبر انقلاب از همان سال های آغازین دهه هشتاد در پاسخ به
نامه جمعی از فضلای حوزه علمیه قم مورد توجه قرار دادند و در مناسبت های
مختلفی که با استادان، دانشجویان و طلاب و فضلای حوزه و دانشگاه دیدار
داشتند، اهمیت این موضوع را تبیین و بر اجرای آن تأکید می کردند.
متأسفانه
این مطالبه رهبری با وجود پیشینه ارزشمند نقد و آزاد اندیشی در حوزه ها که
مراکز کهن و قدیمی جامعه ما هستند، آن چنان که باید دنبال نشد تا آن جا که
به تازگی در دیدار نخبگان از آن گلایه کردند. البته طی این سال ها شورای
عالی انقلاب فرهنگی هیئت حمایت از کرسی های نقد، مناظره و نظریه پردازی را
راه اندازی و تأسیس کرده و تا کنون کرسی های متعدد نظریه پردازی و نوآوری
را تشکیل داده و نظریه های نویی را مورد تأیید قرار داده است. اما در کنار
این کرسی های نظریه پردازی که به استادان و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و
عرصه تولید علم مربوط می شود، کرسی های آزاد اندیشی که بیشتر به عرصه
دانشجویی و فضای کلی حوزه و دانشگاه ارتباط پیدا می کند و هدف آن پاسخ
گویی به شبهات در یک فضای علمی و گفتمان سازی است، نمود و ظهور و بروزی
نداشته است و با وجود برگزاری بیش از هزار کرسی آزاد اندیشی در مؤسسات و
مراکز آموزش عالی، تأثیر قابل توجهی در فضاهای علمی در پی نداشته است.
د - بایسته های بهره گیری از احتجاج در قالب کرسی های آزاد اندیشیبا توجه به آنچه ذکر شد نکاتی برای دغدغه داران تحکیم ابعاد مختلف دین و انقلاب اسلامی آشکار می گردد، مانند:
1.
از این دست شبهات در زمان ما با تغییر رنگ و قیافه، مطرح می شوند لذا
برای پاسخگویی به آن ها می توان با مددگیری از تفسیرهای با طراوت معصومان
به شیوه ای صحیح و امروزی اقدام کرد.
2. بهره گیری از روش جدل، فرع
بر احاطه مناظره گر بر مقدمات پذیرفته شده از سوی خصم است. پس باید در هر
زمانی مبانی و پیش فرض های فرهنگ بیگانه را شناخت و به کار گرفت.
3- فرهنگ و ادب مناظره ازجمله متانت، استواری، خلوص نیت و توجه دائم به آستان ربوبی را باید از امام(ع) آموخت.
4- کادرسازی وتربیت افرادی برای این موضوع امری ضروری می باشد.
5- این امر مطالبه جدی رهبر معظم از دست اندرکاران فضاهای علمی و اساتید و مجموعه حوزویان و دانشگاهیان می باشد.
6-
دقت در اهداف و شرایط لازم برگزاری این کرسی ها از کج فهمی و سوءاستفاده
از آزادی جلوگیری نموده و از ایجاد بستر مسمومی رها و بی در و پیکر به نام
آزاد اندیشی جلوگیری خواهد نمود.