بولتن نیوز: دو تن از کادرهای گروهک تروریستی کومله منتسب به باند عبدالله مهتدی در نامه ای به سایت خبری بولتن نیوز، به زوایای پنهان این گروهک منحله که باعث ایجاد بحران مشروعیت در تشکیلات کومله شده است،پرداخته اند.
به گزارش بولتن نیوز، امید فتحی و ب.ق در این نامه آورده اند که: در اندیشه سیاسی، مشروعیت معادل مقبولیت و حقانیت است پس مشروع بودن بر اساس قهر و غلبه و عوام فریبی، متضاد با رضایت عمومی و فاقد ارزش و اعتبار از دیدگاه جامعه شناسی سیاسی است. بحران مشروعیت محصول نابسامانی و اختلال در نظم و ایجاد حالت غیرطبیعی است. به تعریف "ماکس وبر" زندگی سیاسی به عنوان جزئی از زندگی اجتماعی ؛ عرصه وقوع رفتارهای عقلانی و غیر عقلانی است.
همین بحران بود که در اردوگاه حزب منحله کومله افتاد و امروز این گروهک معاند را در مسیر سراشیبی سقوط قرار داده است.
براساس این گزارش، در اواخر دهه هفتاد(1379)، با ارزیابی دقیق سیاسی و دیدگاه جامعه شناختی هوشمندانه از بستر سیاسی و اجتماعی کردستان و عرصه های بین المللی و نامتناسب بودن ایده های کمونیستی با واقعیات جامعه کردستان پروسه تشکیل کومله و جدا شدن از حزب کمونیست ایران شکل گرفت و با قبول شکست پروژه کمونیست با پارادایمی متناسب با مطالبات بخشی از کادرها،پیشمرگان،اعضا و هواداران فعالیت و مبارزه خود را با شیوه های ارگانیک از سر گرفت و در این اقدام به خواست بخشی از اعضاء و هوداران جواب مثبت داد.
دیری نپایید که با مقبولیت در بین بخشی از اعضاء و هواداران سابق و فعلی کومله با هژمونی سیاسی در بین بخشی از تشکیلات های اپوزیسیون برخوردار شد و ایده فدرالیسم و تشکیل ائتلاف کردستان را شعار خود کرد.
ایده فدرالیسم و تشکیل ائتلاف کردستان برای اولین بار از جانب تشکیلات کومله در فضای سیاسی ایران و کردستان به درستی در میان جریانات و تشکیلات های مختلف و واقع بین مورد قبول قرار نگرفت و افکار و عقاید سردمداران تشکیلات کومله به مثابه مدل حزبی ناموفق، در عرصه های وسیع تر الگو و سرمشق تشکیلات های دیگر نشد.
انشعاب با شعار رفرم؛
استقبال اعضاء و هواداران در قالب فرد و محفل ها ی مختلف و مراجعه و تماس های مداوم دوستداران و هواداران به شیوه ای بود که کومله را با افرادی ناآگاه روبرو کرد و این خارج از ظرفیت موجود در اردوگاه تشکیلات کومله بود .
انحصار طلبی و قدرت طلبی و هم چنین خلاء در ساختار تشکیلاتی و عوامل فردی مانع از آن شد که کومله به معنای تمام و کمال پاسخگوی مطالبات طرفداران خود باشند و به مثابه ماشینی که دارای ظرفیت کمی باشد، با ظرفیتی چند برابر روبرو شدند .این وضعیت تشکیلات را به مرور دچار خلاء و شکاف کرد و اصطلاح و مفاهیمی از جمله رفرم حزبی و اصلاحات قبل از کنگره 11 در داخل و خارج زمزمه می شد ، ولی رفرم در واقع ابزاری در دست سرکردگان تشکیلات کومله، برای رسیدن به امیال و اهداف شخصی بود.
توجیه هدف با وسیله
رفرمی که حزب کومله ایجاد کرد، منجر به انشعاب در تشکیلات کومله گردید و این انشعاب معلول نارسائی در عملکرد ناصواب سردمداران تشکیلات کومله بود. کومله بر شیوه های «ماکیاولیستی» تاکید بسیار داشت و همین شیوه ها باعث رسوایی در تشکیلات این حزب منحله گردید.از جمله این شیوه ها می توان به تحریم کنگره 12 و تخریب تلویزیون(آسو سات) اشاره داشت که به منظور تیشه زدن به ریشه تشکیلات کومله هنوز در ذهن کادرها،پیشمرگان، اعضاء و هوداران این تشکیلات باقی مانده است.
ترور شخصیت ،اتهام ، دروغ پراکنی،سوء استفاده از پیشمرگان زن،محفل بازی،منطقه گرایی و فرصت طلبی توسط رهبران تشکیلات (عبدالله مهتدی-عمر ایلخانی زاده)؛ به راه انداختن اضطراب و نشست در اتاق های اینترنتی با ابزار رفرم،عوام فریبی با شعارهای فریبنده و استفاده از نطق ها و مصاحبه ها و اغواء کادرها و پیشمرگان تشکیلات ، از طریق سایت های اینترنتی، اختلال در انظباط حزبی و نقض دمکراسی با شیوه های اپورتونیستی و با عمل مستقیم و سوء استفاده از نا آگاهی افرادی برای نادانی و ... ناشی از علایق کاذب و میل به قدرت در تشکیلات کومله بود ، نه رفرم حزبی و اصلاحات؛ چون هدفهای شریف وسیله های غیر شریف را توجیه نمی کند.
در همین راستا فعالیت های تبلیغی و تنویری (عبدالله مهتدی-عمرایلخانی زاده)برای تفهیم عقاید خود در داخل و خارج و مستی ناشی از موفقیت و تحلیل مسائل بر اساس تمایل و اراده شخصی(ولونتاریسم) و بر خلاف واقعیت به دنبال تئوریزه کردن توطئه انشعاب، با شعار رفرم باعث شد مخالفان و دشمنان دیرین تشکیلات کومله، جان تازه ای بگیرند.
در اقدام های نسنجبده سردمداران تشکیلات کومله در اعزام تیم های تروریستی ، به منطقه با عینک خوش بینی و زائد، افکار عمومی را برای مدتی منحرف کردند و کادرها،پیشمرگان، اعضاء و هوداران تشکیلات کومله را،دچار یاس و نا امیدی و سرخوردگی کردند.
این تشکیلات با هزینه های انسانی و پروژه شهید سازی، با ایجاد شکاف در بین تشکیلات و ایجاد بحران، دستگیری و بازداشت های گسترده و در نهایت پناه بردن به اردوگاه تشکیلات کومله، با اهداف ازدیاد نیرو ، بدلیل نبود کادر مجرب و کار آمد به دنبال کسب مشروعیت بودند .
برای صحت این گفته ها ، می توان به آمار دستگیری و متواری شدن بی سابقه هواداران، در این مدت استناد کرد و بماند که چه فریب خوردگانی، در این راه قربانی اهداف و امیال شخصی سرکردگان تشکیلات کومله(عبدالله مهتدی-عمر ایلخانی زاده)، شدند.
نبود اندیشه سیاسی و عدم وحدت نظر و عمل و بروز نارضایتی ها در اردوگاه کومله ؛ وجود فاحش پارادوکس در وعده و عمل از بالا؛ به نزاع و بی ثباتی در پایین، منجر شد و در اوایل تشکیل اردوگاه عده ای با تجربه شکست تلخ و تحمل رنجی بیهوده برای همیشه از تشکیلات کومله جدا شدند و با نام سوسیال دمکراسی با زندگی فردی و شخصی آشتی کردند و در دولت های رفاهی اروپا و امریکا، به زندگی خود ادامه دادند
.
از یک طرف، نبود توانایی در جلب و جذب افراد روشن و آگاه و نبود چشم اندازی روشن و از طرفی دیگر اختلافات در بالا بر سر قدرت میان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده، منجر به فرد گرایی؛ منطقه گرایی و محفل گرایی شد و از همه مهمتر، علائق کاذب عده ای که با نادیده گرفتن موازین و معیارهای اخلاقی و سوء استفاده از موقعیت ها و فرصت طلبی برای گریز از مشکلات روحی و روانی و امیال شخصی، در چند سال گذشته تشکیلات کومله، را به چند دسته کوچک تجزیه کرد.
یک دسته صد نفره ، به سرکردگی عبدالله مهتدی، در محل خود ماندگار است و دسته ای هفتاد نفره به سرکردگی عمر ایلخانی زاده- بهرام رضایی، در اردوگاهی دیگر در جستجوی نیازهای شخصی در گردش است و دسته ای دیگر در قندیل زیر چادرهای پژاک ساکن شدند.
"ادوارد برنشتاین"، معتقد است هیچ اقدام توده ای با دوامی وجود ندارد ، که با یک جهش اخلاقی همراه نباشد و قویاً باور دارد که مبارزات سوسیالیستی، بدون اخلاق برای مردم، فاقد مشروعیت و غیر قابل اعتماد ، اعتبار و باور است.
صحبت از فقدان مشروعیت تشکیلات کومله محصول ذهنی گرایی و تصور ما یا افراد خاصی نیست ؛استناد ما عملکرد این تشکیلات از زمان انشعاب و وضعیت عینی حال حاضر آنهاست، وضعیتی که از روز اول انشعاب به آسانی قابل پیش بینی بود و این سرنوشت محصول سهل انگاری ؛ بی تفاوتی و خود شیفتگی (نارسیسم)و داده های غلط و ضعف تحلیل عبدالله مهتدی- عمر ایلخانی زاده است.
آرزوهای تحقق نیافته به افسردگی و انزوا منتهی می شود، این تز روانکاوی تمثیلی منصفانه است برای سرنوشت همه تشکیلات ها و افرادی که در دهه های شصت؛ هفتاد و هشتاد، هر کدام به طریقی و با ابزاری ، زخمی بر کومله زدند و آن را به نابودی خود نزدیک کردند.
گذار از بحران:
"سقراط"، فیلسوف یونان باستان، آگاهی بر نادانی راشرط نخست آگاهی و گام آغازین دانایی می دانست.
در یک ارزیابی سنجیده و با اهدافی آرمانگرایانه و در عین حال واقع گرایانه، سردمداران، کادرها،پیشمرگان، اعضاء و هوداران تشکیلات کومله و جریانات دیگر و افرادی که هر کدام در زمانی مشخص از روی آگاهی و یا نا آگاهانه تشکیلات کومله را قبول کردند، باید از خود انتقاد کرده و بر بستر زندگی قابل قبول خود برگردند.
با این توصیف مرگ سیاسی تشکیلات کومله حتمی است و سردمداران کومله با نوشیدن جام زهر و جبران مکافات و از همه مهمتر، در راستای پاسخگویی به مردم ، ضروری است که از خود انتقاد و از فعالیت های سیاسی استعفا دهند.
انتقاد و کناره گیری از تشکیلات ،نیروی محرکه ای برای جبران خطاها و تکامل انسان است . با این عمل یقین حاصل می شود که بریدن از مردم و تبدیل شدن به دسته و محافل کوچک(سکتاریسم) نه به منافع و نه به سود شما تمام خواهد شد.
ضرورت سیاسی به سردمداران،اعضاء،هوداران،پیشمرگان و کادرهای کومله حکم می کند، که به افکارهای انتزاعی ، ماجرا جویی های کاذب ، محفل گرایی ، باند بازی ، دیکتاتوری ، سرکوب ، زندانی کردن ، قتل مخالفین و تصورات غلط ذهنی، برای همیشه پایان دهند، از گذشته خود توبه کنند و به آغوش خانواده هایشان بازگردند.