آزاده، به کسی اطلاق میشود که به سبب مأموریت محوله در طول جنگ تحمیلی و در جهت دفاع از انقلاب اسلامی و استقلال و تمامیت ارضی کشور جمهوری اسلامی توسط عوامل دشمن در داخل یا خارج از کشور اسیر شده و پس از مقاومت دلیرانه آزاد شده باشد.
قانون برای چهار گروه نام آزاده تعریف کرده است، افرادی که در جنگ تحمیلی یا در جهت دفاع از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی کشور توسط عوامل دشمن در داخل یا خارج به اسارت گرفته شوند. ایرانیانی که در خارج کشور در راه دفاع از انقلاب اسلامی برای 6ماه یا بیشتر زندانی شوند. افراد غیرنظامی که در هنگام تهاجم دشمن به اسارت درآمده باشند و در اردوگاه نگهداری شده و شماره اسارت داشته باشند. محکومین سیاسی قبل از انقلاب که حداقل 6ماه در حبس بوده باشند.
امام خمینی(ره) فرموده است: «اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود»
و ناگهان در ناگهانی از سکوت انتظار شهر در 26 مرداد سال 1369 آزادگان دلیر به میهن خود باز می گردند شهر هم خوشحال میخندد رودی از رنگین کمان آواز میخواند، آسمان دف میزند و مادران و پدران منتظر چشم به زمین میگذارند.
26 مرداد 1369، اولین روزی و سال از تاریخ است که آزادگان صبور به میهن اسلامی خود باز گشتند. به مناسبت این روز با یکی از آزادگان 8 سال جنگ تحمیلی گفتگو کردیم.
چرا جوانان شخصیتهای بزرگ آزاده را نمیشناسند
عبدالله رجبی که در مرداد سال 1361 در عملیات رمضان اسیر شده است از خاطرات تلخ و شیرین آن دوران میگوید، از 8 سال و نیم اسارت خود و گله میکند از جوانان امروز که چرا شخصیتهای بزرگ آزاده همچون علی اکبر ابوترابی را نمیشناسند، اما اسم تمام هنرمندان و ورزشکاران و ... را از بر هستند.
این آزاده شخصیت بزرگ حجت الاسلام ابوترابی را اینگونه معرفی میکند و از خاطرات و آشنایی آن دوران میگوید: اولین بار در زندان وزارت دفاع بغداد مرحوم ابوترابی را دیدم تا قبل از آن فکر میکردم او شهید شده است، بلافاصله جلو رفتم و از او پرسیدم شما با اون شهید علی اکبر ابوترابی نسبتی دارید گفت خودم هستم گفتم مطمئنی خودتی در جواب گفت من که مطمئنم خودمم تو مطمئن نیستی.
وی با اشاره به شخصیت بزرگ حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی میگوید: وقتی یک عراقی با همسرش مشکل داشت علی اکبر راهکار به او میداد تا مشکلش حل شود و ادامه میدهد: یک روز چند نفر اسیر که بسیجی و رزمنده نبودند و سواد هم نداشتند به اوردگاه ما آمدند، علی اکبر گفت بیاید به اینها سواد یاد بدهیم، هر روز زمین را صاف میکردیم و فارسی و ریاضی مینوشتیم تا این اسرا را آموزش دهیم و با این امکانات توانستیم به چند نفر سواد قرآنی و ریاضی یاد دهیم.
رجبی 8 سال از عمر خود را در اردوگاه موصل 1،2،3 گذرانده است دو ماه از این سالها را در بیمارستان عراق سپری کرده است وخود جانباز 50 درصدی است که با اشاره به وضعیت اسرا در این سالها میگوید: به دلیل وضعیت نامناسب بیمارستانها چند نفر از اسرا مجروح در این مکانها شهید شدند.
این آزاده ادامه میدهد: در روز فقط 45 دقیقه آب داشتیم که برای نظافت و وضو با مشکل مواجه میشدیم.
.....................
فریده اریس