کد خبر: ۲۴۳۷۷۸
زمان انتشار: ۱۳:۳۰     ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
پیرامون ضعف جدی در انتخاب رشته محصلین در ایران:
غرب به صورت کاملاً استادانه‌ای «عقلای» کشور خودش را به حوزه علوم انسانی می‌برد و تیزهوشان پرتلاش کشورهای دیگر از جمله ایران را نوعا برای تکمیل حلقه‌های تحقیقات مجرمانه و ضد بشری و ضد دین خود به کار می‌گیرد و پر بیراه نیست اگر مدعی شویم خروجی تلاش این مغزهای وارداتی، قلبی است که در سینه آن صهیونیستی می‌تپد که روزانه قلب صدها کودک را از کار می‌اندازد؛ نه خدمت به علم و بشریت!

به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه 598، به مناسبت اهدای جایزه فیلدز ریاضی به خانم مریم میرزاخانی، به ابَـرواکاوی یک از حیاتی ترین و نهفته ترین شکل ترور نیروی انسانی در ایران می پردازیم. یکی از اشکالات جدی در مدیریت نیروی انسانی در ایران -که به نظر می‌رسد، بزرگترین اشتباه در حوزه مدیریت نیروی انسانی است- از انتخاب رشته در دوره دبیرستان و سپس دانشگاه شروع می‌شود و متاسفانه خیلی از اوقات به مهاجرت دائم آنان به آمریکا و غرب کشیده می‌شود.

اگر هر کشوری بتواند استعدادهای خود را به درستی مدیریت کند، موفق خواهد شد و موفق‌تر از آن، کشورهایی هستند که بتوانند علاوه بر مدیریت استعدادهای خود، افراد مستعد سایر جوامع را نیز در راستای اهداف خود مدیریت کنند.

این روند پرآسیب، سالهاست که در کشورمان جاری است و باید با آسیب شناسی دقیق، به آن خاتمه داد. تحلیل زیر در راستای این رسالت بزرگ می‌باشد

بر خلاف ارسطو که امام درون و گوهر انسان را «فکر» و ذهن معرفی می‌کند (الانسانُ حیوانٌ ناطق) و بنای بنیادی‌ترین فرمول حیات انسان را بر «ترور عقل» می نهد، امام علی(ع) در تبیین دقیقترین فرمول انسان‌شناسی می‌فرمایند: «العُقولُ أئمةُ الافکار، و الافکارُ أئمةُ القلوب، و القلوبُ أئمةُ الحواسِّ و الحواسُّ أئمةُ الاعضاء» عقل‌ها، امامان فکرها هستند و فکرها امامان قلب‌ها هستند و قلب‌ها امامان حس‌ها هستند و حس‌ها امامان اعضا هستند.

فکر، فعالیت ذهنی در یک چیز است بنابراین هرکس که ذهن قوی‌تری داشته باشد، زمینه مساعدی برای داشتن فکر قوی‌تر، دارد؛ اما نکته آنجاست که فکر کردن و پاسخ‌یابی برای هر مساله مجهولی، کار مطلوبی نیست؛ چرا که هوش و اندیشیدن نیاز به چراغ راهنما و امامی ‌دارند که آنان را به جلب مصالح و دفع مفاسد واقعی، رهنمون سازد. این امام، بر مبنای روایت پیش گفته از حضرت علی(ع)، «عقل» نامیده می‌شود.

به عبارت دیگر، فکر وقتی «حق» است که در زمان بایسته، در موضوع بایسته، تا اندازه بایسته، با انگیزه بایسته و در نظام بایسته، نقش آفرینی کند. تضمین کننده چنین امری، خود فکر نیست، بلکه عقل است. نقش عقل در این فرایند، «حیاتی» و تعیین‌کننده است و فرد یا جامعه ای که دارای عقل درون و برون نباشد، فرد و جامعه ای جاهلی و مرده است. نقش عقل برون (امام جامعه) مثل خلبان هواپیما است که تصمیم می گیرد مسافران را در کجا پیاده کند؛ در سعادت یا شقاوت.

«عقل» یا امام درون، چیزی است که فکر، قلب و رفتار را به سوی بهترین و ماندگارترین مصالح و منافع انسان، مدیریت می‌کند و فقدان عقل ورزی، به معنای مرگ است: «فَقدُ العقل لا یُقاسُ الا بالموت». بنابراین عقل درون و عقل برون، نقش امامت درون فرد و اجتماع را دارند و هر دو اثر حیاتی، تعیین کننده و استراتژیک در دست یابی فرد به مصالح حقیقی و دوری از مفاسد حقیقی دارد.

باید توجه داشت که اگر بر طبق فرمول بنیادین ارسطو، عقل از امامت درون برکنار شود و فکر و ذهن جانشین آن شود، امام درون انسان بر ضد مصالح و منافع واقعی عمل می‌کند. برای فهم این موضوع کافی است توجه کنیم که معاویه، انسانی با ضریب هوشی و قدرت فکر بالا بود. آلفرد نوبل، مخترع دینامیت نیز شیمیدان باهوش و پرتلاشی بود؛ همو که بعدها از قربانی کردن مردم با دینامیت و برای رسیدن به پول بیشتر پشیمان شد و ثروتش را برای صلح نوبل وصیت کرد. بعید است خلبانانی که بمب اتمی ‌بر سر صدها هزار انسان در هیروشیما و ناکازاکی ریختند، از نظر قدرت فکری ضعیف یا متوسط بوده باشد. بنابراین فکر و متفکر، تنها اگر تحت تدبیر عقل و امام مشروع درون و برون باشد، به منافع و مصالح خود و جامعه بشری خدمت خواهد کرد.

مشکل انتخاب رشته در ایران و سامانه مکش مغزهای باهوش به سوی آمریکا

هر جامعه‌ای به قدر کافی در زمینه‌های مختلف استعداد دارد؛ مهم این است که هر استعدادی در جای خودش قرار بگیرد؛ باهوش‌های عاقل، در نقش امام جامعه قرار بگیرند و افراد باهوشی با رده بعدی قدرت عقل، در جایگاه فکری، و افراد باهوشی با جایگاه پایین تر قدرت عقل، در جایگاه طبیبان و مهندساان حوزه بدن انسان قرار بگیرند و افراد هوشمندی با قدرت کمتر تعقل، در جایگاه مهندسی مواد و الکترونیک و ... قرار بگیرند.

 

کسانی که در عین بهره‌مندی از هوش بالا، از عقل بالایی هم برخوردارند، قاعدتا رشته‌هایی را انتخاب می‌کنند که آن‌ها را به سمت «امامت برون» و مدیریت کلان در جامعه می‌برد. این رشته‌ها در کشور ما، بیشتر در «حوزه علمیه» و رشته‌های علوم انسانی یافت می‌شود؛ و در آمریکا در دانشکده‌های علوم انسانی، به ویژه علوم سیاسی یافت می‌شود. آمریکا در هدایت افرادی با قدرت تدبیر (نَکراء؛ شبیه عقل) و هوش (فکر) بالا به سمت رشته علوم انسانی و علوم سیاسی، نسبتاً موفق عمل می‌کنند. اما این قاعده در کشور ایران تا اندازه‌ای برعکس توصیه شده است؛ اینکه هرکس هوش و تدبیر بالایی دارد، برود رشته ریاضی، اگر در مرتبه بعدی هوش و تدبیر است، برود رشته تجربی و اگر در مرتبه آخر هوش و تدبیر است، برود رشته انسانی و اگر از این هم پایین‌تر بود، برود حوزه علمیه! این استفاده معکوس از استعدادها در جایگاه های حساس کشور، موفقیت کشور را دیریاب می کند؛ هر چند که همواره در حد ضرورت و نه کفایت، افراد باعقل و هوش بالا به حوزه‌های علمیه و رشته‌های علوم انسانی رفته‌اند.

غرب، افراد باهوش و با تدبیرشان را به دانشگاه‌های مهم علوم انسانی می‌برند تا بتوانند انسان و جامعه انسانی و جهان را مدیریت کنند؛ اما ما افراد باهوش و با تدبیرمان را به دانشگاه‌های ریاضی و مهندسی و طبیعیات می‌بریم تا بشوند مهندس برق و رایانه و فیزیک هسته‌ای و پزشک. در مرحله بعد، غربی‌ها به دلیل فقر نیروی انسانی باهوش، برای طراحی تراشه فلان سیستم، یا تکمیل زنجیره تحقیقات تولید نسل جدید بمبهای هیدروژنی یا هواپیمای جاسوسی یا فلان نرم افزار پیش‌برنده اهداف هالیوود یا آژانس امنیت ملی آمریکا، به راحتی از همان مغزهای وارداتی و دارای ضریب پایین تعقل، از کشورهای دیگر، سود می‌برد.

به این ترتیب، غرب به صورت کاملاً استادانه‌ای «عقلای» کشور خودش را به حوزه علوم انسانی می‌برد و تیزهوشان پرتلاش کشورهای دیگر از جمله ایران را نوعا برای تکمیل حلقه‌های تحقیقات مجرمانه و ضد بشری و ضد دین خود به کار می‌گیرد و پر بیراه نیست اگر مدعی شویم خروجی تلاش این مغزهای وارداتی، قلبی است که در سینه آن صهیونیستی می‌تپد که روزانه قلب صدها کودک را از کار می‌اندازد؛ نه خدمت به علم و بشریت! و خوب بدانیم که تولید علم در آمریکا، در راستای تحقق اهداف شیطانی است و نه در خدمت بشریت! زیرا آمریکا و غرب شدیداً در راستای آپارتاید علمی قدم برداشته اند.

البته این را هم باید دانست که علیرغم این اشتباه بزرگ در سیاستگذاری آموزشی، هیچگاه جمهوری اسلامی‌ایران معطل مغزهای مکیده شده به غرب نشده است؛ چرا که این خاک پرگهر، مغزهای پر عقلی هم دارد که در طی این سالیان، با تلاش و توکل، انقلاب اسلامی ‌را در برابر وحشیگری دنیای خشن غرب با بهره‌کشی از مغزهای فراری، یک تنه به جلو برده‌است.

در نگاهی کلان، دنیا دارای دو جریان حق و باطل است و در دو سر این دو جریان، دو ابر قدرت قرار دارند، امامت جریان باطل با دولت آمریکا است که متکی به مغزهای فراری و بمب اتم و ... است و امامت جریان حق، با جمهوری اسلامی ‌ایران است که به خداوند و مغزهای پُرعقل و پرتلاش ‌متکی است. بی شک هر کس در پشت سر امامی که برگزیده است (یَومَ ندعو کلَّ اُناس بإمامهم) و در دایره خدماتی که برای جبهه حق یا باطل کرده است (کل نفس بما کسبت رهینة) محشور خواهد شد: تا امام ما چه کسی باشد و دستور تکمیل زنجیره کدام تحقیقات به ما بدهد؟ تحقیقات جهنمی و ضد بشری؛ یا تحقیقات الهی و انسان ساز! این، انتخابی است به عظمت ابدیت است!

* ابوالفضل امامی - سید مصطفی میرمحمدی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۵
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها