به گزارش پایگاه 598 به نقل از قدس/ احسان رحیم زاده - درگیری و جدال دو عنصر متضاد با یکدیگر (شخصیتهای چاق و لاغر، تنبل و پرتلاش، شهری و روستایی و ...) یکی از مایههای آشنا برای نگارش فیلمنامههای طنز است.
در فیلم «ردکارپت» فضا و مکان جایگزین یکی از شخصیتها میشود و قرار گرفتن یک آدم پرمدعا در فضای حرفه ای جشنواره کن فرانسه، لحظات کمیک فیلم را رقم میزند. رفتن یک ایرانی به خارج از کشور و مواجه شدنش با تضادهای فرهنگی و اجتماعی سوژهای است که پیشتر در فیلم هایی چون «یک ایرانی در پاریس» و «یک ایرانی در سرزمین هیتلر»، «آدم برفی»، «کتاب قانون»، «مرد آفتابی» و ... دستمایه کار قرار گرفته است. امتیاز فیلم ردکارپت در مقایسه با این آثار هدفدار بودن شخصیت و دست گذاشتن روی یک حرفه مشخص (سینما و فیلمسازی) است.در فیلم «مرد آفتابی» دو ایرانی برای یافتن شغل عازم ژاپن میشدند و برایشان فرقی نمیکرد که در چه حرفهای مشغول شوند. اما در فیلم ردکارپت قهرمان داستان از ابتدا میداند که میخواهد به جشنواره کن برود و طرح و فیلمنامه اش را به اسپیلبرگ برساند.
عطاران در مقام کارگردان یک مضمون مشخص برای فیلمش انتخاب کرده است. او میخواهد ویژگیهای رفتاری آدمهای متوهم را به تصویر بکشد و بگوید تصویری که این آدمها از خودشان و فضای بیرونی شان دارند چقدر کاریکاتوری و بامزه است. شخصیت اصلی داستان اسم مشخصی ندارد و در طول فیلم کسی هم صدایش نمی کند که بفهمیم اسمش چیست. این آدم بی نام نماد تمام افرادی است که دچار توهم هستند و فکر میکنند، اگر میدان پیدا کنند میتوانند همه معادلات جهان را بر هم بزنند.
بلاهت، سماجت و توهم سه ویژگی روحی و روانی قهرمان سینما دوست فیلم ردکارپت است. این سه ویژگی در کنار هم چهرهای بامزه و طنزآمیز به مردم شیفته سینما بخشیده است. او اگر فردی زیرک و تیزهوش بود، نمی گذاشت آن جوان ایرانی اموالش را سرقت کند. در سکانسی دیگر میبینیم که او به توصیه دیگران لباس رسمی کت و شلوار بر تن میکند و میفهمد این طوری بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. این مرد تسلطی بر زبان انگلیسی ندارد، ولی با سماجت بیش از حدش با دیگران ارتباط برقرار میکند و منظورش را میرساند.
شوخیهای ارجاعی
بخشهای مختلف ردکارپت سرشار از شوخیهای بامزه ای است که طرح ریزی و اجرایش فقط از عهده رضا عطاران برمی آید. او بی قیدی و خونسردی همیشگی
شخصیت هایش را این بار در شخصیت مرد شیفته سینما تزریق کرده است. آجیل و تخمهاش را با خونسردی روی فرش قرمز جشنواره میبرد و در جایی دیگر وقتی همه عابران پیاده منتظر قرمز شدن چراغ راهنمایی هستند، خیلی شیک و مطمئن از وسط خیابان رد میشود. شوخیهای پراکنده فیلم را میتوان به دو گروه دسته بندی کرد؛ برخی از لحظات طنزآمیز برای عامه مخاطبان قابل فهم است و لبخند را بر لبان هم مینشاند، اما بسیاری از شوخیهای فیلم ارجاعی هستند و مخاطب را به ماجرایی که پیشتر در حوزه سینما اتفاق افتاده ارجاع میدهد. به عنوان مثال مخاطب باید اتفاقات حاشیه ای خانه سینما را بداند تا بفهمد چرا عطاران در آن لحظه کارت خانه سینما را به مسؤول جشنواره کن نشان داد. شوخی عطاران با سلحشور، اصغر فرهادی، امضا گرفتنش از جیم جارموش و
صحبت هایش درباره ژولیت بینوش همه از همین جنس است. این دیالوگها در هنگام اکران فیلم در جشنواره فجر سالن سینما را از خنده منفجر کردند، ولی در سینماهای شهرستانها هیچ شور و شوقی نیافریدند، ضمن این که همین شوخیهای پراکنده بخوبی در فیلم توزیع نشده اند و این بار هم مثل «خوابم میاد» با یک فیلم دوپاره طرف هستیم. فیلم کمدی که نیمه اولش کمیک و خنده دار است و در نیمه دوم در سراشیبی تلخی میافتد.
مخالفان ردکارپت معتقدند در این فیلم تصویر غیرقابل قبولی از ایرانیان ارایه شده است؛ در حالی که این انتقاد چندان منطقی به نظر نمی رسد. رضا عطاران در این فیلم نماد همه مردم ایران نیست و صرفاً فردی است که به عشق سینما عازم فرانسه شده است، ضمن این که بارها دیده ایم و شنیده ایم مسافران ایرانی در خارج از کشور خیلی از این رفتارهای غیرمعمول را از خود نشان داده اند، البته میتوان این سؤال را از کلیت سینمای ایران کرد که چرا همیشه تصویری مصیبت زده از ایرانیهای مهاجر یا مسافر خارج کشور ترسیم میکند. در این فیلم باتوجه به مقدمه چینی صورت گرفته شکست و ناکامی شخصیت اصلی غیرقابل انتظار نیست، ولی چرا در همه فیلمهای ایرانی فردی که پایش را از ایران بیرون میگذارد یا آواره میشود و یا همه دار و ندارش را از دست میدهد؟
تلفیق ساختاری داستانی و مستند
احتمالاً شما هم پس از دیدن فیلم این سؤال به ذهنتان میرسد که آیا یک فیلم سینمایی دیده اید یا شاهد بخشی از حاشیههای جشنواره فیلم «کن» بودهاید. فیلم ساختاری داستانی و مستند دارد و از تلفیق این دو قالب تشکیل شده است. عطاران بدون داشتن فیلمنامه عازم فرانسه شده و پس از ضبط صحنههایی مستند برای قبل و بعد آن سکانسها فیلمنامه نوشته است. اگر فیلم داستان پر و پیمانی داشت حوادث و شخصیتهای بیشتری را توصیف میکرد، خلأ مورد اشاره به چشم نمی آمد. در فیلم «آفساید» هم مجموعهای از تصاویر مستند (بازی تیم ملی فوتبال ایران در ورزشگاه آزادی و حضور پرتعداد تماشاگران) را شاهد هستیم، اما همه این تصاویر در خدمت خط اصلی داستان (ورود غیرقانونی دختران پسرنما به ورزشگاه) قرار میگیرد و هرگزاضافی به نظر نمی رسد. در بیشتر لحظات فیلم ردکارپت گشتزنیهای بیسرانجام رضا عطاران را شاهد هستیم و کارگردان از همان اتفاقات و شخصیتهای انگشت شمار موجود هم سرسری رد میشود. جوانی که میخواهد عطاران را به وودی آلن معرفی کند و اموال او را میدزدد دیر به قصه میآید و زود هم میرود. کارگردان میتوانست از چند شخصیت فرعی بهره ببرد که هر کدام مرد شیفته سینما را همراهی کنند و یا سد راهش شوند. این شخصیتها اگر حضور داشتند اوج و فرود خوبی به روایت میدادند و آن را از یکدستی فعلی خارج میکردند.
رضا عطاران کارش را از تلویزیون آغاز کرده و در عرصه فیلمسازی یک تازه کار محسوب میشود. این کارگردان در دو فیلم سینمایی اش چند قدم عقب تر از آثار تلویزیونی اش (بزنگاه، متهم گریخت، خانه به دوش) حرکت کرده و میتوان گفت این سریالها یک سر و گردن از فیلمهای سینمایی عطاران بالاتر هستند. او با سریالهای تلویزیونی اش کلی شخصیت جذاب و خاطره انگیز برایمان به جا گذاشته است. مثلاً سریال بزنگاه را به یاد آورید که شخصیت پیردختری که آرزوی ازدواج داشت، داماد فرصت طلب (توفیق با بازی غلامرضا نیکخواه)،معتاد رانده شده از خانواده، صابر و آن دیالوگ معروف «دیشب خواب بابا رو دیدم، گفتم بذار دستت رو ببوسم... » و ...
عطاران در دو فیلم سینمایی اش به جای خلق این شخصیتهای دوست داشتنی سراغ شوخیهای خط قرمزی رفته و هر آنچه را نتوانسته در تلویزیون بیان کند به سینما آورده است. مثل پرنده از قفس آزاد شده ای که شوق پرواز دارد و میخواهد بالاتر بپرد. او در سینما بیش از آنکه نگران ارتباط با مخاطب عام باشد دوست دارد بازیهای فرمی را تجربه کند، به همین خاطر است که این دو فیلم سادگی و صمیمیت سریالهای عطاران را ندارند، اما در مقایسه با سایر فیلمهای کمدی سینمای ایران لحظات مفرحی را ایجاد میکند و تماشاگر را میخنداند. عطاران این توانایی را دارد که بدون زور زدن و شکلک در آوردن از مخاطبش لبخند بگیرد. در سینمایی که کل فیلمهای کمدی یک دهه اخیرش به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد، عطاران دارد کار بزرگی انجام میدهد.