به گزارش پایگاه 598 به نقل از «خبرگزاری دانشجو»؛ علی مرادخانی؛یکی دو روز پیش بود که خبر طلاق دو تن از مجریان نامدار صدا و سیما که به تازگی به ازدواج هم درآمده بودند رسانهای شد. خبری که طبیعتاً خیلی زود فضای مجازی را درنوردید و همه جا را پر از زمزمههایی در این باره کرد. نظرات و عکس العملها اما از چند حیث قابل بررسی و تامل بود. از کسانی که ظاهر گرایانه از اختلاف این دو نفر گفتند تا بسیار حرفهای خاله زنکی تا حتی برخی نظرات و واکنشها که به لایههای پایینتر این ماجرا اشاره داشتند.
اما در این میان نکات دیگری نیز قابل بررسی است. نکاتی که یقیناً از خود این خبر مهم تر است و به مراتب تأثیرگزار تر و حساس تر...
یک لحظه خودتان را جای یکی از صدها هزار هوادار یک آدم معروف(سلبریتی) تصور کنید. کسی که اخبار شخصیت مورد علاقهاش را با جان و دل دنبال میکند. شاید عکسش را در اتاقش چسبانده و دیدن آن آدم در قاب تلویزیون حالش را خوب میکند. این حالت معمول یک هوادار است. مثل خود من و شما که حتما هوادار بعضی آدمها هستیم.
به اینها اضافه کنید عاشقهایی را که همه جا از آدم محبوبشان صحبت میکنند. بین همه دوستانشان به نام آن سلبریتی شناخته میشوند و آواتار تمام شبکههای اجتماعیشان عکس آن آدم محبوب است، و حتی بعضیها شاید عکس یک گراند موبایلشان!
آدمها هر چه قدر هم که یک هوادار معمولی به حساب بیایند بیش از آن که خودشان بدانند تحت تاثیر آن آدم معروف هستند. اصلا خاصیت رسانه همین است. که یک نفر در قاب تلویزیون بدرخشد، و بلافاصله بعد از آن چهره اش در میان جوانان و نوجوانان مملکت مطرح و محبوب شود و بعد تمام جزئیات زندگی شخصی او دهان به دهان بین همان جوانان و نوجوانان بچرخد. و بعد یک الگوی قرص و محکم بشود برای صدها هزار جوان و نوجوان مملکت؛ حتی اگر خود آن آدم نخواهد الگو بشود، حتی اگر بعضی از مردم از آن سلبریتی بدشان بیاید، و حتیتر اگر خود سازمان صدا و سیما دوست نداشته باشد آن آدم معروف بشود.
این اتفاق میافتد و آن آدم و تمام ریز زندگی شخصیش به یک الگوی نافذ و تاثیرگزار در ممکلت تبدیل میشود. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بخواهد و چه نخواهد، چه بخواهند و چه نخواهند...
حالا تصور کنید این آدم معروف یک دفعه درگیر موضوعی مثل طلاق بشود...
خیلیها از این اتفاق ناراحت میشوند. خیلیها شوکه میشوند. خیلیها شروع به توجیه و بهانهتراشی میکنند و ... اما این مهم است که طلاق آن سلبریتی میشود تیتر یکِ ذهنیِ قشر وسیعی از جوانان و نوجوانان مملکت. و فاجعه اصلی اینجا رخ داده است...
تلخترین نکتهش هم این است که بعضیها به خاطر علاقه به آدم محبوبشان، سعی میکنند طلاق او را توجیه کنند. توجیه طلاق، توجیه بدترین اتفاق ممکن در زندگی اجتماعی...
و این یعنی جنایتی که آن آدم معروف کرده در حق هوادارانش...
و این یعنی تاثیر عمیق آن آدم روی جوانان و نوجوانان مملکت. تاثیری که بعضیها دوست دارند نادیده اش بگیرند و بیاهمیتش جلوه دهند، اما مهم است و مؤثر؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم...
حالا کسی نمیپرسد چرا این دو مجری که همه ش از خانواده و کیان مقدس آن صحبت میکردند دست به انتخابی زدهاند که طلاقش در کمتر از یک سال اتفاق بیافتد. حالا کسی نمیپرسد که چرا فلان مجری با شلوار بادمجانی جیغ، صحبت از مفاهیم متعالی ارزشی میزند، یا فلان آدم معروف که جلوی دوربین بسیار ظاهر الصلاح جلوه میکند در خلوتش اهل چه کارهایی است. یا حتی فلان مجری مجرد، برنامه ای میگیرد درباره ازدواج و ازدواج آسان! اینها شعار است، عین علم بی عمل، دقیقاً مانند زنبور بی عسل...
خب اینها نمیتواند در جامعه تاثیر مثبت بگذارد برادر جان! تکلیف خیلی روشن است، اصلاً سفارش حضرت رسول است: رطب خورده منع رطب چون کند؟!
بله. هر کسی زندگی شخصی خودش را دارد. هر کسی مختار است در زندگی شخصی ش همه کار کند، خود من هم میدانم که "لا اکراه فی الدین". ولی حضرت هنرمند! شما وقتی معروف شدی دیگر حق نداری هر کاری بکنی. تو الان الگو شده ای. مردم توی جلوی دوربین را الگوی خود کرده اند، تو حق نداری خودِ پشت دوربین ت را قالب کنی به خلق الله. این خیانت در امانت است، این غش در معامله است، این، خودِ خودِ جنایت است...
چطور "لا اکراه فی الدین" را میبینیم، ولی "قد تبین الرشد من الغی" بعدش را نه...؟!
***
اگر رویم میشد میگفتم مقصر این ماجرا همه آن جوانان و نوجوانانی که یک آدم را الکی گنده کرده اند و بدون دلیل آنها را باد کرده اند. که حق را با اشخاص تعریف کرده اند و اشخاص برایشان قداست یافته اند نه رفتارها...
و اگر رویم میشد میگفتم مقصر بزرگ این ماجرا همکاران خودم در روزنامهها و سایتها هستند که یک آدم معمولی را الکی روی جلد میآورند و تیتر یک میکنند و جزئیات زندگی ش را پررنگ میکنند و یک آدم معمولی را یک شبه معروف میکنند...
به نظرم اما هیچکدام از اینها مقصر اصلی نیستند...
مقصر اصلی کسی است که اجازه میدهد یک آدم نالایق، جلوی دوربین "ادا"ی آدمهای خوب را در بیاورد. مقصر اصلی آن کسی است که اجازه معروف شدن به کسی میدهد که شایسته معروف شدن نیست. مقصر اصلی مدیری است که اجازه میدهد این همه آدم جلوی دوربین ادای آدمهای خوب در بیاورند و مردم هم آنها را یک آدم خوب بشناسند. در حالی که آن نیستند و به خودیِ خود، بدند، با دو سه تا ضربدر بزرگ جلوی اسمشان...
و مقصر اصلی مدیر محترم صدا و سیمایی است که به راحتی از زیر دستش آدمها معروف میشوند و بالا میروند و بالا میروند و یک دفعه اینطوری کلهپا میشوند. به من اگر بود بیش از هر کس، مدیرانی را بازخواست میکردم که در این مسیر، به الکی بزرگ شدن بعضی آدمها کمک کرده اند. که اگر دانسته این چنین کرده اند که خائن اند و اگر نادانسته این چنین کرده اند پس وای بر مافوق آنها که آنها را در این جایگاه نشانده اند...
***
صدا و سیما در ایران جایگاه بی نظیری دارد در تاثیرگزاری و صاحب نفوذ اجتماعی فوق العاده کلانی است. در همین صدا و سیما هم کم نداریم آدم های خوب،مجریهای شایسته و متعهدی که حمایت از آن ها افتخار است برای آدم، هنرمندانی که آزادهاند و متعهد،آدمهایی که اساساًً حباب وار بزرگ نشده اند که قرار باشد روزی سقوط آزاد کنند. اما چه میشود کرد که حالا همین صدا و سیما در کنار آن آدمهای خوب، پر شده از حبابهایی که هر لحظه در آستانه ترکیدن هستند. حبابهایی که اگر بترکند، روانِ صدها هزار هوادارشان آشوب میشود، حبابهایی که اگر بیشتر از آدم های خوب آن نباشند، کمتر نیستند، حبابهایی که بیشمارند در صدا و سیما، حبابهایی که هر لحظه میتوانند فاجعه بیافرینند و خیلیها هم دربارهشان خودشان را به نفهمیبزنند، مثل همین آخرین اتفاق، مثل طلاق دو تا حباب نامدار...