مهدی جهانتیغی: از مهمترین اهداف غرب در قبال ادعای دلسوزی برای مردم لیبی مشخصاً ایجاد زمینه کسب درآمدهای کلان است. این موضوعی نیست که امروز بتوان آن را پنهان کرد، در حالی که رسانه های غربی از رقابت شرکت های بزرگ نفتی غرب برای تصاحب منابع طبیعی این کشور خبر می دهند و مسئولین این کشورها به شرکت های نفتی خود برای نباختن به دیگر رقبای نفتی هشدار می دهند.
رسانه های غربی در حالی این اخبار را منتشر می کنند که اشاره ای به این موضوع نمی کنند که چگونه ظرف چند ماه بسیاری از زیر ساخت های لیبی از جمله پالایشگاه های نفت را بدون هیچ دلیل نظامی توسط ناتو منهدم شده و سپس چگونه غربی ها خود مدعی بازسازی آن می شوند. آنهم کشوری که یکی از مرغوبترین نفت های سبک دنیا را دارد و به عقیده کارشناسان، بسیاری از منابع نفتی و گازی این سرزمین هنوز کشف نشده است.
اما اکنون که معمر قذافی به تاریخ لیبی پیوسته است، این سؤال راهبردی مطرح است که طراحی غربی ها برای بعد از معمر قذافی که می دانستند رفتنی است، غیر از تاراج منابع نفتی چیست؟ اكنون، غربیها پس از صرف هزینه سنگین هشت ماه لشکرکشی نظامی در لیبی و رفتوآمدهای های فراوان دیپلماتیک، چه برنامه های سیاسی و امنیتی برای بعد از حذف شدن معمر قذافی از معادلات لیبی دارند؟
به نظر میآید غربی ها در دو فاز رسانهای و دیپلماتیک، برنامههايی را در نظر گرفته اند که کدهایي نیز در این زمينه موجود است. گزاره ساده این است که مجموع شواهد نشان می دهد که غربی ها می خواهند با سوء استفاده ماجرای لیبی، اتفاقهاي استراتژیکی را در عرصه سیاست خارجه و داخلی خود رقم بزنند.
در فاز رسانه ای، ابتدا غربی ها پیروزی بر قذافی و مهمتر از آن مدل اتفاق افتاده در لیبی را تبلیغ و مورد استفاده قرار خواهند داد. در فاز رسانه ای قرار است سقوط سرهنگ قذافی بخشی از هژمونی غرب را بازسازی کرده و این موضوع را به افکار عمومی القا کند که گزینه نظامی غرب در منطقه کارآیی داشته و در آینده هم می تواند مشکلات منطقه را حل کند و چه بسا ضروری باشد. همچنانکه اوباما نیز گفته است مرگ معمر قذافي حاكم ليبي نشانه تجديد رهبري آمريكا در جهان هست.
در عين حال، برخی از مسئولین غربی از هم اکنون از جسد مرده قذافی برای ابزار انتخاباتی استفاده می کنند. چنانکه محبوبیت سارکوزی که بسیار کاهش یافته بود، با قتل قذافی مقداری بهبود یافته است. فاز رسانه ای غربی ها از سوی دیگر از آنجا اهمیت دارد که غربی ها در قبال تحولات اخیر در سوریه و همچنین سناریوي خوشمزه امریکا برای متهم کردن ایران به ترور سفیر عربستان همواره ادعا کرده اند که گزینه نظامی در قبال این دو کشور در محاسباتشان پررنگ است.
این در حالی است که در جلسه امنیت ملی امریکا نیز که با حضور اوباما که قبل از حمله به لیبی برگزار شد و مقداری از آن را رسانه های غربی منتشر کردند، این بحث مطرح بود که یکسره کردن کار قذافی در مدت کوتاهی پیغام معنادار براي ایران خواهد داشت.
غربی ها انتظار دارند که فاز رسانه ای سبب مرعوب شدن ایران و سوریه و در نتیجه امتیاز دادن این دو کشور به غرب در شرایط حساس فعلی منطقه شود. در مورد ایران بهويژه غربی ها به دنبال تاثیر گذاری در پرونده هسته ای هستند.
همچنین تحولات لیبی فرصتی گرانبهايي به اوباما برای خروج سربازان امریکایی از عراق داد. در حالی که بسیاری از تحلیلگران در داخل امریکا خروج دست خالی سربازان امریکایی از عراق پس از 9 سال جنگ و هزینه های میلیارد دلاری یک شکست بزرگ برای دولت اوباما محسوب می کنند؛ تبلیغات رسانه ای کشته شدن قذافی می تواند افکار عمومی را از این رسوایی بزرگ امریکا منحرف کند.
به همین دلیل است که علی رغم تلاش های فراوانی که اوباما برای ماندن نیروهای امریکایی در عراق کرد و به نوعی آن را به تأخیر می انداخت، مشاهد شد که بلافاصله بعد از چند روز از قتل قذافی اعلام كرد که تا پایان سال جاری نیروهای امریکایی از عراق خارج خواهند شد.
اما از برخی شواهد آشکار رسانه ای دیگر، می توان از دیگر برنامه های آينده غرب در لیبی در فاز سیاسی و امنیتی رمزگشایی کرد. برای فهم این سوال ابتدا باید در حال حاضر صحنه و آرایش نیروهای تاثیر گذار در لیبی را مرور کرد.
لیبی امروز با یک مثلث اصلی قدرت و یک مربع درجه دو قدرت سیاسی مواجه است. در مثلث اصلی قدرت، اولین ضلع متعلق به مردم لیبی است که حضور دائمی و موثر آنها اصلی ترین دلیل برای سقوط معمر قذافی بود.
ضلع دوم این مثلث قدرت، شورای انتقالی لیبی به ریاست عبدالجلیل وزیر سابق دادگستری حکومت قذافی است که در حال حاضر ازمشروعیت بینالمللی و منطقهای مطلوبی برخوردار است.
ضلع سوم؛ ناتو و پشت سران فرانسه، انگلیس و امریکا هستند. اما مربع درجه دو قدرت شامل برخی جریانات مسلح مانند المقاتله -دارای پیوند ایدولوژیک با سلفیون عربستان- اخوان المسلمین و زنوسی ها و برخی قبيله های قدرتمند و طرفداران نظام پادشاهی هستند که دارای نقش های درجه دو محسوب می شوند و البته بنا به شرایطی، اعضای مربع درجه دو قدرت می توانند بازیگر اصلی نیز محسوب شوند.
بنابراین اصلی ترین بازیگران عرصه لیبی مثلث اول قدرت است که باید طراحی غربی ها را بعد از معمر قذافی در این مثلث بررسی و تحلیل کرد.
غرب در ابتدا چند گزینه را در مورد لیبی برآورد هزینه- فایده کرد، از جمله معامله پشت پرده با قذافی، تجزیه لیبی و در نهایت کمک و اعتماد به انقلابیون لیبی بود. از زمانی که مردم لیبی برای سقوط قذافی مصمم شدند و غربیها سقوط حکومت قذافی را مستعجل دانستند، وارد فاز دیگری شدند و آن مهره چینی و نفوذ در میان انقلابیون برای بهره برداری در آینده بود.
غرب همچنین ضمن ايکه شورای انتقالی لیبی را به رسمیت شناخت، برای بستن قردادهای نفتی کلان آنها را تحت فشار قرار داد که برخی از جزئیات این موضوع در رسانه ها درز کرد و این تصور را بهوجود آورد که غربی ها برخی از اعضای شورای انتقالی را با تحت فشار و تطمیع کردن مهره خود ساخته اند.
از سوی دیگر مشاهده می شود که به یکباره در فضای لیبی سخن از بازگشت جعل لود هست که امروز در اروپا حضور دارد و اعلام کرده قصد بازگشت به لیبی را دارد. آن هم فردی که متهم است سالها با قذافی همکاری داشته است و از همان ابتدا غربی ها به او توجه خاصی نشان می دهند. علم کردن جعل لود بنظر می آید در راستای فشار به شورای انتقالی برای گرفتن باج های بیشتر است. غربی ها طی این فرآیند تلاش کردند که اقدامات انقلابیون جمع شده در شورای انتقالی را به فرآیندی کنترل شده تغییر بدهند.
پس از این فاز، مرحله اصلی طراحی غربی ها پس از حذف شدن معمر قذافی آغاز میشود و با توجه به روشن بودن خواسته مردم لیبی ـ تشکیل حکومت ضد استبدایی و دینی که دارای ریشه های تاریخی ضد استعماری و ضد غربی می باشند ـ پس از سقوط قذافی، غربی ها تلاش می کنند محوریت کار را به شورای کنترل شده انتقالی بدهند و مردم را از معادلات لیبی حذف کنند.
در مرحله سیاسی و فرآیند تغییر قدرت که هدف تغییر قدرت به سمت لیبی دلخواه غرب است، کار به دست دیپلمات ها صورت می گیرد که که غربی ها آن را نقطه قوت خود می دانند. در این مرحله، قرار است با هدايت مردم از خیابانها به سمت خانههايشان، روند تشکیل حکومت در پشت درهای بسته و در بین گفتوگو دیپلماتیک غربی ها با شورای انتقالی لیبی صورت بگیرد.
این اولین طراحی اصلی غربی ها پس از قذافی است که با اظهارت رسمی برخی از مقامات امریکایی و غربی بعد از کشته شدن سرهنگ قذافی همخوانی دارد.
پروژه بعدی که امریکاییها از طریق شورای انتقالی آن را کلید خواهند زد، نزدیک کردن شورای انتقالی به جریانهاي سیاسی ضد ایرانی در مصر و تونس خواهد بود که اصلیترین هدف آن، حفظ منافع امریکا در شمال آفریقا و مرزهای غربی اسرائیل است. غربی ها تلاش می کنند که در کنار تحولات دو کشور مصر و تونس که جهت گیری تحولاتشان به سمت ضد غربی و اسرائیلی است، برخی جریانهاي متمایل به غرب را در این کشور به شورای انتقالی لیبی گره زده و یک محور جدید در شمال آفریقا ایجاد کنند.
در این بین، غربی ها تلاش کردند که شورای انتقالی را به اپوزيسیون سوریه نیز پیوند بزنند. همچنانکه شورای انتقالی سفارت دولت بشار اسد را در لیبی تعطیل و از مخالفان حمایت کرد. این اقدام برای ایجاد یک فضای روانی جدید علیه سوریه بود که در ضمن تلاش می کرد شورای انتقالی را از محور جریان اصیل ضد غربی در منطقه دور کند.
پرسش اساسی دیگر بود یا نبود نیروهای ناتو در لیبی است. بازتاب منفی حضورهای نیروهای اشغالگر در عراق و افغانستان موجب شده است که این گزینه بسیار کمرنگ شود. اما در صورتی که لیبی پس از قذافی دچار هرج و مرج و و یا گروه های مختلف لیبی نتوانند میان خود یک مناسبات پایدار برای تشکیل یک ساختار جدید قدرت در لیبی ایجاد کنند، در آنصورت گزینه حضور ناتو در لیبی امری پررنگ خواهد شد.
در این صورت مدل عراق تکرار خواهد شد و یک حاکم نظامی تا مرحله تثبیت دولت موقت قدرت را بهدست خواهد گرفت. در این مرحله، طرف غربی تلاش خواهد کرد که لیبی را مدت ها برای چپاول بیشتر در ذیل منشور فصل هفت قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار بدهد. مخصوصا که غربی ها با توجه به پراکندگی و اختلاف نظرهای آشکار گروه های لیبیایی تصور می کنند که لیبی پس از قذافی با هرج و مرج های حاد روبرو خواهد شد.
اگر این اتفاق بیفتد، طبق طراحی های نخ نما شده دستگاه های امنیتی غربی در این دوره زمانی، کارکرد نیروهای سلفی مسلح در لیبی نیز پررنگ تر می شود. این نیروهای مسلح سلفی که اقلیت حنفی مذهب هستند، -اکثریت مردم لیبی مالکی مذهب و محب اهل بیت هستند- برای بهانه دادن به حضور ناتو در لیبی می توانند با ایجاد ناامنی و هرج و مرج موثر باشند. همچنانکه در عراق و لبنان گروه های سلفی با تجهیز و پشتیبانی عربستان سعودی مسئول ایجاد بحران و تفرقه در میان مردم هستند.
عربستان از سوی دیگر وظیفه دارد همانند مدل لیبی همواره اتحادیه عرب را در راستای اهداف غرب تنظیم کند. امریکایی ها با بازیگری عربستان قرار است بسیاری ازکارکردهای اتحادیه عرب را به استخدام غرب در بیاورد. این موضوع در سناریوي اخیر امریکا علیه ایران برای ایجاد اجماع منطقه ای با محوریت اتحادیه عرب کاملا مشهود بود، کاری که در مورد سوریه با رأی منفی لبنان و الجزایر منتفی شد.
کارکرد دیگر لیبی برای غرب مرتبط با اتحادیه آفریقا است که در ماجرای لیبی بسیار ضعیف و منفعلانه عمل کرد. غربی ها با استفاده از فضای لیبی قطعا تلاش خواهند کرد کارکردهای اتحادیه آفریقا را نیز در راستای منافع خود جهت دهی کنند.
استراتژی اصلی غرب پس از فروپاشی متحدین در منطقه ایجاد جبهه های جدید و تغییر آرایش های منطقه ای است. همانند آنچه درباره اتحادیه عرب و افریقا و پیوند زدن این دو اتحادیه با منافع اسرائیل در حال انجام است. سناریوی اخیر امریکا در کنار هم قرار دادن سفیر عربستان سعودی و اسرائیل در همین راستا تعریف می شود.
ناتو بهانه های دیگری نیز برای ماندن دارد و آن انبارهای اسلحه قذافی است که غربی ها مدعی هستند که نگرانند که به دست تروریست ها بیفتد و همچنانکه در مقطعی خبرسازی کردند که مقداری از موشک های پیشرفته قذافی توسط سپاه قدس ایران روبوده شده و به سودان منتقل شده است!
در هر صورت، تحولات اخیر منطقه نشان داده است که این مردم هستند که حرف اول و آخر را خواهند زد و امروز بیش از گذشته بصیرت و آگاهی مردم لیبی تعیین کننده خواهد بود.