به گزارش پایگاه 598، حسین قدیانی در وطن امروز نوشت: «غزه» اگر از نظر جغرافیایی «باریکه»ای
بیش نیست لیکن از حیث وجدان، به محل تقسیم ۲ جناح حق و باطل امروز دنیا
تبدیل شده. بیشک هر آنکه به «غزه»، به «قدس»، به «فلسطین»، به «خط مقدم
مقاومت»، به «سوریه مظلوم»، به «اسد»، به «نهر»، به «بحر» و به «لبنان» و
«بلندیهای جولان»، «نه» گفته باشد، ابتدا باید شستوشویی کند... از آن
شستوشوها! و آنگه پای به «خرابات مقاومت» گذارد، که «نه» به این «مفاهیم
بلندبالا»، «نه» به «پیش پا افتادهترین اصول انسانیت» است. برای سر ندادن
شعار پست «نه غزه، نه لبنان» کافی است یک جو «انسان» باشیم، خیلی هم لازم
به مسلمانی نیست! واضح است؛ شعاری چون «نه غزه، نه لبنان» از آنجا که
کیلومترها جلوتر از همصدایی با صهیونیستهاست، وجدان آدمی را آلوده و سراسر
وجودش را رسما ناپاک میکند.
قدر مسلم، روزنامهخواری که از
روزینامه گرفته تا شبنامه و چه و چه، سنگ سرایندگان این شعار ضد انسانی
را به سینه زده، بیشتر میخورد فرزند فتنه و فریب و دغل و دروغ و تهمت و
آشوب و دوز و کلک باشد تا فرزند انقلاب اسلامی! اگر سران فتنه، به اعتراف
سران اسرائیل غاصب، «دوستان خوب نتانیاهو» محسوب میشوند، حامیان شعار «نه
غزه، نه لبنان» نیز بیشتر میخورد که فرزند صهیونیستهای حرامزاده باشند!
بعضیها بیشتر میخورد فرزند ولخرج و پر توقع کاخ سفید باشند تا فرزند
انقلاب اسلامی! بگذریم که این جماعت، هم از توبره دشمن میخورند هم از آخور
دوست! و بیشتر هم از این دومی! بیتالمال را میگویم! دقیقا! بیتالمال
شرکتهایی که به وقتش خصوصی است، به وقتش عمومی، به وقتش هم خصوصی، هم
عمومی و باز هم به وقتش هیچکدام! بیتالمال کارگزاران! در بیشرفی مالی
جماعت روزنامهخوار، همین بس که با پول این مردم علیه مبانی این مردم و با
پول این نظام، علیه مبانی این نظام، قلمفرسایی میکنند! اف بر حلزونی که
حتی خانه روی دوش را هم به کاخ اجنبی میفروشد! آری! پاک است دامن انقلاب
اسلامی از داشتن فرزندی که با حمایت از شعار «نه غزه، نه لبنان» تیر به قلب
تیرکمان کودک کرانه باختری میزند. و گلوله به سینه مقاومت، به سینه سنگ
میزند.
اما چه شد که بعضیها آن هم در روز قدس... آن هم در روز
قدس... آن هم در روز قدس، به صرافت شعار «نه غزه، نه لبنان» افتادند؟! تا
به این سؤال پاسخ دهیم،
عجالتا جا دارد شخصا از مسؤولان این نظام
الهی تمنایی بکنم؛ «بزرگواران! شعار «نه غزه، نه لبنان» از نظر ما همین است
اما از آنجا که سرایندگان این شعار، یک «جانم فدای ایران»(!) هم به آخر
این شعار، اضافه کرده بودند، نیز از آنجا که نیروهای تکفیری داعش در همسایه
غربی، بیش از خود عراق اغلب برای ایران خودمان رجز میخوانند، آیا روا
نیست جماعتی از این ترمزبریدههای مدعی فدایی ایران را از طریق تصاویر سال
۸۸ شناسایی، و من باب نیل به آرزویشان(!) رهسپار نبرد با سلفیهایی کنیم
که چشم بد به خاک وطن دارند؟! من البته خود میدانم جمهوری اسلامی قصد
مداخله به این معنی را در ماجرای عراق ندارد اما بیم از آن دارم که این
ایران اولیها، به سبب نهایت عشقشان به این مرز و بوم(!) و اوج روحیات
فدامنشانه(!) عنقریب به سیم آخر زده، نه که خیلی هم در ادعای فدای ایران
شدن صداقت دارند(!) کار دست خودشان بدهند!» از این
التماس، هر چه زودتر برگردیم به متن... اما از این شعار «نه غزه...» چند
پله، چند سال عقب برگردی، به ضربالمثل «چراغی که به خانه رواست، به مسجد
حرام است» میرسی! زنجیرهایها، و بدترین جماعتشان یعنی روزنامهخوارها،
مکرر و مرتب، این ضربالمثل را در روزنامهها، هفتهنامهها، ماهنامهها،
فصلنامهها، سالنامهها و دیگر آه و نالههای خود نشر میدادند؛ «اساسا
چرا جمهوری اسلامی، چراغی که باید در خانه بسوزد، حرام مسجدالاقصی
میکند؟!» دقت کنید! ما با جماعتی طرفیم که به جای مواخذه آمریکای ظالم
بابت حمایت بیچون و چرا از صهیونیستهای ظالمتر، جمهوری مظلوم اسلامی را
به خاطر بدیهیترین کمک انسانی که یک نظام میتواند داشته باشد، محاکمه
میکنند!! اولا؛ بنیانگذار این انقلاب یعنی امام خمینی(ره) از همان سال
۴۲ که علم نهضت را برافراشت، به موازات مبارزه با طاغوت، بلکه بیشتر و
پیشتر، اسرائیل را هدف گرفته بود.
اساسا حمایت از قدس شریف و
مبارزه با صهیونیسم در ذات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است. فلذا آن روز
که جمهوری اسلامی، دفاع از فلسطین نکند، جمهوری اسلامی نخواهد بود. ثانیا؛
سهلترین آموزههای انسانی، دفاع از قدس و در اینجا مردم غزه را بر نظام
ما واجب میکند. ثالثا؛ بدیهیترین آموزههای اسلام بهکذا. بنابراین محل
خرج مثال بالا هرگز نمیتواند این مقال باشد. این چراغی است که جلوتر از
مسجدالاقصی، مشغول سوختن در همین امالقرای خودمان، خانه خودمان است.
از
مسؤولان ارشد اما قدیمی موساد، چندی پیش به «هاآرتص» گفته بود؛ «نتانیاهو
دوست دارد به ایران حمله کند اما چه کند که فعلا در باریکه غزه گیر کرده»!
صرف نظر از این اعتراف -که البته از این دست اعترافات بسیار است!- تحلیل
روشن و منطبق بر واقعیتی وجود دارد مبنی بر اینکه «هر وقت اسرائیل، از
لبنان، سوریه و فلسطین خیالش جمع شد، هدف بزرگی جز ایران ندارد. خب! هر عقل
سلیمی حکم میکند که ما با حمایت از «خطوط اول مقاومت»، زبان نفهمترین
دشمن خود، بلکه زبان نفهمترین دشمن همه بشریت را در همان مرزهای خودش عقب
نگهداریم». به جد بر این باورم مهمترین چراغ از چراغهای
جمهوری اسلامی که مشغول سوختن در خانه است، همین حمایت حکومتی - مردمی ما
از موضع مقاومت است. این چراغ، در هیچ مسجدی نمیسوزد، الا در تمام مساحت
ایران عزیز و دوست داشتنی. و این وسط، آنچه به هیچ وجه نباید ناگفته بماند،
ذکر این مهم است که بر فرض، روزی خیال اسرائیل از جاهایی راحت شد! قدر
مسلم شیربچههای سپاه سرافراز و بیبدیل قدس، آن روز و آن روزها نماز را در
قبله اول خواهند خواند و یک بار برای همیشه، اسرائیل را از صحنه روزگار
محو خواهند کرد. منتهای مراتب، سخن از امروز است و واقعیتهای روز. این
واقعیتها به ما میگوید که هم باید شاکر مقاومت در خطوط اول مقاومت علیه
اسرائیل باشیم، هم بالاتر، حامی آن.
با همه این اوصاف، جماعت دونی
را میشناسم که پیش از شعار «نه غزه، نه لبنان» علیالدوام طعنه میزدند؛
«چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است»! فیالحال مهمترین حامی
اسرائیل، آمریکاست اما مهمترین حامی قدس شریف، جمهوری اسلامی ایران است.
بینی و بینالله کدامیک از این ۲ حامی، میان مردم دنیا، حتی میان یهودیان
آزاده، جایگاه بهتری دارند؟! در قصه قدس که ان شاءالله پایان - حتما
بخوانید آغاز! - خوشش را با ظهور بقیه..الله خواهیم نوشت، هر چقدر آمریکای
حامی اسرائیل منفور است، از ایران حامی فلسطین با احترام و عزت یاد میشود
و اگر این مهم یک افتخار بینالمللی بیمثال و فراملی است، باید از جماعت
مذکور پرسید؛
«سخن از کدام مسجد میگویید، وقتی چراغ
حمایت از قدس، این همه ملی، فراملی و دقیقا در خانه میسوزد؟!» این روزها
روز عزای شعار «نه غزه، نه لبنان» است، چرا که دنیا به این بزرگی، با همه
وسعت و مساحت دارد به غزه عزیز «آری» میگوید. ما این را از قبل گفته بودیم
که گفتمان فتنهگران، در ابعاد جهانی هم خریدار ندارد و منجر به روسیاهی
بیشترشان خواهد شد. بعضیها چون خود نگارنده گاهی از موضع حق و عدل، و به
درستی، دستگاه قضا را خطاب قرار میدهیم که چرا سران فتنه را محاکمه
نمیکند؟! و چرا به سزای اعمال ننگینشان نمیرساند؟! طرفه حکایت را نگاه
کن! من خودم به جای قوه مظلوم قضائیه جواب خودم را میدهم؛ «دنیا را نگاه
کن! محاکمه از این بهتر؟ از این بیشتر؟ این روزها دنیا، همه دنیا، صحنه
محاکمه شعار «نه غزه، نه لبنان» است». حالیا! دنیا را
بنگرید که دارد اعدام میکند این شعار را. چه میگویم؟ که آنچه انجام
میدهد، بسی بدتر از اعدام است! روز قدس سال ۸۸ که به پنجمین سالگردش نزدیک
میشویم، ما و ملت، شعارمان این بود؛ «مرگ بر اسرائیل» اما فتنهگران،
زنجیرهایها، روزنامهخوارها، سران فتنه و الباقی عوضیهایی که آخرین
آدینه رمضان، ما روزه خوردنشان را دیدیم اما نماز خواندشان را نه، شعار
میدادند؛ «نه غزه، نه لبنان». حال
بنگرید دنیا شعار ملت ما را دست
گرفته یا شعارک روزنامهخوارهای متقلب را؟! رفراندوم از این واضحتر؟!
آمریکا بخواهد یا نخواهد و خوشش بیاید یا نیاید، دنیا با غزه است، نه
اسرائیل. و دنیا با ماست، نه همصدایان با اسرائیل. این وسط، شیوخ عرب کاری
هم برای غزه نکنند، خون کودک غزه کار خودش را بلد است. اینک
برد گریههای دخترک باریکهنشین تا خیابان چندم منهتن هم رسیده… و خیلی
وقت است از سد «گنبد آهنین دلار» و «سپر ضد موشکی پروپاگاندا» عبور کرده!
روزنامه را میتوان دزدید، قلم را میتوان فروخت، جریده را میتوان خورد
اما اصحاب حقیقی رسانه، مگر مردهاند که قطرات اشک «مادر طفل ۶ ماهه
شجاعیه» در لابهلای شعار «نه غزه...» سانسور شود؟! بیبیسی و سایر
شبکههای مورد علاقه آقای رفسنجانی، هرگونه که میخواهند اخبار غزه را پوشش
دهند! خداوند بلد است چگونه از «تیرکمان»، «رسانه» بسازد! و از «سنگ»،
«قلم»! «نون و القلم و ما یسطرون»... خون و القلم و ما یسطرون... خدایی که
آتش را بر «خلیل» گلستان کرد، بر «الخلیل» هم میتواند!
غزه خیلی
وقت است که دیگر یک «باریکه» نیست. «آقای ما»، «آقای مقاومت»، یک «چفیه»
روی دوششان انداختهاند... که امروز دیگر، همه احرار عالم، همین چفیه را
روی دوش انداختهاند. چفیه، عربی و فارسی و مسلمان و مسیحی ندارد! این بیرق
مشترک آزادگان همه دنیاست! این لباس همه دنیاست! ماه و ستارهها، در جای
جای دنیا، «چفیه بر دوش» به مقاومت غزه عزیز، «آری» گفتهاند... و میگویند
اما روی دوش آفتاب، این چفیه، دیدنیتر است... و این زمین، با حضرت
صاحبالزمان(عج) از این هم دیدنیتر است... خدایا! گمانم غزه، آسمان
میخواهد... جرعهای نور... و تحقق وعده ظهور... خدایا! گمانم دل
مسجدالاقصی، «بک یا الله» بقیه..الله را میخواهد...