به گزارش پایگاه 598 به نقل از رجانیوز، گواه این ادعا تشکیل کمپین برای دعوت از برخی چهرهها به این برنامه، تعداد بالای مطالب تولید شده در رسانههای مکتوب و مجازی پیرامون آن و حتی ارجاعات و اشارههای فراوان کاربران شبکههای اجتماعی به «ماه عسل» است که خود حکایت از تداوم اهمیت این برند مهم «رسانه ملی» دارد. اما چه عواملی موجب موفقیت و تأثیرگذاری این برنامه با وجود ساختار ساده گفتگو محورش و نیز غمناک بودن موضوعات جاری در آن شده است؟
1-«ماه عسل» رسانهای است که به «حال خوب آدمها» ضریب میدهد و نه پلشتیهای جامعه و این برای مملکتی که «خوبی»ها و «صاحبان حال خوب» در آن بیرسانه هستند، غنیمتی به غایت قیمتی است. به ویژه که این ضریب دادن سادهلوحانه و احمقانه نیست که اتفاقاً واقعگرا، ملموس و باورکردنی است.
در «ماه عسل» قرار نیست طبق عادت مرسوم و غیرسازنده شبهروشنفکری، مشتی آدم دور هم بنشینند و مگسوار صرفاً از سیاهیهای جامعه، سقوط اخلاق، سکه شدن بازار دروغ، رواج ریا، زوال صله رحم، صعود سرسامآور نرخ طلاق و ... صحبت کنند و در نهایت فرجام بحث به بنبست روشنفکری ختم شود. نه! به قول رئیسجمهور: «آن واقعیتها را که همگان بیش و کم میدانند، بیا تا در کنارِ تیرگیهای واقعیت، نقطههایی روشن از حقیقت را هم نشان دهیم.» (برگرفته از متن پیام «دکتر حسن روحانی» به مناسبت آغاز جشنواره سی و دوم فیلم فجر)
«ماه عسل» یک پاسخ درست به نیاز مردم جامعهای است که از غرغرهای صبحگاهی رانندهی تاکسی، از نالیدنهای اقتصادی ظهر به ظهر هماتاقی در اداره، از صفحه پرشکوه و سیاهی حوادث روزنامه عصر و از سریالهای پر از درد و غم و غصه شبانه، چنان خسته شدهاند که دلشان برای زل زدن به «کمی حال خوب» غنج میرود. دلشان غنج میرود برای دیدن تصویر مادر شهیدی باصفا که بعد از سالها پیکر پسرش را یافته، برای خیره خیره نگاه کردن به پسر جوان عاشقی که بعد از معلولیت هم، پای همسر ویلچیرنشینش ایستاده، برای یک دل سیر تماشا کردن جهان پرماجرای کودکان کاری که حالا تشکیل خانواده دادهاند، برای رصد کردن احوال خوب مادری که بعد از چهار سال دوباره فرزند گریخته از چنگال دزدان دریاییاش را کنار خود میبیند، برای لمس حال خوش کارگر حلالخوری که با همه ناملایمات از زندگی خویش راضی است و ...
«ماه عسل» در دورهای که بسیاری رسانهها فقط جامه معمولی بودن را بر تن ایرانیها برازنده میدانند و قبای قهرمانی به تن بیگانگان میدوزند، از بین همین مردم معمولی قهرمان معرفی میکند. و خب چه کسی است که قهرمانان واقعی این مردم معمولی را دوست نداشته باشد؟ قهرمان داشتن یعنی امید را ضمیمه واقعگرایی کردن. یعنی خیر بر شر فائق آمده. یعنی خط بطلان بر بنبست نمایی شبهروشنفکری. ترسیم قهرمان، به معنای ندیدن زشتیهای جامعه و سفیدنمایی نیست. «قهرمان» داشتن یعنی اگر مشکلی هست، راه حلی هم هست. اگر آمار طلاق بالاست، «عشق» اصیل را میشود به عنوان راه حل معرفی کرد. اگر جامعه از ارزشها دور شده، به جای فریاد زدن صدبارهی آن، میشود آن ارزشها را در قامت یک «مادر شهید» متجسم نمود. «ماه عسل» آگاهانه یا ناآگاهانه از چنین الگویی پیروی میکند.
2- در زمانهای که فیلمها و سریالهای ما کاملاً از قصهگویی و داستان پردازی عاجزند و قافیه را به همین واسطه به ماهوارهها باختهاند، تقریباً هر قسمت «ماه عسل» به اندازه یک تلهفیلم لااقل قصه جذاب برای گفتن دارد. قصههایی که اتمسفرشان تکراری نیز نیست و البته پشت همه آنها، میتوان دست خدا را دید. یکی از قصهها سر در آشیان سومالی و دزدان دریایی دارد و دیگری ریشه در همین خاک با درونمایه عشق. یکی رگههای جنایی و پیرنگ فرار از زندان دارد و آن یکی از جابجایی دو نفر آدم با هم حکایت میکند. یکی مثل ملودرامهای سوزناک اما جذاب، دخترک کاری را نشانمان میدهد که بعد از سالها سختی کشیدن، حالا زندگی خوبی دارد و دیگری مثل نمونههای خوب فیلمهای دفاع مقدسی سالهای اخیر، یک مادر شهید باصفا را مهمان خانههایمان میکند. و البته سالها طول میکشد که جامعه هنری کشور متوجه شود که «قصه» چطور معجزه میکند و «قصهگویی» کاری سخیف و دون شأن هنرمند نیست.
3-در «ماه عسل» مردم به تماشای مردم مینشینند. اینجا دیگر قرار نیست مردم لحظات افطار خود را با هنرپیشههای موبور و چشم آبی، یا فوتبالیستهای مغرور و میلیاردر، سلبریتیهای ناصادق و نقاب به چهره، زوج بازیگران سانتیمانتال و ... سر کنند. اینجا قهرمانی از بین مردم، صادق و رک و راست روی صندلی مینشیند و از زندگیاش میگوید. قهرمانی که میشود حدس زد نوع لباس پوشیدنش احتمالاً خیلی با آنچه که در برنامه زنده میشود دید، متفاوت نیست. نه مثل هنرپیشههایی که همه و همه میدانند که از زمین تا آسمان تفاوت هست میان حجاب روی آنتن با پوشش معممولشان. قهرمانی که وقتی اشک میریزد و بغض میکند، نمیشود اشکهایش را به پای قدرت بازیگریاش نوشت و وقتی میخندد، معلوم است که به چین و چروکهای غریبه با بوتاکس روی پیشانیاش فکر نمیکند.
اینجا مردم یک ساعت قبل افطار را با یکی شبیه خودشان سپری میکنند و اتفاقاً بدترین برنامههای «ماه عسل» همانهایی است که آنتن در اختیار سلبریتیها قرار میگیرد تا مثلاً 9 صفر جلوی قرارداد فلان فوتبالیست در شود به سختیهای دوران کودکی او یا آنکه فلان بازیگر از این بگوید که پدرش هیچگاه برای او آن طور که باید پدری نکرده است!
حقیقت آن است که هر بار بیست و اندی شبکه را بگردانید، یکی از این سلبریتیها را در حال افاضات پیدا خواهید کرد و اتفاقاً این مردم عادی هستند که جایشان روی آنتن خالی است و «ماه عسل» تا زمانی که رسانه و تریبون همین مردم باشد، عزیز خواهد بود. واگرنه، روزی که مردم احساس کنند قرار است از لابلای این قصهها، تبلیغ فلان اسپانسر و بهمان حامی مالی به خوردشان داده شود و تریبون به دست مدیرعامل برنج این و رب آن بیفتد، شک نکنید که این «ماه عسل» عاقبت به خیر نخواهد شد.
4-همین که یک برنامه گفتگو محور گروه تحقیق داشته باشد، معمولاً برای صداوسیمای ما اتفاق مهمی است؛ چه برسد به آنکه همچون «ماه عسل» این گروه تحقیق از مدتها قبل فعال باشد و سوژهها را دستچین کند و بعد از ارائه به مدیران صداوسیما، تعدادی از آنها انتخاب شود و روی آنتن برود. البته فقط آنهایی که روال برنامههای گفتگومحور صداوسیما را میشناسند، میتوانند اهمیت وجود این گروه تحقیق فعال در سراسر سال را درک کنند. هر چه هست، «ماه عسل» نان تحقیقات مفصل پیش از آغاز برنامهاش را میخورد و البته ایده خوب کلی برنامه را. هر چند که گاهی در این تحقیقات، سوژههایی مثل «شهید خلیلی» -شهید امر به معروف و نهی از منکر- ممکن است نادیده گرفته شود و جایی روی آنتن پیدا نکند.
هر
چه هست، «ماه عسل» یکی از معدود برندهای برنامهسازی سیما در این سالهاست
که سر و شکل گرفته و قوام یافته است. چنانچه حالا دیگر عجیب نیست که وقتی
برای کسی ماجرای خاص و نادر و جذابی اتفاق میافتد، عدهای به او حضور در
«ماه عسل» راپیشنهادکنند...