به گزارش پایگاه 598، سایت مشرق نوشت: مقام معظم رهبری در دیدار چند روز گذشته خود با اساتید و پژوهشگران سراسر کشور درباره فضای دانشگاه فرمودند: مسئولان ذیربط و مدیران دانشگاهها باید با جدیت از تبدیل مراکز علمی به محل جولان و فعالیتهای جریانهای سیاسی جلوگیری کنند و تبدیل شدن دانشگاهها به باشگاههای سیاسی را سم مهلک برای حرکت علمی کشور خواندند، اتفاق تلخی که در دوران اصلاحات انجام شد و در 18 تیر 78، نتیجه آن را در کف خیابانها و ایجاد فتنهای به نام حادثه کوی دانشگاه شاهد بودیم.
برای بررسی و تحلیل ریشههای فتنه سراغ یکی از مسوولین وقت دانشجویی رفتم، علیرضا زاکانی که در آن سالها خود دانشجوی دکتری تخصصی بود و به عنوان مسوول بسیج دانشگاههای سراسر کشور، به وظیفه خود عمل میکرد و در مهار فتنه 18 تیر 78، به عنوان یکی از مؤثرین در صحنه از او نام برده میشود.
متن زیر حاصل گفتگوی تحلیلی ما با زاکانی است.
* به نظر شما ریشه اتفاقات فتنه 18 تیر 78، حاصل تلاش اصلاحطلبانی بود که در سال 76 برسر کار آمدند یا از سالهای قبل از دولت دوم خرداد ودر دوره کارگزاران باید ریشه آن را جستجو کنیم؟
به نظر من به عقبتر از آن برمیگردد. اگر دقتی داشته باشید و تجزیه و تحلیل دقیقی راجع به 18 تیر و 18 تیرها داشته باشیم و ریشۀ اینگونه فتنهها را بررسی کنیم، باید عقبتر برگردیم.
بنده معتقدم که حضرت امام (ره) با انقلاب اسلامی هم در داخل کشور به پیروزی رسید و هم خارج از کشور. در داخل کشور هم در حوزه اندیشه این تفوق و چیرگی را معلوم ساخت و هم در حوزه روش.
مقابل امام در قبل از انقلاب، یک طیفی را میبینید که مسلمانانی بسیار متحجر هستند، امثال انجمن حجتیه که امام (ره) میفرماید خون دلی که من از اینها خوردم از هیچ کس نخوردم. بعد میرسید به عناصری که دچار التقاط هستند کسانی که التقاطشان از نوع اندیشههای شرقی است، مثل منافقین یا التقاطشان از جنس اندیشههای غربی است، مثل ملی مذهبیها. یک مقدار که جلوتر میآییم، به عناصری میرسیم که اندیشه الحادی دارند. بعضیها هم هستند که یک نگاه باستانگرایانه دارند و با نگاه باستانگرایانهشان، مدافع شاه هم هستند.
وقتی نگاه میکنید میبینید که امام در مقابل این گروههای فکری در حوزه روش، اسلام ناب محمدی (ص) را طرح میکند و پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که این تفوق اندیشهای بر تمام آن اندیشهها سایه افکنده و آنها را از میدان به در کرده است.
تا پیروزی انقلاب اسلامی در داخل کشور حداقل این شش گروه مخالف را شما میتوانید مشاهده کنید؛ یعنی کسانی که هم با اندیشه امام مخالفاند، هم با روش او. لذا، بعد از انقلاب وقتی که آقای بازرگان مسئول شد به مردم گفت بروید خانههایتان بنشینید، انقلاب کردید، کافی است، دیگر ما باید اداره کنیم. یک مقدار که جلوتر رفت گفت انقلاب به بن بست رسیده که امام در جواب او فرمود: خودت به بن بست رسیدی و انقلاب به بن بست نمیرسد.
خارج از کشور هم امام هم در حوزه اندیشه و هم در حوزه روش به پیروزی رسید و تفوق و چیرگیاش را معلوم کرد.
در حوزه اندیشه امام (ره)، در مقابل غرب با یک نظام لیبرال سرمایهداری روبرو بودیم که با شعار آزادی که قریب چهارصد سال تلاش کرده بود و کاملتر از گذشته خودش را در معرض و نگاه دیگران قرار داده بود و امام نسبت به این اندیشه هم حالت چیرگی و تفوق پیدا کرد و در مقابل شرق نیز که آنها یک نگاه مادی و مارکسیستی داشتند، حضرت امام با شعار عدالت و مساوات توانست یک قطببندی و جبههبندی جدیدی ایجاد کنند. امام (ره) در مقام اندیشه آزادی، عدالت و فراتر از آن معنویت را به جامعه بشری هدیه کردند و با طرح اسلام ناب خواستار اتحاد و وحدت مسلمین در جهان شدند و خواستار آزادی مستضعفین از دست مستکبرین و نظام سلطه شدند و در مقام روش نیز استقلال و بحث، نه شرقی نه غربی را برای جامعه بشری به ارمغان آوردند، چون تا قبل از انقلاب اسلامی هر انقلابی که میخواست به نام انقلاب به صورت صوری یا واقعی ظهور و بروز داشته باشد با تکیه به یک قدرت دیگری مطرح میشد، اما انقلاب اسلامی هم در مقام اندیشه و هم در مقام روش یک مسیری را انتخاب کرد مبتنی بر اسلام ناب که یک راه نو و جدیدی برای جامعه بشری بود. پس، میتوان گفت که با پیروزی انقلاب اسلامی یکسری دشمنیهای بالفعلی در داخل و خارج از کشور برای انقلاب اسلامی مهیا شد که آنها هم کسانی بودند که با اسلام و استقلال ایران و با حضور مردم در صحنه و رهبری حضرت امام (ره) مخالف بودند.
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، تبدیل به یک فرقان و معیار برای جدایی حق از باطل شد، اما در ادامه مسیر انقلاب یک جریان در مبانی انقلاب تجدیدنظر کرد و ما با دو جریان مواجه شدیم؛ یکی جریانی که به اصول انقلاب و اسلام پایبند بود و در راه تحقق و عینیتبخشی به ارزشها و آرمانها فداکاری میکرد؛ یک جریان هم جریانی بود که در حقیقت به هر دلیلی خودش را از این قافله جدا کرد، حالا یا از ابتدا بر اساس خوف و ترس خود را همراه کرده، یا نه بر اساس یک نگاه سودجویانه و منفعتطلبانه به دنبال مطامعی بود که به آن مطامع نرسید و مسیر خودش را دنبال کرد و یا اینکه در این مسیر یک سختیهایی برای انقلابیماندن بود که کسی که در حتی در انقلاب هم فعال بود، تاب و توان انقلابیماندن را نداشت و دچار تجدیدنظر طلبی شد؛ به هر دلیلی ما دو جریان را بعد از پیروزی انقلاب داریم که کمکم اینها از هم شفاف میشوند؛ یک جریانی که بر ارزشهای انقلاب تأکید و تصریح دارد و یک جریانی که کمکم از ارزشها فاصله میگیرد.
خاصیت جریان انقلابی این است که میخواهد اسلام را بتمامه در جامعه به عنوان تضمینکننده دنیا و آخرت مردم پیاده کند و مردمسالاری و حضور مردم در صحنه را هم یک ضرورت و یک الزام جدی میداند جزئی از همان برداشت دقیق از اسلام ناب میداند؛ یعنی مدل امام (ره) و بعد از او خلف صالحش مقام معظم رهبری این بود که اگر یک جایی مشکلی برای انقلاب به وجود میآمد با حضور مردم از این مشکلات عبور میکرد؛ مثل جنگ، سال 78 و سال 88 شما میبینید که حضور مردم تعیینکننده است. لذا، وقتی شما میرسید به حلقه کیان این حلقه جزئی از عناصر فکری گروه تجدیدنظر طلب هستند و خود این حلقه محل شروع نیست، شما به قبل از آن هم که برگردید عناصری مثل سروش و دیگران در تراوشات فکریشان دقیقاً این خط و سیاق تغیر فکری را مشاهده میکنید؛ تغییرشان هم در جهت دست شستن از باورهایی است که ابتدا ذکر میکردند.
در مقام عمل هم شما کسانی را در درون حکومت میبینید که در دهه اول انقلاب صاحب رأی و صاحب مسئولیت بودهاند، اما در دهه دوم انقلاب مردم آنها را انتخاب نکردند و قدرت از دستشان گرفته شده است. گروه دیگری نیز بودند که فقط خودشان را معطوف به حوزه اندیشه کردهاند و با تراوشات فکریشان و با بهرهمندی از رسانهها، افکار خودشان را محیطهای دانشگاهی و رسانهای توزیع میکردند. در جامعه شما میبینید که یک گروهی هم پیدا شدند که این گروه کسانی هستند که به شدت در دهه اول انقلاب افراطی هستند و اندیشههایشان بهگونهایست که همین الان دارند دائماً توبه میکنند از اندیشهها و کارهایی که اول انقلاب معتقد بودند و انجام میدادند. قبلاً، از یک سمت پشتبام میافتادند، الان در مسیری که قدرت از آنها گرفته شده و دچار سرخوردگی شدند، در کنار آن گروه تجدیدنظرطلب قرار گرفتند و شروع کردند به توبه کردن از حضور در عرصههای انقلابی.
در مقام عینیت و ظهور و بروز در جامعه نیز شما به کسانی میرسید که در قدرت هستند و این گروه به عنوان کسانی که مجموعه آقای هاشمی و دوستانشان هستند، آمدند و اتفاقاً با شعار نفی گروه اولی که در دهه شصت مسئولیتها را عمدتاً در دست داشتند وارد کار شدند، اما اینها هم دچار یک فقدان نظری هستند و مدلها و الگوهایی که به عاریه میگیرند، الگوهای غربی است.
الگوهایی که آقای هاشمی و حامیان او در کشور اعمال کردند، بستر جامعه را به سمتی سوق میدهد که محل نشو و نما و محل تجلی عناصر تجدیدنظرطلب در حوزه اندیشه و عمل میشود. آقای هاشمی شرایط جامعه را به سمتی برد که ماحصل این شرایط و سیاستهای تعدیلی که دنبال کرد، سال 74 یک سختگیری در جامعه ایجاد شد و به تبع آن در سال 76 یک گروه سیاسی شعارهایی دادند که غیرخودشان و آقای هاشمی را انتخاب کردند و بعد هم در مقام مسئولیت توانستند مناصب را به دست بیاورند، اما خیلی زود معلوم شد که از همان عواملی استفاده میکنند که زمان آقای هاشمی در حوزه اقتصاد و فرهنگ صاحب منصب بودند و اینها هم دچار تجدیدنظرطلبی نسبت به رویه اساسی و اصولی انقلاب اسلامی بودند و با دیگر عناصر تجدیدنظر طلب همراه شدند، اما چون خیلی زود میخواستند گام جدی را برای تحول در جامعه مبتنی بر یک مدل هانتیگتونی بردارند و یک تجزیه و دوگانگی را در رأس قدرت ایجاد کنند، خیلی زود تکان و تنش اینها به جامعه منتقل شد و چون ابزاری نداشتند که این اندیشهها را به کار بگیرند و استفاده کنند، مجبور شدند اتکای جدیشان را با نقشه قبلی بر دانشگاه و مطبوعات بگذارند.
* چگونه تجدید نظرطلبان از ابزار دانشگاه و مطبوعات استفاده کردند و این فتنه 78 چگونه اتفاق افتاد؟
اگر اشتباه نکنم روز پانزدهم تیر 78، روزنامه سلام تیتر اول خودش را زد و اعلام کرد که اصلاح قانون مطبوعات طرحی است که سعید امامی آن را پیشنهاد کرده است بعد وزارت اطلاعات شکایت کرد و در واقع روزنامه سلام به واسطه حکم معلق از سال 72 توقیف شد.
البته معلوم شد که اصل خبر روزنامه سلام و انتصاب قانون فوق به سعید امامی دروغ بوده است. دو روز بعد که شب جمعهای بود آن اهرم دانشگاهی فعال شد برای اینکه یک اعتراض و ظهوردو بروزی را نشان دهد که مسئولین مربوطه بترسند و انتشار روزنامه سلام را مجدد دنبال کنند و روزنامه صبح امروز هم در تهدیدی گفت که به زودی خواهید دید که نظام هزینه سنگینی در این زمینه خواهد داد.
لذا، وقتی شما 18 تیر را مرور میکنید میبینید خواستگاه اولیهاش با اتفاقات ثانویهاش متفاوت است. خواستگاه اولیهاش برمیگردد به این سه جریان تجدیدنظرطلب، چه آنهایی که در حوزه اندیشه بودند و چه آنهایی که دهه شصت صاحب قدرت بودند و در دوم خرداد برگشته بودند و چه کسانی که در دولت آقای هاشمی اینها هم دچار یک تجدیدنظرطلبی شده بودند و این سه، تجلیشان به عنوان گام اول در 18 تیر کاملاً معنادار خودش را نشان میدهد.
* یعنی فتنه 78 تیر نقطه تعامل این سه گروه است؟
دوم خرداد نقطه تلاقی اینهاست، اما از نظر ظهور و بروز عملی با اسم روزنامه سلام اینها همه وارد شدند و جرقه این کار زده شد به عنوان گام اول. بر همین اساس، در شب نوزدهم تیر آقایان تاجزاده و شمسالواعظین به دانشجویان اصرار میکرد که داخل کوی بروید. من همان شب آنجا بودم که ناگهان یک کسی بلند شد از این غدارهبندها و از این عناصری که دنبال ساختارشکنی بودند و خارج از دانشگاه بود فریاد کشید که کجا بروند، ما داخل میآییم و کمکشان کنیم و ما چنین و چنان و از این حرفها و کم کم کار افتاد دست این گروه دوم، این گروه دوم نماینده چه کسانی بودند: آنها نمایندگی از آن شش گروهی میکردند که از امام سیلی خورده بودند و پشتیبان اینها کسانی بودند که در خارج از کشور بودند و از انقلاب سیلی خورده بودند. لذا، مرحله دوم، گرچه شروعش با تنش آغاز شد و شروعش با این بود که یک عده آمدند خیابان را بستند و ماشین آتش زدند و چهارتا سرباز را گرفتند و اسیر کردند و پشتبند آن نیروی انتظامی وارد شد و این زد و خوردها ادامه پیدا کرد اما کم کم شما رنگ و لعاب این جریان سیاسی را میبینید که دارد کمرنگ میشود و جریان آشوبگر دارد پررنگ میشود. جریانی که دیگر به هیچ مبنایی قائل نیست و لذا روز یکشنبه صبح در کوی دانشگاه وقتی آقای عبدالله نوری میخواست صحبت کند تا سه بار نگذاشتند و اعتراض میکردند و نمیگذاشتند صحبت کند و کار از دست بچههای انجمن خارج شده بود.
شنبه صبح وقتی که جلوی سردر دانشگاه تجمع گذاشتند، کمکم این تجمع به سمت آشوبگری رفت. مادر منافقی آمد آنجا و شروع کرد از فرزند منافق کشتهشدهاش دفاع کردن؛ یعنی ظهور و بروزها کمکم رنگ سیاسیاش کم شد و از یک موضع ایجاد فشار به قوه قضائیه برای باز کردن مسیر انتشار مجدد روزنامه سلام، کمکم افتاد دست کسانی که به دنبال آشوبگری بودند و آشوبگری محدود خیابان کارگر شمالی تبدیل شد به یک آشوبگری گسترش یافته میدان فاطمی، دانشگاه تهران و حتی تا بازار هم ادامه پیدا کرد و در خارج از کشور هم به شدت از آن استقبال میشد. بر همین اساس است که رهبری ریشه فتنه 88 را معطوف به ده سال قبل میدانند و میفرمودند که اگر در ده سال قبل واکاوی و دقت میشد، حوادث سال 88 اتفاق نمیافتاد.
پس این حادثه را میتوان صحنه ظهور عملی جریانات تجدیدنظرطلب سیاسی و فکری و اجرایی کشور دانست. چه کسانی که اصلاً با انقلاب سر سازگاری نداشتند و آنجا آمدند سر صحنه که از انقلاب انتقام بگیرند؛ آنهایی که ابتدای دهه شصت منکوب شدند و رفتند در لانهها و دوباره بیرون آمدند و توانستند به عنوان یک پلهکان از این حادثه استفاده کنند.
در همین زمان بود که شنبه صبح مقام معظم رهبری آن سخنرانی مبسوط را کردند و با توجه به شرایطی که اتفاق افتاد نتیجه اصلی این بود که در این شرایط، باز دست غیبی الهی از آستین مردم بیرون آمد و 23 تیر باز مردم آمدند کار را حل کردند؛ یعنی همان مدل انقلابی که امام (ره) با حضور مردم و تکیه بر اسلام و آگاهی بخشی به مردم به پیروزی رسید، شما همین را میبینید که اینجا یک بار دیگر تکرار میشود و شرایط به سمتی میرود که 23 تیر در کمال ناباوری اتفاق میافتد.
آقای خاتمی که رئیسجمهور است به عنوان یک عنصر تجدیدنظرطلب که بسیاری از کارهای افراطی را قطعاً قبول نداشت، در 23 تیر حاضر نمیشود که بیاید و سخنرانی کند، آقای هاشمی نیز حاضر نمیشود که سخنرانی کند، آقای ناطق حاضر هم نمیشود تا اینکه آقای روحانی که تازه از خارج از کشور برگشته بود، آمد و صحبتهای خوبی هم کرد.
* آقای روحانی هم در روز 23 تیر حضور داشتند؟
بله. سیدنظام موسوی مجری بود، ما صحبت دانشجویی کردیم، بعد یک خانمی مقالهای خواند و بعد قطعنامهای خوانده شد و بعد هم آقای روحانی آمد و صحبت کرد. صحبتهای انقلابی و خوبی هم کرد. لذا وقتی شما صحبت از ریشه سال 78 میکنید من میگویم این ریشه خیلی عمیقتر از دهه 70 و حلقه کیان است.
* آقای دکتر، مقام معظم رهبری فرمودند که برخی توسری خوردههای سیاسی در این حادثه دوباره به عرصه آمدند، این افراد چه کسانی بودند؟
به نظرم فرمایش حضرت آقا غلظتش بیشتر به سمت آن جریان برانداز است و نکته دوم تلویحاً ناظر به همین جریانات تجدیدنظرطلب سیاسی صحبت میکنند. حضرت آقا فرمودند که آن جریان برانداز میخواهند به یک نوعی با خامی و ایجاد بلوا و آشوب از نظام باجگیری کنند و قانون را زیر پا بگذارند. در مجموع میتوان توسریخوردهها را همان شش گروهی دانست که از مردم تودهنی خوردند، از امام (ره) تودهنی خوردند، از اسلام سیلی خوردند.
* رهبر انقلاب در همان زمان از ماجرای 18 تیر به عنوان فتنه نام بردند. شاخصههای این فتنه چه بود؟
بنده معتقدم شاخصه آن فتنه این بود که یک امر مطلوبی به نام آزادی بیان را یک عده مستمسک قرار دادند و آن را تبدیل کردند به یک آشوب. پشتبند آن یک اشتباهی را نیروی انتظامی کرد؛ یعنی یک اشتباه اولیهای اتفاق افتاد که منجر به یک آشوب شد که خواستگاهش باز بنده معتقدم که از عناصر مرتبط به خارج از دانشگاه است. نیروی انتظامی آمد و یک اشتباه بزرگی کرد و وارد کوی شد و در ورودش هم رعایت یک حرکت منطقی را نکرد.
* نیروی انتظامی به نظر شما مقصر بوده است؟
حتماً نیروی انتظامی مقصر بود. نکته سوم اینکه اتفاقات تلخ بعد از ورود نیروی انتظامی مستمسکی قرار گرفت برای یک دروغگویی بزرگتر و یک فتنه و یک خلافگویی به جامعه دانشجویی و ایجاد یک سلسله تنشها در دانشگاههای مختلف و سپس کشاندن آن در سطح جامعه.
شما وقتی ابعاد آن را نگاه میکنید میبینید که این مرحله به مرحله گسترش پیدا میکند و شرایط به گونهای پیش میرود که خارج و داخل کشور هرچه فتنهگر است پشت این قضیه قرار میگیرد؛ خیلیها دچار ابهام و اشکال شدند؛ برخی فقط آن حرکت اولیه دانشجویی را محکوم کردند و کاری با محکومیت نیروی انتظامی نداشتند و تک بعدی به ماجرا نگاه کردند. به نظر بنده این گروه خطا کردند. برخی نیز فقط حرکت نیروی انتظامی را ملاک قرار دادند و حرکت دانشجویی را محکوم نکردند که آنها هم خطا کردند. برخی دیگر به حمایت از دانشجویان در مقابل نیروی انتظامی یا به حمایت از نیروی انتظامی در مقابل دانشجویان فضا را به التهاب بردند که این گروه نیز اشتباه کردند.
* شما روز 18 تیر و روزهای بعد از آن کجا بودید و چگونه با این فتنه مقابله کردید؟
من صبح هجدهم تیر تهران نبودم و خرمشهر بودم، در جلسه به من خبر دادند که چنین اتفاقی افتاده که ما جلسه را ناتمام گذاشتیم و بلیط هواپیما گرفتیم و سریع برگشتیم تهران. از همانجا مستقیم رفتم داخل کوی، نماز مغرب و عشاء رسیدم، هوا داشت تاریک میشد.
آن شب یکی از معضلات جدی امثال بنده این بود که آمده بودم بین نیروی انتظامی و کسانی که از نیروی انتظامی حمایت میکردند با دانشجوها و کسانی که از دانشجوها حمایت میکردند واسطه و حائل شوم و ایستاده بودم آن وسط و خواهش میکردم که دعوا نکنید و به سمت هم سنگ نزنید، حتی یک بار هم سمت ما هجوم آوردند و وقتی دیدند من با ملایمت با آنها شروع به صحبت کردم و وقتی بنده را شناختند، کاری با ما نداشتند.
یادم است یکی از دوستان خیلی انقلابی داشت از این نردهها بالا میرفت، من گرفتم و و او را پایین کشیدم و گفتم کجا میروی؟ برگشت و نگاهی به من کرد و گفت تو زاکانی زمان جنگ نیستی؛ تو استحاله شدی و میترسی؛ گفتم من نمیترسم و البته روش تو را نیز نادرست میدانم. این روش کمکی به حل موضوع نمیکند؛ شما دارید آتش را روشن میکنید.
دوشنبه صبح وقتی رهبر انقلاب آن فرمایش را فرمودند خیلیها احساس کردند که اشتباه کردند. وقتی آقا از ورود و آن حوادث کوی به عنوان یک جنایت یاد کردند، به عنوان خنجری که در سینهشان فرو رفته یاد کردند، خیلیها فهمیدند که اشتباه کردند. لذا، شما وقتی بحث فتنه میکنید حق و باطل را اینقدر با هم ممزوج میبیند که میبینید در حقیقت هرکسی آمده به زعم خودش ماهی خودش را بگیرد. از یک جهت دیگر وقتی نگاه میکنید میبینید وزارت کشوری که متصدی ایجاد امنیت و ارامش در کشور است، خودش متولی دامن زدن به این موضوعات میشود و حتی مانع کسانی میشود که میخواهند این آتش را خاموش کنند و برعکس برای کسانی که به به زبانه کشیدن آتش کمک میکنند، کمک میکند. معاون سیاسی وقت وزارت کشور خیلی به آنها کمک کرد.
* مصداقی از این کمکها در ذهن دارید؟
مثلاً در روز و شب نوزدهم بود که درگیریها خیلی سنگین شد، بنده از کوی بیرون آمدم و مابین این جمعیت و نیروی انتظامی قرار گرفتم که جمعیتی که بسیاری از آنها نقاب داشتند ریختند سر بنده و بنده خیلی محکم به آنها گفتم که دارید اشتباه میکنید و این طوری اسباب یک تنش میشوید، گفتند پس شما به آنها بگویید که به ما حمله نکنند، گفتم چشم بعد همان وسط خیابان شروع به فریاد کشیدن کردم که نزنید! نزنید! و آمدم پایین بین جمع نیروهای انتظامی و در آنجا گفتگویی با فرمانده نیروی انتظامی؛ یعنی آقای نظری و دیگر فرماندهان داشتم.
ما دنبال جمع کردن موضوع بودیم که درگیریها کاهش پیدا کند، اما برخی به دنبال آتش افروختن بودند که حتی کوکتل مولوتف روی سر بچههای سرباز میریختند و لباسهای بسیاری از این سربازها سوخت. من دیدم نمیتوانم وارد کوی شوم، بنابراین دور زدم و از پشت کوی با پیکان یکی از بچههای علم و صنعت رفتم در کوچهای که کوی یک در کوچک هم در آنجا داشت. آنجا بود که دیدم، یک عده نقابدار ایستادهاند، ساعت دوازده یک شب بود و دم در شانزده هفده تا محافظ گذاشته بودند که کسی داخل نرود. به همراه یکی از دوستان آمدیم سراغ اینها و یکی از اینها به من گفت که کجا دارید، میروید گفتم دارم میروم داخل کوی، گفت چی کار داری؟ گفتم من فلانی هستم، بعد برگشت گفت به به آقای زاکانی! همان کسی که این سخنرانیهای تند را علیه ما میکند. خندیدم گفتم ایرادی داره؟ همین حالا همینجا بخواهی میتوانیم بنشینیم و بحث کنیم. شروع کردم به صحبت کردن با این فرد و او راضی نمیشد که ما داخل کوی برویم.
* دانشجو بودند؟
بله. این شب دوم است. به آن فرد گفتم من به احترام تو اینجا مینشینم و اگر بحث داری بیا با هم بحث کنیم؛ کنارش نشستم و شروع کردم صحبت کردن با او. یادم است که خودش خجالت کشید و برای اینکه بگذارد ما برویم داخل، به من گفت که من یک خورده مریض هستم، گفتم چه مریضی داری؟ گفت زیربغلم و گلویم درد میکند، خلاصه، زیر همان چراغی که آنجا بود گفتم دهانت را باز کن و معاینهاش کردم، گفتم سرماخوردهای، بعد از این جریان بود که گفت برو داخل، ولی این دوستت نمیتواند بیاید، گفتم امکان ندارد، این هم با من است، گفت بروید داخل شما را میکشند و اگر کشتند خونتان گردن خودتان است، گفتم هیچ کس با ما کاری ندارد. ما آمدیم داخل، بعد من از آنجا که آمدیم داخل سمت کارگرشمالی دیدم آقای تاج زاده و آقای شمس الواعظین هم در کوی هستند.
اینها به دانشجویان اصرار میکردند و میگفتند بروید داخل کوی و آنجا کار را ادامه دهید. اگر بیرون باشید، با شما برخورد میکنند در واقع، راه نشان میدادند، چون سناریوی اینها این بود که چلهگیری کنند؛ یعنی میگفتند چهلم به چهلم باید یادواره بگیریم.
* شنبه شب مجدداً فضا در خیابان کارگر شمالی متشنج بود؟
هر کسی را که ظاهر مذهبی داشت، چه دانشجو بود و چه غیر دانشجو دست و پایش را میشکستند و بعد به مسجد کوی میبردند و به قول خودشان اسیر میکردند. تا هشت نفر یادم است. حالا این وسط 200-300 تا موتور سوار هم آمده بودند چهارراه جلال آل احمد که ما دوباره با استدلال، خواهش و التماس آنها را راهی کردیم رفتند ...
* برای شما هم اتفاق خاصی افتاد؟!
دیدم 10-15 نفر میلههای آهنی در دست دارند از خیابان کارگر میآیند پائین. سلام کردم. جواب ندادند انگار ظاهرم باب پسند آنها نبود. گفتم من پزشکم و کارت دانشجوییام را هم نشان دادم، سردسته آنها به من گفت کاری به دانشجو بودنت ندارم با ما هستی یا با آنها. خلاصه، از یک طرف اینها را آرام میکردیم و از طرفی موتورسوارها، را سه ساعت همین طور گذشت. خاطرم هست پیرمردی که از آنجا میگذشت گفت: شما امشب فرشته نجاتید که نمیگذارید اینها با هم درگیر شوند. سردسته نقابداران وقتی دید که بنده ایستادم و صحبت میکنم گفت داداشمان را ببرید بالا، فهمیدم میخواهند بنده را نیز بزنند و به مسجد کوی ببرند.
* موتوریها رفتند؟
موتوریها رفتند به جز 5-4 نفرشان. بنده رو کردم به سردسته آنهایی که نقاب داشتند و میله به دست بودند و گفتم بروم این چند تا موتور را هم رد کنم بعد بیایم خدمت شما. گفت با این محاسنت جرأت داری برگردی؟ گفتم برمیگردم. موتوریها را رد کردم و آمدم طرف اینها. کنارشان نشستم، کنار تقاطع جلال آل احمد، ولی یکیشان با میله یک متر و نیمی که داشت، مرا که دید آمد طرفم. اشهدم را خواندم. گفتم زد وسط سرم یکهو نشست کنارم و پرسید: اینجا کجاست؟! انگار به بنده اعتماد کرده بود، گفت آقا من کارگرم. ما را از سمت رسالت سوار کردند از ساعت شش غروب تا حالا اینجا هستم، الان می-خواهم برگردم راه را بلد نیستم. با او صحبت کردم، پرسیدم چرا اینجوری میکنی؟ گفتم میله ات را بیانداز، انداخت توی جوی، آدرس دادم و رفت، ساعت 4 صبح بود.
* آیا باز هم با شما برخورد فیزیکی داشتند؟
شش یا هفت بار به بنده تعرض کردند، اما در همه موارد با آنها صحبت کردم و به لطف خدا مشکلی پیش نیامد، البته بار آخری که از بلندی پریدم، پای راستم شکست و گچ گرفتم.
* شما در آن زمان بهترین راه مقابله با این فتنه سخت را چه چیزی میدانستید؟
در برخورد با این فتنه ما سه گام برداشتیم؛ گام اول این بود که جمعه که من رسیدم بحث ما این بود که به بچههای انجمن کمک کنیم تا این غائله را جمع کنند و مانع از ادامه درگیریها بشویم. گام دوم این بود که این بحث را محصور و محدود به کوی دانشگاه کنیم.
میخواستیم به بچههای انجمن کمک کنیم که این غائله جمع شود. یادم است روز سوم؛ یعنی یکشنبه صبح، وقتی در کوی دانشگاه بچههای انجمن مراسم داشتند، یک عدهای نمیگذاشتند اینها حرف بزنند و بچههای انجمن میگفتند ما نیاز به بلندگو داریم من گفتم در بسیج برای آنها بلندگو آماده کنند تا نگذاریم تریبون دست آدمهای دیگر بیفتد.
ما روز یکشنبه بعدازظهر به این نتیجه رسیدیم که باید گام سوم را برداریم و آن هم این است که کاری کنیم که این غائله ختم شود؛ این کار را هم کار دانشجویی میدیدیم. بر همین اساس، ما درخواست کردیم که تجمع دانشجویی برگزار شود و ما هم برویم داخل تریبون و آنجا اعلام کنیم که هرکسی دانشجو نیست از کوی خارج شود. قصدمان این بود که همه دانشجویان داخل کوی باشند و با هم بحث و جدل کنند و در همین جا قضیه را حل کنند، چون بنده دانشجو را واقعا یک عنصر منطقی میدانم و در این سالهایی که من با آنها کار کردهام به این تجربه رسیدهام که خیلی راحت میشود با آنها وارد صحبت شد و اگر دانشجو یک جایی هم تند است، وقتی با او وارد صحبت میشوی، کاملاً منطقی برخورد میکند. بنابراین، برای این تجمع ما از وزارت کشور درخواست کردیم (در همان زمان بود که پای راست بنده شکسته بود و در مجموعه بسیج خوابیده بودم)، دیدم تلفن زنگ زد و آقای حق شناس، مدیرکل سیاسی وزارت کشور بود، وقتی با من صحبت کرد، ابتدا تشکر کرد از نامه درخواست تجمع ما و بعد گفت آقای تاجزاده خیلی خوشحال است که اولین درخواست راهپیمایی و تجمع قانونی از سوی شما شده است و گفت میشود شما بیایید با آقای تاج زاده در وزارت کشور صحبت کنید؟ من گفتم که پایم شکسته و نمیتوانم. بعد به ایشان گفتم خواسته و نظر شما چیست؟ گفت خواسته ما این است که شما این تجمعی که میخواهید بگذارید به صورت مشترک با دفتر تحکیم برگزار کنید که من بحث خودی و غیرخودی را مطرح کردم و گفتم من این انجمن اسلامی را غیرخودی نمیدانم، ولی مسیری که الان دارند میروند مسیر خلافی میدانم؛ ما میخواهیم آب بریزیم روی این آتش و اینها میخواهند نفت بریزند! چطور میشود ما باهم یک تجمع برگزار کنیم. یادم است ایشان گفت که شما ملاکها را تغییر دهید و روی بحث خودی و غیرخودی تأکید نکنید و بحث خشونتطلب و غیرخشونتطلب را جایگزین آن کنید؛ گفت آن موقع نهضت آزادی هم میتواند در تجمعات بسیج شرکت کند، من گفتم من متأسفم برای مدیرکل سیاسی کشور که این نگاه را دارد و دقت نمیکند که اینهایی که دارند آشوب میکنند سر سفره نهضت آزادی ارتزاق کردهاند.
بعد از این صحبت، قرار شد که روز دوشنبه یک جلسهای در وزارت کشور گذاشته شود. در آن جلسه، آقای موسوی لاری که وزیر کشور بود جلسه را اداره میکرد و آقای معین و فرهادی دو وزیر وقت دولت آقای خاتمی، آقای لاریجانی که آن موقع رئیس صداوسیما بود، آقای ربیعی بود که الان وزیر کار هستند، آقای تاجزاده و دوستانشان، آقای علی افشاری از طرف دفتر تحکیم وحدت که الان آمریکاست و بنده هم از طرف بسیج دانشجویی بودم.
در آن جلسه اصرار اقای موسوی لاری این بود که ما و دفتر تحکیم یک جا تجمع برگزار کنیم. یادم میآید که همانجا آقای افشاری یک گزارشی از صحنه داد که به هر حال چون دستگاههای مختلف در جلسه حاضر بودند، دروغ از آب در آمد و محل اعتراض واقع شد که این گزارش دروغ چیست که شما میگویید!
بنده صحبتی کردم و گفتم که ما تجمع دانشجویی را برگزار میکنیم و غائله ختم میشود. آقای افشاری گفت: مثل اینکه آقای زاکانی متوجه نیست که چه دارد میگوید!؟ مگر امکان دارد که این غائله بخوابد؟ من جلویم یک لیوان آب بود، گفتم از خوردن این آب راحتتر است، ما کار را دانشجویی میکنیم و اراذل و اوباش را بیرون میکنیم، بعد جو آرام میشود و کار را فیصله پیدا میکند و بعد هم دنبال میکنیم هرکسی هر جرمی انجام داده مطالبه میکنیم. آن شب تا ساعت یازده، یازده و نیم شب وزارت کشور بودیم؛ وزارت کشور حرفش یکی بود و آن هم این بود که ما باهم تجمع مشترک بگذاریم که ما مخالف بودیم چون مسیر ما مسیر مشترک نبود.
وقتی بنده در آن جلسه گفتم که ما تجمع برگزار میکنیم، آقای تاجزاده گفت ما هنوز به شما مجوز ندادیم، من گفتم چند روز است در خیابانها تجمع بدون مجوز دارد برگزار میشود، مگر شما به کسی مجوز دادید که دارند در خیابانها آتش میزنند؛ ما میخواهیم جلوی اینهایی که آتش میزنند را بگیریم، دانشجو هم هستیم و میخواهیم کارت دانشجوییمان را هم دستمان بگیریم؛ من به ایشان گفتم ما این کار را میکنیم، الا اینکه شما اعلام کنید که تجمع ما غیرقانونی است که اگر اعلام کنید وظیفه گردن شماست و ما ادامه نمیدهیم. اتفاقاً جالب است بدانید که ساعت هفت روز سهشنبه رادیو اعلام کرد که این تجمع غیرقانونی است در صورتی که با آنهایی که خیابانها را به آشوب کشیده بودند، هیچکاری نداشتند، ولی اطلاعیه وزارت کشور را خواندند بر غیرقانونی بودن تجمع ما. بنابراین، وزارت کشور آن موقع میدان عمل اینها بود.
* دولت و شخص خاتمی را در این حادثه چقدر اثرگذار و داخل میدانید؟
به نظرم آقای خاتمی آن زمان منفعل بود.
* شخص خاتمی منفعل بود، دولت آقای خاتمی چطور؟
دولت آقای خاتمی هم در نگاه کلان همان نگاه سیاسیای را داشت که میخواست از ابزار دانشجو و دانشگاه استفاده کند که در محیط سیاسی برای خودش آوردهای داشته باشد.
* آقای دکتر از ابعاد دیگر این فتنه برای ما بگویید و اینکه چگونه افراد مؤثر در این فتنه در سال 88 نیز وارد میدان شدند و دوباره شروع به فعالیت علیه نظام کردند؟
این تحلیل کلانی که خدمت شما عرض کردم، چیزی بود که با گوشت و پوست خودم لمس کردم و معتقدم که مشابه همین اتفاقات در سال 88 نیز افتاد و منجر به هشت ماه فرصتسوزی برای کشور و آسیب زدن به کشور شد. آنجا هم باز این دو جریان به هم رسیدند؛ یعنی جریان تجدیدنظرطلب و برانداز و باز جریان تجدیدنظرطلب زمینه را مهیا کردو برانداز بر این موج سوار شد و مشکل جریان تجدیدنظرطلب هم این بوده و هست که همانطور که حضرت آقا فرمودند: اینها تقوای جمعی ندارند؛ یعنی اگر بحث فردی بشود، بعضی از آنها آدمهای معتقدی هستند، اما جمعاً اینها تقوای جمعی ندارند.
نکته جالبی که در سال 78 برای بنده وجود داشت این بود که درگیریهای آن روزها مثل یک اتاق نبرد سنگین بود، چون اینها دنبال میکردند که همه خوابگاهها و دانشگاهها را به آشوب بکشند.
ما یک ساماندهیای داشتیم و بچههای انقلابی در دانشگاهها هر عصر دور هم جمع میشدیم و قرارگاهی داشتیم و اخبار آن روز را با هم مرور میکردیم و برای ممانعت از آشوبگریها طراحی میکردیم و دوباره فردا عملیات میکردیم و همین طور این کار ادامه داشت. چیزی که برای خودم جالب بود این بود که بچهها خیلی خسته میشدند، ولی نمیبریدند. من یادم است بعضی مواقع میآمدند در اتاق ما و گریه میکردند از سختی کاری که وجود داشت و به هر حال، اینها مقاومت خودشان را انجام میدادند و از سوی دیگر هم خیلیهایی هم که باطنشان را رو نکرده بودند در آن ایام باطنشان رو میشد و نفاقی که در درون داشتند آشکار میشد.
فتنه 78 الگوی کوچکشده فتنه 88 است و دقیقاً همین را شما میتوانید مرور کنید و در سال 88 تحلیل کنید. اگر ریشهیابی میشد و عناصر مؤثر آن صحنه شناسایی میشدند سال 88 چنین فتنهای نداشتیم.
من همیشه نگاهم به موضوعات این است که هر موضوعی مقدمه چه امری است و چگونه میتوان هدف اصلی را پیشبینی کرد. به هر قضیهای نگاه کنید، میشود یک تحلیل زودرس کرد و یا نه با یک نگاه عمیقتر داشت، گرچه آن نگاه عمیق لازمهاش این نیست که همیشه محقق شود، ولی باید پیشبینی کرد که بتوان پیشگیری کرد. آنجا هم همین اتفاق افتاد و اینها به اشکالات خودشان پی بردند. از جمله اشکالات جدی آنها این بود که هنوز فضای جامعه برای چنین ساختارشکنیهایی آمادگی لازم را ندارد و نیاز به یک حرکت و یک جریانسازی فکری برای ایجاد چنین آشوبطلبیهایی است. بر همین اساس اینها سالهای سال کار کردند تا این بحث سازماندهی اجتماعی را حل کنند. اگر شما به اظهارات کیان تاجبخش دقت کنید، او میگوید من از بنیاد سورس مأموریت گرفتم در سال 79 تا به ایران بیایم و در روند تجدیدنظرطلبی در حوزه اندیشه و فکر و همچنین ایجاد یک سازماندهی اجتماعی برای تقویت جریانهای اجتماعی فعالیت کنم. اتفاقاً اولین دیدار خودش را هم با آقای تاجزاده انجام میدهد و مسیر سازماندهی را دوباره از همانجا آغاز میکنند. لذا، اگر از سال 78 دقت میشد و هم عناصر مؤثر شناخته میشدند و هم ریشهیابی میشد شما در سال 88 با چنین سرمایهسوزی هنگفتی مواجه نبودید.
* چه نهادی کوتاهی کرد که این عناصر شناسایی نشدند؟ آیا کوتاهی فقط مربوط به دولت بود یا سایر قوا هم در این زمینه کوتاهیهایی داشتند؟
بنده معتقدم که در تمام این سطوح کوتاهی صورت گرفت؛ هم دولت کوتاهی کرد؛ هم دستگاههای امنیتی کوتاهی کردند؛ هم دستگاه قضایی کوتاهی کرد و هم عناصر سیاسی کوتاهی کردند و واکاوی دقیقی از موضوع نداشتند و هم عناصر حوزه اندیشه و فکر، چون موضوع ابعاد مختلفی دارد و هرکسی به سهم خودش کوتاهی کرد.
* آقای زاکانی، شما به نقش مردم اشاره کردید که هم امام (ره) و هم مقام معظم رهبری از حضور مردم در صحنه استفاده میکنند برای حل معضلات و مشکلاتی که با آن مواجه میشوند. در حادثه 18 تیر مردم پنج روز بعد از ماجرا وارد عرصه شدند و ماجرا جمع شد، اما چرا در 88 هشت ماه طول کشید؟ این دو فتنه را چطور تحلیل میکنید که مردم در فتنه اول پنج روز بعد از ماجرا وارد عرصه شدند و در سال 88 هشت ماه طول کشید؟
به نظر بنده این تأخیر به خاطر ده سال کار و تلاش و ده سال زحمتی که جریان تجدیدنظرطلب و ضد انقلاب کشیدند و یک فتنهای را خلق کردند که به ظاهر مطالبه از موضع حق بود، اما باطناً حق نبود و باطل بود و یک عده را همراه کردند و اتفاقاً صبر و بردباری مقام معظم رهبری و ضرورت آگاهیبخشی به جامعه امکانی را فراهم کرد که این روشنگری و این بیداری آنگونه موج برداشت که حادثه 9 دی را خلق کرد. من به جهت اینکه به هر حال کار سنگینی صورت گرفته شد در داخل و خارج از کشور و تجربههای جدیای در انقلابهای رنگی رخ داد که میتوانست به آنها در ضربهزدن به انقلاب ما کمک کند، اما باز هم آنها نتوانستند نفع زیادی ببرند و نتوانستند اساس انقلاب را آسیب بزنند.