به گزارش598 به نقل از فارس، یاد روزهایی بخیر که شبها و
روزهایش از خاک بر اوج افلاک نور میبارید و عطر جانفزای عشق و شهامت و
شهادت، در جبههها جاری بود.
یاد شبهایی که نجوای دستهجمعی «اذا وقعت الواقعه» زیر خیمههای صفا و
خلوص جبههها میپیچید؛ شبهایی که چهرهای گمنامان زمینی و نامداران
آسمانی با خواندن آیه «والسّابقونالسّابقون. اولئک المقرّبون.
فیجنّاتالنّعیم» که توصیف همانها بود، از ترس و اشتیاق برافروخته میشد.
گویی جایگاه خود را بدون هیچ گونه تردیدی مشاهده میکردند. هر یک پس از
خواندن این آیات در فکر فرو میرفتند و آرزو میکردند تا از دوستشان در
رسیدن به شهادت سبقت بگیرند. خیلی از آنها شبها را به دور از چشم دوستان
در پشت نخلی، پشت تپهای یا در قبری که برای خود کنده بود، با اشک و مناجات
به سحر میرساندند و میگفتند «سنگر من مناجات و اشک و دعاست».
«اباصلت بیات» از عکاسان انقلاب و دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار ایثار و
شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» این گونه روایت میکند: جبههها حال و
هوای دیگری داشت که ای کاش همان حال و هوا میماند؛ فرماندهان و رزمندگان
خود را در یک رده میدیدند؛ آنها هر قدر روزهایشان را روزه میگرفتند و
شبهایشان را با تهجد پشت سر میگذاشتند، بیش از پیش تشنه چشمه معارف الهی
بودند.
در تیرماه 1362 قبل از عملیات «والفجر 2» منطقه حاج عمران، نیروها آماده
عملیات بودند؛ آغاز تک، برای دور زدن دشمن از محور عزیمت خود حرکت کرده و
پس از 2 ساعت راهپیمایى به مناطق تعیین شده رسیدند و براى شروع عملیات
اعلام آمادگى کردند.
رزمندهای در آن منطقه بود که به او «سید» میگفتند، او دو سه روز از ایام
هفته را روزه میگرفت و همیشه یک جلد قرآن در جیب داشت که هر وقت فرصت
میکرد آیاتی از آن را تلاوت میکرد؛ شبهایش را با مناجات و نماز شب سپری
میکرد، او اهل عمل به قرآن و الگویی برای همه ما بود، امروز که درباره این
رزمنده سخن میگویم از حال او خبری ندارم اما آرزوی سعادت برایش میکنم.