روایات زیادی در ردّ کسانی که برای زمان ظهور وقت تعیین میکنند وجود دارد و این سیره علمای ما بوده است که بنا به روایات «کذب الوقاتون» در مقابل کسانی که برای رؤیت و ظهور حضرت مهدی(عج) وقت تعیین میکنند سینه سپر کرده و میایستادند از این رو بسیاری از نشانههایی که برای زمان ظهور یاد شده است را نمیتوان به هر پیشامد و واقعهای تطبیق داد ولکن به عنوان یک احتمال که شاید این واقعه همان واقعه مذکور باشد قابل تأمل است و از همه مهمتر در تطبیق این وقایع به وجود آمدن یک ندای درونی و تلنگری برای بیدار شدن ما است که اگر واقعا این همان پیشامد مذکور است ما چقدر خود را برای یاری و یا حتی دیدن روی آن حضرت آماده کردهایم؟
این سؤالی است که باید گاه گاه از خود بپرسیم؛ که بیشتر از آنکه به دنبال تطبیق این وقایع باشیم و در انتظار ظهور دولت یار، منتظر باشیم و به دنبال احکام منتظر واقعی و تطبیق حالات یک منتظر با خود باشیم آنگاه که این آمادگی را در خود احساس کردیم برای دیدن رویش لحظه شماری میکنیم و یا چه بسا همانند علیبنمهزیار خود به سراغ ما میآیند.
در ادامه قسمتی از کتاب عصر ظهور علامه کورانی را که با حوادث اخیر مطابقت میکند برای ایجاد تلنگر میآورم تا بدانیم که اگر ظهور واقعا اینقدر نزدیک است ما در کدام قسمت از منظومه حکومت حضرت قرار داریم؟
«روایات پیشامدهایى که پیرامون مصر وارد شده متعدد است .. نخست روایات بشارت دهنده پیامبر (ص ) به مسلمانان جهت فتح مصر بدست آنان ، تا برسد به روایات مربوط به استیلاى مغربى ها بر مصر در حوادث انقلاب فاطمیان و بالاخره حوادث زمان ظهور حضرت مهدى (ع )، بیان مى شود.
اما پیشامدهاى زمان ظهور با حوادث تاءسیس دولت فاطمى در منابع بیان پیشامدها در هم آمیخته است . زیرا در روایات مربوط به حضرت مهدى (ع )، ورود سپاه مغربى به مصر نیز دیده مى شود.. و راه تشخیص آن ، وجود روایتى است که دلالت بر پیوستن آن به زمان ظهور و یا پیوستن به حادثه معینى به حادثه هاى زمان ظهور حضرت ، مانند خروج سفیانى و غیر آن داشته باشد.
با ملاحظه دقیق ، فقط سلسله روایاتى در دست ما مى ماند که پیشامدهایى را در مصر عنوان کرده است بدون تردید آن حوادث از جمله پیشامدهاى زمان ظهور حضرت مهدى (ع ) بوده و یا به احتمال قوى از آنهاست .
از آن جمله ، روایات مربوط به کشته شدن فرمانرواى مصر بدست مردم آن کشور است که این روایت بطوریکه در کتاب بشارة الاسلام ص 175 به نقل از ارشاد مفید دیده مى شود، بعنوان یکى از نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) آمده است .
تعبیر دیگرى وجود دارد که در زمان ما زبانزد مردم است و آن اینکه مى گوید: ((اهل مصر سادات خود را مى کشند)) و ((استیلاى بردگان بر کشور سادات )) (186) که آنرا بر قتل ((انور سادات )) تطبیق مى دهند که این اشتباه است زیرا سادات در این روایات ، به معناى رؤ ساء است و اسم خاص نیست و فرمانرواى مصرى اى که قتل وى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى (ع ) مى باشد در پى آن حادثه بوجود مى آید. چنانکه این روایت ، ورود یک سپاه یا بیشتر را به مصر خاطر نشان مى سازد و ممکن است آن سپاه غربى و یا مغربى باشد که بزودى آنرا بیان خواهیم کرد، برخى از روایات مى گوید: کشته شدن فرمانرواى مصر همزمان با کشته شدن حاکم شام بدست مردم شام ، رخ مى دهد، همچنین در کتاب بشارة الاسلام ص 185 به نقل از کتاب ((القول المختصر)) نوشته این حجر آمده که گفته است : گفتار شانزدهم : ((قبل از وى فرمانرواى شام و حاکم مصر کشته مى شوند.))
و نیز بین روایت بیانگر قتل فرمانرواى مصر با روایتى که مى گوید مردى انقلابى از مصر، قبل از سفیانى خروج مى کند، تقریبا رابطه اى وجود دارد.
در بحارالانوار آمده است .
((پیش از سفیانى ، مصرى و یمنى خروج قیام مى کنند.)) (187)
و این شخص مصرى ممکن است سرکرده فرماندهان ، یعنى فرمانده سپاهى باشد که برخى روایات مى گوید او جنبشى در مصر ایجاد نموده و اعلان جنگ مى کند.
در روایتى دیگر این مطلب ، یاد شده به اینکه وى قبل از ورود نیروهاى غربى ، مردم را بسوى آل پیامبر (ص ) دعوت مى کند.
((اهل غرب به سوى مصر هجوم مى آورند همینکه وارد مى شوند، فرمانروائى سفیانى برقرار مى شود، و قبل از آن شخصى مردم را بسوى آل پیامبر (ص ) دعوت مى نماید.)) (188)
و احتمال دارد، مرد مصرى و سرکرده فرماندهان و مردى که مردم را دعوت به اهل بیت پیامبر (ص ) مى نماید سه نفر باشند نه یک شخص .
به هر حال این روایات روى هم رفته نشانگر قیام و جنبش در مصر و انقلابى اسلامى است که زمینه ساز ظهور حضرت مهدى (ع ) در آنجا مى باشد. یا حداقل بر وجود جو اسلامى قوى و نیرومندى دلالت دارد و در مصر تحول و انقلاب داخلى رخ مى دهد که با جنگ و صلح خارجى و جهانى ارتباط دارد.
و از روایات مربوط به حوادث و پیشامدها، غلبه قبطیان بر اطراف و نواحى مصر است ، چنانکه از امیرمؤ منان (ع ) درباره نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) روایت شده است که فرمود:
((استیلا یافتن قبطیان بر اطراف مصر)) (189)
و ممکن است منظور از آن ، این باشد که ابن حماد آن را در نسخه خطى خود از ابوذر (ره ) روایت مى کند: ((امنیت از مصر رخت بر مى بندد. خارجه مى گوید به ابوذر گفتم : در آن هنگام که امنیت از دست مى رود، پیشوایى نیست که آن را فراهم آورد. گفت : خیر، بلکه نظام آن از هم پاشیده مى شود)) (190) و آنچه را از کعب نیز روایت کرده این است که
((مصر چون سرگین شتر از هم مى پاشد.))
خلاصه اینکه ، قبطى هاى مصر دست به شورش و آشوب در آن شهر مى زنند و از حکومت آن سر پیچى مى کنند و برخى نواحى سلطه مى یابند، همین امر سبب پیدایش ضعف در امنیت و اقتصاد مصر مى گردد.. و بطور طبیعى این طغیان و سرکشى بتحریک دشمنان مسلمانان از خارج طراحى مى شود. چرا که سابقه ندارد که قبطیان در تاریخ خود دست به تحرک مهمى علیه مسلمانان زده باشند مگر اینکه بیارى قدرتى خارجى بوده چنانکه در جنگ هاى صلیبى و در عصر کنونى نیز اتفاق افتاده است .
اما روایت یاد شده به وقت آن اشاره نمى کند ولى روایات دیگرى به نقل از حذیفه مى گوید:
((مصر، تا خراب شدن بصره از ویرانى در امان است )) (191)
و ظاهرا خراب شدن وعده داده شده بصره در زمان ظهور، بعد از قیام حکومت زمینه ساز ایرانیان یا بعد از اشغال عراق توسط سفیانى در سال ظهور حضرت مهدى (ع ) واقع خواهد شد.
از جمله روایات ، حدیث ورود نیروهاى مغربى به مصر است که نویسندگان ، معمولا این نشانه را از علامتهاى ظهور مهدى (ع ) شمرده اند و مراد از مغرب در این روایت و روایات دیگر، مغرب سرزمینهاى اسلامى است که شامل حکومت مغرب و الجزائر و لیبى و تونس مى گردد. ولى تا آنجا که من ، روایات مربوطه را بررسى و دقت نمودم روایتى نیافتم که بطور روشن بر آن دلالت کند، بلکه تعدادى از آنها را بر ورود نیروهاى مغربى ها بهنگام انقلاب فاطمى ها به مصر منطبق دیده ام . اما به روایتى در غیبت طوسى ص 278 برخوردم که از قدیمترین و معتبرترین منابع است . در آنجا اهل غرب یاد شده است نه اهل مغرب و صاحب بحارالانوار و بشارة الاسلام از او نقل نموده اند. اما غیر این دو نفر، دیگران به اشتباه ((مغرب )) نقل کرده اند.
و این روایت ، هنگام ورود اهل غرب را به مصر اندکى قبل از خروج سفیانى در دمشق مشخص مى کند و آن یک فقره از روایتى طولانى از عمار یاسر (ره ) است که مى گوید:
((دولت اهل بیت پیامبرتان در آخرالزمان برقرار مى شود که داراى نشانه هایى است ... اهل غرب به سوى مصر خروج مى کنند و همین که داخل مصر مى شوند حکومت سفیانى برقرار مى گردد.))
بعید نیست که روایت طوسى (ره ) (متوفاى سال 460) اصل و منبع روایتى باشد که راویان بعد از او نقل کرده اند و کلمه غرب به مغرب اشتباه شده باشد.
البته ما ترجیح مى دهیم که ورود نیروهاى غربى یا مغربى ، در پى حادثه اى است که در مصر رخ مى دهد و موجب تحرک آن مى گردد و بنظر مى رسد که آن نیروها ضد اسلام و مخالف مصریها هستند که سعى مى کنند داخل مصر شوند و چنانچه موفق شوند به مصر وارد گردند نشانه خروج سفیانى در دمشق و تسلط او بر سرزمین شام خواهد بود. با توجه به اینکه سفیانى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) خروج مى کند، آمدن این نیروها در سال ظهور و یا نزدیک به آن مى باشد.
برخى از روایات مى گوید: سفیانى با اهل مصر درگیر مى شود و وارد آنجا مى گردد و چهار ماه دست به جنایت مى زند و احتمال قوى تر آنکه این روایت از احادیث مبالغه آمیز در مورد سفیانى است . زیرا در منابع درجه یک اشاره اى به آن نشده است و بطوریکه بعضى از روایات مى گوید، آن کسى که سفیانى او را در دمشق بقتل مى رساند اءبقع است که اهل مصر است و یا با مصر رابطه اى دارد، والله العالم .
روایت دیگرى در این زمینه مى گوید: مهدى (ع ) مصر را منبر (پایگاه تبلیغى ) خود قرار مى دهد و این مطلب در روایت عبایه اسدى از على (ع ) چنین وارد شده است :
((شنیدم امیرمؤ منان (ع ) در حالیکه شکوائیه مى کرد (در حال تکیه ) و من ایستاده بودم فرمود: در مصر منبرى بنا کنم و دمشق را ویران سازم و یهود و نصارى را از تمام شهرهاى عربى بیرون مى کنم و با این چوب عرب ها را مى رانم . عبایه مى گوید: گفتم : بگونه اى خبر مى دهى که گویا پس از مرگ زنده مى شوى ؟ فرمود: بعید است اى عبایه ، به خطا رفتى ! مردى از تبار من چنین مى کند.)) (192)
و نیز از على (ع ) در مورد حضرت مهدى (ع ) و یارانش چنین وارد شده است .
((آنگاه (مهدى و یارانش ) به سوى مصر رهسپار مى شوند و حضرت بر منبر آنجا بالا مى رود و مردم را مخاطب قرار داده و براى آنها سخن مى گوید: زمین در اثر عدالت شاد و خرم مى گردد و آسمان باران رحمت خود را فرو مى بارد و درختان بارور مى شوند و زمین گیاهان خود را بیرون داده و چهره خویش را با گل و گیاه براى اهل زمین مى آراید حیوانات وحشى در امن و امان بسر مى برند بطوریکه در راههاى روى زمین مانند چهار پایان اهلى به چرا مى پردازند، نور دانش در دلهاى مؤ منان افکنده مى شود، بگونه اى که هیچ مؤ منى نیاز علمى ، به برادر دانشمند خود ندارد در آن روز آیه ((و خداوند بى نیاز کند هر کدام را از گشایش خود)) مصداق پیدا مى کند.)) (193)
از این دو روایت چنین استفاده مى شود که مصر در حکومت جهانى اسلام ، بدست حضرت مهدى (ع ) پایگاه علمى و تبلیغى شناخته شده اى در جهان خواهد شد.. بویژه با توجه به عبارت ((در مصر منبرى بنا خواهم کرد)) و ((آنگاه بسوى مصر روانه مى شوند و او بر منبر آنجا بالا مى رود)) یعنى حضرت مهدى (ع ) و یارانش راهى مصر مى شوند اما نه براى فتح آنجا یا تثبیت حکومت حضرت در آنجا، بلکه بدین جهت که مصر از امام و یارانش (ارواحنا فداهم ) استقبال مى کند از این رو آنجا را به عنوان منبر و کرسى خطابه خویش انتخاب نموده ، چنانکه جد بزرگوارش امیرمؤ منان (ع ) بدان وعده داده است و نیز براى اینکه پیام خود را از آنجا به اهل مصر و جهان متوجه نماید. و اینکه مصر کرسى علم و پایگاه ارسال پیام آن حضرت به جهان مى باشد، هیچگونه منافاتى با سطح علمى مسلمانان ندارد که در آن زمان بدان دست مى یابند و این روایت بر آن دلالت دارد، زیرا دانش امرى نسبى است .
از زمره این روایات ، این خبر است که حضرت مهدى (ع ) در دو هرم از اهرام مصر گنجینه ها و ذخائرى از دانش و غیر آن دارد، که روایت مربوط به آن ، در منابع درجه اول ، مانند کتاب کمال الدین صدوق (ره ) ص 5 564 آمده است . در روایتى از احمد بن محمد شعرانى که از فرزندان عمار یاسر (ره ) مى باشد از محمدبن قاسم مصرى آمده است که پسر احمدبن طولون ، هزار کارگر را یکسال بکار گماشت تا کاوش نموده و در هرم را بیابند، سرانجام آنان به سنگى مرمرین برخوردند که در پشت آن عمارتى بود که نتوانستند آن را خراب کنند، لکن کشیشى مسیحى از حبشه ، نوشته سنگ را که بزبان یکى از فراعنه مصر بود خواند: ((من اهرام و برانى را ساختم و این دو هرم را بنا کردم و گنجها و ذخائر خود را در آن به ودیعت نهادم )) ابن طولون گفت : ((این چیزى است که هیچ کس جز قائم آل محمد (ص ) راه و چاره آن را نمى داند، سپس آن تخته سنگ به جاى اول آن گذارده شد)) در این روایت نقاط ضعفى وجود دارد که شاید افزوده برخى راویان باشد اما در عین حال ، نقاط قوت قابل توجهى نیز در آن بچشم مى خورد. والله العالم .
و از آن جمله ، روایت ((اءخنس مصر)) است که نویسنده کنزالعمال آنرا در کتاب برهان (ص 200 به نقل از تاریخ ابن عساکر) از پیامبر (ص ) روایت کرده است که فرمود:
((مردى از قریش بنام اءخنس (و در کتاب فیض القدیر مناوى ج 4 ص 131: از بنى امیه ) در مصر وجود دارد که به قدرت مى رسد، آنگاه بر او پیروز مى شوند و یا قدرت از او گرفته مى شود و به روم مى گریزد و رومیان را به اسکندریه مى آورد و در آنجا با مسلمانان به نبرد مى پردازد و این نخستین حادثه است و منظور از حادثه ها، حوادث ظهور حضرت مهدى (ع ) و مراد از بنى امیه ، خط و مشى آنها مى باشد.))»