به گزارش پایگاه 598 ، علی بن الحسین(ع) مکنی به «ابوالحسن» در 11 شعبان سال 33 هجری در اواخر خلافت عثمان بن عفان، از مادری به نام لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی متولّد شد. بسیاری از منابع و مصادر تاریخی و رجالی، او را فرزند ارشد امام حسین(ع) نام برده اند، از این رو او را ملقب به «اکبر» کرده اند. با این حال بسیاری از منابع و مصادر غالباً شیعی نیز، او را کوچکتر از برادر دیگرش یعنی علی بن الحسین السجاد(ع) معرفی نموده، او را ملقب به «اصغر» کرده اند.
اگر بخواهیم از دیدگاه مکتب شیعه، علی اکبر را توصیف نماییم. علاوه بر تمام مزایا و مناقب فوق، از شهدای کربلاست که شجاعانه برای دفاع از دین جدش رسول الله (ص)جنگید و به شهادت رسید. اما از نظر فضایل حضرت علی اکبر(ع) به پیامبر اسلام(ص) شباهت دارد. حضرت علی اکبر دارای فضایلی خاص است را او از سایر اولاد ائمه جدا نموده است. على اكبر (ع)، بزرگ ترين پسر امام حسين(ع) بود كه از نظر صورت و سيرت و سخن گفتن ، به حدّى شبيه پيامبر خدا (ص) بود كه هر كس شوق ديدار پيامبر (ص) را داشت ، به او مى نگريست ، چنان كه پدر بزرگوارش ، طبق نقلى ، هنگام رفتن وى به ميدان نبرد ، فرمود : خداوندا ! گواه باش كه جوانى براى جنگ با آنان مى رود كه شبيه ترينِ مردم به پيامبرت از جهت صورت و سيرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق ديدار پيامبر تو مى شديم ، به او نگاه مى كرديم .
على اكبر (ع)در واقعه عاشورا ، از اركان سپاه امام (ع)به شمار مى رفت. تأكيد او بر حق مدارى و دفاع از حق تا ايثار جان در هنگام شنيدن خبر به شهادت رسيدن خود در مسير كربلا از پدر بزرگوارش ، اذان گفتن براى اقامه جماعت به امامت حسين (ع) در جريان برخورد سپاه حُر با كاروان امام (ع)، بر عهده گرفتن مسئوليت آب رسانى به خيمه ها در شب عاشورا و همچنين داوطلب شدن ايشان براى شهادت پيش از ديگر بنى هاشم ، بنا بر نقل مشهور، از ويژگى هاى اين فرزند برومند سيّد الشهدا (ع) است.
سه دوره حیات حضرت علی اکبر(ع)
دوران عمر حضرت علی اکبر را از جنبه حوادث سیاسی می توان به سه دوره کلی
تقسیم کرد. دوره اول مصادف با حیات و زندگی جد بزرگوارش، امیرالمومنین(ع)
است. ایشان در این مقطع بین 6 تا 7 سال داشته و شاهد ماجرای شهادت امام علی
(ع) بوده است. در واقع از همان دوران کودکی، شاهد وقایع و حوادث روزگار
خود بود. از زمان خرد سالی، با فتنه ها و حیله های حکومت شوم و نکبت بار
بنی امیه آشنا شد و با شعار ضد دینی و ضد توحیدی قوم بنی امیه، واقف بود.
ایشان در نزد جد بزرگوارشان در دوران کودکی تعلیم قرآن و حدیث می دیده تا
به مردم زمان خود منتقل کند. بر اساس نقل ابن ادریس در کتاب «سرائر» علی
اکبر(ع) از راویان حدیث جد بزرگوارش علی بن ابیطالب(ع) به شمار می رود.
دوره دوم عمر آن حضرت، مصادف با جریانات سیاسی و حوادثی بود که عموی
بزرگوارش امام حسن با آن دست به گریبان بودند. همیاری و همراهی او با عمویش
امام مجتبی(ع) به حدی بوده که اگر جریانی مشابه قضیه کربلا، برای عمویش رخ
می داد او همانند جانفشانی و ایثارگری که در کربلا نشان داد، برای عموی
عزیزش انجام می داد.
اما دوره سوم در آن دوره، علی اکبر(ع) همچون خورشیدی تابان درخشید دوران
امامت امام حسین بود. او در این مرحله به عنوان وزیر و بازوی پدر خود انجام
وظیفه می نمود. تا جایی که بسیاری گمان می نمودند که امام و خلیفه بعد از
امام حسین، فرزند بزرگتر او یعنی علی اکبر است. لیاقت و عظمت وجودی او در
این مرحله، آنقدر آشکار بود که معاویه، تنها او را لایق حکومت و رهبر امت
اسلامی می پنداشت.
علی اکبر(ع) در خلق و خوی و رفتار و منش بسیار به رسول خدا(ص) شباهت داشت و
در میان مردم، از زیبارویان عرب بر شمرده می شد. از مغیرة بن شعبه نقل شده
که می گفت: «روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: "به نظر شما چه کسی
سزاوار خلافت است؟" اطرافیان در پاسخ گفتند: "خود شما." او گفت: "نه؛ به
اعتقاد من سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین(ع) است هم او که شجاعت
بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و زیبایی چهره و فخر ثقیف در او گرد آمده است."
علی اکبر(ع) در منزل بنی مقاتل
از عقبة بن سمعان روایت شده که می گفت: «در اواخر شب، امام حسین(ع) دستور
داد از «قصر بنی مقاتل» آب برداشته و کوچ کنیم، اندکی پس از حرکت، امام(ع)
همان گونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت، سپس بیدار شد و
فرمود:"انّا للله و انّا الیه راجعون و الحمدالله ربّ العالمین" سپس
امام(ع) دو یا سه مرتبه این جمله را تکرار کردند.علی بن الحسین(ع) روی به
پدر نمود و گفت: "ای پدر! جانم فدای تو باد، خدا را حمد کردی و آیه استرجاع
خواندی، علّت چیست؟"
امام(ع) فرمود: "پسرم! در میانه راه، خواب مختصری بر من عارض شد، پس در
خواب شخصی را سوار بر اسب دیدم، در حالی که می گفت: "این قوم راه می
پیمایند و اَجَل هم به سوی آنان در حرکت است، دانستم که خبر مرگ ماست که به
ما داده شده است." علی بن الحسین(ع) گفت: "ای پدر! خدا شر را از تو دور
گرداند، آیا ما بر حق نیستیم؟" امام(ع) فرمود: "سوگند به آن کسی که بازگشت
بندگان به سوی اوست، ما بر حقّیم." علی بن الحسین(ع) گفت: "پس اگر بر حقیم
ما را از مرگ باکی نیست." امام(ع) به علی اکبر(ع) فرمود: "خداوند به تو
جزای خیر دهد آن گونه که پدری به فرزندش جزای خیر می دهد."
علی اکبر و روز عاشورا
پس از شهادت اصحاب و یاران امام حسین(ع)، علی اکبر(ع) اولین کسی بود که از
میان بنی هاشم برخاست و نزد امام(ع) رفت و از او اذن میدان طلبید. امام(ع)
نگاه مأیوسانه ای به او کرد و در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود، به
او اجازه فرمود و سپس رو به طرف آسمان کردند و گفتند: «خداوندا! شاهد باش
جوانی را برای جنگ با کفّار به میدان فرستادم که از نظر جمال و خلق و خوی و
سخن گفتن، شبیه ترین مردم به رسول(ص) تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار
پیامبر(ص) تو می شدیم، به صورت او نظر می کردیم. خدایا! برکات زمین را از
آنها دریغ کن و جمعیّت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدائی افکن و
امرای آنها را هیچگاه از آنان راضی مگردان! که اینان ما را دعوت کردند که
به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می تازند و از کشتن ما ابائی ندارند.»
آنگاه رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زدند: «خدا رَحِم تو را قطع کند، و
کاری را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو کسی را بگمارد که بعد از من سر تو را
در بستر از تن جدا کند، و رشته رحم تو را قطع کند که تو قرابت من با رسول
خدا(ص) را نادیده گرفتی؛ پس با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: «انّ الله
اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آلعمران علی العالمین* ذرّیةً بعضها من
بعضٍ و الله سمیع علیمٌ؛ خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر
جهانیان برتری داد.* آنها فرزندان [و دودمانی] بودند که [ از نظر پاکی و
تقوا و فضیلت] بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.»
جده مادری حضرت علی اکبر(ع) میمونه دختر ابوسفیان بن حرب ذکر شده است؛ از این جهت او با بنی امیه نسبت خویشاوندی داشت. همین نسبت خویشاوندی او با امویان موجب شده بود که در روز عاشورا مردی از میان لشکر عمر بن سعد فریاد بزند که «ای علی؛ تو با امیرالمؤمنین یزید نسبت خویشاوندی داری و ما قصد ملاحظه و مراعات حال خویشان او را داریم، اگر بخواهید شما را امان می دهیم.» اما آن حضرت(ع) نپذیرفت و در پاسخ آن مرد فرمودند: «انّ قرابة رسول الله حق ان ترعی» یعنی: «بدان كه ـ به خدا سوگند ـ رعايتِ خويشاوندىِ پيامبر خدا (ص) ، لازم تر از رعايت خويشاوندى ابو سفيان است !» . سپس ، به او هجوم بُرد و چنين سرود : سپس علی اکبر(ع) به میدان رفت و در حالی که این رجز می خواند:
انا علیّ بن حسین بن علی نحن و بیت الله اولی بالنّبیّ
اطعنکم بالرّمح حتّی ینثنی اضربکم بالسّیف احمی عن ابی
ضرب غلامٍ هاشمیٍّ علویّ و الله لا یحکم فینا ابن الدّعیّ
«من علی پسر حسین بن علی(ع) هستم، به خدا که ما به رسول خدا(ص) از همه کس نزدیکتریم، آن قدر با نیزه بر شما می زنم تا آن که نیزه ام خم شود، از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود خواهم آورد، آن گونه که از جوان هاشمی علوی زیبنده است، پسر ابن زیاد را کجا رسد که درباره ما حکم کند»
تاریخ طبری درباره نحوه شهادت علی اکبر(ع) می گوید: ... در این هنگام مردى
از بنى عبد قيس به نام مُرّة بنِ مُنقِذ بن نُعمان او را ديد و گفت :
گناهان عرب بر دوش من ، اگر بر من بگذرد و چنين كند و من ، پدرش را به
عزايش ننشانم ! على اكبر(ع)، با شمشيرش به دشمن حمله مى بُرد كه بر مُرّة
بن مُنقِذ گذشت . او نيزه اى به على اكبر (ع) زد و او بر زمين افتاد .
دشمن ، گِردش را گرفتند و با شمشيرهايشان ، او را تكّه تكّه كردند. همچنين
سليمان بن ابى راشد ، از حُمَيد بن مسلم اَزْدى برايم نقل كرد كه : در روز
عاشورا ، به گوش خود شنيدم كه حسين (ع) مى گويد : «خدا ، بكشد كسانى را كه
تو را كشتند ، اى پسر عزيزم ! چه گستاخ بودند در برابر [خداى] رحمان و بر
هتك حرمتِ پيامبر! دنيا ، پس از تو ويران باد! و گويى هم اينك به زنى مى
نگرم كه مانند خورشيدِ به گاه طلوع ، به سرعت ، بيرون دويده ، ندا مى دهد :
اى برادرم و فرزند برادرم ! در باره او پرسيدم . گفته شد : اين ، زينب ،
فرزند فاطمه دختر پيامبر خدا (ص) است . آن زن آمد تا خود را بر روى [پيكر]
على اكبر (ع) انداخت . حسين(ع) نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خيمه ،
باز گردانْد . سپس ، حسين (ع) به پسرش روى آورد و جوانان [ خاندان ] او
نيز همراهش آمدند . حسين (ع) فرمود : «برادرتان را ببريد !» آنان ، او را
از آن جايى كه بر زمين افتاده بود ، بُردند و در خيمه اى نهادند كه جلوى آن
مى جنگيدند .
«الملهوف» نیز پیرامون شهادت علی اکبر(ع) در روز عاشورا چنین نقل می کند :
هنگامى كه جز اهل بيتِ امام (ع) ، كسى با او نمانْد ، على اكبر (ع) ـ كه
از زيباروى ترين و خوش خوترينِ مردم بود ـ ، بيرون آمد و از پدر ، اجازه
نبرد خواست . امام(ع) به او اجازه داد . سپس ، مأيوسانه به او نگريست و سرش
را پايين انداخت و گريست . سپس گفت : «خدايا ! گواه باش . جوانى به نبرد
آنها مى رود كه از نظر صورت و سيرت و سخن گفتن ، شبيه ترينِ مردم به پيامبر
توست و ما هر گاه مشتاق پيامبرت مى شديم ، به او مى نگريستيم» . سپس ،
بانگ برآورد و فرمود : «اى پسر سعد ! خداوند ، رَحِمت را قطع كند ، همان
گونه كه رَحِم مرا قطع كردى» . سپس على اكبر عليه السلام به پيش آمد و به
سختى با دشمن جنگيد و گروه فراوانى را كُشت . سپس به نزد پدرش باز گشت و
گفت : اى پدر ! تشنگى ، مرا كُشت و سنگينىِ آهن[ زره و كلاه خود و شمشير ]
، مرا به رنج افكنده است . آيا آبى براى نوشيدن ، يافت مى شود ؟ حسين (ع)
گريست و گفت : «واى ، واى ! اى پسر عزيزم ! از كجا آب بياورم ؟ اندكى بجنگ
كه خيلى زود ، جدّت محمّد (ع) را مى بينى و او از جام لَبالَبش ، شربتى به
تو مى نوشانَد كه ديگر هرگز تشنه نشوى» .
برخی از مورخان نوشته اند که امام(ع) به او فرمود: «ای پسرم! زبان خود را
نزدیک آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مکید و انگشتری خود را به او
داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم که هنوز
روز به پایان نرسیده باشد که جدّت رسول خدا(ص) جامی به تو نوشاند که هرگز
تشنه نگردی؛» پس علی اکبر(ع) دوباره به میدان بازگشت، در حالی که رجز می
خواند:
الحرب قد بانت لها الحقائق و ظهرت من بعدها مصادق
و الله ربّ العرش لا نفارق جموعکم او تغمدوا البوارق
«جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد و درستی ادّعاها پس از جنگ ظاهر
می شود. به خدای عرش سوگند که از شما جدا نگردم مگر آنکه تیغهای شما غلاف
شود»
او همچنان می جنگید و پیش می رفت. مُنقِذ بن مُرّه عبدى ، تيرى به سوى او پرتاب كرد و او را به زمين انداخت . على اكبر (ع) ، ندا داد : اى پدر ! سلام بر تو ! اين ، جدّم است كه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : «زودتر ، به سوى ما بيا» . سپس ، صيحه اى كشيد و جان داد . حسين(ع) آمد و بر بالاى سرش ايستاد و گونه بر گونه اش نهاد و فرمود : «خداوند ، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا (ص) ، گستاخ بودند ! دنيا ، پس از تو ، ويران باد !» . زينب (س) دختر على (ع)، بيرون آمد و فرياد مى زد : اى محبوب من ! اى زاده برادرم ! آن گاه ، آمد و خود را بر روى [پيكر] على اكبر (ع) انداخت . حسين (ع) نيز آمد و او را بلند كرد و به نزد زنان ، باز گردانْد . آن گاه ، مردان خاندان حسين (ع) ، يك به يك ، به ميدان رفتند و دشمن ، گروهى از آنان را به شهادت رساند . حسين عليه السلام ، در آن حال ، بانگ بر آورد و فرمود : «اى عموزادگان ! شكيبا باشيد . اى خاندان من ! شكيبايى كنيد . شكيبايى كنيد كه ـ به خدا سوگند ـ ، پس از امروز ، هيچ گاه خوارى نخواهيد ديد»
اوصاف حضرت علی اکبر(ع) در زیارت ناحیه مقدسه
علی اکبر(ع) در زمان شهادت به نقل از برخی روایات 18 و بنا بر برخی دیگر از اقوال 27 سال داشت. در «زيارت ناحيه مقدّسه» ، خطاب به او آمده است : سلام بر تو ، اى نخستين كُشته از تبار بهترين بازمانده از نسلِ ابراهيم خليل ! درود خدا بر تو و بر پدرت ، آنگاه كه در باره ات فرمود : «خدا ، بكُشد آن گروهى را كه تو را كُشت . پسرم ! چه جرئتى بر خداى مهربان كردند . و چه جسارتى در هتكِ حرمت پيامبر ! پس از تو ، خاك بر سرِ دنيا !» . گويى كه من (زائر) ، در نزد تو هستم و تو (على اكبر عليه السلام ) به كافران مى گويى : من على ، پسر حسين بن على ام . به خانه خدا سوگند كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله ، نزديك تريم. با نيزه ، چنان بر شما خواهم زد كه نوك آن ، كج شود و با شمشير ، در حمايت از پدرم ، شما را مى زنم ؛ زدنِ جوان هاشمىِ عرب . به خداوند سوگند ، پسر بى نسب (ابن زياد) ، حق ندارد بر ما حكمرانى كند ! ۰ تا عهدت را به انجام رساندى و پروردگارت را ديدار كردى . گواهى مى دهم كه تو به خدا و پيامبر او ، نزديك ترينى ، و پسرِ پيامبر خدا و حجّت و امين اويى ، و پسر حجّت خدا و پسرِ امين اويى . خداوند ، در باره قاتل تو ، مُرّة بن مُنقِذ بن نعمان عبدى ـ كه لعنت و خوارى خدا بر او باد ـ و همدستانش در كُشتن تو ، داورى كند كه عليه تو ، هم داستان بودند . خدا ، آنان را به جهنّم ، فرو افكنَد ـ كه بد بازگشتگاهى است ـ و خداوند ، ما را از ديدار كنندگانِ تو و همراهانت و همراهان جدّ و پدر و عمو و برادر و مادر ستم ديده ات ، قرار دهد ! از دشمنانِ اهل انكار تو ، برائت مى جويم . سلام و نيز رحمت و بركات خدا بر تو باد !