کد خبر: ۲۲۷۵۳۷
زمان انتشار: ۲۱:۰۳     ۱۲ خرداد ۱۳۹۳
سید نورالدین عافی گفت: ما در جبهه چیزهایی دیدیم که هیچ کس ندیده است، من گاهی صحبت می‌کنم می‌گویم خوبی بهشت به خاطر نعمت‌هایش نیست، به خاطر آدمهایی است که آنجا هستند، جبهه مثل بهشت بود.

به گزارش پایگاه 598، سایت فرهنگ نیوز نوشت: سید نورالدین عافی در سال 1343 در روستای خنجان از توابع تبریز به دنیا آمد. 16 ساله بود که راهی جبهه شد، در گردان‌های خط‌‌شکن لشکر 31 عاشورا به عنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته حضور داشت.

نورالدین نزدیک به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را علیرغم جراحات سنگین و شهادت برادر کوچک‌ترش سید صادق در برابر چشمانش در جبهه ماند و در عملیات‌های متعددی حضور داشت. وی جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است.

"نورالدین، پسر ایران" روایت بی نظیری از بدر، والفجر هشت و کربلای 4 است. کتابی دقیق، صادقانه و عمیق.که خواننده را با خود به دل واقعه میبرد و او را از گریستن و افتخار کردن و حسرت خوردن، به بهت زدگی می کشاند.

 

خبرنگار فرهنگ نیوز به مناسبت روز جانباز و میلاد با سعادت حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام، گفت و گویی با سید نورالدین عافی راوی کتاب "نورالدین، پسر ایران" داشت که مشروح آن را در زیر خواهید خواند؛

 

* آقای عافی حس و حالتان وقتی یک نوجوان 16- 17 ساله بودید و وارد جنگ شدید چه بود؟

آن روزها جنگ شروع شده بود و دشمنی آمده بود و هر مسلمان و هر جوانی وظیفه داشت در جنگ شرکت کند. من هم وظیفه ام بود و رفتم. من فکر می کنم همین جوانهای امروز هم اگر خدای نکرده مشکلی برای کشورمان پیش بیاید، همه خواهند آمد و از کشور دفاع می کنند.

 

* الآن اگر اعلام کنند جنگ شده، شما دوباره به جبهه می روید؟

صد در صد میروم

 

در جبهه چیزهایی دیدیم که فقط در بهشت نظیرش را می توان دید

* چرا؟ مگر جوانترها نیستند؟ شما که وظیفه تان را در قبال کشور انجام داده اید.

نه بحث وظیفه نیست. ما در جبهه چیزهایی دیدیم که هیچ کس ندیده است. من گاهی صحبت می کنم میگویم خوبی بهشت به خاطر نعمت هایش نیست. به خاطر آدمهایی است که آنجا هستند. جبهه مثل بهشت بود. صد در صد میروم.

 

* در جبهه چه دیدید که دوباره مشتاق رفتنید؟

صداقت، درستکاری، آدمهایی که دلشان و درون و برونشان یکی بود. در جبهه فرماندهانی بودند که قبل از اینکه حرفی بزنند، دستوری بدهند خودشان اول عمل میکردند. عمل این بچه ها همه را حیرت زده کرده بود، رفتارشان در قلب همه جا گرفته بود و بر دلها حکومت میکردند.

 

مقتدای ما امام بود، با تمام دلمان امام را دوست داشتیم

* مقتدای آقای عافی 16 ساله که به جبهه رفت چه کسی بود؟

الگوی ما امام بود. امام دستور داده بود و ما هم با تمام وجود امام را دوست داشتیم و برای دفاع از ایمان و دین و کشورمان رفتیم.

 

* اولین ساعت های مجروحیتتان چه حسی داشتید؟

من خیلی شدید مجروح شدم، دوستانم می گفتند اولین لحظه شهادتین را گفتم. بعد دیدم که نه رفتنی نیستم. واقعا حس خوبی داشتم و خوشحال بودم نه اینکه زخم داشتم و درد می کشیدم، خوشحال بودم از اینکه یک قطره از خونم را در راه خدا میدادم.

 

* جانباز را در یک جمله یا یک کلمه معنا کنید؟

جانباز یعنی حضرت ابوالفضل، جانباز یعنی جانبازان جنگ

 

بچه ها با لبخند به خط می زدند، هیچ سختی ای حالشان را خراب نمیکرد

* کجای زندگیتان نگاه خاص و ویژه امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل را خیلی واضح حس کردید؟

ما در عملیات ها این را میدیدیم، آنقدر نزدیک شده بودیم که فاصله ای بین خودمان با امام حسین(ع) و خدای خودمان حس نمیکردیم. آن روزها آنقدر قلبمان صاف بود که هر چیزی را که میخواستیم خدا میداد. هر لحظه این حس بود موقعی که عملیات میکردیم، موقعی که نماز میخواندیم، راه که میرفتیم. بچه ها با خنده به طرف خط میرفتند با خنده میجنگیدند. آتش دشمن، گرمی هوا هیچکدام باعث نمیشد حال بچه ها خراب شود. چون واقعا یک اعتقاد و یقین قوی داشتند.

 

بیشترین سختی را چه در زمان جنگ و حتی بعد از آن، همسرانمان متحمل شدند

* در تقریظ مقام معظم رهبری به کتاب "نورالدین پسر ایران" با ذکر تمام نقاط قوت و زیبایی های کتاب به نکته ای اشاره کردند که جالب توجه است و آن نپرداختن به نقش فداکارانه همسری است که تلخی ها و دشواری های زندگی با یک رزمنده را داوطلبانه به جان میخرد. نقش همسرتان را در چند جمله بیان بفرمایید.

بعد از جنگ واقعا خیلی از دوستان با ما بد رفتار کردند، همسرم این قضایا را می دید. حتی آنجایی که بعد از جنگ خدمت میکردم، آنقدر همسرم زده شده بود که حاضر نبود صحبتی داشته باشد. چون واقعا سختی کار را اینها می کشیدند. نمی توانم سختی کار و زحمات ایشان را بیان کنم. ما سال 63 ازدواج کردیم و من تا اواخر سال 67 به جبهه میرفتم. آن زمان گاهی 4-5 ماه طول می کشید تا به خانه می آمدیم. گاهی آنقدر طول می کشید که آدم حتی قیافه همسرش را یادش میرفت. خودش می گفت گاهی که میخواسته برود خانه پدرمان، چون امکاناتی هم که نبود، باید به سختی یکی دو تومان برای کرایه ماشین فراهم میکرد. ما که اینها را نمی دیدیم و در حقیقت اینها سختی کار را کشیدند. نمی توانم نقش  ایشان را واقعا بیان کنم. انشاالله کتاب دومی منتشر خواهد شد که سعی می کنم یک بخشش را به همسرم اختصاص دهم.

 

جلد دوم کتاب " نورالدین پسر ایران" در چهار بخش منتشر خواهد شد

* جلد دوم کتاب شامل چه موارد خواهد بود؟

این کتاب شامل 4 بخش خواهد شد، بخش اول ناگفته هایی که از کتاب "نورالدین پسر ایران" جا مانده است، و مسائلی که الان متناسب با جو جامعه میتوان آنها را بیان کرد. بخش دوم به تاثیری که کتاب اول روی جوان ها گذاشته پرداخته میشود. بخش سوم در مورد نقش همسرم است و بخش آخر کتاب هم به قضایای بعد از جنگ و سختی های بعد از جنگ برمیگردد.

 

* مجموعه تلویزیونی نورالدین را دیده اید؟ چقدر به حال و هوای زندگی شما نزدیک است؟

بعضی قسمت ها را بله دیدم. خیلی از کسانی که نگاه می کنند میگویندخوب کار شده، و از این جهت که کمی از جریانات آن روزها را به جوان ها نشان میدهد خوب است. اما آن چیزی که ما دیدیم خیلی متفاوت بود.

 

اگر جوان ها از هر نظر قوی باشند، آسیبی به کشور نخواهد رسید

* شما در زمان جنگ به وظیفه تان عمل کردید و از جانتان گذشتید. مهمترین هدف و وظیفه ای که برای جوانان امروز ترسیم می کنید چیست؟

آن روز جنگ بود و اکثریت بچه ها به جبهه می رفتند. اما امروز جنگ عوض شده، جنگ امروز وارد عرصه های فرهنگی شده و به خانه های ما آمده است. جوان های امروز باید خوب درس بخوانند تا بتوانند عهده دار مسئولیت های کلیدی و مهم شوند، اگر جوان ها از همه نظر قوی باشند تا هزاران سال کسی نمی تواند آسیبی به کشور بزند.

 

* حرف دل یک جانباز دفاع مقدس با جوانان چیست؟

دوست داشتم واقعیت های جنگ بازگو شود، و سختی هایی که دوستانم کشیدند را بیان کنم تا جوان ها بدانند این بچه ها 8 سال چگونه جنگیدند و چه زحماتی کشیدند اما آنطوری که دلم می خواست نشد.

دوست داشتم در مورد شهید آوینی میپرسیدید.

 

* بله خیلی خوب و به جاست، در مورد ایشان بفرمایید.

شهید آوینی جمله ای دارد و می گوید:" مکه برای شما، فکه برای من. بال نمی خواهم، همین پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند." من اعتقاد دارم شهید آوینی به آسمان نرفت، شهید آوینی مستقیم به بهشت رفت.

شما ببینید شهید آوینی بعد از جنگ چه کار کرد. الان این کتاب هایی که می بینید نتیجه کار شهید آوینی است. کلید  بازگو کردن خاطرات جنگ را شهید آوینی زد. ما خیلی مدیون ایشان هستیم.

 

* هنوز هم با عوارض جانبازی دست و پنجه نرم میکنید؟

بله من معمولا هر 3-4 ماه عملی دارم، که 37 امین عمل تمام شده و میروم برای 38 امین عمل.

 

هنوز بعد از 30 سال، جانبازان  برای هزینه های درمانشان با بیمه و بنیاد شهید مشکل دارند

* چقدر به جانبازان رسیدگی میشود؟ در حوزه های خدمات شهری، بیمه و خدمات درمانی امروز جانبازان چه مشکلاتی دارند؟

مظلومترین شهدای ما شهدای عملیات ها نیستند، شهدای گمنام نیستند. مظلومترین شان آنهایی هستند که در زمان جنگ زخمی شدندو 15 سال، 20 سال و حتی 30 سال زجر کشیدند و بعد شهید شدند. و هیچ کسی هم  سراغشان نرفت. ما بعد از 30 سال هنوز نتوانستیم به بحث درمان اینها رسیدگی کنیم. من الان در دانشکده علوم پزشکی تبریز هستم، در واحد ایثارگران حدود 900 جانباز و 300 فرزند شهید داریم. اختلاف نظراتی که بین دولت و بنیاد شهید وجود دارد باعث میشود که ما نتوانیم هزینه درمان  این بچه ها را از بیمه بپردازیم. یا بیمه قبول نمی کند یا بنیاد شهید قبول نمی کند، بعد از 30 سال وضع اینگونه است.

 

* بله واقعا جای تاسف دارد. ان شاءالله که بازگو کردن این مسائل کمکی به برطرف شدن مشکلات بکند

ان شاءالله

 

آنها که در جبهه مجروح شدند و 30 سال زجر کشیدند و همچنان  بر اهدافشان باقی ماندند، مقامشان از شهدا بالاتر است

* در صحبت های مقام معظم رهبری آمده که جایگاه جانبازان از شهدا بیشتر است. به نظر شما چرا؟

واقعا کسانی که روی هدفشان ماندند خیلی کار سختی کردند. آنهایی که در جبهه شهید شدند، راحت رفتند. اما جانبازان 30 سال زجر کشیدند. روزهای جنگ جو و فضا جور دیگری بود. بعد از جنگ فضا عوض شد. ما باید در این فضا زندگی کنیم، در این فضا کار کنیم، و این خیلی سخت است. دشوارتر از جنگ است. و ماندن روی همان هدفها خیلی سخت است به همین خاطر آقا میفرماید شرایط جانبازان سخت تر از شهداست.

 

* روایت معروفی داریم که در روز قیامت شهدا به جایگاه حضرت قمربنی هاشم غبطه میخورند. مهمترین ایثار حضرت ابوالفضل(ع) در دشت کربلا چه بود؟

تبعیت. حضرت ابوالفضل (ع) تبعیت کرد. برایش امان نامه آوردند ولی نپذیرفت. آن شناختی که از امام حسین (ع) داشت باعث شده بود که همه چیزش حول آن شناخت شکل بگیرد. در این راه جانش را فدا کرد، فرزندانش را فدا کرد. تبعیت از ولایت باعث شد به این مقام برسد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها