به گزارش
سرویس حوزه و مراجع پایگاه
598،راهدار طی دهه گذشته در کانون گرمترین مباحث سیاسی و فرهنگی بوده است.مناظرات و گفت و گوهای او بیرون از مرزهای ایران و بویژه با متفکران لبنانی،مورد علاقه بسیاری از فرهیختگان است.شاید بعد از کسب دکتری علوم سیاسی انتظار برود که وی را در مناظره های سیاسی ببینیم؛ بویژه اینکه نظریه اسلام سیاسی او مشهور است؛اما دلمشغولی رهدار به فلسفه و تاریخ همچنان وی را نظریه پرداز نگه میدارد که در ادامه یادداشتی از این عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي- پژوهشي امام خميني(ره) تقدیم می شود:
جامعه اسلامی در هر دوره ای از تاریخ خود پاشنه آشیلی داشته است .این پاشنه آشیل شناسایی می شد و مسلمین جهت رفع آن مجاهده میکردند.در واقع جهاد،اغلب معطوف به پاشنه آشیل زمانه بوده.تا جایی که من میدانم هیچ گاه به شکلی مصرح جهات اقتصادی لااقل به معنایی که در قول اخیر مراد شد،فرض نمی شده است.به نظرم این بهترین عامل سکوت(اگر سکوت کرده باشند)معارف اسلامی درباره جهات اقتصادی به معنای منظور است.
در گذشته اقتصاد نمی توانست چنین چالشی فرار وی مسلمین بگذارد.اصلا «اقتصاد» به صورتی که امروزه مطرح شده در قدیم مطرح نبود و این اصطلاح در روزگار ما به نوعی نشان دهنده و جزئی از اجزای کل فرهنگ جدید است.در واقع جبر کلی عصر ما،اقتصاد را به این صورت در آورده است.پیش از این گستره جغرافیایی ملل و بلاد و نحل اسلامی از شاخ آفریقا تا شرق هندی ادامه داشت و مسلمین با روابط داخلی مسائل خویش را حل و فصل میکردند.در دوره میانه نیز اوضاع بر همین روال بود.مسلمین خلیفه ای داشتند که خوب یا بد در یک چهارم کره زمین حکم می راند و محصولات و تولیدات مسلمین به گونه ای کفایت مسلمین را میکرد که چندان احساس رقابتی با سایر فرهنگ ها احساس نمی شد.رقابت با دیگری به مثابه فرهنگ رقیب که در سودای استیلاح بر ما را نیاز دارد.از وقتی به وجود آمد که ما شاهد انحطاط مسلمین از سویی و رشد صنعتی و اقتصادی غرب از سوی دیگر بودیم.
از همان زمان جا داشت جهاد اقتصادی مطرح شود.لکن تهدید غرب در ابتدا بیشتر جنبه ایدئولوژیک داشت.نخبگان عالم اسلام خود را در معرض هجوم مسائل دینی می دیدند و ابتدا به فکر دفاع از اصل دین افتادند و هر چیز دیگر را فرعی می دیدند.آنها گرم دفاع از حیث دینی بودند که غرب با ورود خود مورد تهدید قرار می داد.
هر چند ضربه های اقتصادی که بر ما وارد می شد،کمتر از صدمات و حتی جدا از صدمات دینی نبود اما ما بیشتر گمان میکردیم صنعت و اقتصاد انواع ساده از فناوری و شیوه سودا هستند که ربط وثیقی با فرهنگ ندارند.
هماوردی ما با دین و معرفت غربی به طول انجامید.همچنین درگیری سیاسی ما با کش وقوسهایی از مشروطه تا انقلاب 57 وپس از آن به نوعی توفیق فکری وسیاسی انجامید.هرچندنمی توان گفت ما از استیلای فکر وسیاست غربی کاملا بیرون آمدیم،امابه هرحال تا حدی آن را کنترل کرده ایم .ما فکروشیوه سیاسی خویش را در مقابل فکروسیاست غربی اظهار کردیم و آن را تفضیل دادیم وتاحدی استوار شدیم حال زمان آن رسیده که سلوک اقتصادی خاص خود را در برابر اقتصاد غربی تفضیل دهیم.در این مرحله آنچه اهمیت دارد این است که در یابیم در حال حاضر وارد عرصه جدیدی شده ایم.مرحله ای که نوبت انجام دادن کارهای ایجابی است.ما در سال های ابتدایی انقلاب مجبور بودیم بیشترین انرژی فکری خویش را معطوف به تحلیل های سلبی وانتقادی کنیم.
چه برای زندگی جدیدی باید مشکلات فکر حاکم بر زمانه را به تیغ نقد کنار بگذاریم.این عرصه ما را به سمتی برد که به مقدار قابل توجهی فعالیت های تطبیقی کردیم.ما در قیاس فکر خود با فکرغربی که رایج بود در مقام مقایسه بودیم.نمی توان گفت این کارها کاملا به پایان رسیده است اما حال دیگر می توانیم نظر مستقل خود را ارائه دهیم .امروز این تا حدی تبدیل به مطالبه مردم شده است .آنها خواهند پرسید که ما در نهایت و پس از این سال ها چه نظر محصلی درباره اداره امور داریم.از مهم ترین مطالبات آنها به صورت مشخص تدبیر اقتصادی ماست.