به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، پرسنل آماد و پشتیبانی سپاه قائم آل محمد(عج) استان سمنان صبح امروز ضمن سرکشی از خانواده معظم شهید عیسی عجم، از شهیدای شاخص تدارکات استان سمنان، دقایقی را با خاطرات حاج یحیی عجم، برادر شهید گذراندند.
علی خالقیان، مسئول آماد و پشتیبانی سپاه قائم آل محمد (عج) استان سمنان در این دیدار ضمن یادآوری حماسهآفرینیها و از خود گذشتگیهای شهدای تدارکات، دقایقی را به بیان نقشآفرینیها و از خود گذشتگیهای شهدای تدارکات پرداخت.
وی یادآور شد: همانطور که مقام معظم رهبری فرمودهاند «یاد و خاطره شهدا را باید در فضای جامعه زنده نگه داشت».
یحیی عجم، رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس و برادر شهید نیز از آخرین دیدار خود با برادر شهیدش گفت: دیداری که با گذشت سالیان سال هنوز گرمای وجود برادر از سینهام بیرون نرفته است، را خوب به یاد دارم.
وی افزود: عملیات بیتالمقدس 6 بود؛ سه برادر همزمان اعزام شدیم. فرماندهان تلاش زیادی کردند که حداقل یک برادر برگردد ولی تلاشها بینتیجه بود و سه برادر همزمان اعزام شدیم.
برادر شهید عجم ادامه داد: شهید عیسی، رزمنده تدارکات لشکر 21 امام رضا(ع) و در این عملیات پیک گروهان شهید اشرفی بود و من پیک گردان سیدالشهدا (ع) بودم.
وی عنوان کرد: در این عملیات شبانه ارتفاعات صعبالعبور و استراتژیک شیخ محمد (شاخ استوک) تصرف میشد و با اقدام نخستین گردان باید به خط میزد؛ سر راه هر گردان سنگرهای کمین بود و تنها راه حرکت به سمت ارتفاعات شیخ محمد انهدام این سنگرها محسوب میشد.
برادر شهید عجم ادامه داد: از هر گردان، یک نفر برای انهدام سنگرها انتخاب شد؛ عیسی از گروهان شهید اشرفی و من از گردان سیدالشهدا(ع) بیآنکه از همدیگر خبری داشته باشیم، با نخستین صدای انفجار که با اقدام گردان اول بود، وارد عمل شدیم. با پرتاب نارنجک سنگر کمین سر راه گردان سیدالشهدا(ع) باز شد، در همان لحظات اول چشم چپم در اثر پرتاب سنگ ناشی از انفجار زخمی شد.
وی گفت: با خط پدافندی دشمن به شدت درگیر بودیم و عملیات به اوج رسیده بود؛ با دید ناقصی که داشتم، رزمندهای که در حال دویدن جلوی من بود را صدا زدم و گفتم که اخوی چشمم ترکش خورده، نگاهی به من میکنی. رزمنده جلو آمد، چراغ قوه خود را درآورد و چشمم را معاینه کرد و گفت که چیزی نیست، نگران نباش، سطحی زخمی شده.
برادر شهید گفت: تازه فهمیدم آن رزمنده، برادرم عیسی است که در این لحظه محکم مرا در آغوش گرفت و رفت.
وی ادامه داد: صبح فردا در ادامه عملیات به شدت زخمی شدم و تا چشم باز کردم، خودم را در بیمارستان تبریز دیدم؛ همانجا بود که به من گفتند دوستت عیسی عجم شهید شده است.