به گزارش پایگاه 598 به نقل از مهر، علیرضا خمسه را به عنوان یکی از پرتحرکترین و فعالترین بازیگرانی
میشناسیم که با حضور در سریال «پایتخت» و ایفای نقش بابا پنجعلی حضوری
متفاوت از همیشه خود را تجربه کرد. در این نقش در کسی که بیش از همه
کارهایش در سال ۱۳۶۷ و با مجموعه «هوشیار و بیدار» به شهرت رسیده بود، دیگر
اثری از فیزیک نرم و منعطف، بالا و پایین پریدنها یا استفاده فراوان از
میمیک صورتش را ندیدیم، بلکه خمسه با گریمی سنگین در کالبد پیرمردی فرو
رفت که کمترین حرکت را داشت و به ندرت کلمهای از دهانش خارج میشد.
در
عین حال مفاهیم انسانی، اجتماعی و خانوادگی هر سه «پایتخت» به نحوی بود که
باباپنجعلی به عنوان نمادی از بزرگترهای خانواده در آن حاضر شده بود و نقش
کلیدی را ایفا میکرد.
همینها بهانهای شد تا حالا که «پایتخت» در
مراسم تقدیر از برترینهای نوروزی سیما به قول معروف جوایز را درو کند، با
خمسه گپی بزنیم و درباره این موضوعات نظرش را بپرسیم.
*
شما در این سه سالی که «باباپنجعلی» را بازی میکردید با شخصیتی روبرو
بودید که بنا بود احساسات گوناگونی را از خود بروز دهد اما برای به نمایش
گذاشتن آنها ابزار کمی را در اختیار داشتید؛ یک گریم سنگین و صرفا تکیه
کلامهایی که تکرارشان تنها راه بروز این احساسات است. چطور با این
دشواریها باباپنجعلی تا این حد گرفت و دوست داشتنی از آب در آمد؟
-
برای بازیگری مثل من که اغلب نقشهایی که بازی کردم، اکتیو و شخصیتها و
تیپهای کارنامه کاریام همگی فعال و پرتحرک بودهاند، قرار گرفتن در یک
موقعیت نمایشی که فاقد تحرک و انرژی همیشگی است در وهله اول یک حُسن است.
چون موقعیت جدیدی را در آن تجربه کردم. اغلب کارهای تلویزیونی و سینمایی من
با استفاده فراوان از صورتم بود که باز میشد و لبخند میزدم یا دستهایم
مدام در حال حرکت بود، اما در همکاری با سیروس مقدم به یک شخصیت نمایشی
تبدیل میشوم که فاقد تحرک است و احساسات منفی و مثبت او در صورت گرفته و
چهره درهم او گم است. این اتفاق در عین محدودیت و ایراد برای من به دلیل
موقعیتهای قبلی نمایشی که داشتم یک حسن و تجربه تازه است.
*
اینکه سریال سه سری ادامه پیدا کرد، در وهله اول شاید این ویژگی را داشته
باشد که مخاطبان با شخصیتها انس گرفتهاند و آنها را به خوبی میشناسند
اما از سوی دیگر توقع دارند با نوآوری و خلاقیتهایی هم روبرو شوند.
-
من از اغلب مخاطبان میشنیدم که باباپنجعلی در نگاه اول و خود به خود هیچ
جذابیتی ندارد و حتی دافعه هم دارد؛ پیرمردی که نمیتواند راه برود، قادر
به انجام کارهای خود نیست، حافظه درست و حسابی ندارد و حتی غذایی را که
خورده به یاد نمیآورد. همه اینها میتواند به ضد جاذبه تبدیل شود. با این
حال برایم جالب بود باباپنجعلی علی رغم داشتن همه این معایب، خیلی جذاب از
کار درآمد و برخی مخاطبان میگفتند ما مدام منتظر بودیم که ببینیم
باباپنجعلی چه میگوید.
* بله و حتی همان معدود عباراتی هم که استفاده میکرد به سرعت در میان مردم جا میافتاد و تکرار میشد.
- مخاطبان این انتظار را داشتند که باباپنجعلی برگردد چیزی بگوید و همه چیز را به هم بریزد.
*
تأکید سریال «پایتخت» روی عنصر خانواده خیلی پررنگ است و در این تأکید فکر
میکنم باباپنجعلی به عنوان مهمترین عنصر قرار دارد. او با وجود همه
ویژگیهایی که در او برشمردیم مورد احترام اعضای خانواده قرار دارد. طبیعتا
مردم در کنار تکیهکلامهایی که از سریالهای محبوبشان به خاطر میسپرند،
حواسشان به این تلنگرها هم هست.
- جامعه جهانی امروزه با
بحران هویت، خانواده و بحرانهای دیگری مواجه است. جامعه ایرانی خوشبختانه
هنوز از این بحرانها آسیب زیادی ندیده است اما به دلیل نوع زندگی مدرن
شهرنشینی یا محدودیتهای اقتصادی هر جامعهای که مثل جامعه ایران در حال
توسعه باشد به این بحران خواهد رسید. بحرانی که پدر و مادر فقط بتوانند
فرزندانشان را تا سنی حمایت کنند و قادر به مراقبت از والدین کهنسالشان نیز
نباشند، بنابراین آنها را به مراکز دولتی و خصوصی بسپارند. این بحران
زندگی مدرن در شهرهای بزرگ است که جامعه ایران هنوز از این آفت مصون مانده
است. پایتخت تأکید مجدد به ارزش خانواده و افراد در آن، به خصوص اعضای
کهنسال خانواده است. مردم این تأکید را دوست داشته و به آن باور و اعتقاد
دارند.
* و البته در کنار نمایش ناتوانی و نیازمندی این پدر
به حمایت، در «پایتخت» شاهد حضور حامی او نیز هستیم، حضوری که به خانواده
دلگرمی میدهد یا در سکانس کشتی، امید و انگیزهای برای پیروز شدن نقی است و
حتی حرکت بامزهای هم از او شاهد بودیم و او هیجان زده وسط تشک کشتی آمد.
-
(میخندد) بله همین طور است. گاهی هم درباره تکیه کلامها پیشنهادهایی
میدادم که اجرایی میشد. مثلا او مدام به عروس خانواده میگفت خوابت
میآد!؟ چون حالت چشمهای او فرق داشت، این تکیه کلام را گذاشتیم و هرچه هم
چوچانگ میگفت نه خوابم نمیآید باباپنجعلی جواب میداد: چرا خوابت
میآد!
* شما در یک برنامه زنده خودتان را سرباز سپاه خنده
معرفی کردید و با این حضور نشان دادید حتی در یک نقش به ظاهر عبوس هم
میتوانید مخاطب خود را بخندانید.
- من دوست دارم از
سپاهیان لبخند، سرباز سادهای باشم و بتوانم لبخند را گوشه لب مردم بیاورم.
چون جامعه سالم، جامعهای خندان است و یک جامعه عبوس نمیتواند سالم باشد.
*
فراوان از کمبود بودجه صدا و سیما و دریافت نکردن دستمزدها، گلایه کرده
بودید. این موضوع مسیر بازیگری شما را به سمت سینما یا تئاتر حرکت خواهد
داد؟
- متاسفانه تلویزیون با بحران مالی مواجه است و همه
عوامل سریال «عصر پاییزی» منتظر دریافت دستمزدمان هستیم، برخی یک سال
طلبکار هستند، برخی ۹ ماه و برای من هم همینطور. در حالی که همگی روی
دستمزدمان حساب کرده بودیم اما متاسفانه تلویزیون هیچ اقدامی دراین زمینه
انجام نداده و این موضوع باعث میشود بچهها رغبتی به کار تلویزیون نشان
ندهند.
خانه اول من تلویزیون است اما خانهای که برای تو جایگاه
لازم را در نظر نگیرد و رفتار مناسب شأن تو انجام ندهد، خدا از آن خانه قهر
میکند. امیدوارم تلویزیون امسال بحران مالی را پشت سر بگذارد، بدهیهایش
را بدهد و با مدیریت جدیدی که قرار است به تلویزیون اضافه شود، مسائل هم حل
شوند.
* خبری درباره تصمیم شما به مهاجرت منتشر شده بود، قضیه چیست؟
- گفته بودم تلویزیون پول ما را نمیدهد پس به یک کشور دیگر میرویم!
* پس شوخی بود؟
- اگر پولمان را بدهند همین جا کار میکنیم!