مشرق- در یکی دو روز گذشته، دو اظهار نظر کاملا متضاد درخصوص قضیه فلسطین از دو فرد منتسب به دو جبهه مخالف در رسانه ها منتشر شد که به خوبی تفاوت گفتمان این دو جریان را نشان میدهد.
از یک سو آقای سید علی خمینی نوه امام بزرگوار گفته است که «تشکیل کشور مستقل فلسطینی تنها با محو اسرائیل ممکن است در غیر این صورت با وجود اسرائیل هیچ استقلالی فراهم نخواهد شد» و در سوی دیگر جناب آقای احمد منتظری به اوباما نامه نوشته و از وی خواهش کرده است که برای ماندگار شدن در تاریخ، با تشکیل کشور فلسطینی مخالفت نکند!
این دو اظهار نظر کاملا متضاد، ناشی از تفاوت دیدگاه و جهان بینی این دو فرد و جریان آنهاست و گواه این حقیقت که اختلاف فکری، نظری و عملی برجای مانده بین امام و آقای منتظری همچنان پابرجاست و با سلام و صلوات عدهای شرمنده از آرمانهای امام و مدعی پیروی از خط امام پاک نمیشود. جالب اینکه اظهار نظر نوه امام در سایتهای مدعی پیروی از خط امام (از جمله نخست وزیر مادام العمر امام) به حاشیه رفت و نامه احمد منتظری در همین سایتها با آب و تاب فراوان منتشر شد!
سخنان سید علی خمینی در حقیقت تکرار سخنان و منطق امام خمینی است. سید علی به پیروی از امام، اسرائیل را یک غدهی سرطانی میداند که اساسا وجودش با شر و شیطنت و تجاوز و جنایت همراه است و تنها راه حل موجود برای رفع این غده سرطانی، نابودی و محو کامل آن از نقشه منطقه است و سپردن خانه به ساکنان اصلی آن.
در مقابل احمد منتظری وجود این غدهی سرطانی را به رسمیت میشناسد و به بزرگترین و مهمترین حامی اسرائیل جنایتکار در دنیا یعنی آمریکا، نامه مینویسد و التماس میکند که حقی هم برای صاحب خانهی واقعی فلسطین قائل شود؛ حتی به اندازه یک اتاق کوچک در خانهی اشغالی و در کنار اشغالگر!
صرف نظر از اینکه نامه آقای منتظری، یک اقدام صرفا نمایشی و دارای مصرف داخلی است و یک نالهی ضعیف برای سرپوش گذاشتن بر فریاد «نه غزه نه لبنان» دوستان وی به حساب میآید و ارزش چندانی ندارد؛ اما به روشنی نوع نگاه این جریان را به قضایای مختلف داخلی و خارجی مشخص میکند. نگاه سازشکارانه، ذلیلانه و خاضعانه در برابر زورگویان دنیا به قیمت زیر سوال بردن آرمانهای انقلابی، اسلامی و انسانی. (البته با ژست دفاع از ملت فلسطین و از سر دلسوزی برای اوباما، آبروی اوباما و نوهها و نتیجههای اوباما و دعوت او به مرام مرحوم منتظری!)
ممکن است کسی ادعا کند که مواضع سید علی خمینی آرمانگرایانه و شعاری است و موضع احمد منتظری، زمینی و منطبق بر واقعیات. این ادعا به دلائل مختلف، قابل رد است. اول اینکه شعارها، فقط جنبه احساسی و تبلیغاتی ندارند، بلکه در حقیقت راه، هدف و افق دید یک حرکت را مشخص میکنند. شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» یعنی اینکه دشمن واقعی، اسرائیل و آمریکاست و صدام تنها عروسکی در دست آنهاست.
دوم اینکه همین مواضع به ظاهر واقع گرایانه و زمینی هم همیشه موفق و قابل پیاده شدن نیستند. آیا نتیجهی سیاست سازش کارانه اعراب با رژیم جعلی و اشغالگر، ویرانی، اشغال و تجاوز بیشتر نبود؟
فعلا بحث قضیه فلسطین را کنار میگذاریم و به همان اختلاف موجود در دو اردوگاه امام و منتظری برمیگردیم. در یک سو، قدرت، غرور، افتخار، آرمان، اصول و ادای تکلیف است و در سوی دیگر، شرمندگی، محافظهکاری، وارفتگی، احساس ضعف، ذلت، پستی، پشیمانی و نگاه چرتکهای به نتیجهی کار!
یک طرف ماده و معنا، ظاهر و باطن، غیب و شهادت، دنیا و آخرت را با هم میبیند و طرف دیگر فقط ماده و ظاهر و دنیا را. امام به پیروی از جدش سیدالشهدا، خود را مامور به ادای تکلیف میداند (چه بکشیم و کشته شویم، پیروزیم) اما در سوی دیگر افرادی هستند که منتظر نتیجهی کارند و کشته شدن را نابود شدن میدانند!
این همان تفاوت اساسی بین گفتمان امام و مخالفان امام است. اختلافی که از ابتدا در جزء جزء شعارها و سیاستهای مختلف نظام وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. اختلافی که گاه به اظهار نظرهای صریح آقای منتظری علیه شعارها و سیاستهای نظام و امام منجر میشد و واکنش قاطع امام را به همراه داشت. البته مساله اختلاف آقای منتظری با امام مفصلتر از این مطلب وبلاگی است، اما برای نمونه میتوان به یک مورد از اختلافات فکری و نظری آنها اشاره کرد.
شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ مرحوم آقای منتظری به مناسبت دهمین سالگرد پیروزی انقلاب، سخنانی را درخصوص نقاط ضعف و قوت دوران ده ساله انقلاب مطرح کرد که بخشهایی از آن در ظاهر درست و منطقی به نظر میآمد، اما کلیت این سخنرانی و بازتاب آن در رسانههای داخلی و خارجی، آن هم از زبان قائم مقام رهبری و درست در سالروز پیروزی انقلاب، معنایی جز پشیمانی از شعارها و آرمانهای انقلاب و ناامیدی و یاس و زیر سوال بردن مقاومت و حتی دفاع مقدس نداشت.
(برای مشاهده تصاویر در کیفیت و اندازه اصلی، روی آنها کلیک کنید)
در این سخنرانی آقای منتظری به صراحت اظهار داشت که بخشی از شعارهای گذشته غلط بوده است! وی از کنار گذاشتن برخی افراد در اوائل انقلاب (لابد نهضت آزادی، لیبرالها و منافقین) شکایت و از آنها به عنوان نیروهای خوب و دلسوز یاد کرد! درخصوص شهدای جنگ تحمیلی هم نگاهی مایوسانه و ناامید کننده داشت و …
این نگاه ناشی از یاس و پشیمانی، باعث شد که امام خمینی ۱۰ روز بعد یعنی در تاریخ سوم اسفند ۶۷، نامه تاریخی معروف خود مشهور به «منشور روحانیت» را بنویسند و پاسخ اظهارات و ادعاهای آقای منتظری را بدهند و به خاطر سخنان وی، از خانواده شهدا و ایثارگران معذرت خواهی کنند.
مرحوم آقای منتظری بعد از موضع تند امام خمینی، نامهای به امام نوشت و از نظرات ایشان حمایت کرد و جالب اینکه از روحانیون و مسئولین دیگر خواست تا پیام امام را راهنمای عمل خویش قرار دهند! همچنین همه مدعیان خط امام (اصلاحطلبان و پشیمانان فعلی) از موضع امام در برابر آقای منتظری حمایت کردند.
همان طور که اشاره شد، مساله اختلاف آقای منتظری با امام پیچیدهتر و مفصلتر از بحث فعلی است. مخصوصا با توجه به مسائل شخصی و خانوادگی و حمایت وی از متهمان و محکومان منتسب به دفتر خود!
البته هیچ کس منکر اشتباهات و نواقص موجود در انقلاب اسلامی و در مسائل مختلف مملکت نیست. به نظر من، خود امام هم منکر این اشتباهات نبودند و واکنش تند ایشان به آقای منتظری، به معنای توجیه اشتباهات نبود، بلکه نشان دهنده نگاه همه جانبه و اصولی ایشان به انقلاب و به معنای تفکیک مسائل اصلی از فرعی بود. به عبارت بهتر افق نگاه امام، فتح قلهها بود و محدودهی دید آقای منتظری، دامنه کوه!
نگاه امام، برخلاف آقای منتظری (که فقط با ردیف کردن اشتباهات و بزرگنمایی آنها در صدد القاء نادرستی سیاستهای اصلی انقلاب بود) نگاهی همه جانبه، سرشار از امید و افتخار، با در نظر گرفتن همه ابعاد مادی و معنوی، ظاهری و باطنی، توجه به شرایط مختلف و اوضاع پیچیده داخلی و خارجی، نقش دشمنان و مخالفان و از همه مهمتر اشاره به نتایج محسوس پیروزی سیاسی و معنوی ملت ایران در دنیا و در عرصههای مختلف بود.
در حقیقت اختلاف ما با آنچه که امروز در اردوگاه منتقدین و مخالفین نظام دیده و شنیده میشود، دقیقا از جنس این اختلاف است. منشور روحانیت امام هم همچنان بهترین پاسخ به همه شرمندگان، پشیمانان، طلبکاران و مدعیان است.
*****
«ممکن است هرکس در فضاى ذهن و ایدههاى خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقههاى دیگران و مسئولین انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها که همه مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعى منحرف کند و خداى ناکرده همه ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسئولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبى گردد که این عمل کاملًا غیر منصفانه است و اعتبار مسئولین نظام را از بین میبرد و زمینه را براى ورود بیتفاوتها و بیدردها به صحنه انقلاب آماده میکند.
در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزى باید عرض کنم که انقلاب اسلامى ایران در اکثر اهداف و زمینهها موفق بوده است و به یارى خداوند بزرگ در هیچ زمینهاى مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتى در جنگ پیروزى از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آنهمه خسارات چیزى به دست نیاوردند.
همه اینها از برکت خونهاى پاک شهداى عزیز هشت سال نبرد بود، همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با امریکا و غرب و شوروى و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنى نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایى که خیال میکنند چون ما در جبهه به آرمان نهایى نرسیدهایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگى و صلابت بیفایده است! در حالى که صداى اسلامخواهى افریقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام شناسى مردم در امریکا و اروپا و آسیا و افریقا یعنى در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست
من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهاى غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهداى جنگ تحمیلى بپذیرد. ما در جنگ براى یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستى مگر فراموش کردهایم که ما براى اداى تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است…
نباید براى رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهاى غلط عمل کنیم که حزب اللَّه عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند. تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمیشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین- علیهم السلام- در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمیبایست از فضاى بیشتر از توانایى عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان جامه عمل نپوشیده است ذکرى به میان آورند. در حالى که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینههایى که شعار داده است به موفقیت نایل شود. ما شعار سرنگونى رژیم شاه را در عمل نظاره کردهایم، ما شعار آزادى و استقلال را به عمل خود زینت بخشیدهایم، ما شعار «مرگ بر امریکا» را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسى امریکا تماشا کردهایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زدهایم. البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادى به وجود آمده است که مجبور شدهایم روشها و تاکتیکها را عوض نماییم.