راه برونشد از گرفتاریها و بهرهمندی توأم با کرامت در زندگی، ورود
در دشواریها و زدن به دل سختیهاست. برای آسایش پایدار باید برخی سختیها
را به جان خرید. نه تنها آسایش از مسیر تحمل سختی به دست میآید بلکه ملازم
آن است. دستیابی به مصلحتهای والا در زندگی بشری از متن ناگواریها
میگذرد و باید برای آن سختکوشی کرد و ناملایمات را به جان خرید. سوره
مبارکه انفال در این باره بیان روشنی دارد و میفرماید برای مومنان حقیقی
«رزق کریم» - بهرهمندی توأم با کرامت- فراهم شده است. سپس به ماجرای جنگ
بدر اشاره میکند و اینکه پیامبر(ص) از مدینه خارج شد حال آن که شماری از
مومنان اکراه داشتند و ناگوار میشمردند. «و آن هنگام که خداوند وعده داد
یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش یا لشکر مسلح آنها] نصیب شما خواهد شد. و
شما دوست داشتید که کاروان [غیرمسلح] برای شما باشد ولی خداوند میخواهد
حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند.» راحتطلبان، کاروان
تجاری قریش را بر رویارویی با سپاه مسلح آنها ترجیح میدادند اما خداوند
پیروزی بدر را در متن جهادی بزرگ قرار داد «تا حق را تثبیت کند و باطل را
از میان بردارد هرچند مجرمان کراهت داشته باشند.» خداوند در ادامه
میفرماید «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که با انبوه کافران روبرو
شدید، به آنها پشت نکنید.»
برای برون شدن از دشواریها و لنگیها حتما
باید تدبیر و مصلحتاندیشی کرد اما بهترین مصلحتها چگونه فراهم میشود؟
این تعبیر شریف از امیر مومنان علیهالسلام است که در نامه 31 نهجالبلاغه
خطاب به امام حسن علیهالسلام نوشت «خُض الغمرات للحق حیث کان... به خاطر
حق در سختیها فرو شو هر جا که باشد و در دین ژرفاندیش باش و نفس خویش را
به شکیبایی در برابر ناگواری عادت بده.» جهاد- و تدبیر و مدیریت معطوف به
آن- به یک معنا صرفا تکلیفی برآمده از اضطرار و ضرورت دفاع نیست بلکه زینت و
شرافت و کرامت فرد و جامعه مومن است. با این تلقی، چالشها و
سنگاندازیها و هجمههایی که دشمنان از سر بدخواهی ایجاد میکنند، تحفه
الهی و مایه شکوفاییظرفیتها و استعدادهای نهفته در یک جامعه مومن به
وعدههای حق است، مشروط بر آن که چنین جامعهای مصلحت برتر را در سختکوشی،
عزم و اهتمام، تدبیر مضاعف و هرچه الهیتر کردن رفتارها و رویکردها ببیند.
قطعا در همین دشمنیهای سالیان اخیر جبهه استکبار، خیر بزرگی نهفته است،
اگر که کمر همت بسته باشیم و روحیه جهادی را تبدیل به عزم ملی کنیم. شاید
امروز این مهمترین تکلیف برای همه آنها باشد که دل در گرو آرمانهای
انقلاب دارند و اصولگرایی را ارجمند میشمارند.
طبعا اصولگرایی فراتر از
این گروه یا آن حلقه اصولگراست. اصولگرایی را باید فراتر از تعاملات سیاسی
یا فصلهای انتخاباتی دید. البته نوع انتخابات اهمیت دارند و آمد و شد
دولتها یا مجلسها حتما در سرنوشت کشور تاثیرات بزرگی بر جای میگذارند
اما نوع رویکرد به موضوعاتی نظیر انتخابات را باید کف توقعات اصولگرایانه
تصور کرد. قطعا قضاوت درباره مجلس ششم و هفتم یا هشتم و نهم و ارزیابی
درباره دولتهای موسوم به اصلاحات، عدالت و اعتدال یکنواخت نیست و میتوان
عملکرد هر یک از آنان را با اصول و آرمانها سنجید. اما خطاست که اصولگرایی
را صرفا در پیروزی یا ناکامی نامزدها خلاصه کرد و از مسئولیتهای اصلی
اصولگرایی یعنی ترویج تقوای جمعی، روشنگری (ایجاد بصیرت) و مطالبه دایمی
آرمانها و اصول از صاحبمنصبان طبق منطق امر به معروف و نهی از منکر غافل
شد. وحدت و الفت بر این مبنا به مراتب مهمتر و ضرورتیتر از ائتلافهای
عقلانی انتخاباتی است که مثلا در همین حد نیز در انتخابات مجلس نهم (اسفند
1390) و ریاست جمهوری یازدهم (خرداد 92) در میان اصولگرایان رخ نداد و
متاسفانه امروز برخی عواقب آن دامنگیر کشور و مردم شده است.
تنگناها و
تهدیدها اگر به یک معنا سنت گریزناپذیر الهی برای رشد و بالندگی افراد
جامعه مومن است، به یک معنای دیگر دلالت بر برخی کمکاریها و کمهمتیها
میکند. در این میان، یک معنای دیگر تشدید فشار دشمن، قدرتمندتر شدن جبهه
خودی و فزونی هراس دشمن از این قدرتمندی است. اما از هر زاویه که به ماجرای
تهدیدها و فشارها و مضیقهها بنگریم، غلبه بر این دشواریها نیازمند
مصلحتجویی است. قائلان به اصولگرایی در این میان مسئولیتی بزرگ بر دوش
دارند، اگر که خود را به نظام و انقلاب و مردم وفادارتر و دلسوزتر
میدانند. برای چنین ادعای بزرگی باید خود را ساخت و شانههایی قدرتمند و
استوار داشت. باید خود را فراتر از کش و قوسهای سیاسی رایج یا انتخابات
ساخت تا آنگاه بتوان جامعه مستعد برای ارادهها و مجاهدتهای بزرگ را به
حرکت درآورد. فراهم کردن نیروی پای کار، یک ضرورت راهبردی است و اقتضائاتی
دارد.
اگر باید نیروی پای کار شد و نیروی پای کار ساخت، باید فراتر از
برد و باختهای رایج سیاسی، به منطقی استوارتر تکیه داد که بتواند راه برون
رفت از دشواریها و تنگناها را تضمین کند. باید برای لنگیها و گرههای
خودخواستهای که گاه در امور میافتد، تدبیر کرد. به راستی رفتارهای یک
گروه سیاسی یا یک جامعه چگونه میتواند بیمه شود و به بهترین مصلحتها
رهنمون شود؟ آیا گارانتی و ضمانتی در این میان وجود دارد؟ مولود شریف امروز
حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها که حجت خداوند بر ائمه معصومین
علیهمالسلام است، در این باب کلامی گران قیمت و گرهگشا دارد که به
شهادت تاریخ حیات بشری هر جا به آن عمل شده، معجزه کرده است. آن حضرت
میفرمایند «من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله عزو جل الیه افضل
مصلحته. هر کس بندگی و عبادت بیغل و غش را به جانب پروردگار فرا فرستد،
خداوند عزتمند و بلندمرتبه، بهترین مصلحت را برای او فرو میفرستد».
این
حکمت والا همچنان که در زندگی فرد جاری است، به عنوان سنت الهی بر حیات
اجتماعی نیز حاکم است. محال است انسان یا جامعه دینی از تقوا و اخلاص و عمل
صالح غافل شود و در عین حال بتواند برای بهترین مصلحتها تدبیر و تدارک
کند. بالاترین تدبیر در برابر تهدیدها و چالشها و بهترین چارهاندیشی برای
خروج از مضیقهها و تنگناها، کاربست تقوای فردی و جمعی است. وعده لایتخلف
اما مشروط الهی است که «من یتّقالله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب
و من یتوکل علیالله فهو حسبه ... هر کس ]هر فرد و جامعهای[ تقوا پیشه
کند، خداوند برای او گشایش قرار میدهد و از جایی که گمان نمیبرد، روزی
میدهد و هر کس به خدا توکل کند، خداوند برای او کافی است». و نیز وعده
بشارتآمیز و الهامبخش الهی است که «اتقواالله و یُعَلّمُکُم الله». شما
تقوا پیشه کنید، خداوند شما را هدایت میکند و میآموزد.
منطق ایمان و
عمل صالح و مجاهدت، فقط منطق امروز و امسال نیست، راهبرد همیشگی وفاداران
به اصول انقلاب اسلامی است. البته ضعفها و اشکالات جریان اصولگرا را به
عوامل مختلفی نظیر ضعف سازمان، ضعف رسانه و... میتوان نسبت داد اما اگر
باید از جایی شروع کرد و این ضعفها را برطرف ساخت، این نقطه عزیمت، در
اصلاح تلقی نسبت به خود، جامعه و سیاست و تهدیدها و فرصتهاست. افراطیون و
فتنهگران هم جبهه با آنان بدشان نمیآید که افکارعمومی را همواره
سیاستزده و انتخابات زده و در التهاب دو قطبیهای جعلی و گمراهکننده نگه
دارند. در این میان ضرورتی که به مصلحت اصولگرایی نزدیکتر است، پرهیز از
ورود بیهنگام در این سرگرمیهای فرصتسوز و جنجالهای بیمحتوای پیرامونی
آن است. قبل از هر چیز باید به قدرت نهفته در «سازمان» (ساماندهی و انسجام)
و «پیام» (رسانه) اندیشید و با پرهیز از کارهای نمایشی پرسروصدا اما
کممایه، این سازماندهی و پیامسازی و پیامرسانی را عملیاتی کرد. در عین
حال هرگز نباید از مغز و محتوا و درون مایه اصلی همه این تلاشها یعنی
حرکت جهادی مخلصانه و ایثارگرانه غافل ماند. نوسازی معنوی خود و محیط
پیرامون، آن نهضت بزرگی است که هرگز پایان نمیپذیرد و آن زرّادخانه بزرگی
است که به کار گشایش در تنگناها میآید. باید فرصت ساخته شدن برای کارهای
بزرگ ملی را در مقیاس شخصی و اجتماعی فراهم کرد. این حوزه، وسعت کمتر
توجه شده و بایری است که ارزش وقت گذاشتن و نیرو صرف کردن برای آبادانی را
دارد.
وقتی از کاری بزرگ در این مقیاس ملی-عزم ملی و روحیه و مدیریت
جهادی - سخن گفته میشود، طبیعتا تقسیمبندیهایی چون جبهه متحد و جبهه
پایداری یا فراکسیون رهروان و فراکسیون اصولگرایان و نظایر آنها، نارسا به
نظر میرسد و رنگ میبازد. البته که جبهه بدخواهان در داخل و خارج برای
انشقاق طیفهای اصولگرا در مجلس سناریو دارند، همچنان که برای انتخابات
ریاستجمهوری قبل نقشه داشتند. حتما باید برای مسائل سیاسی روزمره به طور
منظم و سیستماتیک تدبیر کرد. اما تدبیر بالاتر در تجدید سازمان، تقویت حوزه
پیامسازی و پیامرسانی (روشنگری رسانهای)، و حاکم کردن راهبرد دایمی
مطالبه اصول و آرمانها در سطوح اجتماعی و سیاسی (حاکمیتی) است.
عزم ملی را
باید فراتر از رقابت جناحهای سیاسی، در خدمت مصالح بزرگ ملی بسیج کرد و
برای این منظور باید رهنمود حکیمانه مقتدای انقلاب را همیشه آویزه گوش
داشت؛ «یک مطلب کلی را ما باید همیشه در نظر داشته باشیم و آن این است که
توقع کم گذاشتن در کفه حق را از همهکس باید داشت.... شماها تذکراتتان را
بدهید. اگر منکر میبینید نهی از منکر کنید، اگر چنانچه معروفی زمین مانده
امر به معروف کنید. اما این موجب نشود که آدم این منکر را یا این نقطه منفی
را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا کند ... وحدت مهم است. این را باید حفظ
کرد ولو با اغماضهایی. بعضی اغماضها ممکن است اعتراض برخی دیگر را متوجه
انسان بکند، خوب بکند ولی آدم باید ببیند حق چیست. یک جاهایی باید برخی
اغماضها را برای یک مصلحت بزرگتری انجام داد که حالا در این مورد بحث
ما، اتحاد و اتفاق و یک حرف زدن و یک صدا داشتن و اینهاست».
دکتر مهدی مطهرنیا در مطلبی با عنوان«سناريو هاي آمريکايي
براي مصادره برج ايراني»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینطور نوشت:دادگاه فدرال آمريکا روز پنج شنبه گذشته به مصادره و فروش يک برج ۳۶
طبقه متعلق به بنياد علوي که يک موسسه خيريه و غير انتفاعي ايراني در
منطقه منهتن نيويورک است رأي داد. مقام هاي آمريکايي مي گويند که درآمد
ناشي از فروش اين آسمانخراش و ديگر املاک و مستغلات اين بنياد به افرادي
که مدعي هستند تحت تاثير حملات تروريستي که ايران در آن نقش داشته است
قرار گرفتهاند، پرداخت خواهد شد.
بنياد علوي يک سازمان غيرانتفاعي خصوصي در آمريکا است. اين سازمان در سال
۱۹۷۳ با نام بنياد پهلوي تأسيس شد. درسال۱۹۸۱ و پس از انقلاب به نام
بنياد مستضعفان تغيير نام داد ونهايتا در سال ۱۹۹۲ نام بنياد علوي براي آن
در نظر گرفته شد. تبليغ فرهنگ اسلامي و زبان، ادبيات و تمدن فارسي از طريق
کمک هاي مالي خيريه و انسان دوستانه در قالب برنامه هاي آموزشي، مذهبي و
فرهنگي از اهداف و برنامه هاي اين بنياد اعلام شده است . اما به واقع اين
اقدام دادگاه فدرال آمريکا نشان دهنده چيست؟آيا بايد آن را اقدامي حقوقي
يا سياسي دانست ؟وچه سناريوهايي را براي اين اقدام آمريکا مي توان متصورشد ؟
نگاه آمريکايي ها به بنياد هايي چون بنياد علوي مبتني بر استفاده از آن ها
در نقش نهادهاي غيررسمي در فعاليت هاي رسمي سياسي است.آمريکايي ها به
خوبي خود از اين نهاد و سازمان هاي غيررسمي استفاده مي کنند و در عين دادن
مجوز و آزادي عمل در تأسيس نظارت بسيار دقيق و موشکافانه اي درباره آن ها
انجام مي دهند بر همين مبنا نگاه آن هابه فعاليت بنياد علوي در اين کشور از
اين قاعده مستثني نيست و تا هنگامي که انگيزه هاي سياسي براي برخورد با آن
وجود نداشته باشد، اين بنياد ها به کار خود ادامه مي دهند اما زماني که
تنش هاي سياسي ميان آمريکا و ايران شکل و محتوا مي پذيرد شاهد ايجاد فضاي
منفي در ارتباط با اين گونه موسسات هستيم ودر اين ميان تحريم هاي چند لايه
عليه ايران و حتي گمان بهرهبرداري از چنين بنيادهايي در مسير دور زدن
تحريم ها به تبع موجب مي شود آمريکا در جهت تعطيلي آن عمل کرده و با فعاليت
آن ها برخورد کند.
بر اين اساس آنچه که درباره جنبه حقوقي اين مسئله بيان
مي شود مقدمه ضروري است براي برخورد رسمي آمريکا با بنياد علوي، به
عبارتي راي دادگاه فدرال عليه اين بنياد مقدمه ضروري از منظر حقوقي براي
برخورد سياسي فراهم مي کند بنابراين بايد اين نکته را در نظر داشته باشيم
که رأي دادگاه است که تعطيلي و به پيروي از آن، اراده سياسي در تعطيلي
بنياد علوي را اعمال مي کندو از منظر آن ها به آن راي مشروعيت مي دهد .
در اين ميان البته اگرچه اين مسئله با هدف فشار بيشتر بر ايران دنبال شده
است اما مي توان سناريو هاي متفاوتي را براي اين اقدام متصور شد .يکي
اينکه اين اقدام را مي توان در نتيجه تحرکات طيف هاي تندرو درداخل آمريکا
عليه اقدامات دولت اوباما درباره نزديکي با ايران به وسيله طرح موضوعات
تنش زا دانست.بر اين اسا س آنچه که بايد در اين زمينه مورد نظر قرار داد
اين است که دولت آمريکا در شرايط فعلي مايل است که مسائل مربوط به ايران و
آمريکا در چارچوب ديپلماتيک به يک نقطه عطف جدي برسد .در همين حال يک گزاره
جدي هم مورد قبول است که چه در ايران و چه در آمريکا گروه هاي نومحافظه
کار خواهان اين ارتباط و حل و فصل مسائل مربوط به ايران و آمريکا به ويژه
موضوع هسته اي از طريق ديپلماتيک نيستند.از اين منظر چنين تحرکاتي مي تواند
مورد استفاده نومحافظه کاران براي فشار به دولت آمريکا و ايران قرار گيرد.
فرض ديگر اين است که دولت اوباما سعي مي کند با روي خوش نشان دادن به
اين گونه تحرکات ضمن اين که اين گروه ها و گرايشهاي ضدايراني را به نوعي
راضي مي کند، اين پيام را هم به آن ها بدهد که ما در مقابل ايران کوتاه
نيامده ايم و هم چنين در حالت بعدي با امتيا زدادن در اين عرصه ها جلوي
پيشروي آن ها در موضوع مذاکرات هسته اي را بگيرد.
براين اساس اگرچه دولت
اوباما در چارچوب ساختار قدرت تعريف شده در اين کشور در پي حل و فصل
مسائل سياسي مربوط به مسئله هستهاي در چارچوب ديپلماتيک با ايران است
،اما براي اينکه بتواند نيروهاي داخلي خود را که سوگيري هاي تندروانه در
اين زمينه دارند مديريت کند از فرصت هاي حاصل از چنين اقداماتي بهره مي
برد.دولت آمريکا نيز مانند نومحافظه کاران که سعي مي کنند از اين فرصت ها
عليه اوباما استفاده کنند تلاش دارد که از اين مسئله به عنوان فرصتي در
پاسخ گويي به آن ها بهره ببرد. در اين ميان اين سوال پيش مي آيد که چه بايد
کرد؟اگرچه برخي معتقدند که بايد به اقدام متقابل دست زد و دعاوي حقوقي
اتباع متضرر شده از اقدام هاي آمريکا را دردادگاه هاي ايران به جريان
انداخت اما اين پرسش پيش مي آيد که اگر عملکرد بعضي از نهادها و افراد و
اشخاص در ايالات متحده آمريکا عليه اتباع ايراني درست نبوده ، چرا تاکنون
از حق آن ها دفاع نکرده ايم و يا از تخلف طرف آمريکايي چشم پوشي کرده
ايم.
بنابراين باور من آن است که ما بايد در ارتباط با بنياد علوي از دايره
حقوقي وارد شويم و درخواست کنيم که درباره اين حکم استناد ات خود را بيان
کنند و در صورت فقدان پشتوانه هاي حقوقي محکم صاحبان بنياد در مسير باز پس
گيري بنياد حرکت نمايند و دولت هم در اين چارچوب بايد حمايت خود را به
نمايش بگذارد.