شما تاکنون شش سریال نوروزی ساختهاید و این روزها آماده میشوید برای ماه رمضان هم یک سریال بسازید. این مناسبتها تاثیر خاصی بر دیده شدن یا نشدن یک سریال دارد؟
در سالهای اخیر سریالهای نوروزی و آثاری که برای ماه مبارک رمضان ساخته میشود، برای مدیران تلویزیون اهمیت ویژهای پیدا کرده، اما اعتقاد شخصی من این است که در تمام طول سال باید جشنوارهای از سریالهای خوب داشته باشیم که مردم تماشا کنند و لذت ببرند؛ سریالهای خوب با لحنها و رنگهای مختلف، سریالهای کمدی، طنز، جدی، تاریخی، دفاع مقدسی و... .
اعلام کردهاید دیگر پایتخت را ادامه نخواهید داد و نمیخواهید پایتخت 4 را بسازید. از روند کار خسته شدهاید یا سریال دیگر ظرفیت تداوم را ندارد؟
واقعیت این است که ما با پایتخت 1 و 2 و 3 خاطره خوبی در ذهن مردم ساختهایم. مردم خاطرات خوشی از آن دارند و باید مجنون باشم که این خاطره خوش را در ذهن مردم خراب کنم. البته من گفتهام دیگر پایتخت را ادامه نخواهم داد و این سه گانه تمام شده، اما در ادامه گفتهام در آینده سریالی درباره خانواده و گویش دیگری خواهم ساخت. قطعا هیچ کارگردانی به خاطر خستگی دست از کارش برنمیدارد و من هم در آینده سریالهای دیگری حتی برای نوروز خواهم ساخت چون در نوروز سریالسازها میتوانند بیشترین خدمت را به مردم بکنند؛ بهار از راه میرسد، حال همه خوب است و در این شرایط نشاندن لبخند روی لب مردم وظیفهای است که من از انجام آن لذت میبرم.
سال گذشته جایی خواندم که خود شما و همکارانتان در این سریال معتقدید پایتخت به لحاظ داستانی این امکان را دارد که صد مجموعه از آن ساخته شود. چرا نگران هستید خاطره خوب این سریال خراب شود؟
به نظر من درباره آینده یک سریال فقط در همان مقطع زمانی که قرار است کاری شروع شود، میتوان نظر دارد و فهمید آیا میتوان آن را ادامه داد یا نه. مثلا اگر در پایتخت 3 به سوژه نابی نمیرسیدم به صرف این که پایتخت ساخته شود، هرگز این کار را نمیکردم. نهتنها من بلکه دیگر همراهان من در این سریال و حتی خود آقای تنابنده ـ که طرح و ایده و خلاقیت پایتخت از ایشان است ـ همین طور فکر میکنند. اعتقاد ما همیشه بر این بوده که اگر حرف تازهای برای گفتن داشته باشیم، پایتخت را میسازیم و اگر نه، نمیسازیم.
چرا در سریال بعدیتان هم میخواهید به سراغ خانوادهای از دیگر اقوام کشورمان بروید؟
به نظرم یکی از راهها برای این که خرده فرهنگها، گویشها، گذشته یک منطقه یا قومی شناسایی شود و ارزشهایش به همه مردم معرفی شود، این است که درباره مردم نواحی و مناطق کشورمان سریال بسازیم. به نظرم ما وظیفه داریم این کار را بکنیم، اما این بار ترجیح میدهم در منطقهای، جایی یا استانی کار کنم که زمینه فرهنگی برای ساخت سریال مهیا باشد و حتما از قبل، این کار را به نظرسنجی میگذارم و نیازسنجی میکنم. هر جایی که تمایل بیشتر و استقبال بیشتری نشان داد و وفاداری بیشتری به ما داشت، دعوت آنها را لبیک خواهیم گفت.
چطور نظرسنجی میکنید؟
خیلی ساده میتوان این کار را کرد؛ مثلا در استان گلستان 90 درصد مردم خواهان این هستند که پایتخت 4 یا سریال بعدی من آنجا ساخته شود یا مردم دیگر مناطق کشورمان مثل هم استانیهای من در خوزستان، دعوت کردند سریال بعدیام را در منطقهای که خاستگاه خود من است بسازم. یا همین طور خیلی جاهای دیگر.
اما استان گلستان به لحاظ فرهنگی خیلی شبیه مازندران است و سریالی که در استان گلستان بسازید میتواند ادامه پایتخت باشد.
اهالی استان گلستان خیلی با شما هم عقیده نیستند. آنهایی که با ما ارتباط دارند ازجمله نمایندهها، مردم و روشنفکران این منطقه معتقدند فرهنگ مازندران و گلستان با هم فرق دارد. اهالی استان گلستان روحیه دیگری دارند و برخورد دیگری با تولیدکنندگان سریال خواهند داشت.
قبل از سریال پایتخت وقتی صحبت از شمال کشور میشد خیلیها گمان میکردند شمال ایران یعنی گیلان و حتی فقط شهر رشت را به خاطر میآوردند، اما بعد از پایتخت حالا خیلیها مازندران را میشناسند و با گویش و زندگی این مردم آشنا شدهاند. فکر میکنید این روند میتواند درباره دیگر مناطق و اقوام ایرانی نیز تداوم داشته باشد؟
بله، به نظر من شدنی است چون کشور ما ترکیبی از فرهنگها، گویشها و اقوام مختلف است و این تنوع درحدی است که اگر یک نفر از جنوب کشورمان به شمال شرقی آن برود، برای ارتباط با هموطنان خودش نیاز به مترجم خواهد داشت. هموطن جنوبی برای ارتباط با هموطن آذری نیاز به کسی دارد که هر دو زبان را بشناسد و بتواند به عنوان مترجم، زمینه ارتباط آنها را فراهم کند. وقتی این همه تنوع و رنگآمیزی قومی در کشورمان وجود دارد، سریالی مانند پایتخت که بتواند فرهنگها را احیا و هویت مناطق و اقوام را معرفی کند حتما باعث نزدیکتر شدن اقوام ایرانی خواهد شد. متاسفانه الان اقوام ایرانی حداقل به لحاظ گویش کمی از هم دورند و ما کلمات هم را نمیشناسیم. خود من اگر با یک هموطن کرد صحبت کنم، 90 درصد حرفهایش را متوجه نمیشوم و نیاز به مترجم دارم. سریالهای اینچنینی باعث میشود درباره زبان، گویش، روحیه و ارزشهای اقوام مختلف اطلاعات بیشتری پیدا کنیم و این شناخت به ارتباط بهتر و نزدیکتر منجر میشود.
چقدر زبان مازنی یاد گرفتهاید؟
الآن وقتی با مازنیها صحبت میکنم، بیشتر حرفهایشان را میفهمم. ممکن است خودم نتوانم با گویش مازنی حرف بزنم، اما تقریبا به صورت کامل متوجه منظورشان میشوم.
ساخت ســریالهایی درباره اقوام مختلف نیــاز به برنامهریزی بلندمدت دارد و متاسفانه در کشور ما و بخصوص در بخش فرهنگی معمولا چنین برنامهریزیهایی صورت نمیگیرد یا اگر برنامهای باشد با تغییر مدیران به صورت کامل به اجرا نمیرسد. فکر میکنید سازندگان سریالهای تلویزیونی یا خود شما با تجربیاتی که به دست آوردهاید، میتوانید در یک برنامه بلندمدت سریالهایی درباره اقوام ایرانی بسازید؟
انجام چنین کاری بیشتر از این که به خواسته سریالسازان برگردد، به برنامهریزی مدیران فرهنگی و سیاستهای فرهنگی کشور بستگی دارد. این مدیران هستند که باید هنرمندان را به سمت معرفی اقوام سوق بدهند و مثلا برای ده سال آینده برنامهریزی کنند. ما به عنوان سریالساز میتوانیم به صورت مقطعی مانند سریال پایتخت کارهایی بکنیم و براساس استنباط و تشخیص خودمان درباره بخشی از کشورمان یا برخی اقوام آثاری خلق کنیم، اما اگر قرار باشد این مقوله به صورت هدفمند انجام شود در درجه اول به مدیران فرهنگی معتقدی نیاز داریم که به این کار اعتقاد داشته باشند و در درجه دوم نیاز به برنامهریزی بلندمدت داریم تا نتیجه درستی حاصل شود. من و همکارانم در مجموعه پایتخت فقط میتوانیم تجربیاتمان را منتقل کنیم، آن هم درصورتی که از ما خواسته شود.
فکر میکنم از مهمترین دستاوردهای شما به لحن سریال برمیگردد، چون نوع روایت شما از پایتخت 1 تا 3 عوض شد و به بیان مستندگونهای رسیدهاید که قدرت تاثیرگذاری اثر را افزایش میدهد.
بخشی از دستاوردهای ما در این سریال به لحن و بیان مربوط است، چیزهای زیادی است که ما در این سالها به آن رسیدهایم؛ ازجمله موشکافی و کشف ویژگیهای بومی هر منطقه یا مثلا حساسیتهای هر قوم یا میزان صبر و تحمل آنها در مقابل شوخی.
ازجمله تجربیات ما به ویژگیهای زیستی اقوام برمیگردد؛ به این که مردم یک منطقه چطور حرف میزنند، چه لهجه و گویشی دارند، چطور لباس میپوشند، به چه چیزهایی توجه بیشتری دارند، چه نوع موسیقی گوش میدهند و... مثلا موسیقی مناطق و نواحی کشورمان ازجمله چیزهایی است که کمتر به آن توجه شده و شاید سالی یکبار در یک جشنواره، تعداد محدودی مخاطب این موسیقی را بشنوند. همه اینها تجربیاتی است که درباره مردم مازندران به دست آوردهایم و اگر قرار است کسانی از آن بهره بگیرند باید خودشان بخواهند چون ممکن است این انتقال تجربه به فخرفروشی تعبیر شود.
بعد از شنیدن نظر مخالفان و موافقان سریال پایتخت اگر بخواهید سریالی درباره یکی دیگر از اقوام کشورمان بسازید، از همین گروه استفاده میکنید یا به این نتیجه رسیدهاید که لازم است افرادی از همان فرهنگ و قومیت با شما همکاری کنند؟
تلفیقی از این دو. تجربه نشان داده آثاری که صرفا از سوی هنرمندان محلی و بومی صرف ساخته شده خیلی درخشان نبوده است. تولیدات مراکز استانی ما با تلاش و زحمات زیادی ساخته میشوند، اما بجز موارد استثنا مانند مرکز بوشهر و یکی دو نمونه دیگر خروجی درخشانی نداشته است. چون در مراکز استانها امکانات زیادی در اختیار هنرمندان قرار ندارد. به همین دلیل است که معتقدم باید از همکاران فعلی و هنرمندان بومی مناطق استفاده کنیم یعنی در کنار هنرمندان بومی باید از هنرمندانی کمک بگیریم که ایرانشمول و ملی هستند. این هنرمندان میتوانند براساس نیازهایی که در یک قوم، یک ناحیه یا منطقه هست داستانها و موقعیتهای جذاب خلق کنند و البته پیش از این کار باید تحقیقات وسیع داشته باشند، از کمک مشاوران محلی و کارشناسان بومی بهره بگیرند و درباره ناحیه مورد نظر تحقیق و حتی با مردمش زندگی کنند تا کمکم به سوژهها و ایدههایی برسند که منطبق بر واقعیتهای آن منطقه باشد. به نظرم تلفیق این دو درست است، نه صرفا هنرمند پایتختنشینی که شناختی از درد و رنج مناطق ندارد و در برج بلوری نشسته و قصه مینویسد و میسازد و نه صرفا هنرمندان بومی که با امکانات محدود و ضعیف، آموزشدیده و کار کردهاند. البته به شرط این که تعصب از بین برود و ما را خودی بدانند، بپذیرند قصدمان خدمت است و نمیخواهیم به فرهنگشان صدمه بزنیم، نه این که ما را بیگانهای فرض کنند که مستحق تهمت و افترا و ننگ است.
این نکته را هم در نظر داشته باشید که بسیاری از اهالی سریال پایتخت به فرهنگهای دیگر تعلق دارند و همه اهل تهران نیستند. مثلا خود من خوزستانی هستم یا مهران احمدی نیشابوری است، احمد مهرانفر اهل کاشان است، هدایت هاشمی سبزواری است و همه ما به یکی از نواحی ایران تعلق داریم ولی به نظر من اگر قرار باشد سریالی درباره یکی دیگر از اقوام کشورمان بسازم این هم کافی نیست. باید ظرفیت و استعداد لازم در آن منطقه و ناحیه وجود داشته باشد که به کمک ما بیاید. اگر این همراهی نباشد ما کاری نمیتوانیم بکنیم. مثلا در تجربه پایتخت بجز بازیگران نقشهای اصلی سریال، بقیه بازیگران از هنرمندان بومی تئاتر مازندران هستند. آقای خطی که مشاور لهجه و گویش سریال بود اگرچه ساکن تهران است، اما اصالتش به مازندران برمیگردد و به عبارتی در سریال پایتخت، ما ترکیبی از هنرمندان بومی و غیربومی داشتیم و این شیوه را ادامه خواهم داد مثلا اگر قرار باشد در کردستان سریال بسازیم، حتما از هنرمندان کرد استفاده خواهیم کرد و از آنها هم کمک خواهیم گرفت.
و باز هم به سراغ طنز و کمدی میروید؟ شاید اگر یک سریال جدی بسازید میزان پذیرش بیشتر باشد!
باید ببینیم به چه قصهای میرسیم. اگر یک قصه خوب داشته باشیم همان را میسازیم. فرقی نمیکند لحنش کمدی باشد، تراژیک یا ملودرام. مهم این است که قصه با واقعیتهای ناحیه مورد نظر انطباق داشته باشد و به روحیات و خواستهها، شرایط زیستی، مشکلات، خوشیها و ناخوشیهای مردم آن منطقه نزدیک شود.
به نظر میرسد شما از آن دست کارگردانهایی هستید که بخوبی میتوانند مسئولیتهای مختلف را به افراد واگذار کنند. به نظرم این روحیه بخصوص در پایتخت 3 بسیار به شما کمک کرده که بتوانید در فرصت اندک بازیگران سریال را دوباره دور هم جمع کنید، خدمات و امکانات بگیرید و همزمان با تدارک مقدمات کار صرفا به کارگردانی بپردازید.
بله، تقریبا همین طور است. در پایتخت 3 ما یک نفر را به عنوان مجری طرح به کار اضافه کردیم که در پایتختهای قبلی نبود. آقای نجفزاده آگاهانه به گروه اضافه شد ،چون پایتخت 3، سریال سخت و پرهزینهای بود و این را در تکتک تصاویرش میتوانید ببینید. با توجه به شرایط بد مالی که سازمان گرفتارش شده و این مساله سال گذشته شدت پیدا کرده بود، بدون حضور یک مجری طرح و یک اسپانسر نمیشد پایتخت 3 را به فرجام رساند.
مجبور میشدید از ایدهآلهایتان کوتاه بیایید؟
نه، مطلقا این اتفاق نمیافتاد. اگر قرار بود کوتاه بیاییم اصلا پایتخت 3 ساخته نمیشد و همه عوامل هم کنار میکشیدند. اساسا مجری طرح براساس همین نیاز اضافه شد که بتواند بین گروه، سازمانها، نهادها، موسسات، فدراسیونها و مراکزی که ما نیاز به دریافت خدماتشان داشتیم هماهنگی ایجاد کند و هم در بخش مالی حمایتهایی برایمان جلب کند که مثلا بتوانیم 2000 تماشاگر به سالن کشتی بیاوریم و هشت دوربین بکاریم و یک مسابقه کشتی واقعی را بازسازی کنیم. همیشه تقسیم وظایف انجام میشود، ولی کنترل دقیقی توسط من و خانم غفوری صورت میگیرد و همه اعضای گروه را از بین افراد حرفهای انتخاب میکنیم تا در کمترین زمان بیشترین بازدهی را داشته باشند.
حضور اسپانسر چقدر در پایتخت 3 نقش داشت؟ فرض کنید سازمان صدا و سیما در شرایط فعلی نبود و بودجهای متعارف در اختیارتان میگذاشت. آیا باز هم میتوانستید سریال را به همین ترتیب بسازید یا نیاز به وجود اسپاسر ضرورت داشت؟
همه این کارها را میشد کرد اما الان به جای آن که من و شما در دفتر تهیهکننده با خیال آسوده با هم حرف بزنیم، اینجا پر از طلبکار بود و آدمهایی که کار کرده بودند و دستمزدهایشان را میخواستند. این آرامشی را که میبینید به این دلیل است که اتفاقا حامی مالی ما مدیران فرهیخته و فهمیده و فرهنگی دارد که درک درستی از تبلیغات داشتند و هرگز به ما فشاری وارد نکردند. آنها اصراری بر تبلیغ شعاری نداشتند، همه چیز را به خود ما و به قصه واگذار کردند و با تزریق بموقع سرمایه البته تا این لحظه باعث شدند ما بتوانیم شرایط خوبی به لحاظ تولیدی فراهم کنیم. گروه با خیال راحت کارش را انجام میداد و افراد برای دریافت دستمزدهایشان دغدغه نداشتند.
حمایت مالی باعث شد براحتی سالن اجاره کنیم، 2000 هنرور به داخل سالن بیاوریم، هشت دوربین به کار بگیریم، هلیشات داشته باشیم و مثلا سیروس مقدم به جای این که وقتی به صحنه میآید به این فکر کند که من 2000 تا تماشاچی خواستهام اما صد نفر آوردهاند، به این فکر میکرد که دوربینهایش را کجا بگذارد و چه نماهایی بگیرد. به عبارتی من صرفا به کار تخصصی خودم فکر کردم. با ادعا میگویم هر کس دیگری بجز خانم غفوری پروژه پایتخت 3 را تهیه و تولید میکرد، محال بود به این خوبی به فرجام برسد. هر آنچه من، محسن تنابنده و دیگران نیاز داشتیم، در اختیارمان قرار گرفت. برای هر کاری از ما حمایت شد تا آبروی ما و سازمان حفظ شود، اثری در حد و اندازه استانداردهای جهانی تولید شود و پایتخت 3 طبق گفته آقای دارابی بتواند با بیش از 90 درصد مخاطب، سرش را بالا بگیرد.
بنابراین با وجود اسپانسر در کارهای تلویزیونی موافق هستید!
در تمام دنیا در سه چیز حامیان مالی نقش تعیینکننده دارند و من جز این ندیدهام؛ سیاست، هنر و ورزش در همه دنیا از اسپانسر بهره میگیرند. مثلا فلان باشگاه ورزشی پررونق است، چون حامیان مالی درجه یک دارد یا فلان سیاستمدار خیلی خوب میتواند تبلیغ کند، چون حامیان مالی خوبی دارد یا فلان فیلم خوب میفروشد چون حامیان مالی تبلیغات خوبی میکنند. به نظرم استفاده از اسپانسر کار درستی است و اگر قرار بر خصوصیسازی باشد راهی جز این نداریم؛ تفاوت مساله در ایران این است که مرزها مخدوش شده و مثلا وقتی میگوییم یک فیلم یا سریال اسپانسر دارد یعنی مدام در آن شاهد تبلیغاتی هستیم که ربطی به قصه ندارد و در مخاطب دافعه ایجاد میکند. اگر درک درستی از این مقوله وجود داشته باشد، حامی مالی میتواند بسیار کمککننده و مفید باشد، بخصوص در شرایطی که یک سازمان یا دولت مشکلات مالی دارد. همین حالا اکثر فدراسیونهای فعال ما به کمک حامیان مالی میتوانند تیمهایشان را به مسابقات اعزام کنند، اردو بگیرند و فعالیت کنند. به نظر من جذب حامی مالی مقوله درستی است، به شرط آن که مرزها مخدوش نشود. خوشبختانه حامی مالی سریال پایتخت 3 مطلقا تداخلی با کار ما نداشته و هیچ چیز غیرمعقولی از ما نخواسته است. شاید این شانس ما بوده، چون این اولین بار بود که در کارمان از وجود حامی مالی بهره میگرفتیم.
یعنی اسپانسر هیچ تغییری در پایتخت 3 ایجاد نکرد؟
طبیعی است وظیفه داشتیم عنصر تبلیغی را به کارمان اضافه کنیم، ولی این عنصر به صورت غیرمنطقی به سریال وارد نشد. مثلا رئیس کارخانه را در سریال نشان ندادیم یا در امکاناتشان غلو نکردیم. ما کاری را انجام دادیم که قصه نیاز داشت و آنها هم چیزی جز این نخواستند. حتی یک بار هم سر صحنه نیامدند. چرا، یک بار وقتی کار را کلید زدیم برای تبریک و خسته نباشید و پرداخت قسط اول آمدند. وجود حامیان مالی باعث شد بتوانیم هر آنچه را فیلمنامه نیاز داشت، اجرا کنیم.
پس واقعا سقف خانه خراب کردید؟
اگر دقت کرده باشید نمای بسته نداشتیم و براستی سقف خراب شد. ما سه تا سقف داشتیم؛ یک سقف واقعی، یک سقف کاذب و یک سقف که با پرده کروماکی تصویربرداری کردیم. سقف کاذب را در یک سوله و به کمک یک گروه متخصص با حضور آقای صفایی که دستیاران مرحوم جواد شریفی بودند، ساختیم. این سقف سازهای شبیه خانه واقعی بود و یک بار هم با پرده کروماکی سکانس مربوط به سقف را تصویر برداری کردیم. یعنی ما سه بار این سکانس را تصویربرداری کردیم تا نتیجه طوری شود که دیدید. باید این اتفاق میافتاد تا تماشاچی قبول کند نقی خانه خراب شده و کابوس او را باور کند.
کشتیگیرانی که در مسابقات بودند چطور دعوت به کار شدند؟
تمام این افراد کشتیگیر هستند. حتی یکی از آنها هم هنرور نبود که فقط به خاطر هیکل ورزشکاری او را آورده باشیم. تمام این افراد کشتیگیر هستند و مدال آسیایی، جهانی، المپیک و ارتشهای جهان دارند. جا دارد همین جا از آقای رسول خادم تشکر بسیار ویژه داشته باشم که خیلی با ما همکاری کرد. هم مشاوران خوبی به ما معرفی کرد و هم آرشیو کاملی از کشتیگیران 20 سال اخیر ایران را در اختیار ما گذاشت. از کشتیگیری که در بندرعباس زندگی میکرده و مدال قهرمانی جهان داشته تا کشتیگیری در بجنورد یا همدان. آرشیو کاملی از کشتیگیران پیشکسوت در اختیارمان قرار گرفت و ما براساس آن کشتیگیران را انتخاب کردیم؛ مثلا فلان کشتیگیر بور است و چشمهای روشن دارد. او را به عنوان کشتیگیر بلغار انتخاب کردیم. یکی دیگر سیه چرده است، او را برای کوبا انتخاب کردیم و دوستی که نقش کشتیگیر چینی را بازی میکرد، قهرمان ارتشهای جهان است و در بجنورد زندگی میکند. این دوستان را دعوت کردیم. از شهرشان آمدند. چند روز مهمان ما بودند تا بتوانیم مسابقات کشتی را به باورپذیرترین شکل تصویربرداری کنیم.
همه اینها در تعطیلات نوروز انجام شد؟
بله و کار خیلی سختی بود. چون این عزیزان برنامه زندگی خودشان را داشتند، بیکار ننشسته بودند که ما هر وقت خواستیم به تهران بیایند. پذیرایی از آنها در تهران و حضورشان در سالن کشتی به همراهی و همکاری یک آدم مسئول، دلسوز و همراه نیاز داشت و رسول خادم و همکارانش در این باره سنگ تمام گذاشتند. من مجددا از او تشکر میکنم. زمانی که ایشان با تیم کشتی آزاد ایران در آمریکا بود و توانستیم در مسابقات جهانی رتبه اول را کسب کنیم و آقای یزدانی کشتیگیر مازندرانی توانست حریف آمریکایی خود را شکست بدهد، حتی در آن زمان و با آن همه گرفتاری، دغدغه و مسئولیت، ایشان تلفنی با ما در ارتباط بود و شرایطی فراهم کرد که سالن کشتی، داور و امکانات در اختیارمان قرار دهند و همه چیز مهیا شود.
در طرح پایتخت 3 از ابتدا همه این موارد پیش بینی شده بود یا وقتی فیلمنامه را مینوشتید با توجه به داشتن امکانات این اتفاقات رقم خورد؟
همه اینها از ابتدا طراحی شده بود. اگر به خاطر داشته باشید در بدو امر بنا بر این بود بخشی از سریال در ترکیه ساخته شود و برنامه ما این بود که مسابقات فینال را در ترکیه برگزار کنیم که در نهایت قرار شد فینال در کشور خودمان برگزار شود. پایتخت 3 کار دشواری بود و اگر حمایتهای افرادی مانند رسول خادم، آقای کفاشیان رئیس فدراسیون فوتبال و همکارشان آقای ملامحمد که به ما برای سکانس تجلیل و دعوت از بزرگان خیلی کمک کرد، نبود پایتخت ساخته نمیشد.
با توجه به استقبال مردم باید از زحمتی که برای تولید پایتخت کشیدهاید، راضی باشید. درباره ماههایی که صرف تولید این سریال شده، چه احساسی دارید؟
میگویم ای کاش هزار بار دیگر، ده هزار بار دیگر مثل این چند ماه زندگی کنم. روزهای سختی بود، اما لذتبخش هم بود. مثل کسی که با زحمت بسیار چاهی میکند، اما زمانی که به آب میرسد همه خستگیهایش را فراموش میکند. زلالی و خنکی و لذت چشیدن آب تمام سختی و رنج کندن چاه را از تن به در میکند. پایتخت هم برای من همین طور بود. بعد از این سریال کسانی با من تماس گرفتند که باور نمیکردم حتی پایتخت را دیده باشند. کسانی از داخل و خارج از کشور، از مردم عادی تا مسئولان. شاید باورتان نشود، بعد از این سریال آقای پورمحمدی وزیردادگستری با من تماس گرفتند و از تحلیلها و دیدگاهشان میشد فهمید که سریال را با دقت دیدهاند.
با تماس ایشان حال خوبی به من دست داد. همینطور تلفن و نامه خانم ابتکار که واقعا از آن روحیه و انرژی گرفتم چون پایتخت توانست جان محیطبانی را که به قصاص محکوم شده بود نجات بدهد، بعد از آن که بهبود در مراسم رونمایی از پیراهن تیم ملی شرح حالش را گفت توانست بر خیلیها تاثیر بگذارد و اولیای دم از قصاص محیطبان گذشتند، اما در نهایت معتقدم این اتفاقی است که تلویزیون موفق شده آن را به انجام برساند. درست است که ما آن را اجرا کردیم، اما سفارش مدیران تلویزیون بود و آنها پای کار ایستادند و هوشمندانه هم این کار را کردند. به نظرم مدیران تلویزیون دارند پاداش درایت خود را میگیرند.
احتمالا سال آینده هم از شما یک پایتخت خواهند خواست!
تا وقتی مردم و سازمان بخواهد و خودمان ایده داشته باشیم، در خدمت هستیم.