کد خبر: ۲۱۶۴۲۰
زمان انتشار: ۱۱:۳۰     ۲۶ فروردين ۱۳۹۳
هستی‌شناسی قرآن، بر خلاف هستی‌شناسی سکولار، با یک عقبه تئولوژیک عمل کرده و این عقبه را به دست خداوند می‌دهد. حتی انسان نیز در منظر قرآن، بر مبنای این عقبه تعریف می‌شود. انسان صاحب اراده، اختیار و در عین حال مسئولیت و تکلیف است.

چکیده

یکی از محورهای بنیادین در علوم اجتماعی، روش‌شناسی است. بهره‌گیری از این علوم، متضمن بهره‌گیری از روش‌های موجود در آنهاست. روش‌شناسی حاکم بر علوم اجتماعی در حال حاضر در ایران، روش‌های غربی است که عمدتاً در تعارض با فرهنگ اسلامی ما قرار دارد. فرهنگ اسلامی ما از مبانی نظری و اعتقادی موجود در قرآن سرچشمه می‌گیرد. بنابراین، جامعه علمی ما نیازمند نوعی روش‌شناسی است که بر چنین فرهنگی مبتنی باشد. روش‌های غربی، روش‌هایی مادی‌گرا و در تعارض با دین هستند، درحالی‌که، قرآن با ارائه نوعی مبانی توحیدی، نگرشی نو به انسان ارائه می‌دهد. قرآن واجد بسیاری از قابلیت‌هاست که روش‌شناسی غربی از آن بی‌بهره است.

این مقاله، با رویکردی تحلیلی، به بررسی نقش قرآن در تکوین روش‌شناسی دینی و قابلیت‌های موجود در قرآن در عرصه روشن‌شناسی علوم اجتماعی می‌پردازد.

مقدمه

معرفت علمی از سطوح و ابعاد مختلفی برخوردار است. روش و روش‌شناسی یکی از این ابعاد معرفتی است که در شکل‌گیری معرفت نقش اساسی دارد و موجب تمایز یک معرفت از سایر معرفت‌ها می‌گردد. روش علمی یکی از محورهای اساسی در هر معرفتی است که هر عالمی در کسب معرفت، ناگزیر به آن توجه می‌کند. هر یک از علوم انسانی و اجتماعی، در مسیر دست‌یابی به معرفت، روش منحصر به فردی را دنبال می‌کنند؛ زیرا علوم اجتماعی غربی و معرفت‌های دینی، از روش‌شناسی مخصوص به خود بهره می‌گیرند.

ما در حوزه علوم اجتماعی در ایران، با کاربردهای گوناگونی از روش‌شناسی غربی مواجه هستیم که در جامعه ما، مشکلات متعددی را موجب شده است. از جمله اینکه علوم اجتماعی غربی، با فرهنگ ما سازگار نیست؛ گاه حتی در تناقض با مبانی معرفتی دینی ما قرار دارد. با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری?، بر تولید علوم انسانی و اجتماعی و نیز مبنا قراردادن قرآن در این فرایند، ضروری است تا موضوع روش‌شناسی به عنوان اساسی‌ترین و مبنایی‌ترین بُعد در علوم اجتماعی، بر اساس آموزه‌های قرآن مورد بررسی قرار گیرد. از این‌رو، این مقاله به بررسی نقش قرآن در روش‌شناسی علوم اجتماعی می‌پردازد.

روش‌شناسی و عوامل مؤثر بر شکل‌گیری آن

گام اول در پرداختن به بحث روش‌شناسی، تعریف مفهومی و آشنایی با این اصطلاح است. روش، اصلی‌ترین ابزار در مسیر تحصیل معرفت است. آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی، این تعریف اصطلاحی را از روش ارائه می‌نماید:

«روش، بررسی فرایندی عقلانی است که باید برای دست‌یابی به دانش دنبال کرد.»1 به عبارت دیگر، «روش در جامعه‌شناسی عبارت است از مجموعه شیوه‌ها و تدابیری که برای شناخت حقیقت و برکناری از خطا به کار می‌رود.»2 روش در تولید دانش، یک بحث درجه اول است؛ چرا که مستقیماً به مسئله شناخت و معرفت مرتبط می‌شود. روش‌شناسی نیز دانشی است که موضوع آن، روش است و به روش‌های گوناگون شناخت واقعیات می‌پردازد. روش‌شناسی از مباحث پایه و اساسی است که در فرایند تولید علم، نخستین و ابتدایی‌ترین مرحله به شمار می‌رود. نظریات مختلف علمی در ذیل روش‌شناسی متناسب با خویش پدید می‌آیند.

روش‌شناسی به لحاظ بنیادین، به دو دسته کلی تقسیم می‌گردد: روش‌شناسی بنیادین و روش‌شناسی کاربردی. روش‌شناسی بنیادین ناظر به روشی است که نظریات علمی در مسیر آن تولید می‌شوند و مقدم بر نظریه است. در مقابل، روش‌شناسی کاربردی بر روش کاربرد یک نظریه علمی در حوزه‌های معرفتی مرتبط با نظریه ناظراست و مؤخر از نظریه است.

تمامی نظریات و رویکردهای جامعه‌شناختی، ناگزیر از یک روش بنیادین استخراج می‌شوند و روش کاربردی متناسب با خود را به همراه می‌آورند. روش‌شناسی بنیادین، بنیاد و اساس نظریات علمی را تشکیل می‌دهد. فیلسوفان علم، روابط معرفتی نظریات علمی را با مبادی، مبانی، اصول موضوعه و پیش‌فرض‌های آن مورد بررسی قرار می‌دهند. روش‌شناسی بنیادین ناظر به این رابطه معرفتی است. در این نوع روش، ابعاد منطقی و معرفتی نظریات دنبال می‌شود. این روش از ارتباط نظریه علمی با مبادی و اصول موضوعه آن پدید می‌آید. نظریه در حکم قلب علم دانسته می‌شود. و همان‌گونه که قلب مقتضی رگ‌ها و عروقی مناسب با خود است، روش‌شناسی بنیادین نیز در حکم سیستم و شبکه عروق، ارتباطات نظریه را با حوزه‌های مختلف علمی و مرتبط با آن حفظ می‌کند.3

مبادی و اصول موضوعه‌ای که روش بنیادین را تشکیل می‌دهند و نظریه علمی از آن استخراج می‌گردد، عبارتند از: مبادی هستی‌شناختی، مبادی انسان‌شناختی و مبادی معرفت‌شناختی. این مبانی شامل تمام ادراکاتی است که به طور پیدا یا پنهان، پیش‌فرض هر علم قرار می‏گیرد و در تکوّن و تکامل آن علم، مدخلیت بی‏واسطه یا باواسطه دارد.

هستی‌شناسی با مجموعه‌ای از پرسش‌های هستی‏شناسانه سروکار دارد. اینکه آیا یک علم چیزی را به عنوان «اصل واقعیت» می‏پذیرد؟ چه تعبیر و تفسیری از اصل واقعیت دارد؟ چه اقسام و مراتبی برای هستی قائل است؟ آیا بر هستی قانون یا قوانین کلی حاکم است؟ آیا مجموعه عالم هستی هدف مند است؟ دیدگاه علم نسبت به خدا و عالم غیب چیست؟ انسان‌شناسی نیز پرسش‌هایی در رابطه با جایگاه انسان در هستی، رابطه وی با خداوند، ابعاد مختلف حیات انسانی و... مطرح می‌سازد. معرفت‌شناسی هم حقیقت علم و آگاهی و ابزارهای مختلف در جهت نیل به حقیقت را مدنظر قرار می‌دهد. با تکیه به این تعاریف، می‏توان گفت: هیچ علمی (رشته علمی) فارغ از جهان‏بینی و مفروضات معرفت‏شناختی، متافیزیکی و... نیست.4

روش‌های گوناگون علمی در علوم اجتماعی و یا حتی طبیعی، تحت تأثیر مبانی فلسفی روش‌شناس قرار دارند. در واقع، علم چیزی نیست که روش شناس آن را بدون پیشینه و زمینة معرفتی انتخاب کند. مبانی فلسفی، همان طور که در تکوین نظریه‌های علوم اجتماعی و انسانی دخیل‌اند، بر روش‌هایی که به تولید نظریه منجر می‌شوند و یا در کاربرد نظریه دنبال می‌شوند نیز اثر دارند. از این‌رو، هر یک از روش‌های علمی در طول برخی از نگرش‌های فلسفی و مبانی معرفت شناختی قرار می‌گیرند. 

روش‌شناسی در علوم انسانی، در اثر نگرش به انسان‌شناسی شکل می‌گیرد و انسان‌شناسی هر مکتب نیز تحت تأثیر هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی آن مکتب است. هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی جملگی مسائلی هستند که اساس یک روش‌شناسی را شکل می‌دهند. هر روش‌شناس، با توجه به مبانی فلسفی خود، روش خاصی را شناسایی و یا توصیه می‌کند و از دل مبانی منطقی هر اندیشه، نوعی روش‌شناسی بنیادین حاصل می‌آید. روش‌شناسی بنیادین نیز از دل مبانی نظری یا به عبارتی از رابطه و سیر منطقی با هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی بیرون می‌آید. بنابراین، شکل‌گیری چنین رابطه منطقی را در الگوی زیر می‌توان نمایش داد:

مبادی و اصول موضوعه

روش‌شناسی بنیادین

رویکردها، مکاتب و نظریات عملی

روش‌شناسی کاربردی

بنابراین، سه عامل مبانی هستی‌شناختی؛ مبانی انسان‌شناختی؛ مبانی معرفت‌شناختی؛ در شکل‌گیری و تکوین روش‌شناسی علمی دخالت دارند. تفاوت روش‌شناسی‌های مختلف ناشی از تفاوت در این عوامل است.

مبنای بررسی و مطالعه روش‌شناسی اجتماعی در این مقاله، همین الگوست. بر مبنای این الگو، نقش قرآن در روش‌شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

روش‌شناسی‌های موجود در علوم اجتماعی

جامعه‌شناسی در دوره‌های مختلف تکوین و تحول خویش، فراز و فرودهای زیادی داشته است و با روش‌های گوناگون در حوزه شناخت اجتماعی مواجه بوده است. رویکردها و مکاتب جامعه‌شناسی، تحت تأثیر سه زمینه معرفتی متفاوت(مبادی هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی متفاوت)، در سه حوزه مختلف روش‌شناختی کاملاً متمایز و متفاوت حضور دارند که عبارتند از: روش‌شناسی پوزیتیویستی، روش‌شناسی تفهّمی و روش‌شناسی رئالیستی. از نظر تاریخی نیز در تاریخچه علم جامعه‌شناسی، به ترتیب این سه اندیشه، به صورت کاملاً متفاوت در دوره‌های زمانی متفاوت، سه نحله مختلف علمی را در علوم اجتماعی پایه‌گذاری کرده‌اند. در اینجا، به طور اجمال به معرفی هر یک از این سه روش و مبانی نظری حاکم بر آنها اشاره می‌کنیم:

روش‌شناسی پوزیتیویستی

در دو سده شانزدهم و هفدهم، به دلیل پیروزی‌ها و کامیابی‌هایی که در عرصه علوم طبیعی، به خصوص علم فیزیک رخ داده، عده ای از دانشمندان همچون بیکن، گالیله و نیوتن برآن شدند که علوم اجتماعی را نیز برای رسیدن به این پیشرفت، بر قیاس علوم طبیعی بنا نهند و از روش‌های پوزیتیویستی در علوم اجتماعی استفاده کنند. اما آنها صریحاً خود را در چارچوب این مکتب قرار ندادند. تا اینکه در قرن نوزدهم، سن سیمون به منظور ساماندهی به حیات اجتماعی، اصطلاح «فیزیک اجتماعی» را برای مطالعه پدیده‌های اجتماعی، و پس از آن، کنت اصطلاح «اثبات گرایی» را برای نامیدن جنبش فلسفی در این قرن، در برابر فلسفه عقل‌گرای هگل به کار برد. این کار کنت، مصادف با آغاز پوزیتیویسم و تولد جامعه‌شناسی اثباتی شد. وجه تسمیه اثبات‌گرایی این بود که در این قرن فلسفه هگل، منفی و فلسفه مقابل آن، مثبت نامیده می‌شد. پرهیز از تفکر انتزاعی و پرداختن به هستی انضمامی، مسئله اصلی فلسفه مثبت بود.5 تجربه‌گرایی امور انتزاعی همچون متافیزیک و امور عقلی را از حوزه علم خارج ساخته و صرفاً به اموری، که با حس قابل مشاهده بودند، ارزش علمی می‌داد و واقعیت محسوس را تنها موضوع شناخت می‌دانست.

هستی‌شناسی پوزیتیویستی، جامعه را پاره‌ای از طبیعت می‌داند، به پدیده‌های اجتماعی با نگاه شیء‌گونه و مادی می‌نگرد و در جامعه نیز به دنبال نظمی طبیعی و قانون وار می‌گردد. تجربه‌گرایان جهان هستی را مساوی ماده و طبیعت می‌دانند. هر چه را که مادی و طبیعی نبوده و بر حس و مشاهده استناد نکند، انکار می‌کنند. بر این مبنا، هستی‌های غیرطبیعی، که وجود خارجی نداشته و به طور عینی قابل مشاهده نمی‌باشند، ردّ می‌شوند. با ظهور چنین رویکردی در جامعه‌شناسی، ماده‌گرایی بر عالم حاکمیت یافته، دوری از خدا و معنویت و رمز زدایی از عالم به وقوع پیوست.

از منظر انسان‌شناسی پوزیتیویستی، انسان فاقد اراده آزاد و مستقل است؛ چراکه تحت تأثیر جبر پدیده‌های اجتماعی و طبیعی قرار دارد. جامعه و ساختارهای حاکم بر آن وی را مجبور به رفتارهای خاص می‌گرداند. در منظر آنان، رفتار انسان از نوع داده‌های آفاقی است نه انفسی؛ یعنی در واقعیت بیرون اتفاق می‌افتد. بنابراین، از طریق مشاهده و شیوه‌های طبیعی قابل مطالعه است.6 این دیدگاه انگیزه ها، علایق و ارزش‌های انسانی را می‌میراند و ارزش انسان را تا مرز حیوانیت پایین می‌آورد.

به لحاظ معرفت‌شناختی، پوزیتیویست‌ها استقراگرایانی هستند که دو فرض مهم دارند: اول اینکه علم با مشاهده آغاز می‌شود و دیگر اینکه مشاهده اساس وثیقی فراهم می‌کند که می‌توان از آن معرفت به دست آورد.7 آنان معتقدند که هیچ چیز بدیهی در عالم وجود ندارد. بنابراین، همواره شناخت‌گرا (نه عمل‌گرا) و قصدشان دسترسی به شناخت است.8

پوزیتیویست‌ها روش‌شناسی علوم را برگرفته از علوم طبیعی و تفاوت طبیعت و جامعه را در کمیت و درجه پیچیدگی می‌دانند، نه در نوع. انگیزه الگوبرداری از علوم طبیعی، رسیدن به میزان کافی از علمی‌بودن و دوری از احکام ناظر به ارزش است؛ چرا که حقیقت علمی ذاتاً ثابت بوده و احکام ارزشی در آن اثر ندارد. جوهر اثبات‌گرایی تأکید بر یگانگی روش اندیشه است، بدون توجه به موضوع مورد مطالعه آن.9 پس، در حقیقت از منظر روش‌شناسی پوزیتیویستی، یک روش در سراسر علوم برقرار است و آن روش علوم طبیعی است.

روش‌شناسی پوزیتیویستی، علت‌گراست نه دلیل‌گرا.10 آنان در علوم انسانی نیز همانند علوم طبیعی به دنبال علت بیرونی بوده، تعین گرایند و برای هر حادثه، علتی در نظر می‌گیرند و به معانی نهفته در پس رفتار انسان توجه نمی‌کنند. با توجه به نمود و ظاهر اشیاء، از بود و ضرورت‌های آن غافل‌اند.11

بنابراین، روش‌شناسی بنیادین تجربی تحت تأثیر نوعی هستی‌شناسی و انسان‌شناسی مادی و نیز معرفت‌شناسی حسی ـ تجربی با خصوصیات و ویژگی‌های منحصربه‌فرد پدید آمده است. پوزیتیویسم، روشی است که با نگاهی محدود و جزءنگر و محصور در دایره تنگ حس و تجربه به پدیده‌های اجتماعی می‌نگرد؛ یعنی تنها امور حقیقی و پدیده‌های مشهود و محسوس را، آن هم از طریق تجربه و مشاهده قابل شناخت می‌داند. ارزیابی علمی برای درک واقعیات، تنها شیوه مقبول در اثبات‌گرایی است. شناخت، ذاتاً طبیعی است و کنش‌گر و ارزش‌های انسانی او در جبر نیروهای طبیعی قرار دارند. این مکتب سعی دارد تا دنیای اجتماعی را مادی و در یک فرایند طبیعی بنگرد.12

روش‌شناسی تفهّمی

روش تفهّمی تحت تأثیر مبادی و اصولی کاملاً متفاوت نسبت به روش تجربی، دوره زمانی خاصی را در جامعه‌شناسی به-خود اختصاص داد. این روش در نقد علم تجربی پوزیتیویسم، از این لحاظ که به استقراء و مشاهده بسنده می‌کند و از درون‌مایه حوادث چشم می‌پوشد، قدم در عرصه جامعه‌شناختی نهاد و با درنظرگرفتن وجه معنا و مفهوم در پدیده‌های اجتماعی، آنها را از پدیده‌های طبیعی متمایز و مجزا ساخت. تفهم گرایان در مخالفت با تلقی همسان علوم طبیعی و اجتماعی، روشی جدید را در عرصه روش‌شناسی اجتماعی پایه گذاری کردند.

بر خلاف رویکرد پوزیتیویسم، هستی‌شناسی تفهّمی عالم را نه صرفاً بیرونی، بلکه شامل دو بُعد بیرونی و درونی تلقی می‌کند. از منظر تفهم گرایان، واقعیت در ذهن افراد وجود دارد و در تعامل آنها شکل گرفته، ساخته شده و تثبیت می‌گردد. این افرادند که در تعامل با یکدیگر به واقعیت بیرونی معنا می‌بخشند.13 همچنین هستی‌شناسی تفهمی واقعیت را سرشار از ارزش و معانی فرهنگی تلقی می‌کند که شناخت پدیده‌های اجتماعی بدون اطلاع از این ارزش‌ها قابل فهم نمی‌باشد.14

انسان‌شناسی تفهمی اعمال انسان را ارادی و داوطلبانه و او را دارای حق انتخاب می‌داند. همچنین رفتارهای انسانی را سرشار از معنا، انگیزه و دلیل می‌داند.15 برای بررسی و مطالعه پدیده‌های اجتماعی، لازم است تا در دنیای اجتماعی کنش گران گام گذاشته، و با آنان زندگی کنیم. تنها در تعامل روزمره و محیط طبیعی است که می‌توان رفتار را مورد مطالعه قرار داد، نه در آزمایشگاه. مفاد روش هرمنوتیک به پدیده‌های اجتماعی این است که همه افعال انسانی تابع جهان بینی اجتماعی خاصی هستند که بدون نفوذ به درون جهان اجتماعی فرد، بناکردن هیچ علم الاجتماعی میسّر نیست. برای تفسیر و تبیین رفتار آدمیان، باید به دنیای اجتماعی آنان پا گذاریم و به معناها، ارزش‌ها و اهدافی که در پسِ رفتارشان است و به تفسیری که از فعل جمعی دیگران دارند، دست یابیم.16

روش‌شناسی تفهمی به تمایز موضوع و روش در علوم طبیعی و علوم انسانی قایل است؛ چراکه آفرینندة پدیده‌های اجتماعی، انسان است. برخلاف علوم طبیعی، که با پدیده‌های عینی سر و کار داریم، در علوم اجتماعی با پدیده‌های معنادار ذهنی مواجه هستیم. علوم اجتماعی نیازمند تبیین و علوم طبیعی نیازمند تفهم‌اند. تبیین، به دست دادن علل عامّ حوادث است، امّا تفهم، کشف معنای حوادث در زمینه اجتماعی خاص است.17

روش‌شناسی رئالیسم انتقادی

رئالیسم انتقادی با تکیه بر نقد دو روش تجربی و تفهمی، بر انتقاد تأکید می‌ورزد. مبادی و مفرضات خاصی که عبارت است از هستی‌شناسی ذهنی و عینی، انسان‌شناسی خلاّق و معرفت‌شناسی انتقادی، روش رئالیسم انتقادی را به صورت بنیادین پایه گذاری کرد. رویکرد رئالیستی با جمع دو رویکرد تجربی و تفهمی در هستی‌شناسی خویش هردو بُعد بیرونی و درونی را در عالم هستی مدنظر قرار می‌دهد. این هستی‌شناسی، با تأکید بر مفهوم ضرورت، موضوعات طبیعی و اجتماعی را ضرورتاً شامل نیروها و قابلیت‌های عِلّی می‌داند که در ترکیب با شرایط و نیروهای بیرونی، موجبات ایجاد حوادث را فراهم می‌کنند. روابط بیرونی یا نیروهای اعدادی، زمینه بروز حوادث را فراهم می‌کنند و نیروهای علّی و ضروری، نقش اصلی تری را ایفا می‌نمایند. جهان تمایز یافته و لایه بندی شده است. به عبارت دیگر، از ساختارها و موضوعاتی تشکیل شده که دارای نیرویی نوظهورند و به واسطه این نیرو، توانایی ایجاد حوادث را در خود دارند. حتی اگر حادثه ایجاد نکنند، به طور بالقوه وجود دارند.18

بر اساس انسان‌شناسی رئالیستی، انسان خلّاق و سازنده و با شناخت عوامل اجتماعی، می‌تواند به تغییر وضع موجود بپردازد. خصلت عمده کنش انسانی در این پارادایم معناداربودن آن است. عامل نه تنها نسبت به کنش خویش آگاهی دارد، بلکه نسبت به این آگاهی نیز خودآگاه است. کنش انسانی هم به تثبیت وضع موجود و هم به تغییر آن قادر است.19

معرفت‌شناسی رئالیستی معتقد است که معرفت مثل آیینه ناب نیست، بلکه سرشار از تئوری و خطابردار است. معرفت از منظر آنان نه مثل اثبات گرایان کاملاً متصل و مستمر کاملاً منفصل است، بلکه خصلتی ربطی و فرایندی دارد.20 منظور از فرایندی بودن معرفت این است که هرجا ساز وکار علّی هست، رابطه ای هم وجود دارد، حال چه حادثه ای ایجاد شود و چه نشود. رئالیست‌ها با جمع دیدگاه پوزیتیویسم و هرمنوتیک هم به وجه مادی و هم به وجه معنایی و مفهومی پدیده‌ها نظر دارند. بنابر این، در بررسی پدیده‌ها علاوه بر تبیین آثار مادی، به تفسیر معنای آنها می‌پردازند و در مقوله نقد نیز علاوه بر بُعد فرهنگی ـ اجتماعی، بر بُعدشناختی تأکید می‌ورزند. رئالیسم انتقادی، به مفهوم سازی در علوم اجتماعی، که قدری پیچیده تر از علوم طبیعی است، توجه دارد. موضوعات علوم اجتماعی، که همان مفاهیم اجتماعی هستند، باید به وسیله مفاهیم دیگر تعریف شوند و این موجب هرمنوتیک مضاعف در رئالیسم می‌شود. نوعی مفهوم در مفهوم، که نگاه هرمنوتیکی مضاعف و متقابلی را نسبت به موضوعات اجتماعی و انسانی پدید می‌آورد. به عبارت دیگر، موضوع معرفت علاوه بر سیستم معنایی خاصّی، که در خود دارد، از منظر و افق معنایی مفسّر نیز بازخوانی می‌شود. از این‌رو، روش بررسی پدیده‌های اجتماعی را نمی‌توان به تکنیک‌هایی چون جمع آوری اطلاعات محدود ساخت و برای بررسی این دسته پدیده‌ها باید دقّت بیشتری کرد.

نگاه رئالیست‌ها، نگاهی انتقادی به موضوعات است. این نوع نگاه اوّلاً، به دلیل نگاه آنها به ضرورت و وجود نیروها و قابلیت‌های درونی در اشیاء است. ثانیاً، رئالیست‌ها بین نظریه و عمل رابطه قائلند و معتقدند که ما چون در زندگی روزمره به طور مداوم در حال اصلاح معرفت خود هستیم، پس نگاه انتقادی داریم.21 هدف رئالیسم، نگاهی انتقادی به هستی و شرایط زندگی است و موضوع مرکزی آن، انسان در امور روزمره است؛ یعنی در کار و شرایط و روابط اجتماعی و طبیعی.

ضرورت بازنگری در روش‌شناسی موجود

یکی از مباحث بسیار اساسی و مهم در عرصة علوم انسانی و اجتماعی، مسئله بازنگری و تولید در این علوم است. این مسئله، به عنوان یکی از اولویت‌های مدنظر در سند چشم انداز بیست ساله کشور است که مقام معظم رهبری آن را طرح-ریزی کرده و به عنوان سیاست‌های کلان پیش روی نهادهای علمی قرار داده‌اند. تحول علوم انسانی و اجتماعی از ابتدای انقلاب اسلامی تا به حال، مورد تأکید فراوان قرار داشته و دارد. متأسفانه در سده‌های اخیر، علوم اجتماعی و انسانی به-صورت تقلیدی از علوم غربی گرته برداری شده و بدون هیچ گونه بازنگری، در دانشگاه‌های ما مورد استفاده قرار می‌گیرند. در چند سال اخیر، تأکیدات مقام معظم رهبری در این زمینه، قدری توجه عالمان دینی را به بازنگری در علوم واداشته است. ایشان بر تحول علوم انسانی از اساس و مبنا تأکید مکرر دارند. این علوم بایستی با مبانی اعتقادی و پیش‌فرض‌های فلسفی ما همخوانی داشته باشند.

یکی از مهم‌ترین و مبنایی‌ترین عرصه‌ها برای تحول در علوم اجتماعی، عرصه روش‌شناسی است. روش‌شناسی بنیادین، بنیان‌های اصلی علوم را تشکیل می‌دهد. بنابراین، به منظور تولید علوم انسانی نقطه شروع باید از تشکیل مبانی و نیز روش‌شناسی بنیادین مبتنی بر آن باشد. روش‌شناسی موجود در علوم اجتماعی، با مبانی و آموزه‌های دینی ما مسلمانان کاملاً در تقابل است. اگرچه علم، هویتی جمعی دارد و دستاورد تلاش همه اقوام و ملل در طول تاریخ است، آنچه امروزه به عنوان علوم نوین بر تمام مقدرات ملل جهان حاکم است، به طور خاص در سرزمینی روییده و رشد یافته است که از هر جهت، محفوف به اوضاعی است که با ویژگی‌های فکری، فرهنگی، دینی و اقلیمی ما متفاوت و در بسیاری از موارد ناسازگار است.22

علم‌ در قرن‌ نوزدهم‌، موضعی‌ تهاجمی‌ نسبت‌ به‌ دین‌ داشت‌ و با هر جایگاهی‌ که‌ فتح‌ می‌کرد و هر نظریه‌ای‌ که‌ بیان‌ می‌داشت‌، حوزه‌ای‌از دیانت‌ حذف‌ و به‌ اسم‌ علم‌ و بینش‌های‌ علمی،‌ نوع‌ مفاهیم‌ دینی‌ مورد هجوم‌ قرار می‌گرفت. البته‌، آن‌ علم‌ توانایی‌ ورود به‌ حوزه‌ مسائل‌ متافیزیکی‌ را نداشت‌ و این ورود هم‌، ورود نابخردانه‌ای‌ بود. علم‌ به‌ عنوان‌ شناخت‌ جهان‌ از طریق‌ حس‌ و به‌ گونه ‌گزاره‌های‌ آزمون‌پذیر نسبت‌ به‌ مسائل‌ غیرآزمون‌پذیر و حتی نسبت‌ به‌ گزاره‌های‌ ارزشی‌ نفیاً و اثباتاً نمی‌تواند دخالت کند.

روش‌شناسی تفهمی و رئالیستی، که در تکمیل پوزیتیویسم، علاوه بر بعد بیرونی بر بعد ذهنی و درونی در رفتار انسان تأکید می‌ورزند، با نگاه مادی خویش ضعفی آشکارتر را رقم می‌زنند. کلیه روش‌های غربی، به واسطه نگاه ماتریالیستی خویش، در تقابل کامل با دیدگاه قرآن که عالم هستی را شامل دو بعد مادی و غیرمادی می‌داند، واقع می‌شوند.

همچنین انسان‌شناسی غربی، یک انسان‌شناسی اومانیستی است که اصالت و محوریت را به انسان می‌دهد. در حالی‌که، انسان‌شناسی قرآنی خدامحور است و انسان را به‌عنوان بنده و عبدی از سوی خداوند می‌داند.

روش‌های پوزیتیویستی و تجربه گرا، به دلیل عدم توجه به ضرورت در عالم هستی، وجه انتقادی را از علوم انسانی و اجتماعی می‌ستانند. حتی روش رئالیسم انتقادی نیز به دلیل محدود کردن خود در دایره محسوسات و تا حدی معقولات، نمی‌تواند اوج بگیرد و عرصه وحی و شهود را به روی ما باز کند. نمی‌تواند تحول و شدن ضروری را که در دین سراغ داریم، بفهمد. رویکرد رئالیستی هر چند به ضرورت‌هایی در عالم پی برده، اما به دلیل بی توجهی به منبعی عظیم به نام وحی و عالمی به نام غیب، نمی‌تواند غنی باشد و به ضرورت‌های جدید ملهم از غیب و وحی نایل آید.23

مبانی و پیش‌فرض‌های حاکم بر فضای اجتماعی کشور ما، برگرفته از آموزه‌ها و مبانی دینی است. بنابراین، ضروری است تا مبنای علوم اجتماعی و انسانی در ایران را بر اساس آموزه‌های حاکم بر آن بازکاوی و به نوعی در بازنگری کنیم.

پی نوشت:

1. آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص223.

2. علیرضا شایان مهر، دایرةالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی، ص296.

3. ر.ک: حمید پارسانیا، «روش‌شناسی و اندیشه سیاسی»، علوم سیاسی، ش 28.

4. محمدعلی رمضانی‌فرانی، «بازسازی علوم انسانی از طریق بازسازی مبانی نظری آن»، مصباح، ش 35، ص10.

5. غلام‌عباس توسلی، نظریه‌‌های جامعه‌شناسی، ص50-49.

6. عماد افروغ، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، ص 10.

7. آلن چالمرز، چیستی علم، ص 39.

8. عماد افروغ، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، ص11

9. محمد امزیان، روش‌تحقیق از اثبات‌گرایی تا هنجارگرایی، ص41.

10. علت ناظر به عوامل بیرونی و دلیل ناظر به عوامل درونی است.

11. عماد افروغ، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، ص9

12. جورج ریتزر، نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ص267.

13. عماد افروغ، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، ص11

14. آیت قنبری، «هرمنوتیک و انواع آن»، علوم سیاسی، ش 2، ص186.

15. ر.ک: عماد افروغ، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، گفتارهای انتقادی، ص 186.

16. دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعی، ص137.

17. همان، ص113.

18. آندرو سایر، روش در علوم اجتماعی، ص6.

19. عماد افروغ، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، ص15.

20. آندرو سایر، روش در علوم اجتماعی، ص 6.

21. همان، ص 25.

22. محمدعلی رمضانی فرانی، «بازسازی علوم انسانی از طریق بازسازی مبانی نظری آن»، مصباح، ش 35، ص6.

23. عماد افروغ، گفتارهای انتقادی، ص215.

منابع

مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، مشهد، آستان قدس رضوی، 1361.

امام خمینی(ره)، صحیفه نور، قم، صدرا، 1378.

مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1374، ج 2.

رمضانی فرانی، محمدعلی، «بازسازی علوم انسانی از طریق بازسازی مبانی نظری آن»، مصباح، ش 35، مهر 1379، ص14-5.

لیتل، دانیل، تبیین در علوم اجتماعی، ترجمة عبدالکریم سروش، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1373.

قنبری، آیت، «هرمنوتیک و انواع آن»، علوم سیاسی، ش 2، پاییز 1377، ص207-184.

طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374.

شایان‌مهر، علیرضا، دایرةالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی، تهران، کیهان، 1377.

سایر، آندرو، روش در علوم اجتماعی، ترجمه عماد افروغ، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385.

ریتزر، جورج، نظریه‌های جامعه‌‌شناسی در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1379.

چالمرز، آلن، چیستی علم، ترجمة سعید زیبا کلام، تهران، سمت، 1384.

جوادی‌آملی، عبدالله، تسنیم، قم، اسراء، 1383.

ـــــ، معرفت‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1380.

ـــــ، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، قم، اسراء، 1386.

توسلی، غلام‌عباس، نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران، سمت، 1369.

پارسانیا، حمید، «روش‌شناسی و اندیشه سیاسی»، علوم سیاسی، ش 28، زمستان 1383، ص16-7.

ـــــ، «انسان تاریخی و تاریخ انسانی»، شریعه خرد، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1376، ص552-452.

ـــــ، جزوه کلاس«اندیشه اجتماعی اسلام»، دوره کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه باقرالعلوم(ع)، 1387.

بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمة باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1366.

افروغ، عماد، فرهنگ‌شناسی و حقوق فرهنگی، تهران، مؤسسه فرهنگ و دانش، 1379.

ـــــ، گفتارهای انتقادی، تهران، سوره مهر، 1385.

امزیان، محمد، روش‌تحقیق از اثبات‌گرایی تا هنجارگرایی، عبدالقادر سواری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه،1380.

فاطمه امین‌پور/ کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه باقرالعلوم(ع)

منبع: دو فصلنامه پژوهش شماره 4

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها