به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، آیت الله خلخالی اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب در کتاب خاطرات خود نوشت: مردم جنازه های اعدامی را به بهشت زهرا راه نمی دادند، لذا به پشت کهریزک بردند و در آنجا دفن کردند.
بعد از مدتی خبر آوردند که جنازه ها را از آنجا خارج کرده اند، سرانجام تصمیم گرفته شد آنها را در دره های اطراف دفن کنند و به همین ترتیب هم عمل شد.
به نوشته خلخالی پس از اعدام هویدا بنا بود جنازه او به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند، ولی موضوع پیگیری نشد. جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند، جنازه او را با ایرفرانس به فرانسه فرستادند سپس به اسراییل و الخلیل منتقل و در کنار قبر پدرش دفن کردند.
در این کتاب آمده است «یکی از پر دردسر ترین و جنجالی ترین محاکمات ما محاکمه هویدا بود. ما در دادگاه مرتباً با کارشکنی های دولت موقت بازرگان رو به رو بودیم. زیرا اعضای این دولت تقریباً با اعدام هویدا مخالف بودند.
یدالله سحابی می گفت: اگر خلخالی هویدا را اعدام کند، نخست وزیر کشی در ایران امری عادی خواهد شد و ممکن است پس از شکست انقلاب، ما را هم بکشند.
بازرگان سرسختانه با اعدام هویدا مخالفت می کرد و برای جلوگیری از اعدام، سخت در تلاش بود. به من می گفت: شما نباید هویدا را اعدام کنید؛ چون می گویند که او هم در سازمان ملل و اروپا، طرفداران زیادی دارد و این را امام هم می گوید.
من این موضوع را از امام پرسیدم و ایشان فرمود: من چنین مطلبی را نگفته ام. ... افراد زیادی از طرف دولت موقت با هویدا در تماس بودند و ما از دور ناظر جریان بودیم. آن ها وعده آزادی به او می دادند؛ ولی من خبر نداشتم و او در دادگاه این مطالب را فاش ساخت. ... در قم خدمت امام رسیدم. چند روزی نگذشته بود که در زندان قصر، پاسداران اعتصاب کردند، آنها رژه می رفتند و فریاد می زدند: خلخالی کجایی؟ دادگاه خلخالی ایجاد باید گردد، هویدای لامذهب اعدام باید گردد.
سرانجام، به قم آمدند و از امام خواستند که مرا به دادگاه برگردانند. امام به من فرمودند: شما به حرف بازرگانیها گوش نکن.
... [پس از تشکیل جلسه محاکمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حکم اعدام] هویدا در حالی که عرق می ریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمی گویم مرا اعدام نکنید؛ ولی خواهش می کنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیاندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفکیک قوای ثلاثه: مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد.
خلاصه هرچه او اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم وصیت خود را بنویس!
او گفت: حضرت خلخالی! یک میلیارد دلار به شما می دهم تا شما این کار را به عقب بیاندازید.
گفتم: اینها شعر است و من نمی توانم در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تأخیر محاکمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید، و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من کسی را ندارد.
گفتم: مادران زیادی بودند که گریه می کردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هر چه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود.
... هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را فرجه حساب می کرد و شاید تصور می کرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم.
... پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پی گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند.
ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف و یهودی ها و بهایی ها و فراماسون ها و اسرائیلی ها و فرانسوی ها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ارفرانس به فرانسه فرستادند.
در آنجا تعدادی از به اصطلاح، نویسندگان و روشنفکران ماسونی، دور جنازه جمع شدند و هر یک به فراخور استعدادی که داشتند، فحش و ناسزا به دادگاه انقلاب و به من و به رهبر انقلاب دادند و از این طریق، خوش خدمتی خود را به صهیونیسم بین الملل نشان دادند.
آنها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن فروشان و ساواکی ها و اسرائیلی های تروریست، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه کرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی ها و در کنار قبر پدرش دفن کردند.