به گزارش پایگاه 598، فارس نوشت:
چکیده رمان «زوال کلنل» تیرگی،مسخ
شدگی،تباهی و سلاخی است و همه اینها نتیجه انقلاب اسلامی معرفی می شود.
انقلابیون یا جوانانِ فریب خوردهاند و یا هیولاهای منفعت طلبی هستند که
وقتی شب ها به خانه میروند بوی خون میدهند!
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،
گمانههای بسیاری درباره این پدیده ناشناخته در حوزه های مختلف نظری مطرح و
تحلیلهای زیادی روانه مطبوعات و رسانههای مختلف جهان گردید. طبعا برخی
از این تحلیلها در راستای شناخت بهتر و بیشتر این پدیده نوظهور بود که تا
آن روز بدیلی نداشت ولی برخی فعالیتها هم بطور مشخص برای جلوگیری از موج
فزاینده انقلاب اسلامی در منطقه و جهان متمرکز گردید.
این فعالیتها که عمده آن در حوزه های
رسانه، هنر و ادبیات متمرکز شد، هدف مشخص خود را مقابله با انقلاب اسلامی
قرار داد و این نیت را بعضا پنهان هم نکرده است. یکی از این فعالیتها بصورت
مشخص بیان «روایتهای دیگر از انقلاب اسلامی» به غیر از «روایت رسمی
جمهوری اسلامی» بود.
آثار روشنفکرانه درباره انقلاب اسلامی
با یک بررسی مشخص می شود که عمده آثاری
که عنوان «روایتهای دیگر از انقلاب اسلامی» را در حوزه های هنر و ادبیات
یدک می کشند چند مشخصه مشترک دارند که در تمام این آثار رعایت می شود:
- انتقاد از رژیم پهلوی در عمده آثار
مربوط به انقلاب که این ویژگی به خالق اثر کمک می کند که مخاطب را با خود
بعنوان یک اثر «بی طرف» و «منصف» همراه سازد. این در حالی است که انتقاد از
رژیم پهلوی در حد مقدمه و در همان سطح باقی می ماند و وسیله ای برای
انتقاد حداکثری از انقلاب اسلامی را فراهم می سازد.
- عمده شخصیت های این آثار کسانی هستند
که در هر دو دوره یا در زندان بوده و یا محکوم شده اند. به این شکل نشان
داده می شود که آزادیخواهانی که برای انقلاب تلاش کردند با پیروزی انقلاب
با «چیز دیگری» مواجه شدند که بسیار بدتر از رژیم شاه بوده است.
- نشان دادن مصادره انقلاب توسط گروه
اندک از گروههای مذهبی منفعت طلب و کنار زدن افراد اصلی انقلابی که عمده
آنها از گروه های چپ مارکسیستی و از گروهک رجوی و منافقین بوده اند.
- نشان دادن ماهیت خشن، خونریز، انتقامجوی انقلاب و انقلابیون
- نشان دادن تصویری خشن، بی منطق و غیرعقلانی از مردمِ طرفدارِ انقلاب
و...
داستان «زوال کلنل» درباره چیست؟
یکی از این محصولات که قرار است «روایت
دیگری» را مقابل مخطب قرار دهد «زوال کلنل» است. این کتاب را محمود دولت
آبادی بین سالهای 1362 تا 1364 به رشته تحریر درآورده و به قول نویسنده
روایت خود را «انقلاب اسلامی» بیان می کند. این رمان که به جهت محتوای آن
در ایران مجوز انتشار نگرفته به زبان آلمانی، انگلیسی و عبری ترجمه و در
اسراییل نیز منتشر شده است.
«زوال کلنل» رمان تلخ و گزنده ای است که
دولت آبادی خود در جایی عنوان کرده که به جهت فشاری که آن سالها متوجه اش
بوده و برای اینکه خودش را تسکین دهد آن را نوشته است. او در مراسم رونمایی
نسخه انگلیسی کتابش در لندن عنوان کرده بود که اگر این رمان را نمی نوشت
سر از دیوانه خانه در می آورد.
«زوال کلنل» روایت یک افسر رژیم
پهلوی(کلنل) است که در دوره انقلاب و ابتدای جنگ تحمیلی قرار گرفته است.
کلنل 5 فرزند دارد که همه آنها بعلاوه خودش به نوعی قربانیان انقلاب شده
اند.
«امیر» که بزرگ ترین پسر کلنل است و در
طول داستان متوجه می شویم گرایشات چپ دارد، در دوره پهلوی شکنجه شده و
همسرش را نیز بواسطه مبارزات از دست داده و حالا در دوره انقلاب در زیر
زمین خانه پدری کنج عزلت گرفته و پشیمان و خشمگین شب و روز را با کابوس می
گذراند: «انقلاب که رخداد داد، در غایت ناباوری تسلیم تلقیناتی شد که او را
در صف حامیان بیجیره و مواجب قدرت غالب قرار میداد و قرار داد، و در این
راه چندان پیش رفت که ناگاه انگار لال شده باشد یکسره خاموش و بیشتر متأمل
شد و چون تیغ بر گلوها نشانده شد، امیر که خود را در تیز کردن این تیغ
بیسهم نمیدانست، یکسره از پای درآمد. از آن پس بود که شک، تمام وجود او
شد...حاصل تفکر و تأمل او جز نفرت نمیتوانست باشد، نفرت ناشی از فریبی که
خورده بود.»
«محمدتقی» یکی از پسران کلنل، عضو گروهکهای سیاسی است و در جریان انقلاب کشته می شود.
«مسعود» تحت تاثیر مبارزات مذهبی قرار
گرفته و در جریان جنگ ایران و عراق «شهید» می شود؛ شهادتی که برای پدر نه
یک افتخار بلکه خسرانی ناشی از عدم انتخاب درست راه توسط فرزندش شمرده
میشود.
«پروانه» دختر کوچک کلنل که در رمان
تلویحا متوجه می شویم عضو گروهک منافقین است در 14 سالگی و در دوران
انقلاب، هنگام فروش نشریه بازداشت و اعدام می شود.
«فرزانه» ازدواج کرده و با سختی و زیر سایه ترس از شوهرش که از وابستگان حکومت اسلامی است به همراه فرزندانش زندگی میکند.
روایت دولت آبادی از انقلاب اسلامی
چکیده رمان «زوال کلنل» تیرگی، مسخ
شدگی، تباهی و سلاخی است و همه اینها نتیجه انقلاب اسلامی معرفی می شود.
انقلابیون در «برداشت غیرکلیشهای» دولت آبادی یا جوانانِ فریب خورده اند و
یا هیولاهای منفعت طلبی هستند که وقتی شب ها به خانه می روند بوی خون می
دهند! و قربانیان خود را «با انواع و اقسام قصاص که به حدود دو هزار و
چهارصد و اندی میرسد» مجازات میکنند. فرزانه، دختر کلنل که همسرش از
وابستگان حکومت اسلامی است در درددلی که با پدر می کند می گوید که قربانیِ
حجاج (شوهرش که در رمان گاهی از او با طعنه با عنوان حجاج یوسف نام برده می
شود) شبها یا نزدیکی صبح که به خانه میآید پیراهن و بدنش بوی خون می دهد
و روی لباسهایش هم لکه های خون دیده است.
دولت آبادی انقلاب را «جنایت علیه بشریت
و به دست بشر» معرفی میکند. جنایت علیه فرزندانش که با دامن زدن به
توهماتی نظیر «تعالی طلبی انسانی» توسط جوانان دیگری مثل فرزندان خودش
انجام می شود و به این شکل همگی زیرعنوان نجات وعافیت تباه میشوند.
او انقلاب را «تلاشی برای بی اعتبار
جلوه دادن تمام ارزشهای انسانی به ارث رسیده از پدران و مادران این سرزمین»
می داند که به جای آن بذر بدگمانی و بی ایمانی و سرخوردگی از همه چیز را
می پاشند؛ بذری که به سرعت تبدیل به جنگلی خواهد شد که در آن جرات بردن
نامی از نیکی و حقیقت و آدمی نمی توان داشت. و اینجاست که دولت آبادی
بیانیه خود را صادر می کند:
«پس جنایتی که بر ما می رود نه همین
تباهی تن است و نه همین که فرزندان مان را با دست های خود خاک کنیم، بلکه
هولناک تر آینده این جنایت است، آینده ای که در آن نامی از حقیقت و مردم
نخواهیم توانست برد.»
مردم به روایت «کلنل»
با این حال انقلابیون، وابستگان حکومت و
جوانان فریب خورده، تنها عناصر «برداشت غیرکلیشهای» دولت آبادی از انقلاب
اسلامی نیستند چه اینکه خود «مردم» هم از تیغِ بُرّنده نویسنده
مردمی(عنوانی که دولت آبادی به خود داده است) در امان نمی مانند. موردی که
حتی مورد نقد برخی همفکران دولت آبادی هم قرار گرفته است.
نویسنده که در رمانش عنوان میکند
«اکثریت مردم چنانکه وانمود می کنند نیستند»، از مردم، موجوداتی احساساتی،
فاقد شعور، کم عقل و وحشی ترسیم کرده است.
دولت آبادی که اصرار زیادی در از بین
رفتن هویت ایرانی بواسطه انقلاب اسلامی دارد مردم را نیز از این دایره خارج
نمی داند و آنها را «دهان های باز و گشادی که هر از گاه صداهایی ازشان بر
می خواست تا فضای رعب و و حشت را شدت بخشد» می بیند. دولت آبادی در رمانش
مردم را «جماعتی بی هویت» میداند که «با چشمان دریده و دهشت بار گویی با
دارویی مرگبار مست شده اند».
نویسنده که از درک رفتار مردم در قبال
انقلاب و شهادت فرزندانشان عاجز مانده عنوان می کند که از «جماعتی که خود
را به عمد این همه شیفته و شیدایی مرگ نشان می دهند می ترسد» و آن را دال
بر یک جور احساسات کور ناشی از فریفتهگی می داند. فریفتگی از دروغی که
خودشان به خودشان گفته اند: «اگر آیندگان بخواهند ما را داوری کنند، اگر به
آیندگان مهلت داوری درباره گذشته خود داده بشود، خواهند گفت: اجداد ما
مردمی بودند که به خود دروغ گفتند، دروغ خود را باور کردند، در راه آن
قربانی شدند و هنگامی به باور خود شک کردند که یکسر قربانی شده بودند و
دیگر سری به روی شانههای شان نبود!»
اینها همان مردمی هستند که از نظر
نویسنده تنها به دلیل اعتقاد به انقلاب افرادی بی هویت، فاقد قوه تشخیص و
فریفته به حساب می آیند که صدای «کلنل» را در مراسم فرزند خود که در جبهه
به شهادت رسیده با سینه زنی و نوحه خوانی خفه می کنند و اجازه نمی دهند او
عقایدش را بیان کند.
او مردم را کسانی تصویر میکند که به آنها تلقین شده که نسلها را بکشند، زندگی را بکشند و جوانی را بکشند.
کلیشهای برای نوآوری!
دولت آبادی در رمانش با وسواس تمام همه
کلیشههای مرسوم مخالفان انقلاب که بارها و بارها تکرار شده را رعایت کرده
است. مثلا کلیشه «کشت و کشتار» در ابتدای پیروز انقلاب که معمولا سنبل آن
اعدام معرفی می شود طوری در رمان مطرح می شود که احساسات مخاطب را به شکل
حداکثری برانگیزد.
دختر 14 ساله کلنل که به قول خودش هنوز به سن قانونی نرسیده اعدام می شود.
دولت آبادی در این مورد پا را فراتر می
گذارد و با کنایه به روایت مشهور با این عنوان که خداوند دوست داشت
سیداشهدا(ع) را کشته ببیند به نقل از پسر بزرگ کلنل می گوید: «چه فاجعهای
پدر! شنیدهام که خداوند بندگانی را که بسیار دوست میدارد، میکشد. و
میبینم و پیش از این هم دیده شده که مملکت ما فرزندانی را که بسیار دوستش
میدارند، میکشد...»
کلیشه دیگر، جایگزین شدن گریه به جای
شادی با پیروزی انقلاب در ایران است: «او دارد میخندد، دندانهایش را خرد
کن!- و دیگر خندیدن خیانت شمرده میشود گریه و سوگ گل میکند و تو مجاز
هستی که بر مظلومیت خود، و در واقع بر جهل و مظلومیت رذیلانه خود گریهای
جمعی را آغاز کنی، و این خندهبارترین مضحکه به مذاق چهرههای انتقام است
که در نهایت سادگی به ریش تمام مردمان سادهدل دنیا، قربانیان خود،
میخندند.»
یا مثلا مرگ به جای زندگی که موارد آن در بالا ذکر شد.
آیا «زوال کلنل» منتشر می شود؟
اینها همه جان مایه کتابی درباره انقلاب
اسلامی است که زمزمه های دادن مجوز آن به گوش می رسد. مسئولان ارشاد البته
اعلام کردند که اصلاحیه هایی را به ناشر اعلام کرده اند اما اینکه کتابی
با چنین محتوایی تا چه حد قابل اصلاح است جای تامل دارد؛ کتابی که به صراحت
انقلاب را تباهی امروز و فردای مردم و انقلابیون را جلادانی خون آشام
معرفی می کند و این فضا را در تار و پود داستانش تنیده است.
بمب فرهنگی ایران در اسراییل(تیتری که
بی بی سی برای انتشار نسخه عبری زوال کلنل در اسراییل منتشر کرده بود) حالا
گویی قرار است تبدیل به بمب ضدفرهنگی در ایران شود. بمبی که نه به واسطه
اثر صقیل و سیاه دولت آبادی بلکه بواسطه نشان دادن نگاه فرهنگی برخی
مسئولان نشان از یک قدرت تخریبی بالا دارد.