شهریور ماه 1390 استاد علیرضا پیروزمند با حضور در میزگرد «زاویه» در شبکه چهار به همراه دکتر خلیلی، تاریخ دان و جامعه شناس علم، برخی از دیدگاه های خود در رابطه چیستی علوم انسانی غربی و اسلامی و چگونگی آن را مطرح نمود.
به گزارش 598 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی قم، در میزگرد «زاویه» در شبکه چهار به همراه دکتر خلیلی، تاریخ دان و جامعه شناس علم، برخی از دیدگاه های خود در رابطه چیستی علوم انسانی غربی و اسلامی و چگونگی آن را مطرح نمود.، که در ادامه می آید:
استاد پیروزمند بحث خود را با این نکته آغاز نمود که او غرب را هر مکان و زمانی می داند است که نسبت جدید غرب با انسان، طبیعت و خدا را پذیرفته باشد و آن را پی گیری کند. نسبتی که در آن حوزه رابطه انسان با خدا از حوزه عمومی خارج شده است. انسان تکیه گاه اصلی خود تلقی شده است و حق هرگونه تسخیر در طبیعت برای انسان به رسمیت شناخته شده است.
سپس در ادامه در پاسخ به این پرسش که آیا تعبیر علوم انسانی و اجتماعی «غربی» صحیح است یا خیر به فرآیند شکل گیری علم غربی اشاره نمودند. از منظر استاد پیروزمند قرائت غرب از دین همان مسیحیت اروپایی با قرائت خاص کلیسایی آن بوده و هست. بر اساس آنچه که در تاریخ آمده است چنین دینی جامعه را از جوشش علمی باز می داشته است، لذا غرب برای رها شدن از کلیسا و قرائت دینی اش، بلکل خود را از قید دین آزاد کرد و دین زمینی جدید و نازل نشده ای را ساخت که لیبرالیسم، امانیسم، عقلانیت خود بنیاد(رسیونالیسم به معنای عام آن) و... همه از ارکان این دین جدید هستند. بر همین اساس نیز جوشش علمی و انقلاب صنعتی غرب آغاز شد. روشن است که این رخ داد، اقتضائات اجتماعی جدیدی را به وجود آورد و اقتضائات جدیدتری را نیز مطالبه می کرد؛ از اخلاق جدید تا طراحی اجتماعی جدید. به همین دلیل است که کم کم علوم انسانی و اجتماعی جدیدی و در بستر 500 سال اخیر شکل گرفت. استاد پیروزمند بر این اساس نظر نهایی خود درباره علوم انسانی و اجتماعی غرب را اینگونه بیان نمودند که اگر علوم غربی چنین باشند، علوم انسانی موجود غرب یک محصول اجتماعی است که برای پاسخگویی به آن نیازها و چالشهای غربی ایجاد شده اند.
در خاتمه قائم مقام دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم، در پاسخ به این پرسش که آیا رسیدن علوم انسانی اسلامی را در گرو یک حرکت حداکثری و به اصطلاح «تحول» میداند یا یک حرکت ساده تر و در حد «تحرک عملی» به این نکته اشاره کرد که به نظر او برای رسیدن به علوم انسانی اسلامی، یک حرکت بزرگ علمی و تحول گرایانه لازمه است، اما برای تحقق این تحول باید به دو نکته مهم توجه کرد. ابتدا این که این تحول نباید به معنای نفی مطلق و کورکورانه دستاوردهای بشری معنا شود و ثانیا باید دانست که اگر بدنه علمی جامعه تحول خواه به اندازه کافی قدرت تحرک ندارد، باید برای آن شیبی از فعالیتها را تعریف کرد که ممکن است در ابتدا و کوتاه مدت، به متحرک سازی اولیه جامعه علمی بسنده شود به نحوی که جامعه تحول خواه، درگامهای اولیه خود بصورت خود آگاه و مدیریت شده از نظریه های «تحرک» علمی بهره ببرد.