«تو عزیزی عزیز خواهی ماند» کتابیست که چندی پیش به همت چند تن از شاگردان آیت الله خوشوقت خاصه حجت الاسلام علی جعفری سامان پیدا کرد و توسط انتشار نهم دی با قیمت 5 هزار تومان منتشر شد.
این کتاب مجموعهای از 39 شعر است که شاعران سرشناسی همچون میلاد عرفانچور، زکریا اخلاقی، قاسم صرافان و... در رثای ان عالم ربانی سرودهاند. مقدمهای مختصر هم که به شرح جایگاه آیت الله خوشوقت و وجوه مختلف شخصیت ممتاز وی و با عنوان «فقیهی در تراز آخرالزمان» نگاشته شده است در ابتدای کتاب قرار دارد. متن پیام رهبر انقلاب هم بخش دیگری از این کتاب 96 صفحهایست. همچنین زندگینامه حضرت آیت الله خوشوقت در کنار تصاویری از ایشان زینت بخش این کتاب است.
در بخش زندگینامه وی، مکتب اخلاقی آن استاد اخلاق که سالها در مسجد امام حسن(ع) شاگردان بسیاری داشت مورد کنکاش قرار گرفته است.
این کتاب را میتوان فتح باب مبارکی در جمع آوری و انتشار اشعاری با محوریت علمای ربانی دانست. علی جعفری در بخشی از مقدمه خود بر این کتاب آورده است:
«به نظر میرسد تعبیرات اخیر مقام معظم رهبری در خصوص عظمت شخصیت "آیتالله خوشوقت" و توصیه مومنین جهت تمسک به دامن ایشان در طوفانهای پیش روی شیعه، فقط عباراتی برای معارفه بیشتر مردم با او نیست، بلکه؛ باید به مثابه آئینی درک شود که در آن آخوند شیعه تراز آخرالزمان رونمایی میشود؛ همو که قرار است در مردافکنترین فرازهای تاریخ، خیل عظیمی از آحاد جبهه حق را دستگیری و راهنمایی کند.
به عبارت دیگر مقام معظم رهبری با بیان این عبارات عمیق و غلیظ در عین حال تلاش دارد تا نقطه اوج آخوند تراز زمانه را نشان دهد. در این چارچوب آیت الله خوشوقت مشابه بسیاری از علمای انقلابی و ولایی سده اخیر، فقط اسلامشناسی عادل و مجاهد نیست بلکه استعاره منحصر به فردی از فقیه شیعی است که بصیرت لازمه حیات طیبه در آخرالزمان را در نقطه اوج خود داراست. به دیگر معنا او به مدد دانش و تقوای بینظیر خود به چنان اندوخته همه جانبه و لایزالی از بصیرت دست یافته که به اتکاء آن میتوان از پس همه فتنهها و طوفانهای حال و آینده برآمد. حدّت بینش آیتالله خوشوقت یکتنه از شدت پیچش همه ابتلائات آخرالزمان بیشتر است.»
برای خرید پیامکی این کتاب میتوانیدعدد 4 را به شماره09213959051 پیامک کنید.
در ادامه چند شعر از اشعار گردآوری شده در کتاب را میخوانید و البته پیش از آن حتماً فاتحهای نثار روح بلند و ملکوتی آن عالم ربانی کنید.
نفس پاک و نوبهاری تو، آسمان آسمان کرامت داشت
ابرها زیر بالشت بودند، چشمهایت به گریه عادت داشت
درس تو ای معلم اخلاق! به همه حس بندگی میداد
و نماز جماعتت یک عمر، حس و حالی شبیه «بهجت» داشت
باز کن باب آشنایی را، عقده اینهمه جدایی را
خاطرات «طباطبایی» را، که به تو اینهمه عنایت داشت
صاحب رازهای پنهانی! راوی نکتههای عرفانی!
از دعای تو نور میبارید، دست تو عطر استجابت داشت
بنده بودی و بندگی کردی، سادهی ساده زندگی کردی
با نفسهای پاک و طاهر تو شهر ما اینهمه طراوت داشت
تو عزیزی «عزیز» خواهی ماند، با ستم در ستیز خواهی ماند
مثل تو باید از خدا ترسید، مثل تو باید استقامت داشت
احمد علوی
هر شب او از سفره اسرار برخوردارتر
عده ای بیدار، جمعی خواب جمعی خوابتر
سقف دنیا زیر باران نگاه خیس او
چکه چکه میشد از دیروز بیمقدارتر
تیرهای وسوسه درمانده از پیکار او
او ز شیطان منزجر شیطان از او بیزارتر
روشن از رد قدمهایش صراط المستقیم
راه میشد در پس هر گام او هموارتر
رشته تسبیحی از تسبیح گویان دور او
محفلش از معبد لاهوتیان پربارتر
حلقه مستان در این محفل تماشاییتر است
هرچه در این جلقه انسان مستتر، هوشیارتر
حج آخر! حج آخر! آه از طوف وداع!
کاش میشد دورها تکرارتر... تکرارتر...
بی تو در قحطی جهان طاقت نمیآرد «عزیز»!
شب به شب چشمان دنیا از فراغت تارتر
مرگ در گوش زمین میگفت وقت رفتنت
من نبودم هیچگاه از این زمان ناچارتر
انسیه سادات هاشمی
مرد روحانی سفر رفته!
شیخناالعشق، مرد وارسته!
دل به دریای کبریایی زد
آن «عزیز» به اوج پیوسته
او نسیم بهاری تهران
یا نه یک مرد آسمان در دست
گوهر تابناک، شاید هم
دُرِّ مکنون، جناب «خوشوقت» است
وعظ پنجاه ساله بر منبر
با کتاب و حدیث و شور سخن
چه کسی گفته است، اغراق است!
شاهدم «مسجد امام حسن(ع)»
گِرد او عاشقان خطِّ امام
دل به او دادهها، ولاییها
عاشق همسفر شدن با او
مکهای ها و کبلاییها
جمعشان جمع راست پیماها
پیروان ولی امر همه
هرچه سیدعلی بگویدشان
هرچه باشد، اگرچه یک کلمه!
مسجدش جایگاه سیر و سلوک
صحبت از کشفها، کرامتها
ذکر خیر امام با شهدا
یاد علامهها و بهجتها
محفل او همیشه در خود داشت
بحثهای عمیق و تحقیقی
روضه سوزناک حاج سعید(1)
منبر گرم شیخ صدیقی(2)
حلم و آرامشش عجیب و غریب
سوره انشراح در صدرش
چه به دل مینشست، هر شب و روز
سوره حمد و سوره قدرش
پند و اندرزهای او شیرین
درس اخلاق او چو قند و نبات
محفل بیتکلفش همه ذکر
مجلس «ختم» او همه صلوات
1)سعید حدادیان
2)حجت الاسلام کاظم صدیقی
سید مهدی موسوی
ای آینه روشن آیات بهاران
تفسیر زلال دگر از سوره باران
ای نام تو در دفتر ایام فروزان
چون نقش فروزنده خورشیدنگاران
ای پیر خردمند خداجوی! چه دیدند
از پنجره چشم تو اندیشه مداران
چونیم در امواج فراق تو؟ چه گوییم
زین غم، به تماشاگر دریا ز کناران
اندوه تو را با که توان یافت که خون است
از داغ فراغت دل اندوه گساران
حتی به تماشای غباری نرسیدیم
زین بادیه آن گونه گذشتند سواران
ای روح مقدس! که درآیینه نگنجی
وصف تو چه پرسیم از این آینه داران
باغ کلمات از غمت افسرده و این شعر
برگی است خزان دیده و حرفی ز هزاران
جلال محمدی
آری به شوق دیدنش احرام بستهای
در عمرهای و از قفس عمر رستهای
با چشم خیس، همدم خیل فرشتگان
میبینمت مقابل کعبه نشستهای
دیگر نفس نمیکشد این شهر بعد تو
صاحب نفس! تو هستی این شهر خستهای
با مسجد امام حسن(ع) گریه میکنیم
دل کندهای ول دل ما را شکستهای
شیرازهی کتاب یقینی و بعد تو
ما ماندهایم و حلقه از هم گسستهای
سید محمدحسین حسینی
در سکوتش صریحتر میگفت نکتههای عمیق عرفان را
با کلام فصیح فلسفیاش شرح میداد بطن قرآن را
بس که سرشار پارسایی بود، سیر چشمش «طباطبایی» بود
به تماشای نور «لم یزلی»، کرد روشن نگاه انسان را
هرچه نهج البلاغه را میخواند، آسمانش گرفتهتر میشد
همصدا با غریبی مولا درک میکرد بغض باران را
از خودش دل بریده بود آری، به خدا دل سپرده بود آن مرد
میشد از حس و حال او فهمید شوق تلفیق عشق و ایمان را
به دلش اشتیاق «بیت الله»، به لبش «یا الهنا لبیک»
با طوافش به یاد میآورد حیرت ناب اهل عرفان را
حج آخر طریقت راز است، حج آخر شکوه پرواز است
رفت با کوچ خود شروع کند، ماجراهای رو به پایان را
حسن خسروی وفا
1
ای پیر که عشق حق جوان کرد تو را
سر حلقه خیل عارفان کرد تو را
وقت تو در آن طواف خوش بود که دوست
در خانه خویش میهمان کرد تو را
2
تو آینهای نظارهها با تو خوش است
در بزم شهود اشارهها با تو خوش است
ای ماه تمام نیمهشبهای سلوک
وقت همه ستارهها با تو خوش است
زکریا اخلاقی
عشق را نزد خدایت جستجو کردی فقط
زندگی این وقت خوش را وقف او کردی فقط
ما به ذوق هر نسیمی راه را گم میکنیم
تو ولی عمری به آن درگاه رو کردی فقط
گوشهای دور از هیاهوی مدام مردمان
با همان پیدای پنهان گفتگو کردی فقط
گرد باطل رفت و تا حق را پذیرایی کند-
خانه دل را دمادم رُفت و رو کردی فقط
در نماز گریهات، باران فرود آمد به شهر
گاه اگر با اشک چشمانت وضو کردی فقط
گفتنیهای شگفتی داشتی از خود ولی
گفتنیهای خدا را بازگو کردی فقط
مستجاب الدعوهای بودی که هنگام دعا
آرزوی انبیا را آرزو کردی فقط
تا مزار مخفی زهرا(س) رسیدی عاقبت
خویش را قربان آن رازِ مگو کردی فقط
مرگ تو عین شهادت بود، در باغ شهود
مرگ، یعنی آن گل خشبو که بو کردی فقط
میلاد عرفانپور
جوشیدی و تکیه بر خداوند زدی
خود را به زلال چشمه پیوند زدی
در مکه صدای زندگی جاری شد
وقتی که به روی مرگ لبخند زدی
*
هر روز قصیده ادب میخواند
همواره دعا به زیر لب میخواند
رفته است ولی بر سر سجاده صبح
خورشید دلش نماز شب میخواند
*
خورشید که ذرهای در آفاقت بود
میآمد و عاشقانه مشتاقت بود
باران که به مهر میشناسند او را
شاگرد کلاس درس اخلاقت بود
*
او سبزترین بهار عرفانی بود
در هر نفسش پیام قرآنی بود
با یاد حسین دل به دریا میزد
آرامش او همیشه طوفانی بود
*
روزی که فروغ ایزدی را میدید
آیینه صبح سرمدی را میدید
ختم صلوات میگرفت آن گل سرخ
وقتی که گل محمدی را میدید
هادی فردوسی