به گزارش پایگاه 598، كارنامه سيودومين جشنواره فيلم فجر با تقسيم سيمرغها در ميان برگزيدگان
اين دوره و معرفي فيلمهاي برتر به كار خود پايان داد.
در ميان آثاري كه
انتخاب شدند، فيلم «شيار143» كه برداشتي از كتاب «اختر وروزهاي تلواسه» به
قلم نرگس آبيار است در حالي موفق به دريافت شش سيمرغ و بهترين فيلم در نگاه
مردمي شناخته شد كه كارگردان آن پيشتر در حوزه ادبيات داستاني دفاع مقدس
صاحبنام بوده است. اين فيلم به عنوان دومين اثر وي در جشنواره فجر، روايتي
ساده، صميمي، تأثيرگذار و ناب از مادر شهيدي است كه بيش از 15سال در
انتظار فرزند برومندش چشم انتظار بوده و به در و ديوار و راه و رهگذر چشم
دوخته تا گل بوستان زندگياش و جگر گوشه دلبندش از سفر بازگردد. اين غيبت و
انتظار طولاني، ماجراي عجيب و نفسگير و سراسر حماسي صبوري و شكيبايي اين
مادر است كه البته حكايت هزاران مادر شهيد، آزاده، جانباز و مفقودالا ثر
ديگر هم است كه به فراموشي سپرده شدهاند.
اين قشر دلسوخته سالهاست كه با
اتفاقات حاشيه و متن دفاع مقدس هشت ساله و پس از آن در گيرند. جنگ براي
خيليها سال 67 تمام شد و براي برخي قبل از آن و برخي هم اصلاً جنگي ر ا
احساس نكردند و قبل از شروع، تمام شده بود، اما «مش الفت»ها در اين مملكت
كم نبودند كه با پوست و گوشت مزه جنگ و سختيهاي آن را لمس كردند و تا به
آخر به پاي ارزشهاي آن ايستادند. ارزش ماهوي اين فيلم و ماندگاري آن هم به
اين خاطر است كه سراغ مادر شهيدي رفته از نسل مادران منتظر و چشم به راه
كه با عشق، ايمان، صبر و انتظار راهي طولاني و صعب و سخت را براي وصال
فرزندش طي ميكند. شيار 143 در شيارهاي خطوط نبرد سالهاي 61 و67 گير
نميكند بلكه با دو خطي كردن روايت بيننده را همزمان با فلاش بك به گذشته
ميبرد و در عين حال با فلاش فوروارد به مخاطب تأكيد ميكند كه در حال حاضر
هستيم و اين مادر و امثال مشالفتها هنوز در ميان مان هستند و ما بيتوجه
از كنارشان ميگذريم و دريغ از توجهي و بذل نگاهي.
يكي از كارگردانها
درباره نحوه روايت در اين فيلم به حضور خبرنگار و راوي در صحنههاي فيلم
به عنوان ايراد و صحنههاي زايد آن ياد ميكند اما بايد به حرفه فيلمساز كه
نوشتن رمان و روايتگري داستانهاي دفاع مقدس است و تأثير آن بر فرم اين
اثر و تعليقي كه اين گفتوگوهاي مستند ايجاد ميكند توجه داشت؛ ضمن آنكه
كارگردان تلاش ميكند ابعاد جنگ را نه با انفجارهاي مهيب و سهمگين بلكه در
پشت جبهه و توجه به نقش مردم و با بهرهگيري از عناصر ديگري همچون گويش
محلي كرماني؛ جلوهها و جذابيتهاي زندگي روستايي و روابط الفت با فرزندان،
برادر و همسايگان و هم محليها وكشمكشهاي دروني و بيروني وي؛ صبوري و
سكوتش و البته تلاش و تكاپويي كه به خرج ميدهد تا خبري از فرزندش بگيرد و
افزون بر اين تصاويري از دوران دفاع مقدس نشان دهد و ضمن جلب توجه و
رضايتمندي مخاطب و بيان ساده و جذاب داستان فيلم، اتفاقي نو را در سينماي
دفاع مقدس رقم بزند. اين فيلم روايتي صادقانه، سالم و بيحاشيه از دفاع
مقدس و خلق نگاهي جديد به هشت سال حماسه، ايثار، صبر، صداقت و پايبندي
مادران شهداي هشت سال دفاع مقدس به آرمانها و باورهاست و از آنجا كه به
اصالتهاي پذيرفته شده يك ملت ميپردازد به دل مينشيند و به همين دليل در
سئانسهاي متعدد نمايش همه طيفهاي جامعه اعم از ارزشي و غير ارزشي و سياسي
اصلاح طلب، اصولگرا و حتي جمعيت بيتفاوت را هم به خود جلب ميكند و از
سوي ديگر ديرباوران، منتقدان و فيلمسازاني كه ژانر دفاع مقدس را درك
نميكنند يا هويت آن را باور نكردهاند، در مييابند اين ژانر هنوز زنده
است و ميتواند با آفرينش نگاه نو و روايتهاي تازه نه تنها نگاههاي داخلي
بلكه نگاههاي جهاني را هم به خود جلب كند.
شيار 143 با درگير كردن
عواطف بينندگان با ماجرا؛ روايتگر ماجرايي عيني و مستند در يك بازه زماني
15 ساله است. انسجام در روايت، باورپذيري حوادث و صحنهها و خوش ريتمي اثر و
عدم توقف در جزئيات موجب ميشود تا كارگردان بتواند مقدمه و موخره فيلم را
به نحو مطلوبي به هم گره بزند و مخاطب با احساسي همسان ابتدا تا انتهاي
فيلم را دنبال كند و راضي از سينما خارج شود. برخي نمادها مثل به كمر بستن
راديو، تصاوير تاريخي بازگشت آزادگان، چراغاني كردن خانه، كوچه و آش كماج
نذري حس نوستالژيك بيننده را تحريك ميكند و بيننده با آن احساس همدلي و
همذات پنداري ميكند.
بيترديد نقش بانوان در دفاع مقدس و خلق
حماسههاي بزرگ تا امروز مغفول واقع شده و در عرصههاي مختلف به دنبال
تبيين و توليد آثار در خور نرفتهايم. اين اثر ميتواند فيلمي زنانه و
كارگرداني زن باشد كه با تلاش و فراهم كردن پشتوانه تحقيقي و زندگي كردن در
ميان آنان از عهده روايتي صادقانه از احساسات ناب و زلال مادران شهدا،
آزادگان و مفقودان جنگ برآيد و با درك درست و مبتني بر واقعيت، گرد غفلت و
بيتوجهي را از طيف والدين شهدا و مادران دلسوخته بزدايد و حال و روز اين
عزيزان و آنچه بر آنها رفته است را روايت كند. بخش ديگري از تأثيرگذاري و
انتقال مؤثر پيام اين فيلم به ايفاي نقش مريلا زارعي در نقش الفت مادر يونس
برميگردد كه توانسته احساسات لطيف زنانه و مادرانه را نسبت به فرزند به
نحو حيرت انگيزي به مخاطب منتقل كند و اين احساس زنانه در گستره اثر تنيده
شده است. صحنههايي كه مش الفت (مريلا زارعي) براي ديدن يكي از آزادگان و
خبر گرفتن از پسرش پاي برهنه به راه ميافتد و فراموش ميكند پا پوشي پا
كند و رجزخوان ميان جمعيت ميرود تا زماني كه در ميان آزادگان عكس فرزندش
را نشان ميدهد و مدام نام يونس مير جليلي را بر زبان ميآورد و آنجايي كه
قطعات استخوان و پيكر محقر فرزندش را كه به اندازه قنداق نوزادياش كوچك
شده است در بغل ميگيرد، به ياد بياوريد تا به افسونگري كيمياي هنر ايمان
بياوريد. سكانس پاياني صحنه معراج شهدا و بغل كردن پيكر فرزند و خلوت
مادرانه با يونس از سفر برگشته بيترديد جلوه باشكوهي از مقام صبر و رضا و
تجلي مقام عرفان و ايمان قلبي مادران شهداست كه به باور قلبي و دلي
رسيدهاند و در اين فيلم ما به خوبي آن را ميبينيم. اميد است تصميمسازان
فرهنگ و هنر و برنامهريزان در راستاي حمايت و توليد هر چه بيشتر اين قبيل
آثار فاخرآستينهاي همت را بالا بزنند تا اندكي از فضاي ياس و دلمردگي
جريان شبه روشنفكري حاكم بر فضاي سينماي كشور و فيلمهاي اين سالها و
روابط تكراري و داستانهاي نيمبند عاشقانه دور شويم.