پایگاه 598 به نقل از فارس؛
یک: خانهای قدیمی.
دوره حکومت رضاخان است. پدری با پسر نوجوانش در منزلاند. دختر جوان
خانواده وارد خانه میشود. پدر او را به زیرزمین میفرستد. پسر
نوجوان(محتشم) در حال کندن زمین است. چیزی شبیه قبر. دختر اضطراب دارد. از
برادر می پرسد «میخواید منو بکشید؟». هنوز نمیدانیم چه خبر است. پدر و
پسر از پاسخگویی امتناع میکنند. دختر اضطراب دارد. از دست پدر و برادرش
فرار میکند و در زیرزمین را میبندد. ظاهرا پای آبرو در میان است. مسئله
ناموسیست. داستان پدر سنتیِ مذهبیِ غیرتی و دختر جوان.
دختر قسم میخورد که کار اشتباهی نکرده
است. گریه میکند. از ترس بدنش میلرزد. خودش را خراب میکند. هیچ نشانه
مستدلی مبنی بر خراب بودن دختر وجود ندارد. ظاهرش هم معصومتر از چیزیست
که باور کنیم دختر پاکدامنی نیست. پدر قسم میخورد که با دختر کاری ندارد.
دختر اما میترسد و در را باز نمیکند. پدر در را میشکند. دختر میخواهد
از در دیگر فرار کند که پدر پایش را میگیرد و به داخل میکشد. دختر دست و
پا میزند و التماس میکند. پدر خودش را روی دختر میاندازد و به پسر
نوجوانش(محتشم) اشاره میکند که دسته سنگی هاون را بر سر خواهرش بکوبد.
پسر سنگ را محکم بر سر خواهر جوانش میزند. دختر دست و پا میزند.
اینجا سینماست. داریم صحنه کشتهشدن
دختر جوانی توسط پدر متعصب ایرانیش را با تمام جزئیات تماشا میکنیم. دختر
همچنان فریاد میزند و سعی میکند فرار کند. پدر بر سر پسر فریاد میزند
که سنگ را محکمتر بکوبد و کار را یکسره کند. پسر سنگ را محکم بر سر خواهرش
میکوبد. دختر جان میدهد. صحنه با دقت فراوان و با جزئیاتی بینظیر اجرا
شده است. همه تحت تأثیرند. «فرم»ش با کیفیت بالایی درآمده. به قول
فرمالیستهای ظاهراً مذهبی «این از بهترین فیلمهای سینمای ایران است».
پدر و پسر دختر را به داخل قبر می برند و
رویش خاک میریزند. سعی میکنند تا وقتی مادر و دخترهای دیگر به خانه
برمیگردند طوری فضا را درست کنند که انگار اتفاقی نیفتاده و اصلا دختر به
خانه نیامده.
در می زنند. برادر مرد - عموی خانواده-
وارد میشود. از برادرش میپرسد که آیا دخترش را کشته و این مایه ننگ را
پاک کرده یا نه؟ پدر قبر را نشان میدهد اما برادر باور نمیکند که واقعا
جنازهای در آنجا باشد. برادر -عمو- به پسر کوچکش اشاره میکند که سیخ
بلندی را بردارد و به قبر فرو کند و ببیند سیخ خونی میشود یا خیر. مراحل
تست خاک شدن دختر را هم با دقت میبینیم. مراحل تنفر ما از مرد ایرانی کامل
شده. حالا ما همه از خودمان بدمان میآید.
سیخ خونی میشود. عمو از قتل برادرزاده
مطمئن شده است و خیلی خوشحال است. دست برادرش را میبوسد و روی پای برادرش
میافتد که: «خوشا به «غیرتت» برادر».
دو: چند سال گذشته
است. محتشم -برادر مقتوله- بزرگ شده و از نوجوانی به جوانی رسیده است. مادر
خانواده که تا امروز از قتل دخترش بیخبر بوده اتفاقی متوجه میشود دخترش
در زیرزمین خانهی خود خاک شده است. مادر روی قبر فرزند خود جان میدهد.
سه: باز چند سال جلوتر
میرویم. محتشم نوجوان حالا 50 سالگی را رد کرده. مراسم خواستگاری دختر
محتشم است. دختر را میخواهند به اجبار به مردی همسن پدرش شوهر دهند. دختر
ناراضی است. پدر کتک جانانهای به دختر میزند. کتکی که از فرط اغراق و
زیادهروی بسیاری را در سالن به خنده میاندازد. دختر که میبیند راه فراری
از این ازدواج اجباری ندارد دست به خودکشی میزند و ...
چهار: قسمت آخر
ماجراست. زمان حال. محتشم نوجوان حالا پیرشده و خانه هم ویران شده است.
ظاهراً میخواهند خانه را بسازند. محتشم و پسرش برای در آوردن استخوانهای
دختر مقتول ماجرا به خانه میآیند تا در گودبرداری هنگام تخریبِ خانه
مشکلساز نشود. قبر را میکنند. محتشم استخوانهای خواهرش را که میبیند
سکته مغزی میکند و حالش خراب میشود...
پنج: این داستان فیلم
مورد پسند مدیران جشنواره و شبهروشنفکران وطنیست. فیلمی که بعد از دو
سال و به لطف مدیران سینمایی جدید موفق به حضور در جشنواره شده است. داستان
«خانهی پدری» ما. خانهای که در طول تاریخ آن به زنان این سرزمین ظلم
شده. آنان به قتل رسیدهاند. کتک خوردهاند. زور شنیدهاند و هیچگاه به هیچ
پیشرفتی نرسیدهاند. این محدود به هیچ دوره تاریخی هم نیست. بعد و قبل از
انقلاب ندارد. اینجا خانهایست که روی آن خاک مرده پاشیدهاند و برکت و
شادی را از آن گرفتهاند.
این ماجرای فیلمیست که آب را از لب و
لوچه برخی راه انداخته است. برای نقد «خانه پدری» هیچ چیز بهتر از نقل
قصه آن نیست. قصه به تمامی گویاست. ایرانیان به اسم غیرت آدم میکشند.
اساساً وحشیاند. فیلمساز با آنکه بر جزئیات کارگردانیش به شدت مسلط بوده
اما آنقدر «محتوا» برایش مهم بوده که حواسش نبوده در سیاه نشان دادن ماجرا
انقدر اغراق نکند. انقدر داستان تکراری و مشابه پشت سر هم ردیف نکند.
اصلاً به جز نگاه محتوایی به فیلم.
ماجرا انقدر از نظر روحی آزار دهنده است که در زمان پخش فیلم در پردیس
سینمایی ملت دو نفر را به علت وخیم شدن حالشان از سینما خارج کردهاند. این
نشاندهنده میزان خشونت فیلمیست که ظاهراً دارد تاریخ ایرانیان را روایت
میکند.
«خانهپدری» فیلمیست که اگر در هر
کشوری جز خود ایران و توسط هر شخصی جز کیانوش عیاری ساخته شده بود، اکثریت
فعالان رسانهای و سینمایی به آن لقب فیلم «ضد ایرانی» میدانند. در تمام
طول فیلم حتی یک لحظه تصویری مثبت از ایرانیان ارائه نمیشود. اما حالا چون
فیلم در ایران ساخته شده است و در دولت دهم توقیف بوده و جناب عیاری آن را
ساخته، شده است فیلمی در راستای «نقد تعصب»، «نقد تحجر» و ... و کسی نیست
بگوید فیلمی را میتوان «منتقد» نامید نه «سیاهنما» که در دل داستان و در
شخصیتپردازیهایش علاوه بر نشان دادن یک فرد متعصب و خشن، یک فرد ایدهآل و
سالم را هم نشان دهد تا دچار یکجانبهگرایی نشود.
این یک اصل بدیهیست. سینما مدیومی
تعمیمپذیر است. چطور ممکن است در فیلمی تمام مردان ماجرا -بلا استثنا- از
قتل دختر خبردار باشند و حتی از کشته شدن دختر خوشحال شوند و از هم تشکر هم
بکنند و در جمع در مورد آن صحبت کنند و بعد بگوییم این یک فیلم منتقد است.
در نقد تعصب کورکورانه و تحجر. پس کجاست شخصیتی در فیلم که متحجر نباشد؟
چرا تمام شخصیتهای این خانه فلاکتزده و نحس ظاهر تیپیکال مذهبی دارند؟
چرا یک مخاطب خارجی با دیدن چنین فیلمی نباید به ایرانیان بگوید تاتار؟
نگوید وحشی؟ وقتی حتی یک شخصیت نرمال و آدم حسابی در فیلم نیست. جناب عیاری
داستان خانواده خودشان را به کل تاریخ ایران تعمیم دادهاند یا واقعاً
نسبت به ایرانیان چنین ذهنیت سیاهی دارند؟
شش: با همه این اوصاف
باید گفت «خانه پدری» یک اثر یکسویه و دروغ از تاریخ ایران است. فیلمی که
تصویری به شدت منفی و مأیوسکننده از سرگذشت زنان در ایران ارائه میدهد.
فیلمی تلخ که حتی اگر از روی اشکالات محتواییاش نیز بگذریم، نمایش آن برای
روحیه جامعه به شدت مضر و خطرناک است. فیلمی که اگر مشابه آن در کشوری
مانند آمریکا هم ساخته میشد با درجهبندی شدید سنی به نمایش در میآمد و
به صورت عمومی به نمایش در نمیآمد. این تازه وقتیست که بگذریم از
رویکردهای غلط و دروغ محتوایی فیلم.