وبسایت بیبیسی درباره این گزاره القایی روشنفکران که «انقلابیان
میدانستند چه نمیخواهند، اما نمیدانستند چه میخواهند»، مینویسد:
بنابراین نظر انقلابیان فقط به دنبال برکناری شاه و سقوط سلطنت بودند، و
خواستار رهبر یا سامان سیاسی خاصی، از جمله آیتالله خمینی و حکومت اسلامی،
نبودند. شکی نیست که، خواست تمام انقلابیان نابودی شاه و نظام شاهنشاهی
بود؛ با این حال، این خواسته مغایرتی با این نتیجه همسو نداشت که خواست
اکثر انقلابیان به قدرت رسیدن آیتالله خمینی و برقراری جمهوری اسلامی بود.
بیبیسی
افزود: این واقعیت که انقلاب ایران در دوره نسبتا کوتاهی به نتیجه رسیده
نافی این نکته نیست که چنین انقلابی شورش یکشبه یا طغیانی ناگهانی نبود؛
آنچه در این دوره اتفاق افتاد ( از شیوههای سازمانیابی و سازماندهی به
اعتراضات و اعتصابات تا شعارهای تظاهراتها و استقبال از شخص آیتالله
خمینی) اتفاقا نشان میدهد که تعلق خاطر به «جمهوری اسلامی» و تبعیت از
«امام خمینی» امری عارضی یا حادثهای پساانقلابی نبود. مشارکت مردمی زمانی
به حداکثر رسید، و انقلاب ایران در نتیجه پیروز شد، که چشماندازی از یک
«بدیل بهتر» - امام و اسلام در ازای شاه و شاهنشاهی - به دید اکثر
انقلابیون آمد.
نویسنده ادامه میدهد: به علاوه، سلبی شمردن یک رخداد
ریشهای (انقلاب) به بهای نادیده گرفتن وجه ایجابی (اسلامی) آن نه فقط درک
نادرستی از انقلاب ایران که درک نادرستی از پدیده «انقلاب» از منظر
تجربههای تاریخی است. آنسان که تاریخ جهان در سدههای گذشته نشان داده،
هیچ انقلابی ( از انقلابهای فرانسه و روسیه تا انقلابهای چین و کوبا)
بدون تدوین طرحی الهامدهنده - بسیجکننده برای دوران پساانقلابی به نتیجه
نرسیده است.
تحلیلگر بیبیسی اذعان کرد: ناتوانی از درک درست این
پدیده، روشنفکران را مآلاً به تناقضی آزارنده دچار میکند؛ از یک سو، به
این نتیجه ناپخته میرسند که «خلق» انقلابی آرمانهای ایجابی نداشته، صرفا
در پی نفی نظم موجود بودهاند و ، از دیگر سو، به سادگی از یاد میبرند که
خود، از سر باور یا به سودای قدرت و شهرت، شعارهای همین مردم- در شرح
امامگرایی و اسلامخواهیشان - را رساتر از آنان به زبان آوردهاند.
بیبیسی
همچنین درباره این گزاره که «انقلاب را دزدیدند و انقلاب به انحراف کشیده
شد»، نوشت: چنین افسانهای، به رغم واقعنمایی چشمگیرش، انکارکننده
واقعیاتی بنیادی است. اول این که، انقلابیان عموما آرمانها و اهداف مشترکی
داشته، اختلافنظرهای بعدیشان را نباید به حساب تفاوتهای ریشهای گذاشت.
این ادعا که روشنفکران ایران از نیات رهبران انقلاب آگاهی نداشته و
پشتیبانیشان مقید و مشروط بوده ادعایی متکی به حقایق نیست.
نویسنده
خاطرنشان کرد: با این حال، آیتالله خمینی - از قضا در همان کتابها و
بیانیهها و مصاحبههای پیش از انقلابش، درباره جایگاه شریعت در حکومت و
نقش روحانیون و آزادی مطبوعات و احزاب و وضع زنان و اداره اقتصاد و هرچه
دیگر - حرف خود را به هر رو به زبان میآورد، و روشنفکران یا نمیشنیدند و
یا شنیده را، فرصتطلبانه، همسو با تمایلات خود تفسیر میکردند.
بیبیسی
با اشاره به تحرکات گروهکهایی مانند حزب توده، فدائیان خلق، سازمان
مجاهدین (منافقین)، جبهه ملی و نهضت آزادی مینویسد: «در عین حال از آغاز
انقلاب آشکار بود اسلامگرایان، پشتوانه اجتماعی گستردهتر و دست بالاتر را
دارند. 35 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اصرار روشنفکران بر افسانههای
خودساخته بیش از آن که نشاندهنده رویکردی انتقادی و بازاندیشی در گذشته
خود باشد، از واقعیت آزارنده دیگری پرده برمیدارد؛ این که، روشنفکران
اساسا به دنبال توجیه نقشآفرینی خود در انقلاب ایران بوده، نهایتا، از درک
ارتباط انقلابی آنچنان و عواقبی اینچنین عاجزاند».