روزنامه کیهان ستون یادداشت مهمان خود را به مطلبی با عنوان«انتظار این بود و هست»نوشته شده توسط دکتر لاله افتخاری اختصاص داد:
آقای دکتر روحانی در اجلاس روسای دانشگاهها و مدیران پارکهای علم و فناوری
در روز سهشنبه 92/11/15 مطالبی فرمودند که بر خود لازم دانستم به عنوان یک
استاد دانشگاه و همسر و فرزند شهید و خدمتگزار مردم در مجلس شورای اسلامی و
رئیس فراکسیون حمایت از نخبگان، مخترعان و اقتصاد دانشبنیان به دعوت
ایشان لبیک گویم.ایشان فرمودند: «چرا در علوم انسانی پیشرفت نمیکنیم
ولی در سایر علوم پیشرفت میکنیم؟ چون در شیمی خط قرمز نداریم ولی در علوم
انسانی داریم.».آقای دکتر روحانی شما بهتر میدانید که تمامی
علوماسلامی و از جمله علوم انسانی ( به مفهومی که مخاطب از فرمایشات شما
برداشت میکند) خط قرمز ندارد علوم انسانی مبتنی بر اسلام کمالگراست نه
پوچگرا و حاصل آن علامه حسنزادهها و علامه جوادیآملیها و شهید
مطهریها و شهید مفتحها و حاصل علوم اسلامی (غیر علوم انسانی) شهید
شهریاریها، شهید احمدیروشنها و شهید چمرانها میباشد.
بلکه تمام
افتخارات امروز ما در شیمی و دیگر علوم از آنجا نشأت گرفت که دانشگاهیان و
دانشمندان ما با عمل به آیه شریف «لن یجعلالله للکافرین علی المومنین
سبیلاً» به شعار نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی عمل کردند و از دشمنان
دوستنما که علیرغم تمام توافقات و لبخندها همچنان گزینه نظامی را روی میز
نگه میدارند روی گردانیدند و با خودباوری که امامراحل(ره) و رهبر معظم
انقلاب فرمودند شعار ما میتوانیم را مدنظر قرار داده با باور به وعدههای
الهی همچون آیه شریفه «ولو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات
من السماء و الارض» به استقلال و پیشرفت علمی کشورمان جامه عمل پوشانیدند.
آقای رئیسجمهور اگر ما در علوم انسانی پیشرفت نکردیم مشکل از آن است که
علوم انسانی غرب را گرفته و عینا ترجمه کردیم و با آوردن یک یا دو آیه یا
روایت (آنهم احتمالا) به فرمایش آیتالله جوادیآملی آن را «اسلاممالی»!
کردیم همچنانکه در اسلامی کردن دانشگاهها نیز همین طریق را پیمودیم. اما
خط قرمز واقعی در علوم انسانی ما برای پیشگیری از ورود دیدگاههای سکولار،
اومانیستی، التقاطی، انحرافی، شرکآمیز و الحادی است نه دیدگاههای دقیق و
صحیح و مبتنی بر عقل سلیم و فطرت پاک همراه با جدال احسن که مورد توصیه
قرآن کریم است «و جادلهم بالتی هی احسن».
اما در مورد فرمایش شما در
خصوص «نفی تولیگری عدهای بر ملت در نظام» با عرض پوزش در اولین گام، این
مساله به نفیکیان هیئت دولت با ریاست حضرتعالی به عنوان بالاترین جایگاه
متولی اجراء در کشور میانجامد بلکه در تمام مسائل حتی در بحث فرهنگ بنا به
آیه شریفه «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاهًْ و اتوا الزکاهًْ و
امروا بالمعروف ونهوا عنالمنکر» مسئولیت دارد.آقای رئیسجمهور اساتید
دانشگاههای ما خاموش نیستند و از جمله تعداد قابل توجهی از خدمتگزاران ملت
در کسوت نمایندگی مجلس، هیئت علمی دانشگاهها و یا فارغالتحصیلان تحصیلات
تکمیلی دانشگاهها میباشند که از قضا بسیاری از آنان به خاطر مسئولیتی که
دارند و سوگندی که یاد کردهاند تا از نظام و منافع ملت دفاع کنند دغدغهها
و دیدگاههای خود را در مورد مذاکرات ژنو تقدیم کردند که متأسفانه برخلاف
فرمایش آقا که ضمن خوشبینی نسبت به تیم مذاکرهکننده راه نقد باز است و
علیرغم دعوت به اظهارنظر از سوی حضرتعالی، آن را برنتابیدید و آنها و دیگر
منتقدان را عدهای معدود کمسواد که از جای خاص تغذیه میشوند!!! نامیدید.
اکنون این سوال مطرح است که مرکز هوشمند نظارت بر باسوادی و بیسوادی منتقدین و همراهان و همرأیهای حضرتعالی کجاست؟ اما
در مورد این فرمایش شما که «آیا قرار نیست مشکلات قدیمی با دنیا را فراموش
کنیم؟و...» باید گفت قرآنکریم خطمشی و سیاست داخلی و خارجی را بسیار
شفاف بیان داشته است و در تاریخ اسلام نیز غزوات گوناگون و همچنین صلح
حدیبیه از همین امر حکایت دارد. آنجا که دشمن از برنامههای خویش دست
بردارد به «و ان جنحواللسلم فاجنحلها» و «حتی تصنع الحرب اوزارها» توصیه
شده است همان سیاستی که امروز ما را با کشور عراق برادر ساخت و آنجا که
دشمن به نابودی اسلام و مسلمین کمربسته است «فقاتلوا ائمهًْ الکفر انهم لا
ایمان لهم» فرموده است. آنجا که طرف مقابل براساس اصل «برد-برد» پای مذاکره
آید باید به آیه شریفه «لاتظلمون و لاتظلمون» عمل کرد. اما آن گفتگویی که
غیرقابل نفی بوده و به آن توصیه شده است گفتگوی میان صاحبنظران آنهم بر
محور توحید و عزت و مصلحت و در راه تعالی بشریت است که «قل یا اهل الکتاب
تعالوا الی کلمهًْ سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لانشرک به
شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً» اما باید پرسید داستان هیهات
مناالذلهًْ «در کجای مذاکرات» و سیاست خارجی ما باید لحاظ شود قطعا شما این
را به خوبی میشناسید. چرا که آمریکا و دیگر طرفهای مذاکرهکننده پیوسته
از گزینههای روی میز، تحریمها، توقف فعالیتهای هستهای صلحآمیز ما سخن
میگویند و اعلام میشود که این مصرف داخلی دارد در حالی که میدانیم
اظهارات و یاوهسراییهای آنان خلاف واقع و دروغ محض است و پاسخ آنان
«قُتل الخراصون» خواهد بود. آیهای که خاستگاه مرگ بر آمریکا و اسرائیل
است.
آیا مخاطب و مصداق آیههای شریفه «قل موتوا بغیظکم» و «والکاظمین
الغیظ» یکی است؟ سیاست مبتنی بر قرآن دقیق بوده و مثال عملی آن در روش، منش
و گویش حضرت امام(ره) که این ایام بیش از گذشته با یاد آن پیر مراد
سفرکرده همراه هستیم و نیز خلف صالح ایشان مقام معظم رهبری امام خامنهای
میباشد که همان سیاست مبتنی بر قرآن کریم و سیره نبوی است همان که با رأی
98/2 درصدی ملت تأیید و با خون شهیدان و جانبازی جانبازانمان امضاء گردید.آقای
رئیسجمهور نباید به گونهای برخورد شود که خدای نخواسته این تصور پیش آید
که گویی نرمش قهرمانانه به نرمش محرمانه در برابر دشمن تبدیل شده است! و
مردم و نیز نمایندگان ملت با شک و شبهه به مذاکرات ژنو بیندیشند و نسبت به
اجرای آن دغدغه داشته باشند. نمایندگانی که حضرتعالی نیز سالها جزء آنها و
بلکه پیشکسوت آنها بودهاید امروز، ما و شما باید ادامهدهنده راه همان
فجرآفرینانی باشیم که این روزها یاد و خاطره آنان را گرامی داشتهایم و از
خدای مهربان میخواهیم براساس آیه شریفه «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا
الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم منینتظر» امروز مانده باشیم تا
نگذاریم انقلاب به دست نااهلان و بیگانگان بیفتد و سلطه استکبار بر آن سایه
افکند. باید همسو با کسانی باشیم که 9 دی آفرین شدند و در سرمای 22 بهمن
بهار آفریدند. امید آن که به توفیق الهی پرچمی که خونینکفنان شهید به ما
سپردهاند را برافراشته نگه داریم.
کورش شجاعی مطلبی را با عنوان«چه خوب که شاه نداريم»در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
چه خوب که شاه نداريم که خود را سايه خدا
بداند و هرچه بخواهد انجام دهد و کسي حق مخالفت و اعتراض نداشته باشد. چه
خوب که شاه نداريم که خود تاج سلطنت برسر بگذارد و خود را پدر تاج دار مردم
بنامد و سلطنت را بدون آن که خواست مردم کمترين اثري در پادشاهي او داشته
باشد، اين سلسله باطل را به فرزندان خود منتقل کند چه خوب که شاه نداريم که
در حضيض ذلت پاي قراردادهاي ننگيني چون «گلستان» و «ترکمان چاي» به نشان
بي لياقتي و عجز در مقابل بدخواهان و متجاوزان به مملکت را مُهر کند و
پاره هاي تن اين کهن بوم و بر را به اين و آن ببخشد. چه خوب که شاه نداريم
که چشم هاي مخالفان و مردمان را از حدقه به درآورد حتي چشم فرزند خود را با
اين سوء ظن که قصد سرنگوني پدر و بر تخت نشستن او را در سر داشته است.
چه خوب که سلسله شاهان بي لياقت، مستبد، ديکتاتور و بزدل در مقابل بيگانه
سرانجام به همت و اراده و خواست مردم و به لطف خداوند برچيده شد سلسله
قجرهاي بي لياقت نخبه کش که علاوه بر ظلم هاي عديده اي که بر اين ملت روا
داشتند به تحريک بيگانگان و درباريان خود فروخته دستشان به خون بزرگ مردي
همچون اميرکبير آلوده شد که اگر اين بي لياقتان نابرخوردار از عقل و اراده
دست به جنايتي چنين تلخ و بد سرانجام نمي زدند خدا مي داند که ايران زمين
با وجود آن امير لايق و اسوه عدل و داد و خردورزي به چه جايگاهي مي رسيد.
خدا را شکر که شاه نداريم آن هم شاه بي سواد نابخرد و قلدري که از
قزاق خانه به پشتيباني بيگانگان تا فرماندهي قزاق ها و پس از آن با کودتا
به صدارت و پادشاهي رسانده شد بي آن که خواست و اراده مردم در آن کودتا و
در آن به پادشاهي رساندن رضاخان ميرپنج نقشي داشته باشد.
بدفرجامي ديکتاتورها
چه خوب که شاهي نداريم که ادعاي سلطنت و
حکومت بر کشور بزرگ ايران داشته باشد اما بيگانگان او را بر سر کار آورند و
او به ملت ظلم ها روا دارد و سر بريده سردار جنگل را چند روز در مجاورت
سربازخانه شهر رشت به نشانه قدرت نمايي در منظرو مرآي مردم قرار دهد و چه
نگون بخت و بد سرانجام بود آن شاه قلدر در مقابل مردم و خوار و زبون در
مقابل بيگانگان و چه بد ، فرجامي آن ديکتاتور خودراي و خودکامه براي خود
رقم زد که بيگانگان به تاج و تختش نشاندند و هم آنان سرنگونش کردند و اين
به اصطلاح شاه را از کشور خود به آن سوي عالم به جزيره موريس تبعيد کردند و
چندان بر او سخت گذشت که بالاخره با اصرارهاي شاه به ژوهانسبورگ منتقل شد
و در سال ۱۳۲۳ يعني ۳ سال پس از خروج از ايران در همان جا، جان سپرد.
خدا
را شکر که شاه نداريم شاهي مثل پهلوي دوم که او را بيگانگان با همکاري
عوامل خود فروخته بر تخت شاهي بنشانند و در عين خامي و ناتواني و بي لياقتي
تاج بر سر گذارد بي آن که باز هم مردم کمترين نقشي در پادشاهي او داشته
باشند. شاهي که از ابتدا تمامي نشانه هاي بي لياقتي از گفتار و رفتارش
هويدا بود شاهي که حتي از جبروت ظاهري پدرش بي بهره بود شاهي که هرگاه
احساس خطر مي کرد مملکت را به حال خود وامي گذاشت و بار سفر به ديار اجانب
مي بست همان ديکتاتور بي خردي که به پشتيباني و حمايت همه جانبه بيگانه با
کودتايي ننگين کمر دولت ملي و مردمي دکتر محمد مصدق را شکست و پس آن گاه با
ژستي پيروزمندانه به کشور بازگشت و پايه هاي ديکتاتوري و استبداد خود را
محکم تر کرد.
ژاندارمي که بحرين را واگذار کرد
چه خوب که شاه نداريم آن هم شاه
بي لياقت و بي تدبيري که با فشار و اشاره انگليس اين پير استعمار بحرين را
در عين بي لياقتي و بزدلي واگذاشت چه خوب که شاه نداريم آن هم شاهي که وقتي
چرچيل، روزولت و استالين بدون توجه به اعلام بي طرفي کشورمان در جريان جنگ
جهاني دوم پس از آن که روسيه متجاوز، شمال و انگليس استعمارگر، جنوب
کشورمان را به اشغال درمي آورند و آن ظلم ها را در حق ملت ما روا مي دارند
گستاخانه ايران را «پل پيروزي» خودشان مي نامند و اين سه تن در حالي با
اجازه خود وارد تهران مي شوند و به اصطلاح کنفرانس تهران را تشکيل مي دهند
که حتي شاه ايران نه تنها به عنوان ميزبان بلکه حتي به عنوان ميهمان جايي
در اين نشست ندارد و به نوشته برخي مورخان معاصر در پايان آن جلسه شاه به
اصرار برخي اجازه ملاقات با آن حضرات را پيدا مي کند و در حالت ايستاده و
در حالي که حتي او را دعوت به نشستن نمي کنند صحبت هاي کوتاهي رد و بدل
مي شود .
شاه از آنان براي حضور در ضيافت شام دعوت مي کند چه خوب که شاه
نداريم که آن چنان در مقابل قدرت ها ذليل و زبون باشد و حتي در هنگامه اي
که اين کشور با جمعيت ۳۶ميليون نفري به جايگاه توليد ۶ميليون بشکه نفت در
روز و به مقام اول توليدکنندگان نفت جهان دست يافته بود و از نظر نظامي نيز
در منطقه با خريد انواع سلاح ها و ريختن دلارهاي نفتي به حلقوم سازندگان
اسلحه و تجهيزات نظامي و به نوعي به مقام ژاندارمي منطقه دست يافته بود اما
در کمال بي عزتي در مقابل قدرت هاي جهاني خصوصا آمريکا و حتي سفير آن کشور
در ايران، استقلال راي که نداشت بماند بلکه نسبت به آنان بسيار خاضع و
حرف شنو بود و بنابر اسناد تاريخي و حتي برخي خاطرات برجا مانده از عَلَم،
شاه در مقابل آنان دست پايين را داشت و روشن است وقتي حاکمي با نفوذ و
حمايت بيگانه و خود فروختگي هاي عوامل داخلي بر مصدر حکومت کشوري نشانده
شود بي آن که خواست، راي و نظر مردم در اين به حاکميت رسيدن نقشي داشته
باشد چون خود آن حاکم، مي داند که نه مشروعيت الهي دارد و نه مشروعيت
قانوني و نه پشتوانه مردمي که اساسي ترين رکن تداوم هر حاکميتي اس.
بنابراين در همه جا و همه وقت هرچند به زبان نياورد و به ظاهر نشان ندهد
چاره اي براي خود نمي يابد جز اين که خود را به پشتيباني همان بيگانگاني که
بر سر کار درآوردنش مستظهر بداند و عقل و تجربه و تاريخ به خوبي ثابت کرده
است که تکيه به پشتيباني و حمايت بيگانگان براي حاکمان بدون توکل به خدا و
بي اتکا به پشتوانه عظيم مردم چه بدعاقبت و بدسرانجام است و چه خوب که شاه
نداريم که عزت و استقلال کشور و ملت را در مقابل استعمارگران و سلطه گران و
زورگويان به حراج بگذارد و قانون ننگين «کاپيتولاسيون» را در کشور تصويب و
اجرا کند و حتي ارتش کشور را که نماد قدرت و عظمت در مقابل بدخواهان و
اجانب است به نوعي تحت سيطره و وابسته بيش از ۵۰ هزار مستشار نظامي بيگانه
کند و چه خوب که شاه نداريم آن هم شاهي که براي عزت اسلام و مسلمين و
استقلال و عزت کشور و پيشرفت و توسعه و آباداني اين مرز و بوم و رشد معنوي و
فرهنگي اين سرزميني که تمدني چند هزار ساله و فرهنگي درخشان و حاکمان
خردمند و آينده نگر و بزرگي حتي پيش از ظهور اسلام عزيز مثل کورش کبير
داشته است کارهاي موثر و ماندگار و در خور قابليت هاي اين ملت و کشور بزرگ
انجام نداد اما براي خوش آمد اربابان خود نه تنها از مظلومان عالم و
مسلمانان تحت تجاوز و ستم حمايت نکرد بلکه دست در دست متجاوزان و جلادان
رژيم صهيونيستي گذاشت و از اين جنايت کاران حمايت کرد و ...
تناسب خدمات پهلوي با ظرفيتها
البته اين امري کاملا روشن و بديهي است
که هر حاکمي و از جمله پهلوي اول و دوم در طول بيش از ۵۰ سال حکومت خود،
کارهاي خوب و خدماتي هم انجام داده اند، اما نکته اساسي تناسب خدمات با
امکانات ومنابع و شرايط کشور است که بايد با دقت مورد سنجش و داوري قرار
گيرد.اما خدا را شکر که امروز به خواست و همت و اراده مردم و لطف خداوند و
رهبري هاي خداباورانه امام عزيزمان، نظام سلطنتي و شاهي که بيگانگان و
عوامل خود فروخته داخلي بر سرکار آورده باشند نداريم بلکه اين ملت با اراده
خود و به دست توانمند خود رژيم سلطنتي موروثي را سرنگون کرده و با رأي بيش
از ۹۸درصدي خود و آري گفتن به «جمهوري اسلامي» نظامي را بر سر کار آورده
است که تمام اجزاي حاکميت با راي مردم انتخاب مي شود. از نمايندگان مردم در
شوراهاي اسلامي شهر و روستا گرفته تا نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و وزراي
کابينه که با راي اعتماد نمايندگان مردم به مسئوليت وزارت گمارده مي شود و
تا رئيس جمهور که عالي ترين مقام اجرايي کشور و حتي رهبري که با راي
خبرگان مردم انتخاب مي شود همه و همه براساس صريح قانون اساسي با راي و نظر
و اراده مردم حاکميت را و مسئوليت نظام مردم سالاري ديني را برعهده دارند.
مهم اين است که ميتوانيم مسئولان را تغيير دهيم
و اين مردم هستند که نه تنها اگر
نماينده اي را به هر دليلي پس از يک بار راي دادن ديگر نپسندند بلکه حتي
اگر رئيس جمهوري را که به او راي داده اند به هر دليلي ديگر نپسندند و
نخواهند در دوره بعدي به او راي نخواهند داد و قانون آنچنان براي مردم،
حقوق و راي آنان حرمت قائل شده است که حتي اگر رئيس جمهور قبل از رسيدن به
پايان دوره، صلاحيت هاي لازم براي ادامه مسئوليت را از دست بدهد نمايندگان
مردم مي توانند با راي به عدم کفايت او رئيس جمهور را از مسئوليت خلع کنند و
خدا راشکر که نه تنها ديگر سلطنت موروثي و شاه نداريم و همه ارکان حاکميت
با اراده، نظر و راي مردم مشروعيت و مقبوليت مي يابد بلکه حتي رئيس جمهور
براساس قانون با راي مردم تنها حداکثر براي دو دوره ۴ساله مي تواند با
نظارت مردم و نمايندگانشان مقدرات و مسئوليت اداره کشور را برعهده داشته
باشد و در صورت تشخيص عدم کفايت توسط نمايندگان مردم هرجا که ضرورت و مصلحت
باشد از مسئوليت خلع مي شود. پس خدا را شکر که علي رغم همه مشکلات معيشتي و
اقتصادي ناشي از تحريم ها و سوء تدبيرها و برخي مشکلات قابل توجه ديگر
اما، هم گوهرهاي ارزشمند و بي بديل عزت و استقلال و امنيت کامل و اقتدار و
آبرو داريم و خودمان براي کشورمان تصميم مي گيريم و مسئولان ديکته نويس
ديگران و بيگانگان براي اداره امور کشور نيستند و هم در انتخاب مسئولان
کشور عزيزمان ايران حداکثر نقش و تاثير را داريم.
مطلبی که دکتر امیر محبیان در ستون سرمقاله روزنامه رسالت با عنوان«بايسته هاي دولت درمديريت برداشت عمومي»به چاپ رساند به شرح زیر است:
ويليام
بليک شاعرانگليسي در کتاب ازدواج بهشت و
جهنم گفته است:اگر درهاي ادراک پاک گردد همه چيز براي انسان همانگونه که
هست ،بي نهايت، نمودار مي گردد.اين گفته بسيار ژرف و ارزشمند است.تمامي
نگرش بشر تابعي از پاکي دروازه هاي ادراک اوست.اما واقعيت آنست انسان با
تمايلات؛اغراض وحتي گاه با عشق خود مسير نگرش به واقعيت را منحرف مي
سازد.از همين روست که مي گويند چشمان تنها آن چيزي را مي بينند که ذهن آن
را براي درک آماده کرده است.اين حقيقت بزرگي است که بسياري بويژه اهل سياست
از سر غفلت از آن مي گذرند.ترديد ندارم که بخشي از دليل ظهور و سقوط دولت
ها و انديشه ها در
توجه به اين واقعيت است.از اين رو برآنم که توانايي يک دولت در مديريت
برداشت عمومي قدرتي است که مسير حرکت آن دولت را تسهيل مي نمايد ولي از سوي
ديگر، ناتواني در ايجاد ارتباط با ذهنيت توده ها و اقناع آنان قادر است
حتي دولتي کارآمد در اجرا را از سرير قدرت به زير کشاند.
دولت دکتر روحاني بر فراز امواجي از خوش بيني بر سر کار آمد.اما چندي است
که در روابط دولت وافکار عمومي و نيز نمايندگان مردم در مجلس و دولت
اختلالاتي ديده مي شود که اگر بدرستي تحليل و بررسي نگرديده و مشکلات فرارو
رفع نگردد؛ مي تواند باعث بروز مشکلاتي جدي در تنظيم روابط دولت و مجلس و
نيز دولت با افکار عمومي گردد.بخشي مهم از اين اختلال در روابط به عدم برخورد حرفه اي و علمي با موضوع
مهم مديريت برداشت بازگشت مي کند.اختلالي که هيچ عزم جدي براي رفع آن
مشاهده نمي شود.از آنجايي که راهبرد خود را در قبال دولت دکتر روحاني«حمايتي- مراقبتي»قرار
داده ايم؛شايسته مي دانيم که نکاتي چند را در اين مورد متذکر گرديم.
1. بررسي رفتار دولتيان و تصويري که از کنش آنها در ذهن ناظران پديد
آمده است-البته با در نظر گرفتن نسبيت- نشان از نوعي بي توجهي به اهميت
نگرش افکار عمومي در ميان آنها دارد.علت آن هر چه باشد؛ناآگاهي از اهميت
موضوع يا برخورد متکبرانه؛در هر حال آسيب هاي آن بر وجهه دولت غير قابل
انکار است.
2. مديريت برداشت عمومي اقدامي کاملا حرفه اي و علمي است؛مديريت رسانه
اي تنها بخشي کوچک از آنست.متاسفانه شاهديم که حتي مديريت رسانه ها
نيز براي اصلاح يا تثبيت افکار عمومي و انتقال منطق توجيهي و اقناعي منطبق
بر کارآمدي لازم صورت نمي گيرد.از اين رو بعيد نيست موج هاي کوچک مخالفت با
دولت تا چندي ديگر به عواملي موج ساز عليه دولت تبديل گردد.به نظر مي رسد
دکتر روحاني براي رفع اين نقيصه بايد ستادي ويژه حتي تا حد ستاد بحران براي
دولت در جهت مديريت افکار عمومي و نيز تنظيم روابط با مجلس تاسيس
نمايد.کوتاهي در اين امر خسارات بسياري را در آينده براي دولت و وجهه آن
خواهد داشت.
روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«مشکل از «مجری» نیست از دستگاه اجراست»به قلم حسین قدیانی را در ستون یادداشت روز خو به چاپ رساند:
سوم دبیرستان، پشت برج سفید خیابان پاسداران، در مدرسه
شاهد فتح، از بچههای جبهه و جنگ، دبیری داشتیم به نام «آقا اکرمی» که هم
دینی درس میداد، هم پرورشی. اورکت سپاه میپوشید. هوندا 125 داشت. در
عنفوان جوانی، گویا حوزه هم رفته بود و از تلمذ در کلاس درس آیتالله
جوادی، خاطرهها تعریف میکرد. «آقا اکرمی» از آن «معدود بیسوادان» نیک
روزگار است که محض اطلاع باید بگویم با افتخار، تغذیه از خاک جبهه و جنگ
میشود! هر که عاقبت، از یک جایی تغذیه میشود! فتنهگران زنجیرهای از
مالیات مردم بیچاره آمریکا و بعضیها، بیش از رای مردم، از اختلاف
اصولگرایان! و الا، کار اگر واقعا دست «تدبیر و امید» بود، چه حاجت به
عذرخواهی، آنهم همین اول راهی؟! اگر منتقدان بیتدبیری در سیاست خارجی و
اقتصاد داخلی، معدودند و بیسواد، حیف وقت نیست که عدهای، به جای حل
مشکلات، صرف ایشان میکنند؟! من واقعا نمیدانم این چه جماعت اولا معدود و
ثانیا بیسوادی هستند که این همه بر بعضیها گران آمده، نگرانشان
کردهاند؟! ایشان آیا بهتر نیست به جای پرداختن به این جماعت معدود و
بیسواد و نواختن اصحاب نقد، دمی در توزیع سبد کالایشان درنگ میکردند که
وندی شرمن بیشرف، متاثر از بیتدبیری لازمالعذرخواهیشان، اینگونه غرور
ملی ملت بزرگ و مقاوم ایران را به تمسخر نگیرد؟!
من هیچ نمیدانم سبد کالا
به من تعلق گرفته یا نه اما بر فرض که گرفته باشد، آن را خواهم برد جلوی
دفتر حافظ منافع آمریکا و تقدیمش خواهم کرد به خانم شرمن، بلکه از این
لاغری مفرط نجات پیدا کند! قیافه این عجوزه نشان میدهد ویتامینهایی در
بدن کم دارد! صدالبته سبد کالا حتی اگر از قسط اول پولهای بلوکه شده
خودمان تامین شده باشد، باز پول خودمان است، نه پول کثیف و چرک یانکیها. و
من حاضرم سبد کالای خودم را، تقدیم خانم شرمن کنم. این بیچشم و رو، بهتر
باید بداند؛ کیسه این ملت، هرگز آلوده به دلار و غذای آمریکاییها نبوده،
نیست و نخواهد شد. به قول قشنگ آیتالله موحدی؛ «پول خودمان را دزدیدهاند و
حالا منت سرمان میگذارند!» پولی اگر یانکیها از خودشان و از مالیات
مردمشان در ایران خرج کردهاند، خرج سران فتنه شده، خرج جراید زنجیرهای.
آری! خسرانزدههای دنیا و آخرت، سبد کالای فتنه از یانکیها گرفتهاند، نه
آحاد این ملت. شرمن باید منت بر سر این جماعت، بر سر دوستان ملعون خود
بگذارد، هر چند که یومالله 9 دی 88 به خوبی نشان داد عزم این ملت از دلار
اغیار بالاتر است.
باورم هست توافق ژنو، فقط توقعات یانکیها را بالا برده و
دیگر هیچ! آن صفی که انتهایش نامعلوم است، صف سران کاخ سفید است که ناظر
بر دیپلماسی صدقهای، نوبت به نوبت ایستادهاند جملهای علیه ما بگویند و
هری! بیتدبیری از آنِ دولت است، ناسزایش را دارد ملت، بلکه همه انقلاب از
دشمن میشنود! دشمن دارد با سوءاستفاده از دستفرمان غلط دولت هم در داخل و
هم در خارج، ملت را میزند. من یکی که ترجیح میدهم در آخرین صف کلاس
شاگردان آیتالله جوادی آملی، بیسواد خوانده شوم، تا اینکه در معیت
بیتدبیری، باسواد خطابم کنند. در پوتین نظامی حاج احمد متوسلیان، آب
خوردن، صد شرف دارد که سران وحشی کاخ سفید را، با آن همه جنایت علیه ملت
ایران، «مؤدب و باهوش» خطاب کردن. دمی در حال و هوای برادران دستواره نفس
کشیدن، صد شرف دارد که زبان دشمن را علیه انقلاب، دراز کردن. مفت مگر به
چنگ آوردهایم این غرور را، که هیچ دولتمردی پیدا نمیشود آنگونه که سزاست،
جواب ناسزای سران کاخ سفید را بدهد؟! کجایند مدعیان؟! کجایند حضرات
باسواد؟! شگفتا! زبان دشمن را دولت دراز کرده، آنوقت خود دولت در برابر
دشمن ساکت است و ائمهجمعه باید جور قصور دولت را بکشند، جواب دشمن را
بدهند.
از این هم شگفتتر! دولت به جای پاسخ انقلابی به اراجیف دشمن، هر چه
فریاد دارد بر سر اصحاب رسانه میکشد! من واقعا عذرمیخواهم اما این چگونه
تدبیری است که در مصاف با دشمن، لال است و در تقابل با دوست، سرشار از قیل
و قال؟! آنجا که شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند، اینجاست، نه تیتر یک
«سقوط آزاد بورس»! ما ۳۰۰ هزار شهید ندادهایم که سران آمریکا با ما، سخن
بر مدار استهزا و ریشخند برانند! این ۳۰۰ هزار شهید را، دولت نداده، ملت
داده! شهیدان دستواره را ملت داده، دولت نداده! هزینه را ملت داده، حواس
دولت هست؟! فیالحال اما ترجیح میدهم برگردم به همان کلاس درس «آقا اکرمی»
که سود و سوادی اگر بود، آنجا بود! دبیر رزمنده ما، همنشینی داشت با شهدا،
با «سیدمحمدرضا دستواره» که رسما از کودکی همسایه بودند.
بار آورده بود ما را اینگونه که همان ابتدای کلاس، اول یک خاطره از
شهدا بگوید، بعد درس دین بدهد. واقعا حق و «حقوق» یاد میدادند، نه بر باد
دادنش را. «آقا اکرمی» یک روز از محمدرضا دستواره میگفت، یک روز از آن 2
دستواره دیگر. یک روز از «دوکوهه» و یک روز «حمید». یک روز از «غرب» و یک
روز از «جنوب». از مرگآگاهی محمدرضا دستواره میگفت که مدتها قبل از
شهادتش، نقطهای در بهشتزهرا(س) را نشان کرده بود که؛ «مرا با لباس شهادت،
دقیقا همین جا خاک میکنند، این خط، این نشان» و همین هم شد! اینک
سالهاست که «قطعه 26» بهشت زهرای تهران با گلدستههای ناز برادران شهید
دستواره شروع میشود.
القصه! چند سال بعد از دوران دبیرستان، زمانی که سردبیر مجله دفاع
مقدسی «یاد ماندگار» بودم، مصاحبهای کردم با «آقا اکرمی» و به یاد دوران
خوش تحصیل، در خلال گفت و گو، یک بار دیگر از معلم خود خواستم تا از شهید
محمدرضا دستواره خاطره تعریف کند؛ «در همین سرزمین، سیدمحمدرضا دستوارهای
بود که وقتی برف میبارید، پارو دست میگرفت و داد میزد؛ «برف پارو
میکنم!» یادت باشد که قائممقام لشکر 27 بودها! بعد از شهادت حاج همت و
عباس کریمی، یک لشکر 27 بود و یک دستواره. اصلا تمام بار غم و غربت فراق
حاج احمد، افتاده بود روی دوش دستواره. در جبهه، هر که دلش برای متوسلیان
تنگ میشد، پیشانی دستواره را میبوسید. خیلی محبوب بود، اما مرخصی که
میآمد، برف که میبارید، میرفت محلههای دیگر، پارو دست میگرفت و از
پشتبامها و معابر، برفروبی میکرد. نمیخواست کسی احیانا او را بشناسد.
بعد هم اگر صاحبخانه، پولی کف دست دستواره میگذاشت، پول را پس میزد و
میگفت؛ «امام و این بچه رزمندههای جبهه و جنگ را دعا کنید».
من یک بار
ناخودآگاه متوجه این کار دستواره شدم. ترش کردم و گفتم؛ «مرد حسابی! متوجه
شأن خودت نیستیها؟» گفت: «شأن کدام است؟ من دیگر باید بروم آن دنیا، حساب
پس بدهم!» (چند ماه بعد از آن دیدار به شهادت رسید) گفتم: «خب، لااقل چرا
پولش را نمیگیری؟» گفت: «همین که امام و رزمندهها را دعا کنند، مزدم را
گرفتهام!» گفتم: «حالا که داری برفروبی میکنی، پوتین بپوشی بهتر نیست؟»
گفت: «به خدا لذت میبرم وقتی در راه این انقلاب، به تن و بدنم سخت بگیرم!»
فردای آن روز، دوباره در مسجد محل دیدمش. داشت مسح پا را میکشید. والله
هنوز سرخی آن سرما روی پایش بود. دعوایش کردم که آخر چرا؟ گفت: «هر شب که
سر بر بستر میگذارم، به این فکر میکنم آیا امروز توانستهام اندازه یک
نفر، دو نفر، چند نفر، به یاران این انقلاب اضافه کنم یا نه؟!» من دیگر
دستواره را گمانم ندیدم الا آن روز که پیکر آغشته به خونش را آوردند و
دقیقا همان جا دفن کردند که خودش قبلا وعده داده بود!»
آهای دولتمردان، که منتقدان خود را عده معدودی بیسواد میخوانید که
اینگونه سست و ضعیف با دشمن توافق میکنید، که اینگونه گستاخ کردهاید دشمن
این ملت را علیه خون دستواره، که هیچ پاسخی به منتقدان توافق نمیدهید که
عاقبت، چه داده و چه گرفتهاید و چرا؟! که هم دیپلماسیتان و هم اقتصادتان،
صدقهای است و دور از منزلت این ملت، که آن همه تدبیر، تدبیر، تدبیر
گفتنتان، منتهی شد به این توزیع مسخره سبد کالا، که رواداریتان با دشمن
است و فرافکنیتان با دوست، که هستهای را با 4 تا تخممرغ معاوضه کردید،
که رای نیمی از ملت را رای به بیقانونی میخوانید، که مغرورانه علیه اقشار
زحمتکش جامعه سخن میرانید، هر شب که سر بر بستر میگذارید به این فکر
کنید دستواره که بود و شما که هستید؟! واقعا آن تواضع دستواره کجا و این
دستفرمان شما کجا؟! رسانهها که حرف زیادی نزنند، منتقدان که عدهای معدود
و بیسوادند، مجری گفت و گو را که خودم معین میکنم، سوالات هم... آیا بر
جمهوری که شهیدش محمدرضا دستواره نازنین بود، همچین ریاست میکنند؟!
شأن و
منزلت، با قائم مقام لشکر 27 بودن و تالی تلو حاج احمد بودن و پارو دست
گرفت و برف از جلوی راه این ملت روبیدن، پایین نمیآید. آنجا پایین میآید
که حتی در انتخاب مجری هم دخالت در وظیفه رسانه ملی میکنند! آنجا پایین
میآید که ارزشی برای وقت جمهور قائل نمیشوند! به این جمهور، به این ملت،
چه نگاهی دستواره داشت، چه نگاهی دستاندرکاران دارند؟! شما که میخواهید
سخنتان را بگویید، مجری هم که میخواهد همان سوالات از قبل هماهنگ شده با
حضرتعالی را بپرسد! دیگر چه فرقی میکند مجری که باشد؟! مشکل از مجری نیست؛
مشکل از اجراست! مشکل از دستگاه اجراست! مشکل از آنجاست که 5 روز بعد از
برف و بوران، تازه دولتمردان متوجه شدهاند که به جز بیسواد خواندن
منتقدان، کار دیگری هم احیانا دارند! مشکل از آنجاست که اساسا ارزشی برای
جمهور و وقت جمهور قائل نیستند که اگر بودند، مردم را معطل خود نمیکردند و
رای نیمی از ملت را رای به بیقانونی خطاب نمیکردند.
جمهوری که شهیدش
محمدرضا دستواره بود، ریاست با تدبیر در مقام عمل میخواهد و الا چه سود از
عذرخواهی؟! طرفه حکایت اینجاست؛ دولت عذرخواهیهای مهمتری بدهکار است.
عذرخواهی از نیمی از ملت، عذرخواهی از توافق سست، عذرخواهی از اتلاف وقت در
شامگاه چهارشنبه، عذرخواهی از مردم شمال، عذرخواهی از «مؤدب و باهوش» خطاب
کردن یانکیهای بیادب، عذرخواهی از آنچه سبب این گستاخی بیحد و اندازه
وندی شرمن شد و عذرخواهی از خون پاک سیدالشهدای مهربان و متواضع قطعه 26!
آری، دولت نمیخواهد دشمن 35 ساله را، این وندی شرمن گوساله را بدل به دوست
کند! همین که لطف کند و در داخل، فضا را به سمت رادیکالیسم نبرد و منتقدان
خود را دشنام ندهد، برایمان کافی است!
از جمله برداشتهای نگارنده از سخنان چهارشنبهشب، یکی هم این بود که
آقای روحانی -تلویحا و تصریحا آن بماند!- طلب کمک کرد از همه، چرا که خود
لابد به نیکی میدانند؛ «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست». ما لااقل من
باب اینکه این دولت، به هر حال 4 سال از وقت جمهور و جمهوری اسلامی است،
همچنان که بارها هم نوشتهایم، حاضریم برای بهبود امور، دستگیری کنیم از
دستگاه اجرا، لیکن به یک شرط بسیار مهم و اساسی؛ دولتمردان نگاهشان را به
ملت تغییر دهند، دست از توهین بردارند و تدبیر را از صرف زبان به صحنه
میدان آورند. صد البته تا همین جای کار هم، دوست واقعی این دولت، همان
جماعت سرهنگی ارتشی و سپاهی بودند که قصور حقوقخواندهها را جبران کردند و
نشان دادند بولدوزر علاوه بر لت و پار کردن منتقد، به کار برفروبی و کمک
به خلقالله هم میآید! جز این، خیال دولت جمع باشد؛ آنجا که پای جمهور و
جمهوری اسلامی در میان است، ما خود، دولتمردی میکنیم هم برای مردممان هم
برای نظاممان. ما را اسوه و اسطوره، سیدمحمدرضا دستواره است. «شهید جمهور»
ارزش قائل بود برای جمهور، برای وقت جمهور!
«فرهنگ عذرخواهي»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در
مطلبی با مضمون عذر خواهی رئیس جمهور در گفتگوي تلويزيوني شب پنجشنبه به
خاطر اشكالاتي كه در توزيع سبد كالائي اهدائي دولت به مردم وجود دارد در
ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:
رئيس جمهور روحاني، در
گفتگوي تلويزيوني شب پنجشنبه به خاطر اشكالاتي كه در توزيع سبد كالائي
اهدائي دولت به مردم وجود دارد از مردم عذرخواهي كرد. قبل از ايشان، وزير
نيرو نيز به خاطر قطع شدن چند روزه آب و برق بعضي شهرهاي استانهاي شمالي
كشور از مردم اين استانها عذرخواهي كرده بود.اين اقدام دو مقام ارشد دولتي
آنهم به خاطر مشكلاتي كه پديد آمدن آنها عمدي نبود، افق جديدي است كه به
روي مردم گشوده شد و بايد آن را به فال نيك گرفت. هر چند عذرخواهي مسئولان
از مردم بايد اقدامي طبيعي باشد و نبايد آن را رويدادي غيرعادي و مهم
دانست، اما از آنجا كه متأسفانه در كشور ما اين فرهنگ، رايج نبوده و گوش
مردم با عذرخواهي مسئولين آشنائي ندارد، اكنون كه رئيس دولت يازدهم و يكي
از وزراي اين دولت از مردم عذرخواهي كردهاند، اين اقدام، كاملاً غيرعادي و
عجيب به نظر ميرسد.
در اين ميان آنچه مهم است اينست كه اين
عذرخواهي، به همين يكبار محدود نشود و هر جا و هر وقت تقصير يا قصوري متوجه
مسئولين كشور شد، از مردم عذرخواهي كنند تا اين روش صحيح به صورت يك فرهنگ
در جامعه نهادينه شود. ديديم كه رئيسجمهور و وزير نيرو با عذرخواهي از
مردم نه تنها كوچك نشدند، بلكه در چشم مردم و در ذهنها و قلبها بزرگ
شدند.براي نهادينه شدن فرهنگ عذرخواهي بايد به چند اصل عمل شود.
اصل
اول اينست كه بعد از هر رويدادي كه نيازمند عذرخواهي است، اين اقدام
بلافاصله انجام شود. سرعت عمل، ارزش عذرخواهي را بالا ميبرد و نشان ميدهد
مسئولان آن را يك وظيفه ميدانند و در انجام وظيفه منتظر چيزي نميمانند.
اصل
دوم، سبقت گرفتن مسئولان ارشد از ساير مسئولان در عذرخواهي كردن است. اگر
قبول داريم كه در موارد لازم عذرخواهي كردن يك وظيفه است و قبول داريم كه
اين كار نه تنها موجب كوچك شدن نميشود بلكه بزرگي و عزت ميآورد، پس طبيعي
است كه بزرگترها در انجام اين وظيفه از كوچكترها سبقت ميگيرند. يكي از
فوايد اين سبقت اينست كه اقدام بزرگ ترها وسيلهاي براي آموزش كوچك ترها
ميشود و مسئولين ردههاي پائينتر از بالا دستيهاي خود عذرخواهي كردن را
ياد ميگيرند.
اصل سوم اينست كه عذرخواهي كنندگان، فوراً درصدد
جبران كوتاهيهاي خود بر آيند و مشكلات پيش آمده را برطرف كنند. اهميت اين
اصل در اينست كه مردم آثار عذرخواهيها را در ميدان عمل لمس ميكنند و به
اين نتيجه ميرسند كه مسئولان كشور درصدد بازي با الفاظ و رهاندن خود از
سؤالي كه نسبت به كارائي آنها براي مردم پيش آمده است نيستند بلكه آنچه به
زبان ميآورند در عمل نيز به همان پاي بندي نشان ميدهند.
اصل چهارم
اينست كه در مواردي نيز از عذرخواهي عبور كنند و از مسئوليت خود
كنارهگيري نمايند. اين اصل به زماني مربوط ميشود كه واقعه پيش آمده داراي
اهميت فوق العادهاي باشد و يا مشكلاتي كه به خاطر آنها عذرخواهي ميشود
تكرار شده باشد. در چنين مواردي، مردم با عذرخواهي مسئولان قانع نميشوند و
انتظارشان اينست كه آنها جاي خود را به ديگران بدهند تا اوضاع سروسامان
يابد و آن مشكلات تكرار نشود.
روشن است كه عمل به اين اصول به ويژه
اصل چهارم چندان آسان نيست. قدرت، چيزي نيست كه انسان بتواند به آساني از
آن چشم بپوشد و خود را از آن محروم نمايد. افراد تلاشهاي زيادي ميكنند تا
به قدرت برسند و هنگامي كه بر كرسي قدرت مينشينند تلاش زيادي ميكنند تا
آن را حفظ نمايند. حتي بسياري از صاحبان قدرت حاضر ميشوند بسياري از
واقعيتها را ناديده بگيرند، افراد زيادي را قرباني كنند و بسياري از صداها
را نشنوند تا بتوانند چند صباحي بيشتر در قدرت بمانند. كم نيستند افرادي
كه تا قبل از رسيدن به قدرت اهل تواضع و فروتني بودند و به مجرد رسيدن به
قدرت نزديكترين ياران و دوستان خود را از ياد بردند و حتي آنها را در راه
اهداف خود قرباني كردند. بدين ترتيب، روشن است كه وداع با قدرت كار آساني
نيست و جوانمردي زيادي لازم است تا صاحب قدرتي حاضر شود داوطلبانه از قدرت
كنار برود و جاي خود را به ديگري بدهد كه ميتواند بهتر از او به مردم خدمت
كند.
قطعاً علاوه بر جوانمردي، به امور بالاتري نيز براي چشم پوشي
داوطلبانه از قدرت نياز است. نيت خالص و براي خدا كار كردن، در رأس اين
امور قرار دارد. اگر كسي براي خدا مسئوليتي را بپذيرد و در تمام مراحل
عهدهدار بودن آن مسئوليت فقط براي خدمت به بندگان خدا و كسب رضاي خدا عمل
كند، از دست دادن آن مسئوليت هرگز براي او ناگوار نخواهد بود به ويژه آنكه
احساس كند ديگران ميتوانند همان كار را بهتر از او انجام بدهند. اين قبيل
افراد، به مسئوليت به عنوان يك امانت نگاه ميكنند و به فرمان الهي
"انالله يأمركم ان تؤدواالأمانات الي اهلها" پاي بندي نشان ميدهند و هر
لحظه منتظرند فرد شايستهتري پيدا شود تا اين امانت را به او بسپارند.
ما،
رئيسجمهور روحاني و وزير نيروي دولت يازدهم كه پيشگامان عذرخواهي از مردم
شدند را تحسين ميكنيم و از آنها ميخواهيم به اين يك مورد عذرخواهي بسنده
نكنند و براي تبديل نمودن آن به يك فرهنگ رايج در نظام جمهوري اسلامي
ايران تلاش نمايند. به شخص رئيسجمهور نيز يادآور ميشويم كه علاوه بر
ماجراي "سبد كالائي" يك عذرخواهي ديگر نيز بدهكار است، عذرخواهي بابت اينكه
منتقدان يا حتي معترضان به توافق نامه ژنو را كم سواد دانسته است. ايشان
در همين ششماه كه از مسئوليتشان در دولت يازدهم ميگذرد بارها به صراحت
گفتهاند همه حق دارند از دولت انتقاد كنند و دولت از انتقاد استقبال
ميكند.
اين سخن بسيار خوب را آقاي رئيسجمهور بايد با خودداري از
بكار بردن كلماتي از قبيل "كم سواد" يا "بي سواد" جاودانه نگهدارد و به
انتقاد كنندگان و معترضان مجال انتقاد و اعتراض بدهد و حتي آنها را تشويق
نمايد. آقاي روحاني در گفتگوي تلويزيوني شب پنجشنبه به صورت غيرمستقيم
درصدد جبران اين اشتباه خود بر آمدند ولي انتظار اينست كه با شهامت بيشتري
وارد عرصه جبران اشتباهات شوند و با صراحت اعلام كنند كه اين تعبيرات را
نميبايست بكار ميبردند.جامعه ما با توجه به 8 سال تخريب فكر و فرهنگ سخن
گفتن و شكستن حريمها و محدود ساختن زبانها و قلمها توسط رأس دولتهاي
نهم و دهم، اكنون نيازمند جبران آنهمه خسارت و احياء "فرهنگ عذرخواهي" در
مقابل "خودخواهي" و "فرهنگ انتقاد" در مقابل "انتقام" است. اگر دولت يازدهم
فقط همين يك كار را بتواند انجام دهد ميتواند به كارنامه خود افتخار
نمايد و چنين باد.
دکتر سعید رضا عاملی ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را به مطلبی با عنوان«سیاستگذاری دوفضایی و انتقال پایتخت به فضای مجازی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
با ظهور فراگیر فضای مجازی، رویکرد شهرسازی و مدیریت اجتماعی، اقتصادی و
فرهنگی جامعه از نگاه تکفضایی (فیزیکی – مکانمحور و حضوری) به نگاه
دوفضایی (بهرهگیری ترکیبی از ظرفیتهای فضای فیزیکی و فضای مجازی) انتقال
پیدا کرده است. بدون توجه به این انتقال، سیاستگذاریها و مدیریتهای
تکفضایی دچار مشکل و بحرانهای بزرگ میشوند. اساسا امروزه محور پیشرفت و
توسعه و رقابت جهان پیشرفته، توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات و زیرساختها
و برنامههای مرتبط با آن است. بر مبنای رویکرد دوفضایی، شهرهای جدید از
ابتدا با توجه به قابلیتها، ظرفیتها و امکان نهادسازی به دو صورت 1)
فیزیکی و 2) مجازی طراحی میشوند. بر این مبنا در مدل شهرسازی جدید از همان
آغاز، شهر منهای فضاهای اداری، بانکهای بزرگ و ساختمانهای بزرگ فیزیکی
طراحی میشود. در واقع، در مدل شهرسازی جدید، ساختمان بهعنوان اقامتگاه
انسان و نهادهای ضروری مثل بیمارستانها، آتشنشانی، فضاهای مرتبط با
اجتماعات مردم و ساختمانهای اداری در حد ادارات کوچک که پایانه بعضی از
خدمات را دنبال میکند، ساخته میشود.
در این نگاه شهر آرام و بدون تخریب و
منهای ادارات فیزیکی، بلکه با ادارات الکترونیک و هوشمند طراحی و ساخته
میشوند. مطالعات دانشگاه تهران بهمنظور طراحی شهر مجازی تهران و به تعبیر
پارادایمی دو فضاییسازی شهر تهران، نشان میدهد که 83 درصد رفتار اداری
شهر امکان جایگزینی از طریق خدمات الکترونیک و هوشمندسازی شهر تهران را
دارد. با این اقدام نزدیک به 40 درصد سفرهای داخلی شهر که با هدف دریافت
خدمات صورت میگیرد، کاهش پیدا میکند و شهری به مراتب عادلانهتر، راحتتر
و سالمتر در مقایسه با شهر صرفا فیزیکی، خواهیم داشت.از مجموع 1952
مورد خدماتی که برای شهر تهران پیشبینی شده است، 1617 مورد امکان
«جایگزینی» توسط خدمات الکترونیک را دارا هستند و 335 مورد امکان «همنشینی»
دارند.
با مجازیسازی رابطه دولت مرکزی با استانها و مجازیسازی شهرهای بزرگ و
بهطور خاص شهر تهران، موضوع انتقال پایتخت با راهحل «انتقال پایتخت به
فضای مجازی» امکانپذیر است. این اقدام هم موجب نظاممندکردن روندهای اداری
و هم موجب کاهش فساد اداری و هم کاهش تخریب محیطزیست میشود. شکلگیری
دولتهای الکترونیک، شهرهای مجازی و امروزی شهرهای هوشمند اساسیترین
راهبرد برای نجات شهر و کشور از انواع تخریبهای مرتبط با انسان، طبیعت و
آب و هوا است.
سالانه، حدود 2 میلیون و 289 هزار و 762 تن انواع آلایندهها تنها از منابع
متحرک به هوای تهران وارد میشود که از این رقم حدود یک میلیون و 976 هزار
تن آلاینده منواکسید کربن، حدود 21 هزار تن آلاینده ذرات معلق، بیش از 105
هزار تن اکسیدههای ازت و 180 هزار تن هیدروکربن است. این نوع آلایندهها
منشأ انواع بیماریها است که بسیاری از آنها منجر به مرگ زودرس میشود.
انتقال فیزیک پایتخت به موقعیت جغرافیایی دیگر، راهحل مناسبی برای حل مشکل
تخریب محیطزیست، کاهش تردد و تراکم جمعیت نیست و در واقع، انتقال مساله
به منطقه و شهر دیگر است. به نظر میرسد یکی از مهمترین و راهبردیترین
راهحلها انتقال رفتار و عملکرد پایتخت به فضای مجازی است. اساسا، مسیر
هوشمندسازی، الکترونیک کردن کار و تقویت انجام کار بدون طی مسافت، راهحلی
است که در کشورهای مختلف مثل کرهجنوبی، هلند و استرالیا نتایج معطوف به
حل مساله داشته است.مجازیسازی و هوشمندسازی شهرهای بزرگ نه فقط مشکل تخریب محیطزیست و تخریب
سلامتی جسمی انسانها را حل میکند، بلکه راهبردی عدالتگرایانه است که
موجب سلامت رفتاری و روانی و سلامت فکری و آسایش عمومی شهروندان را تامین
میکند و معادله چندوجهی تخریب انسان، طبیعت و آب و هوا را بهطور نسبی حل
میکند.
با توجه به توسعه دسترسي به روشهاي مقرونبهصرفه در روندهاي زندگي به
لحاظ صرف زمان، هزينه و انرژي در فضاهاي فرافيزيكي، اين زمينه فراهم ميآيد
تا معناي عميقتري از بهكارگيري ظرفيتهاي مجازي درك و تجربه شود. توجه
به اين امر ضروري است كه فهم درست و كامل از هريك از ظرفيتهاي شهر فيزيكي و
بازتوليد آن در «ماشين هوشمند» ميتواند الگوي مناسبي را براي سیاستگذاری
و برنامهریزی، هم در سطح ملی و هم در سطح استانی و شهری، فراهم آورد.
بدیهی است که در کنار استفاده از «صنعت فراگیر کامپیوتری» و خدمات
الکترونیک، اقدامات گسترده و مهم دیگری برای کاهش تولید آلایندههای منجر
به آلودگی هوا مثل استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر همچون انرژیهای
خورشیدی، باد، انرژی گرمایی اقیانوسها، انرژی امواج آب و ماشینهای برقی و
همچنین جلوگیری از آلودگیهای صوتی که در سطح گستردهای از طریق
موتورسیکلتها و ماشینهای حملونقل و کارخانهها صورت میگیرد نیز باید
مورد توجه قرار گیرد.
ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز را میخوانید که به مطلبی با عنوان«بودن يا نبودن مجري؛مسئله اين نيست!»نوشته شده توسط سید جواد سید پور اختصاص یافت:
اصرار تيم رسانهاي دولت براي بودن يا نبودن يك مجري در مصاحبه
تلويزيوني و تاكيد رئيسجمهور به همان مجري كه«خوشحاليم كه شما را دراين
مصاحبه داريم»نشان داد كه دولتمردان كنوني بسان سلف خود علاقه غيرقابل وصفي
در اهميت دادن به موضوعات كم اهميت يا بياهميت دارند و بهراحتي
ميتوانند اسير حاشيهها شوند.واقعا بودن يا نبودن آن مجري محترم چقدر بر
كيفيت محتوا و سخنان رئيسجمهور افزود و چه تاثيري جز كشاكش اراده
ها(بخوانيد لجبازيها) براي به كرسي نشاندن حرفي داشت كه دست آوردش هيچ
آوردهاي براي كشور،مردم و منافع ملي نداشت؟شگفتا از آقايان بلند پايهاي
كه سالها مثلا در دستگاههاي امنيتي كارهاي با اهميت انجام ميدادند چگونه
با تحليلهاي آنچناني، رئيسجمهور يك كشور را بر سر مسئلهاي به غايت ساده
و بياهميت به تنگناي حاشيه ميبرند! و شگفتانگيزتر اينكه آقاي روحاني هم
بر اين دعوا مهر تاييد مينهد! اگر انتخاب مجري از سوي دفتر رئيسجمهور
معنايش اين باشد كه فردي بيايد كه در هماهنگي با تيم رسانهاي دولت تنها
سوالاتي را بپرسد كه آنان دوست دارند البته كاري عبث و سخت اشتباه است واگر
معنايي جز اين دارد اصرار و ابرام چه معنایی دارد؟
مجري بايد نماينده
افكار عمومي باشد و نه سوالاتي از پيش طراحي شده كه پرسشهايي واضح و روشن و
گاه سخت را از رئيسجمهور بپرسد البته آقاي رئيسجمهور نشان داده كه چندان
نيازي به اين هماهنگيها ندارد ولي اصرار تيم همكارانش براي اين موضوع را
هم رد نكرده است،همين باعث شده كه اين شائبه ايجاد شود كه نكند در
دولتمردان علاقه ويژهاي به منولوگ وجود دارد، نه ديالوگ؟ با اين حال
يادمان باشد اگر هم در اين ميان«مسئلهاي» هم بروز كرده،مسئله براي حل كردن
است نه ايجاد منازعه بيحاصل.تخريبچيها نبايد ميداندار اين بحث شوند.
اينكه در اين مدت كوتاه حجم گستردهاي ازاتهامات ريز و درشت به سوي مديريت
صداوسيما روانه شده و حتي مديريت آن مجموعه را«تحت نفوذ محافل خاص» به شمار
آوردن نهتنها كمكي به حل اين موضوع نميكند بلكه نشان ميدهد عدهاي دوست
دارند دولت و مجموعه حاكميت را وارد منازعه دو سر باخت كنند و آنگاه نان
خود را در اين تنور بپزند. راه علاجش قانون است نه كشاكش بيحاصل.قانوني كه
بگويد تكليف در چنين مواقعي چيست و چه بايد كرد.پروتكلي كه روشن كند روند
پرسش و پاسخ درچنين مواقعي چگونه بايد صورت گيرد.
بدون شك صداوسيما در
ايران پرنفوذترين و پرمخاطبترين رسانه است كه هرمقامي ترجيح ميدهد از اين
تريبون به بهترين نحو ممكن استفاده كند. البته شكي نيست كه تمام مقامات و
مسئولان كشوري هم از اين تريبون سهمي دارند و ميبايستي بتوانند ديدگاهها،
برنامهها و عملكرد خود را از طريق آن به مردم منتقل كنند. منتهي مشكلي كه
وجود دارد، نبود پروتكلي روشن و دقيق درباره چگونگي تخصيص اين تريبون به
مقامات است. صورت مسئله هم روشن است: معمولا روساي دولتها تمايل دارند در
يك برنامه نسبتا يكطرفه به ارائه گزارش عملكرد خود بپردازند و از آن طرف هم
صداوسيما به عنوان رسانه ملي و فراگيرترين رسانه كشور تحت فشار افكار
عمومي است تا تمام سوالات موجود در جامعه را از تمام مقامات مسئول پرس و جو
كرده و پاسخ آنان را بشنود.
به نظر ميرسد تبديل صداوسيما به تريبوني يكطرفه به صلاح نباشد. به اين
معنا كه در اختيار قراردادن تريبون صداوسيما بهصورت مطلق در اختيار مقامات
مسئول داراي مضراتي است و ازآنسوتهاجميكردن اين تريبون نيز فايده چنداني
ندارد. صورت كار بايد به گونهاي طراحي شود تا از يكسو مقامات مسئول بخصوص
روساي جمهور بهعنوان پرمشغلهترين مقام بتوانند گزارش عملكرد خود را ارائه
بدهند و در عين حال هم صداوسيما بتواند با جمعبندي سوالاتي كه در متن
افكار عمومي مطرح است؛ اما مقامات به هر دليلي تمايل به ورود به اين
حوزهها را ندارند، پيگير سوالات بيپاسخ باشد تا افكار عمومي هم قانع شود.
عدم طرح سوالات مردمي در چنين مصاحبههايي باعث از خاصيت افتادن برنامهها
ميشود و خودبهخود گزارش تلويزيوني روساي جمهور جنبه تشريفاتي بهخود
ميگيرند.
قاسم غفوری در مطلبی با عنوان«نگاه غرب به حزبالله»چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت اینطور نوشت:
كشورهاي غربي در حالي همچنان به دنبال سلطه بر سوريه هستند كه در سخنان
آنها يك جمله مشهود است و آن تاكيد بر نقش حزبالله در سوريه؛ چنانكه
ویلیام هيگف وزير امور خارجه انگليس ادعا مي كند كه حضور جنگجويان خارجي در
سوريه ( حزبالله لبنان ) موجب به نتيجه نرسيدن اقدامات غرب در سوريه شده
است. در همين حال معارضان سوري نيز تاكيد كردهاند اگر حزبالله نبود آنها
به دمشق رسيده بودند. جان كري، وزير امور خارجه، آمريكا نيز بارها ادعا
كرده است كه عدم دعوت از ايران به 2 به دليل حمايت تهران از نظام سوريه و
حزبالله بوده است. مجموع اين مواضع در حالي اتخاذ شده است كه غرب در كنار
اذعان به ناتوانی در سرنگوني نظام سوريه، راهكار پايان بحران سوريه را يك
اصل معرفي مي كند و آن خروج نيروهاي حزبالله لبنان از سوريه است. حال اين
سوال مطرح است كه چرا غرب چنين بر اصل خروج حزبالله از سوريه تاكيد دارد و
چه اهدافي را پيگيري ميكند؟ كشورهاي غربي و متحدان منطقهاي آنها در
سوريه با شكست مواجه شدهاند در حالي كه وحدت مقاومت را ريشه شكستهاي خود
ميدانند.
آنها با تاكيد بر خروج حزبالله از سوريه برآنند تا شرايط جديدي
را ايجاد کنند تا در لواي آن بتوانند معادلات نظامي را در سوريه تغيير دهند
و در نهايت طرح سلطه بر اين كشور را اجرايي سازند. آنها كه در ژنو2
نتوانستند خواستههاي خود را اجرا كنند اكنون با محور قرار دادن خروج
حزبالله از سوريه به دنبال ايجاد معادلات جديد براي جبران شكست در ژنو2 و
چينش ساختار جديد براي دور جديد مذاكرات ژنو ( 10 فوريه) است. نكته مهم
ديگر در مسئله سوريه رسوايي حمايت غرب از تروريسم و عملكرد مقاومت از جمله
حزبالله در مبارزه با تروريسم و برقراري امنيت در منطقه است.
روند تحولات
منطقه نشانگر نقش ارزنده مقاومت در برقراري امنيت منطقه است كه شكستي سخت
براي غرب بهشمار میرود. غرب با ادعاهاي واهي عليه حزبالله به دنبال
پنهانسازي اين رسوايي و كمرنگ ساختن نقش مقاومت در ثبات منطقه است. نكته
ديگر در رفتار غرب اهداف آنها در قبال لبنان است. آنها با ايجاد فضاي منفي
عليه حزبالله در سوريه برآنند تا جايگاه حزبالله در لبنان را نيز تخريب
كنند تا طرح حذف حزبالله در دولت آينده لبنان و حتي خلع سلاح آن را اجرايي
سازند.نكته نهايي آن است كه غرب، حزبالله را از مولفههاي قدرت ايران در منطقه
ميداند كه وجود آن تاثير بسياري بر ناكامي غرب در برابر ايران دارد. غرب
با اعمال فشار بر حزبالله و حتي تحريك ايران براي كاهش همگرايي با
حزبالله به دنبال حذف اين مولفه از داشتههاي ايران است تا از اين مسئله
براي اعمال فشار بر ايران در مذاكرات آتي هستهاي بهرهبرداري کند.
در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«نياز فرهنگ سياسي ايران به عذرخواهي مسوولان»نوشته شده توسط دکتر احمد شیرزاد اختصاص یافت:
رييسجمهور در دومين گفتوگوي تلويزيوني
خود نکاتي مطرح کرد که قابل بررسي است. دکتر روحاني از مردم به خاطر مشکلات
پيش آمده در جريان توزيع سبد کالا عذرخواهي کرد که اين عذرخواهي کم سابقه
بود.در گذشته حافظه ما به خاطر نميآورد که يک مسوول بلندپايه اجرايي و
مديريتي از مردم عذرخواهي کرده باشد.البته بعضي عذرخواهيهاي صورت گرفته در
گذشته با هدف سياسي و به خاطر تخريب ديگران بوده است. اما در اين مورد
رييس جمهور به خاطر عملکرد دولت از مردم صادقانه عذرخواهي کرد. اين
عذرخواهي به خاطر اتفاقات رخ داده در روز توزيع سبد کالا لازم بود و دولت
بايد آن را جبران ميکرد.
اين عذرخواهي رئيسجمهور ميتواند الگويي
در ميان مسوولان دولت و کشور براي پذيرش اشتباه شان باشد. البته اميدوارم
دولت مسووليتهاي خود را به خوبي انجام دهد تا ديگر به عذرخواهي نيازي
نداشته باشد .با اين وجود نبايد از رييسجمهور انتظار داشت که در هر اتفاقي
که رخ ميدهد از مردم عذرخواهي کند.بلکه فقط در اتفاقات بزرگ و تاثيرگذار و
در موقعيتي که نياز است به دليل وقوع اتفاقي مردم آرام شوند بايد انتظار
عذرخواهي داشت تا نفس عمل عذرخواهي لوث نشود.درهر حال فرهنگ سياسي ايران به
عذرخواهي مسوولان نياز دارد.
بايد توجه کرد که عذرخواهي رييس دولت
پسنديده بود اما اين اقدام کافي نيست و مسوولان دولت بايد توضيح بدهند که
اين ناهماهنگيها به چه دليل بوده و آقاي ربيعي و همکارانش توضيح دهند که
اين طرح چگونه اصلاح ميشود. البته مردم به عذرخواهي بزرگتري به دليل
عملکرد هشت ساله گذشته نيازمند هستند.مسلما رييس دولت نهم و دهم که اعتقاد
ندارد اقدام اشتباهي انجام داده اما عده اي بودند که ابتدا مويد وي و بعد
منتقد وي شدند که به دليل حمايت از احمدي نژاد از مردم عذرخواهي نکرده اند.
روحاني همچنين در اين گفتوگو اظهار کرد که «ما دولتي داريم که بسيار
صميمي است و با همکاري و تعامل بسيار نزديک عمل ميکند و شايعاتي که مطرح
ميشود، بياساس است».
معتقدم شايعات عليه دولت از سوي رسانههاي
تندرو ساخته ميشود. آنها اخبار خود را از قول «شنيدهها» بيان ميکنند و
مسوليت نشر اخبار نادرست خود را نميپذيرند. عملکرد چنين رسانههايي در
واقع يک نوع مبارزه غيراخلاقي و نابه حق و بيشرمانه است. البته همانطور که
رييس جمهور بارها بيان کرده است دولت شايسته نقد است و بايد نقد صورت
بگيرد اما نقد با تضعيف و تخريب دولت متفاوت است. در دوران رياست جمهوري
آقاي خاتمي هم شايعاتي عليه دولت و اصلاحطلبان در بولتنها نقل ميشد.
اکنون هم چنين اخبار نادرستي از طريق بولتنها به ائمه جمعه يا مسوولان
قضايي منتقل ميشود که مصداق ناديده گرفتن حقالناس هستند.
در
دورهاي که در مجلس ششم نماينده بودم متوجه ميشدم که چند ماه قبل بولتنها
مطالبي عليه نظام از قول من منتشر ميکردند که واقعيت نداشت. رئيسجمهور
همچنين تاکيد کرده است که در سفرهاي استاني تصميمات فيالبداهه اتخاذ
نميشوند و از قبل در مورد آنها فکر و برنامهريزي ميشود يا بعداً در
تهران مورد بررسي قرار ميگيرد. اين تصميم رئيسجمهور بسيار پسنديده است
زيرا کشوربه لحاظ اتخاذ تصميمات في البداهه در هشت سال گذشته آسيب زيادي
ديد.سفرهاي استاني ديد بازي به مسوولان کشور براي تصميم گيري ميدهد و از
اين جهت چنين سفرهايي مفيد است اما به جز موارد محدود و جزئي، ساير تصميمات
بايد با دقت و کارشناسي شده انجام شود.