به گزارش
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598،
حجتالاسلام احمد رهدار، رییس مؤسسه تحقیقاتی اسلامی فتوح اندیشه و صادق
زیبا کلام، عضو هیأت عملی دانشگاه تهران در مدرسه معصومیه درباره موضوع
درباره «آینده انقلاب اسلامی و بایستههای سیاست خارجه» به مناظره
پرداختند. در ذیل مشروح این مناظره می آید:
دکتر زیبا کلام:
توضیحی در مورد فضای دوران انقلاب بدهم، در سال 57 که انقلاب صورت گرفت
فضای جامعه ما از نظر اندیشه و گفتمان سیاسی به شدت متآثر از ادبیات
مارکسیستی بود، و دلیل آن نیز به سبب ریشههای تاریخی فکر و اندیشه در
ایران بود.در یک مقطعی مارکسیسم جلوهدار مبارزه با شاه در کشور بود و از
لحاظ ایدئولوژیک افکار آنها در دهه بیست تا چهل بسیار جا افتاده بود ،
البته از اواخر دهه 30 به تدریج یک تغییر و تحولاتی به وجود آمد و
اندیشمندانی ظهور و بروز پیدا کردند که اندیشه دین به دانشگاهها بردند.
در
دهه سی یک احیای دینی صورت گرفت و دین برای لایههای تحصیل کرده جامعه نیز
جایگاه پیدا کرد و فقط در انحصار حوزویان نبود، ولی بسیاری از ادبیات و
نگاههای مارکسیستی که لزوم با شریعت تضاد نداشتن بسیار نیرومند بودند، از
جمله این نگاهها اساس مناسبات بینالملل خلاصه شده در دو اردوهگاه؛
کشورهای سرمایهداری و توسعه یافته در راس آن ها امریکا و اروپا و در سمت
دیگر کشورهای توسعه نیافته مانند آفریقا و آمریکا لاتین که دارد استثمار
می گردد.
در رأس اردوگاه سرمایهداری آمریکا قرار دارد و بخش
عمدهای از منازعات بینالمللی، مبارزات استقلال طلبانه و ضد امپریالیستی
جهان توسعه نیافته است، این نگاه در برهه ای محبوبیت خیلی زیادی داشت و هر
چند این نگاه را مارکسیسم به ایران وارد کرده بود ولی موج جدید اسلامگرایی
از سوی مطهری، طالقانی، بازرگان و همانند ایشان در دانشگاه راه افتاد
مقداری زیادی از نگاه مارکسیستی وارد نگاه و ادبیات آنها شد.
در
دوران انقلاب به تبع این نگاه وجود داشت ، کافی است به ادبیات سخنرانی
دوران انقلاب مراجعه کنید، متوجه این موضوع میشوید، به طور طبیعی یکی از
شعارهای انقلاب اسلامی شد نه شرقی و نه غربی و این پاسخی به آن نگاه ضد
امپریالیستی بود. در دور بعد به این مسئله می پردازم که چه شد بعد از
انقلاب امریکاستیزی جزء مهمترین اهداف انقلاب قرار گرفت.
حجتالاسلام رهدار:
بخش تاریخی بحث را باید برسی نمود تا تفاوت تحلیل بنده با آقای دکتر مشخص
گردد، آقای دکتر میگوید نگاه رجال سیاسی ما از سال 20 تا 57 مارکسیستی یا
سمپاد مارکسیسم بوده است، این یک برش ناشیانه به تاریخ است، یک اتفاق
هراندازه بزرگ باشد به همان اندازه مقدمات تاریخی بزرگ می طلبد، اگر بعثت
پیامبر بزرگ بوده مقدمه آن بعثت صد و چند هزار پیغمبر بوده که رویداد
مسلماً عظیمی است، از ابتدای قاجار مردم ایران در پرتو هدایت و ارشادات
عالمان دینی یک سری نهضت ها را علیه استعمار و البته استبداد داخلی داشته
اند.
در جنگ ایران و روس، در نهضت میرزا مسیح مجتهد، در نهضت ضد
ماسونی ملاعلی کنی، در نهضت مشروطه، نهضت مسجد گوهرشاد، نهضت آقای خیابانی،
نهضت جنگل، نهضت نفت ، به طور خیلی طبیعی که همه این ها یک تراث تاریخی
برای قومی که این نهضت ها را آفریده درست می کند. اگر ملت ایران نابالغ هم
بود پس از 50 انقلاب خرده چیزیهای یاد میگرفت، مخصوصاً این که برخی از
این نهضت ها ابعاد بسیار گسترده ای داشته، نهضت مشروط یک نهضت در سطح
انقلاب اسلامی بود با این تفاوت که شکست خورد، مسئله سازی کرده، نظام سازی
کرده، اندیشه سازی کرده است.
از زمان پهلوی ها پای روشن فکرانی که
گرایش چپ داشتند به کشور باز میشود ، به صورت جریانی شاخص آنها جریان تقی
ارانی و مجله دنیا بود، از سال 20 به دلیل جوان بودند شاه و عدم تجربه در
مدیریت کشور یک فضا باز سیاسی به وجود آمد که در این میان ملیگرایان رشد
کرد که شاخص آن ها جریان آقای مصدق بود، جریان مذهبی که شاخص آن ها مرحوم
کاشانی بود و جریان حزب توده نیز سرکار آمد، این جریان اوج نفوذش در نیمه
دوم دهه 20 بود، در سال 34 که ساواک تأسیس میشود در طی دو سال، هزار نفر
از سران حزب توده اعدام میشوند و بقیه به کشورهای دیگر فرار میکنند تا
سال 56 ، خبری هم ازشان نیست اگر آقای دکتر می خواهد بگوید این ها ادبیات
در فضای انقلاب ایجاد کردند، چگونه و با چه برون دادی؟ که خب در فضای بعد
انقلاب در صدا و سیما آمده و نیز مناظره داشتند و امروز یک آدم های بیکاری
مثل آقای دکتر می گویند این ها از جریانات برجسته انقلاب بوده اند.
در
جریان شناسی فکری انقلاب مثلاً نشریه آیین اسلام است که سه دهه در این
مملکت چاپ شد، نشریه حکمت آمد که دو دهه چاپ شد،نشریه مکتب اسلام از دهه 30
آمد، وقتی گفتیم همه ادبیات تاریخی ما را مارکسیست ها شکل دادند، چند
پیامد معرفتی سیاسی دارد، یک ؛ عنصر ایرانی باید یک عنصر خنگ باشد که قریب
به 150 سال 50 نهضت با رهبری جریان اجتهادی راه افتاده است و یک دفعه یک
جریان تحت نظر شوروی در کشور کاملا دینی بیاید و همه کشور را فتح کند،
حافظه تاریخی یک کشور کجا رفت؟ بارها از ایشان خواستم یک کتاب بنویسد از
دهه 30 به بعد اندیشه مارکسیست ها این هاست، آدم هایش هم این افراد هستند.
دکتر زیبا کلام:
من اگر سعی می کنم امشب با آقای رهدار یکی بدو نکنم و جواب حرف های او را
ندهم حمل بر بی ادبی نکنید، والا آن چه رهدار میگوید آن قدر پوک و سست و
بی در و پیکر است که یک دانشجوی سال اول تاریخ هم می تواند جواب بدهد.
در
سال 55 اوج زندانیهای سیاسی مان هست، به گونهای که در سال 54 آقای
مارتین الز از سازمان عفو بین الملل ایران را از نظر رکورد حقوق بشر،
بدترین کشور در دنیا توصیف کرد، واقعاً ایران در دهه 50 از بدترین کشورها
نسبت به نقض حقوق بشر بود.
برای اینکه زندانیان سیاسی از سال 53 به
بعد حتی پس پایان دوره محکومیت هم آزاد نمی شدند، در زندان اوین در سال
54 بندی به نام بند ملی کشی بود، برای همین افراد. حدود 5 هزار نفر بودند،
این افراد نیمی شان چریکهای فدای خلق یا وابسته به آن بود و نیمی دیگر
طرفدار سازمان مجاهدان خلق بودند، یک درصد کم هم روحانیون و طرفداران حزب
توده بودند، روحانیان نیز اغلب به آرای مجاهدان خلق تمایل داشتند.
ادبیات
مجاهدین خلق آینه برگردان تفکرات مارکسیستی است، اقتصاد به زبان ساده
عسگری و مهدی رضایی همان ادبیت مارکسیستی است.نهضت رضا رضایی ادبیات
مارکسیسمی داشت، و قیام امام حسین(ع) به مبارزه طبقاتی تقلیل یافته و به
قدری ریشه دوانده بود که سازمان مجاهدان خلق سال 54 نهایت اعلام کردند که
ما مارکسیسم شده ایم، مجتبی طالقانی پسر آیت الله طالقانی در نامه ای
مینویسد «پیراهن پوسیده اسلام را هر قدر خواسیتم وصله بزنیم نشد» ،
مارکسیسم خیلی برو بیا داشت، بروید آثار امام، شهید بهشتی، رهبران انقلاب
را در سال 58 بخوانید، بروید نخستین اعلامیه دانشجویان خط امام را بخوانید،
اگر کوره سواد از مارکسیسم داشته باشید متوجه میشوید که چقدر ادبیات
مارکسیستی موج میزند.
سازمان مجاهدان انقلاب اسلامی که این ها بچه
مسلمان ها بودند،گروه مقداد و غیره بیانیه این سازمان را بخوانید، بیانیه
سخنرانی حزب جمهوری اسلامی را ببینید، رهبری ایستادند، هاشمی و شهید باهنر
ایستادند و یک نفر بیانیه حزب الله جمهوری را میخواند و در یک دقیقه چندین
بار می گوید امپریالیسم .بیانات شیخ فضل الله یک بار نمیگوید استکبار،
یکبار نمی گوید امپریالیسم، یکبار نمی گوید برویم با انگلیس بجنگیم، چرا
زور می گویید؟آخر چقدر ایدئولوژی؟ مگر میشود به واسطه ایدئولوژی گفت ماست
سیاه است؟ یا شب روز است؟ مارکسیسم در کجا برو بیا نداشته؟ در دهه 20 تا
40 بزرگترین احزاب کونیسم در غرب بودند.در کجا مارکسیسم درخشنگی نداشت که
بگویم در ایران نداشته؟ در انگلیس از نیرومندترین احزاب بود، در مصر،در
سوریه، در هند، در همه جا. ببینید چه تعدادی از نویسندگان مکتب فرانکفورد ،
پست مدرنیسم ها مارکسیست بودند؟
حجتالاسلام رهدار:
آقای دکتر که استدلال جدیدی نیاوردند ،عرض اصلی بنده این بود که از سال 36
تا 56 مارکسیسم ادبیاتش گم است. از سال 54 یک شاخه از مجاهدین تقی شهرام
شد مارکسیست. اگر اینها واقعا اینقدر نفوذ جهانی داشتند و همه نیروهای
سیاسی عضو اینها بودند چرا انقلاب ما، مارکسیستی نشد؟ این قدرت کجا رفت؟
یعنی یک پیرمرد مثل حضرت امام آمد همه آنها رفتند.
اینها ادعا است
و با بلند کردن صدا هم حقانیت ما ثابت نمیشود، من خواهم گفت که چرا ما
بعد انقلاب ضد استکبار شدیم، دلیل این است که ما حافظه تاریخی داشتیم، ما
ملت بی فکر و پخمه نبودیم و بیش از همه ملتهای مسلمانان در 200 سال اخیر
انقلاب راه انداختیم.
تمامی کشورهای اسلامی مستعمره شدند ولی ایران
نشد، هر چند قراردادههای نگین تحمیل شد، از 80 قرارداد ننگین تنها 8
قرارداد اجرایی شد، چرا که ملت آگاه بودند و علما اینها را راهنمایی
میکردند، مقاومت کردند، نهضت راه انداختند. بقیه کشورها همه تجزیه شدند که
بزرگترین آن ها عثمانی است.
ایران اگر چه در دوره پهلوی وابسته شد
ولی هیچگاه مستعمره نشد چون بیدار بود، برخی میگویند ایران را خودشان
نخواستند تسخیر کنند، اینها از آن حرف هاست. امثال آقای دکتر از این حرف
ها می گویند.
از یک طرف ما جریان میرزای شیرازی، شیخ عبدالکریم،
آقانورالله، مدرس، بروجردی، کاشانی، نواب صفوی اینها هیچ کار در این مملکت
نکردند؟ یعنی چهار نفر را نیز تربیت نکردند؟ قبل انقلاب مشی امام مسلحانه
نیست و این تفاوت خط امام با بچههای مجاهدان است، شاه نخست افرادی که
اسلحه را میکشیدند دستگیر میکند، علامه طباطبایی زندان نرفت ، ولی امکان
دارد کسی مثل علامه طباطبایی تعلق به انقلاب نداشته باشد آنوقت شاگردانش 30
سال گردانندگان فکری جریان انقلاب باشد.
بنده آدم هایی را می شناسم
که جریان ساختند؛ آقای کافی سال 30 منبر رفته است، در تمام شهرهای کشور
منبر نرفته، چندین هزار نفر پای منبر او بودند. آقای کافی مارکسیسم میگفت
یا از اسلام میگفت، هزار نفر پایین این حرفا آمدند، اگر هزار نفر پای
شریعتی آمدند که التقاط مارکسیسم داشت چندین برابر پای منابر نوری، کافی و
فلسفی آمدند آیا سخنرانشان باد هوا بودهاست؟
این قدرت کذایی
مارکسیسم چه شد؟ قدرت جهانی و داخلی با مارکسیسم بود، چرا انقلاب انقلاب
آخوندی و اسلامی در آمد. ما سند میخواهیم، تقاضا دارم با نوشتن یک خط کتاب
مارکسیسم را نشان دهد، من هم قبول دارم که مارکسیسم هم جریانی بوده اما
دیگر جریان ها باد هوا بوده اند؟
دکتر زیبا کلام:
ببینید ایشان وقتی آقای کافی و فلسفی را جریان ساز مطرح می کند، نمی
توانید چقدر زور دارد، که این ها را جریان ساز انقلابی بدانیم. ما کوچکترین
آگاهی از تاریخ سیاسی ایران اداریم. ایشان که دائماً می گوید روحانیت
روحانیت، چندتا روحانی بازداشت شده؟ من بشما می گویم؛ پس از کودتا 28 هیچ
روحانی بازداشت نشده.
من نمی گویم مارکسیسم جلو دار و علمدار
انقلاب بوده، بلکه حضور فکری داشتند، بیژن جزنی، پویان، گروه سیاهکل،
شکراله پاکنژاد را دااریم. در همان زمانی که شما می گویید مارکسیسم ها کجا
بودند. گفتمان در دوره انقلاب مقبولیت و محبوبیت داشت و ناخداآگاه در دست و
بال مبارزین بود به شدت ملهم از مارکسیسم بود که کاری با خدا و پیامبر و
ماوراء الطبیعه نداشت.
آن بخشی از ادبیات مارکسیسم که شیک و مدرن
بودند گرفتیم وارد گفتمان سیاسی انقلاب کردیم.چرا آمریکا سیتزی بعد انقلاب
به جریان اصلی بدل شد؟ تضاد و رقابت بین مسلمانان انقلابی و مارکسیسم وجود
داشت که بعد از انقلاب گسترده تر شد. چرا که هم مسلمانان انقلابی آزاد عمل
داشتند و هم مارکسیسمها، حزب دموکرات و کومله کردستان در مهاباد و سنندج
با جمهوری اسلامی مسلحانه میجنگیدند، اما جلوی دانشکده فنی پول و دارو
برای مبارزان خلق داشتند.این قدر آزادی وجود داشت. تصور کنید بیرون از
مدرسه معصومیه برای پژاک بخواهند پول و دارو جمع کنند. بنابرین اختلاف و
مبارزات و رویایی روی فکری بیشتر شد و این تضاد در دانشگاه میان بچه
مسلمانان و مارکسیسم ها به اوج خود رسیده بود.
مارکسیست ها اغلب
تحصیل کردة بودند از نظر مطبوعات خیلی جلو افتادند، ازنظر کمی کم بودند ولی
مطبوعات عملاً برای مارکسیست ها شده بود، همچنین یکسری مسائل سیاسی اتفاق
افتاد، مارکسیسم تز انحلال ارتش را داشتند، از دید آنها ارتش آمریکایی بود
و فرماندهان ارتش خائن و مزدور بودند و باید ارتش خلقی و مردمی ایجاد شود.
امام،
شورای انقلاب و دولت موقت به شدت با انحلال ارتش مخالفت کردند، مارکسیسم
هاگفتند در دوران انقلاب ملاقاتی با سران انقلابی و سفارت آمریکا صورت
گرفت و روی انقلاب ان قلت گذاشتند.
موسوی اردبیلی، هاشمی، بازرگان
با سفارت آمریکا تماس گرفته بودند ولی محتوای تماس چی بود؟ در سال 58 کسی
با تماس توجه نداشت و این را علم کرده بودند که با اطلاع یا بدون اطلاع
امام داشتند با آمریکا مذاکره می کردند.
آقای راف شالمن میگفت
مذاکراتی با سفارت آمریکا انجام دادند که فقط هم سیاسیون نبودند، قرنی،
توکلی بودند، درست هم بود و توکلی نیز در این مذاکرات حضور داشت.
اصل
مذاکره این بود که به سفارت آمریکا میگفتند شما به شاه نزدیک هستی از شاه
بخواهید که کنار برود و حکومت را واگذار کند و برود، شما از ارتش بخواهید
کودتا نکند و 17 شهریور تکرار نشود، ولی سلطنت طلبهای و سازمان مجاهدان
خلق و مارکسیست ها، که روزنامه آیندگان تابلوی آنها شده بود، و هر روز که
میگذشت سعی میکردند انقلاب را زیر سوال ببرند، خلاصه این بود که انقلاب
مشکوک است و داشتند با آمریکاییها یواشکی مذاکره می کردند.کار به جایی
رسید که دولت موقت راف شالمن را از کشور اخراج کنند، و قبل رفتن مصاحبه ای
کرد و به شبهان دامن زد.
حزب توده علیه بنی صدر، قطب زاده، صادق
طباطبایی و دیگران که از امام آمده بودند به ایران شایعه درست کرد که
اینها تبعه آمریکا هستند. یکی شان عکس کپی گرین کارت ابراهیم یزدی را
منتشر کرد. متأسفانه در برابر این موج همانند کسی که با دست خالی با کسی که
قمه دارد باید بجنگی بود.
اشکال اساسی این بود که مارکسیسم ها برای انگ زدن به انقلاب همه جمع شدند در این جناح.
آنچه
آب بنزین روی این شعله میریخت عملکرد دولت بازرگان بود. مرحوم بازرگان می
آمد توی تلوزیون و میگفت «من اصلا انقلابی نیستم و افراد دنبال کار خود
برگردند، انقلاب تمام شده»، معتقد بود باید با آمریکا و غربیها باید رابطه
داشته باشیم، دو بار چریکهای فدای خلق سفارت آمریکا را گرفتند.
وضع
به گونهای شده بود که بچه مسلمان ها در تنگنای مبارزه تبلیغاتی
ناجوانمردانه قرار گرفتند و اشغال سفارت آمریکا واکنشی بود از سوی بچه
مسلمان ها برای این که در رقابت با مارکسیسم عقب نیفتند.
یکی از
مسائلی که حتما شما شنیدید این است که آمریکاییها میخواستند کودتا کنند،
بنظر شما آمریکا به قدری خنگ و عقب افتاده بود که مهر 57 آمریکایی ها
کودتانمیکنند و ارتش و فرماندهان و سازمان اطلاعات امنیت و گارد جاویدان
که شاه را میپرستیدند بودند به نظر شما به قدری احمق هستند که در آبان
57 که ارتش شاه دربوداغون شده کودتا نمی کند.
شاه آبان 58 با
برانکار با آمریکا رفت چرا که شاه گرفتار سرطان بود و در هفتههای آخر
زندگی خود بود، ان شاله هیچ فردی گرفتار سرطان نشود ولی سرطان بیماری
واقعاً هولناک است و سلول های سرطانی حمله می کنند به نرو و شاه در این
مرحله بود و آیا دراین جایگاه بدنبال این بود که به ایران برگردد؟
حجتالاسلام رهدار:
آقای دکتر وقتی با قاطعیت یک چیز غلط را می گویید باعث می شود به لحاظ
روانی به چیزهای صحیحی هم که بعداً می گویید تردید کنند. وقتی می گویید در
جریان کوتای 28 مرداد صفر روحانی بازداشت شدند، یکی می گویید نواب صفوی را
پس کی اعدام کردند؟
آقای دکتر می گویند ابتدای انقلاب چنان آزادی
بود که حزب کومله جلوی دانشگاه برای خودش کمک مردمی جمع آوری می کرد،
مسائله را نباید از منظر نبود آزادی تحلیل کنید بلکه باید از منظر تق و
لق بودن مملکت ببینید، مملکت هنوز مستقر نشده بود و یک انقلابی کردیم مثل
تمام انقلابهای دیگر، هنوزخیلی اتفاقها نیفتاده بود، این ورودی برای
تحلیل آزادی از اساس غلط است.
چرا ما ضد آمریکا شدیم؟ چون ما حافظه
تاریخی داشتیم، چون که ملت یله ای نبودیم، چون ملت رهایی نبودیم، رهبری
داریم که کرواتی و کت و شلواری نیست. مرجعی داشتیم که ملت به فهم، مدیرت،
علم، تقوا وه به همه چیز او اعتماد کردند، هرچه گفت ملت گفتند چشم، رهبری
که از جنس دین بود داشتیم، فرهنگ و تبار داشتیم.
رهبر ما فرد خنثی و
بی فکر نبوده، ما مبارازت عملی داشتیم، ولی همان ها کم تئوریزه شده است،
یکبار در مشروطه تئوریزه شد و یک بار از سال 43 به بعد.
آقای عسگر
اولادی می گفت ما داخل زندان بودیم،پس از آن که امام مباحث ولایت فقیه را
مطرح کردند، اندیشهای وارد میدان شدیم و تنها تعبد دینی نبود. چون پیش از
آن مبارزات ما چارچوب نداشت. آقای عبدخدایی می گفت ما بعد 28 مرداد حدود
170 توده ای با من داخل یک بند بودم و هر وعده تا آخر نمازم را می خواندم
در هر وعده مسخره هم می شدم.
اما سال 1323 کتاب کشف الاسرار را
نوشته،کشف اسرار امام را ببینید آقای دکتر، به شدت ادبیات امام درباره
استبکار و علیه غرب در این کتاب تند است ، ایشان آن جا مهندسی کرده انقلاب
را.
انقلاب یک بخش درونی دارد که تجربه نهضت های داخلی است و عنصر
ایرانی بالغ شده است همزمان در گوشه و کنار منطقه ما نهضتهای دیگر در رخ
میدهد، و از نهضتهای اسلامی معطوف به ضد غرب است، آیا آثار سید قطب ضدغرب
نیست؟ مقام معظم رهبری همین آثار را ترجمه کرده.
کتاب گاندی را آقا
قبل از انقلاب ترجمه کرده است، چطور میگوید که مارکسیستها گفتند ما باید
ضد غرب باشیم؟ وقتی خانه ام دارد غارت می شود و چکمه روی گردن من است باید
امام از لنین یاد بگیرد؟!! ازاندیشه اسلامی بر نمیاید که باید به فقرا و
محرومین کمک کنید، از جریان استضعاف از قرآن و نهج البلاغه برنمی آید؟ آیا
میشود گفت مطهری و امام مارکسیست است؟ بیانیه امام مارکسیستی است؟ حالا
بگوید شریعتی التقاط مارکسیستی دارد می شود قبول کرد.
انقلاب برآیند
نهضت اسلامی جهان در قرن حاضر است،مرحون شهرستانی رفته در مصر اخوانی ها
را دیده سال ها آدم تربیت کرده، این آقای خسروشاهی از قبل انقلاب عضو اخوان
المسلمین است. شبکه روحانیت شبکه بستهای نبود، 14 سال ساواک دنبال سید
اندرزو بود او حلقه به حلقه در شبکه کشورهای اسلامی پنهان بود.
انقلاب
اسلامی برآیند نهضت های اسلامی ضد غرب است، شما می توانید بگویید قیام
عمر مختار ضد غرب نبوده؟ شما می توانید بگویید نوشته های اخوان المسلمین ضد
غرب نبوده؟ نوشتههای رهبران دینی فریاد میزند مبارزه با استکبار را.
در
نوشته های شیخ فضلالله و رساله های فقه سیاسی آن زمان استعمار هست ادبیات
ضد غرب است. گیرم که اصلاً اسم امپریالیسم را آن ها توی دهن ما گذاشتند چه
چیزی را ثابت می کند؟ جریان تصرف ولی اجتماعی همین است.
اگر دولت
لیبرالها در دولت موقت نبود، شاید سرنوشت انقلاب چیز دیگری می شد. حضرت
امام در اوایل دهه 60 سخنرانی دارد که؛ من فکر میکردم این آقایان دلسوز
هستند، این آقایان دین دارند و میخواهند خدمت کنند و به همین دلیل گفتم
روحانیون دولت را نگیرند. وقتی دانشجویان ریختند داخل لانه جاسوسی و اسناد
وادادگی آقایان را از آقای بازرگان تا دیگران بدست آوردند معادله چیز دیگری
شد.
لیبرالها انقلاب را در سطح ملی فهم میکردند ولی دیدگاه امام
افق جهانی بود، امام سال 62 نامه دارد که عشایر عرب که همانند عشایر ما
بیدار هستند، موج نگاه امام جهانی است و افق او براندازی شاه نبود، واقعاً
ما بعد انقلاب ضد امریکا شدیم؟ سواک از روحانیون ما در دهه 40 تعهد می گرفت
علیه شاه و امریکا و اسرائیل نباید حرف بزنید.
به کاپتیولاسیون
امام اعتراض نکرده بود، که یک سگ امریکایی اعتبارش از شاه ایران بیشتر شده،
آیا اندیشه امام پس از انقلاب ضد آمریکا بوده است؟جنگ روحیه ضد آمریکا
بودکه راه انداختند که هزار نفر از جوانان را ما کشتند، مگر ما سیب زمینی
هستیم، اگر سیبزمینی هم بودیم هم ضد امریکا می شدیم.
دکتر زیبا کلام:
جریانات رادیکال اسلام گرا به این جمع بندی رسیدند که سفارت را اشغال
کنند. به این نتیجه رسیدند که در آمریکا ستیزی و ضدیت با آمریکا ما از همه
جلودارتر هستیم. از این جا جریان امریکاستیز که بین اسلام گریان و مارکسیست
ها پاس کاری می شد در دستور کار انقلاب اسلامی قرار گرفت.
هیچ گروه
اسلام گرا نبود که اشغال سفارت آمریکا را تأیید نکند و تنها کسی که مخالف
کرد مرحوم بازرگان بود.حتی خیلی از افراد نهضت آزادی موافقت کرد. مرحوم
سحابی و دکتر پیمان موافقت کرد. بنی صدر تایید کرد. دکتر یزدی هم مماشات
کرد.در آن زمان محرم آذر ماه بود تمام دستجات سینه زنی می آمدند جلو سفارت
عزاداری میکردند، ولی چرا دوام آورد برای این که اشغال و گروگان گیری بدل
شد به یک اهرم نیرومند در دستان رهبران جمهوری اسلامی. یک شنل ابهت و عزت و
انقلاببی بر تن مسؤولان پوشاند. سال 58 قهرمانان جهان لیلی خالد، جرج
چگوارا است، کاسترو است هنوز ضد آمریکایی بودن یک پرستژ دارد که به رهبران
ایران رسید، و روشنفکران خیلی ها حمایت میکردند.
فقط پرستیژ
انقلابی معروفیت برای رهبران نیاورد، بلکه به سبب اشغال سفارت آمریکا
جمهوری اسلامی خیلی راحت توانست همه ملی و مذهبی ها و مارکسیست ها را درب و
داغون بکند و نظامی که می باید پاسخگوی آزادی و دمکراسی باشد الان دیگر با
ژست ضدامپریالیستی دهن همه را می بندد.
آمریکاییها گرفتار رویکردی
شدند، که هرجوری شده گروگانها را آزاد کنیم، البته اقلیت نیز میگفتند
بگذارید زمان بگذرد و پس بهره برداری سیاسی ایرانی ها خودشان زنگ میزنند
که بیایید اینها را ببرید، وقتی عملیات طبس آن گونه شد وزیر خارجه کارتر
استعفا داد.حق با سایرسوند بود، قرارداد الجزایر که نوشتیم صد رحمت به
ترکمن چای، بزرگترین ستمی که به انقلاب رفت دو چیز بود، یکی دموکراسی بود
که در نتیجه آمریکا سیتزی پایمال شد و درب و داغون شد و آمریکا ستیزی بدل
یک گفتمان شد برای جریانهای اسلام گرا، تبعات وحشتناکی داشت که جنگ و
تحریمها از تبعات آن بود.
هر کدام که فکر می کنید آمریکا سیتزی
برای ایران اسلامی فایدهای و نفع داشته است این میکرفون در اختیار او باشد
و منافع آن را بگوید. اما دوستان تا صبح این جلسه ادامه پیدا کند تا معلوم
شود آمریکا سیتزی چگونه تیشه به ریشه منافع ما زده که اکنون نیز
میزند.آمریکا سیتزی چه دماری از منافع ملی ما در آورده است، من دهها ضرر
ذکر میکنم. شما فقط یک مورد ملموس به عنوان نفع برای ما بگویید.
حجتالاسلام رهدار:
ما یکسری مبانی دینی هم داریم مانند اصل نفی سبیل ، قرآن گفت نباید
بگذارید که بیگانگان بر شما مسلط شوند، مثل نفی محبت اولیای کفر، در قانون
اساسی نیز به برخی از این ها اشاره شده است. ما از باب مد و هوس امریکا
ستیز نشدیم که امروز از روی هوس امریکادوست شویم. باید دید چه چیزهای ما را
آمریکا ستیز کرده که آیا اکنون برداشته شده یا خیر. آمریکا مصداق سلطه
نیست ، تا زمانی که آمریکا مصداق استکبار، کفر و ظلم است باز هم امریکا
ستیز هستیم.
یکی از کتابهای جریان ساز قبل انقلاب کتاب انقلاب
تکاملی اسلام آقای جلال الدین فارسی بود، این کتاب راجع به بعثت پیامبر
است که بچه مسلمانان آن را میخواندند و شعار میدادند مرگ بر امریکاو حس
میکردند که جنس انقلاب، انقلاب نبوی، انفجار نور و تکامل افراد است.
آمریکا
اکنون نماد استکبار است، مدیریت جنایتها آمریکا است، نقطه ثقل جنایات
امریکاست، نقشه اصلی برای آمریکا است، رسماً آدم میکشند و حمایت میکنند.
این
سازی که دولت شروع کرده صدای آن بعداً شنیده میشود این که فرمایش حضرت
آقا را گوش ندادند آقا گفتند من به این ها مشکوکم ، این ها هنوز خمارند،
چیزی که در این توافق ژنو هست هنوز صدای آن در نیامده است ...
آمریکا
ستیزی به من عزت داده است، امروز میلیارد تومان کشورهای هزینه کنند تا در
حوزه دیپلماسی بر مذاق ملتها تأثیر بگذارند. ما با شعار مرگ بر آمریکا ملت
های دیگر را تسخیر کردیم، مگر چند قرن ننوشته اید دمکراسی دمکراسی
دمکراسی، مگر دوستان همین آقای زباکلام همین جور می گویند دمکراسی، چرا در
فلسطین و سوریه نمی گذارند دموکراسی راه بیندازند؟ چرا قبول نمیکنند؟چون
ملتها را ما فتح کردیم.
آقای دکتر شما 20سال در این انقلاب همسوی
با غربی ها به ارزشهای نظام با رعایت چهارچوب نقد زدید؟ آمریکا الان
اندازه من شما را قبول ندارد، منی که 30 سال بعد از شما بدنیا آمدم. آمریکا
برای من و امثال من حساب باز میکند ولی حرف شما را نمیشنوند، چون اصالت
به این فکرها قائل نیست، اصل این حرف ها را خودش می زند، نیازی به مقلد
ندارد ولی روی ما حساب باز می کند.
دکتر زیبا کلام: من
معتقدم که آمریکا سیتزی امروزه بدل به یک گفتمان شده است و بدل به هویت
بسیاری از مسؤولان و متفکران جمهوری اسلامی شده است، بطوریکه اگر آمریکا
سیتزی را از آنها بگیرید بیهویت میشوند، چرا که هویت آنها آمریکا ستیزی
است، به این خاطر از آمریکا سیتزی دفاع میکنند. امپرالیسم را از مارکسیسم
ها گرفتیم یک مرحله تکامل به آن بخشیدیم، به این معنی که ایران معتقد است
میان دو جهان و ارودگاه مبارزه تاریخی است که علمدار و پرچم دار مردم
مبارز ایران اگر ما بسوی تنش زدایی برویم تکلیف آن گفتمان و ایدئولوژی چه
می شود؟
تنها چیزی که هویت به آنها میبخشد آمریکا ستیزی است،
ولی متأسفانه زمان بر علیه آن ها است .چرا که زمانی 80 درصد دانشجویان اهل
فکر در این کشور همسو با حکومت بودند ولی اکنون نیستند، اکنون نیم نفر
درباره آمریکا ستیزی گوش نمیدهند. اکنون جامعه مدنی ارج و قرب پیدا کرده
است، اکنون تحصیل کرده ها آمریکا سیتزی را قبول نمیکنند، تحصیل کرده ها
قبول نمیکنند که آمریکا مستکبر است ولی روسیه نیست، روسیه که پشت هر حکومت
خودکامه ای است.
حجتالاسلام رهدار:
آقای دکتر این که می گویید تبدیل به گفتمان شده راست می گویید. آمریکا
نمادکفر است، از پیامبر کفر را بگیریدچیزی باقی نمیماند، تئوری شما بی
هویتی است، همه هویت غیریت دارند، آمریکا و استکبار غیر ما است و تئوری شما
بی هویتی است چون همه هویت ها ماهیت دارد ، چون ماهیت حد دارد پس غیریت
دارد.
دانشجوهای ما میفهمند آمریکا استکبار نیست و روسیه هم هست
وقتی گفته میشود نماد یعنی نقطه ثقل و غول. بقیه نوچه هستند، علم مرگ
برآمریکا بلند میکند میگوید این غول استکبار است، میگویم مرگ تا حساب
کار دست دیگران بیاید، ما ملت در حال رشد هستیم، یک زمانی بزرگی من این بود
که جرأت مرگ بر امریکا به سیاه سوخته افریقایی بدهم.
قرار است
در مسیر تکاملی تاریخ، بشریت آمریکا را در ذیل جریان حق قرار بدهیم.
محوری ترین کلید واژه در قرون اخیر دموکراسی است، زمانی می گفتند قوام
دمکراسی به مشارکت است، اکنون کتاب مینویسند که قوام دموکراسی به مشارکت
نیست به رقابت است، چرا که در کشورهای خودشان تعداد مسیحیان داردکمتر از
مسلمانان می شود، ما از اینکه صرف بگویم مرگ بر آمریکا رد شدیم حیات من و
بود من و جهت گیری من و وجود من مرگ بر آمریکا است، جمعیت خود را بیاورید،
اگر می گویید هستید به میدان بیاورید.