بمناسبت یادواره سیامین سرداران و فرماندهان شهدای استان قم؛
جام کشکول:
سر صحنه بودیم که حسین (پناهی) داشت دیالوگهارو تمرین میکرد
کودکی دست فروش پیش ما اومد و جالب بود که
هیچ کدوم از مارو نمی شناخت
بلند گفت:آقا تورو خدا ازم آدامس بخرید..
حسین با دیدن بچه رنگش عوض شد و بردش پیش خودش
ده دقیقه بعد با بچه اومد پیش ما و گفت:
آقای جلیلی(مسئول تدارکات) این همکار جدید شما تا آخر پروژه هست.
حقوقشم خودم میدم
وقتی از حسین دلیل کار رو پرسیدم .گفت:
به جای دادن یه ماهی خواستم ماهیگیری رو یادش بدم
این بچه آینده مملکته...!!