به گزارش
سرویس سیاسی پایگاه 598، بعد از فروپاشیِ شوروی، و اعلام پایان تاریخ توسطِ فوکویاما ـ فوکویاما معتقد بود که از دو ایدوئولوژی حاکم در جهان، یعنی کمونیسم و لیبرالیسم، لیبرالیسم پیروز شده و لیبرالیسم مدلِ نهایی برای ادارهی بشر است ـ منازعهی غرب با ایران جدی و اولویتِ سیاستِ خارجیِ آمریکا، مسئلهی ایران شد.
«پس از فروپاشیِ شوروی، غرب و آمریکا تمرکز خود را بر روی ایران قرار دادند»
بلافاصله بعد از انقلابِ ایران، آمریکا منازعهی خود را با ایران آغاز کرد. تحریمهای اقتصادی آمریکا یک شروعِ سریع برای یک منازعه نیمهسختِ با ایران بودند. منازعهای که آمریکا در طولِ دورانِ جنگِ سرد تجربهی خوبی از آن اندوخته بود. هر چند در مقطعِ جنگِ تحمیلیِ 8 ساله، صلابت و شدتِ این منازعه سخت شد اما هم در دورانِ جنگ، هم در دورانِ پس از آن و تا همین امروز این منازعه ادامه دارد و همواره روندِ تصاعدی داشته است.
بعد از به زانو در آوردن آلمانِ هیتلری و پیروزی در جنگ سرد با مدلِ عملیاتِ فریب، طبیعی بود که علیه ایران نیز یک عملیاتِ فریب به کار گرفته شود. همواره در تاریخِ منازعات، مدلهای جنگِ سرد و اقداماتِ آمریکا علیه شوروی را با مدلها و شیوههایی که علیهِ ایران به کار گرفته شده مقایسه میکنند. هر چند حجمِ استراتژیهایی که علیهِ ایران به کار گرفته شد بیشتر و پیچیدهتر است، اما مدل همان مدل است.
از اینرو آمریکا، استراتژیِ فریب را علیه ایران عملیاتی کرد. فریبی که صلابتش همانند منازعهی اصلیِ غرب با ایران عمدتاً نیمهسخت بود. اما این عملیات، در چه مقطعی به صورتِ جدی علیه ایران اعمال شد؟
بعد از اتفاقاتِ یازده سپتامبرِ 2001، یعنی بیستِ شهریورِ 1380، که خود یک عملیاتِ فریبِ بزرگ بود، ایران توسطِ جرج بوش به عنوانِ محور شرارت مطرح شد. در آن مقطع، مسئلهی هستهای ایران بهانهی خوبی بود برای تبدیلِ منازعهی آمریکا با ایران، به یک منازعهی سخت. آمریکا تمامِ تلاشِ خود را معطوف به این کرده بود که ایران را در تلاش برای دستیابی به تسلیحاتِ هستهای نشان دهد و به حقانیت و صداقت ایران هم کاری نداشت. در مقابل ایران تمامِ تلاشِ خود را، حتی با تعلیقِ فعالیتهای خود، انجام داد تا به دنیا بفهماند که به دنبال انرژیِ هستهای است نه بمبِ هستهای. تلاشِ ایران از یکسو و ناکامیِ آمریکا در عراق و افغانستان، از سوی دیگر باعث شد تا آمریکا نتواند زمینهی حمله به ایران را فراهم کند.
دولتها در ایران و آمریکا تغییر کردند. در ابتدا در سالِ 1384 در ایران دولتِ آقای احمدینژاد بر سرِ کار آمد. تغییرِ دولت در ایران، مدلِ سیاستِ خارجیِ ایران را تغییر داد. استراتژیِ ایران در سیاستِ خارجی به استراتژیِ ضربهی اولی تغییر کرد. تمامِ فعالیتهای هستهای در ایران از تعلیق بیرون آمد و دولتِ نهم در ایران کاملاً متفاوت با دولتِ قبل از خود عمل کرد. جمهوریخواهان جنگطلب در آمریکا حالا دولتی را در ایران میدیدند که کاملاً بر خلافِ گذشته به صورتِ تهاجمی عمل میکند و از فرصتِ پیش آمده پس از زمینگیر شدنِ آنها در افغانستان و عراق حداکثر استفاده را میبرد.
این روند ادامه یافت تا اینکه دولت در آمریکا نیز تغییر کرد و اوبامای دموکرات جای جرج بوش پسرِ جمهوریخواه را گرفت.
همانگونه که گفته شد پر رنگ شدنِ مسئلهی هستهایِ ایران بهانهای بود برای حمله به ایران. دولتِ اوباما نیز همانند دورهی دوم دولتِ جرج بوش، گرفتارِ هزینههای سرسامآور جنگ و بحران اقتصادی به صورتِ توامان شده بود. بنابراین او هم توانِ حملهی نظامی علیه ایران را نداشت. در چنین وضعیتی، دو سوالِ اساسی مطرح میشود:
حال که آمریکا در دو کشورِ عراق و افغانستان زمینگیر شده بود و همزمان دچارِ یک بحرانِ اقتصادی هم بود؛ چرا همچنان بر روی مسئلهی هستهای تاکید و ایران را به تلاش برای دستیابی به تسلیحاتِ هستهای متهم میکرد؟
چرا همواره از وجود گزینهی نظامی بر روی میز سخن گفته میشد در حالیکه آمریکا به هیچ وجه توانِ درگیری در جنگِ دیگری آنهم در وسعتِ جنگِ با ایران را نداشت؟
شاید در آن مقطع برخی تهدیدهای آمریکا را جدی میگرفتند، اما امروز بعد از 8 سال برای همه روشن است که آمریکا در این مدت تنها ایران را به حمله تهدید کرد. در مقابل دولت ایران با تاکیدِ خود بر حقِ غنیسازیِ هستهای در طولِ 8 سالِ گذشته، در مسیرِ هستهای شدن جلوتر رفت. از یکسو آمریکا تلاش میکرد تا ایران مسئلهی هستهای را رها کند و از سوی دیگر ایران به صورتِ جدی پیگیرِ تثبیت و پیشرفتِ هستهایِ خود بود.
در این مقطع، پیگیریِ مسئلهی هستهای از سوی ایران یک رویکردِ کاملاً صحیح بود، ایران نباید با فشارهای آمریکا و غرب مانند گذشته انرژیِ هستهای را رها میکرد و به تعلیقِ روی میآورد. این یک واقعیت است. اما واقعیتِ دیگری نیز وجود داشت. ایران در عینِ اینکه موضوعِ هستهای را پیش میبرد باید به پیشرفت در حوزههای دیگر، خصوصاً حوزهی اقتصاد توجه میکرد.
در واقع آمریکا، به خصوص در دورهی دولتِ اوباما، توانست با تاکیدِ بر انرژیِ هستهای، خصوصاً در دورهای که تحریمها علیه ایران خیلی جدی نبود، توجه ایران را بیش از حدْ روی مسئلهی هستهای متمرکز کند. اتفاقی که برای شوروی در مقطعِ جنگِ سرد افتاد را به یاد بیاورید. توجه بیش از حد شوروی روی حوزهی نظامی خود باعث شد تا یکْ چهارم از درآمدِ ملی خود را بر روی آن متمرکز کند.
«در 10 سالِ گذشته هر قدر قضیهی هستهای جدیتر شد شدتِ عملیاتِ فریب دشمن هم بالاتر رفت» همواره یکی از اقداماتِ استراتژیکِ دشمن علیه حریفِ خود، تغییرِ اولویتهاست. کارکردِ اصلیِ عملیاتِ فریب هم در تغییرِ اولویت و ایجادِ انحرافِ از واقعیت است. بعد از رویِ کار آمدنِ دولتِ اوباما در آمریکا، عملاً پررنگ کردنِ مسئلهی هستهای از سویِ آمریکا با هدفِ تغییرِ اولویتِ ایران و توجه کافی نکردنِ ایران به حوزههای دیگری مثلِ اقتصاد بود. حوزههایی که اگر اهمیتشان از مسئلهی هستهای بیشتر نبود، کمتر هم نبود.
البته آمریکا هیچگاه نتوانست عملیاتِ فریب خود را کامل کند. درست 3 سال بعد از روی کار آمدنِ دولتِ آقای احمدینژاد در ایران، مقام معظمِ رهبری با انتخابِ شعارِ سالِ اقتصادی، ضدِ عملیاتِ فریبِ خود را نسبت به عملیاتِ فریبِ دشمن اجرا کردند. بخشی از دلیلِ انتخابِ پیاپیِ شعارهای سالِ اقتصادی، به غیرِ از جدی شدنِ تحریمها و ضرورتِ اولویت یافتنِ موضوعِ اقتصاد در داخل را میتوان در تدبیر و تیزبینی شخصِ ایشان در توجه به عملیاتِ فریبِ نیمهسختی دانست که داشت علیه ایران اجرا میشد. این روند با نامگذاریِ اقتصادیِ دههی چهارم انقلاب در سالِ 1387 با عنوانِ دههی پیشرفت و عدالت کاملتر شد.
«مقام معظم رهبری به بهترین شکل به عملیات فریب آمریکا علیه ایران پاسخ دادند»
در نهایت، ایشان در 14 خردادِ سالِ 1391، این مسئله را عیانتر اعلام کردند:
«محافل سياسى و رسانهاى دنيا از خطر ايران هستهاى دم ميزنند؛ كه ايران هستهاى خطر دارد! من ميگويم اينها دروغ ميگويند، اينها فريبگرى ميكنند. آنچه آنها از آن ميترسند و بايد هم بترسند، ايرانِ هستهاى نيست؛ ايرانِ اسلامى است. ايران اسلامى است كه در اركان قدرت استكبارى زلزله انداخته است. ملت ايران اثبات كردند كه بدون تكيهى به آمريكا، بدون تكيهى به قدرتهاى مدعى، بلكه با دشمنىهاى آمريكا و قدرتهاى مدعى دنيا، يك ملت ميتواند به پيشرفت واقعى دست پيدا كند. اين درس است؛ آنها از اين درس ميترسند. آنها ميخواهند به ملتها بباورانند، به زبدگان و نخبگان سياسى بباورانند كه بدون كمك آمريكا و بيرون از حوزهى نفوذ آمريكا نميشود پيشرفت كرد. ملت ايران اثبات كرده است كه بدون آمريكا، بلكه با دشمنى آمريكا ميتواند به پيشرفت دست پيدا كند. اين درس بزرگى است؛ آنها از اين ميترسند.» (بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی(ره) 14/03/1391)
ایران اسلامی، ایرانی پیشرفته در همهی حوزهها، از جمله حوزهی انرژیِ هستهای است. انرژیِ هستهای تنها یک تکنولوژی در حوزهی انرژی و اقتصاد است. آنچه که دشمن از آن میترسد این است که پیشرفتِ ایران در تکنولوژیِ هستهای به سایرِ حوزهها هم گسترش یابد. یعنی یک پیشرفتِ عرضی و طولی. هم پیشرفت در سایرِ حوزههای تکنولوژی و هم در سطوحِ بالاتر از تکنولوژی، یعنی حوزههای تاکتیکی و استراتژیک. مثلاً اینکه دشمن یک مقولهی تکنیکی را آنقدر برجسته میکند که با استفاده از آن یک بهرهی فرا تکنیکی و استراتژیک را در قالبِ یک فریبِ استراتژیک ببرد، در طرفِ مقابل هم به یک بلوغ و پیشرفتِ استراتژیک نیاز است، تا ابتدا، متوجه این فریب استراتژیک شود و سپس، ضدِ فریبِ لازم را تدبیر کند. اینکه شخصِ مقامِ معظمِ رهبری متوجه این عملیاتِ فریبِ استراتژیک میشوند و ضدِ عملیاتِ این فریب را با انتخابِ شعارهای سالِ اقتصادی میزنند، یک بلوغِ استراتژیک و فرا تکنیکی است.
از این رو، فریبگریِ دشمن از یکسو و تحریمهای اقتصادی از سوی دیگر، باعث شد تا جایگاهِ ولایت و رهبری به مثابهِ قطبنما، توجه جامعه را به مسئلهی پیشرفت در سایرِ حوزهها، خصوصاً حوزهی اقتصادی، جلب کند. پیشرفتی که اگر اتفاق بیفتد ایرانِ اسلامی به معنای واقعیِ کلمه شکل خواهد گرفت و دشمن از این جنس پیشرفت میترسد. اساساً یکی از دلایلِ مسئلهساز شدنِ تحریمها برای ایران عدم توجه به این نوع پیشرفت همهجانبه است. نکتهای که ایشان در موردِ وابستگیِ اقتصادِ ایران به نفت بارها اشاره کردهاند:
«...تحريمها بالاخره اثر گذاشت؛ اين هم يك اشكال اساسی در خود ما است. اقتصاد ما دچار اين اشكال است كه وابستهی به نفت است. ما بايد اقتصاد خودمان را از نفت جدا كنيم؛ دولتهای ما در برنامههای اساسيِ خودشان اين را بگنجانند. من هفده هجده سال قبل به دولتی كه در آن زمان سر كار بود و به مسئولان گفتم كاری كنيد كه ما هر وقت اراده كرديم، بتوانيم درِ چاههای نفت را ببنديم. آقايانِ به قول خودشان "تكنوكرات" لبخند انكار زدند كه مگر ميشود؟! بله، ميشود؛ بايد دنبال كرد، بايد اقدام كرد، بايد برنامهريزی كرد. وقتی برنامهی اقتصادی يك كشور به يك نقطهی خاص متصل و وابسته باشد، دشمنان روی آن نقطهی خاص تمركز پيدا ميكنند.» (بیانات در حرم مطهر رضوی 01/01/1392)
اولویتِ مسئلهی اقتصاد و پیشرفت در این حوزه سه ماهِ بعد، در انتخابات خود را به خوبی نشان داد. تقریباً محور اصلیِ صحبتها و برنامهی تمامی نامزدها بر روی اقتصاد متمرکز بود. مهمترین دغدغهی مردم هم در انتخابات، اقتصادی بود. براساس نظرسنجی صدا و سیما که بلافاصله پس از انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد، 56 درصد مردم اولویت نخست خود را حل معضلات اقتصادی اعلام کردند. 17 درصد هم تحول در سیاست خارجی را از رئیس جمهورِ منتخب درخواست کردند و 5 درصد هم آزادیهای بیشتر فرهنگی را مطالبه کردند.
از اینرو در انتخابات هم مردم با مطالبهی اقتصادی شرکت کردند و هم نامزدها با وعدهها و برنامههای اقتصادی وارد شدند.
با این حساب میتوان گفت، بعد از تثبیتِ پیشرفت در حوزهی انرژیِ هستهای و عبور از آن، بر خلافِ تلاشِ دشمن، اهمیتِ این حوزه به سرعت در نگاهِ مردم پایین آمده و پیشرفتِ همهجانبه، خصوصاً در حوزهی اقتصاد، به مطالبهی عمومی تبدیل شده است. نکتهی بسیار مهم در اینجا سرعتِ واکنشپذیریِ کشور است. در سطحِ استراتژیک، مقامِ معظمِ رهبری در کمترین زمانِ ممکن، از آغازِ عملیاتِ فریبِ دشمن که با رویِ کار آمدنِ دولت اوباما جدیتر شد، به توطئه و فریب دشمن پاسخ دادند. یعنی از سالِ 1387 همزمان با انتقالِ قدرت در آمریکا، نامگذاریِ سال و دهه با رویکردِ اقتصادی انجام شد تا اینکه سه سالِ بعد، با انتخابِ جهادِ اقتصادی به عنوانِ شعارِ سال، اساساً ایشان در حوزهی اقتصاد، به نوعی حکمِ جهاد دادند. مردم نیز، با انتخابِ خود در انتخاباتِ امسال، نشان دادند که برای آنها مسئلهی معیشتی و اقتصادی، دارای اهمیتِ بالایی است.
«انتخابِ شعارهای سالِ اقتصادی، تدبیرِ مقامِ معظمِ رهبری برای دستیابی به پیشرفتِ اقتصادی در مقابلِ تحریمها و عملیاتِ فریبِ دشمن»
البته همهی اینها به این معنا نیست که این رویکرد، خصوصاً از سویِ مقامِ معظمِ رهبری به صورتِ منفعلانه و صرفاً در پاسخ به دشمن رقم خورده است. پیشرفتِ همهجانبهی نظام، از جمله پیشرفت در حوزهی اقتصادی، در سیرِ تکاملِ انقلابِ اسلامی، در حرکت به سویِ تمدنِ اسلامی، گریزناپذیر است. اما نکته اینجاست، انتخابِ اینکه در هر دورهی زمانی کدام حوزه اولویت دارد، با توجه به محدود بودنِ توانِ یک جامعه در یک بازهی زمانیِ مشخص، باید هوشمندانه صورت گیرد. چرا که کشور ما در مسیرِ پیشرفتِ خود در خلاء زندگی نمیکند و در این مسیر نباید از ترتیبِ نیروی دشمن و توطئههای آن غافل باشد.
«مردم با روی کار آوردنِ دولتِ یازدهم نشان دادند که پیشرفتِ همهجانبه، خصوصاً در حوزهی اقتصاد، به مطالبهی عمومی تبدیل شده است»
با روی کار آمدنِ دولتِ یازدهم، با توجه به انتظاراتِ اقتصادیِ مردم و اولویت داشتنِ اقتصاد برای دولت، این انتظار وجود دارد، که ضمنِ حفظ و تثبیتِ دستآوردهای ایران در زمینهی انرژیِ هستهای، زمینهی پیشرفتِ اقتصادی هم فراهم شود. اما نکتهای که وجود دارد، این پیشرفت باید با تمرکز بر توانِ داخلی رقم بخورد. اتفاقی که بعد از روی کارِ آمدنِ دولت یازدهم، خصوصاً در ماهِ گذشته افتاده است، این است که این دولت برای حلِ مشکلاتِ معیشتیِ مردم، تمامِ توانش را بر رویِ رفعِ تحریمها و گشایش در این حوزه متمرکز کرده است.
فارغ از اینکه این رویکرد، خصوصاً در مذاکراتِ اخیر چقدر، بتواند تحریمهای اقتصادی را کاهش دهد، باید مراقبِ تداومِ عملیاتِ فریبِ دشمن بود.
«حسابِ مضاعف بر رویِ گشایشهای بعد از تحریمها میتواند زمینهسازِ تداوم عملیاتِ فریبِ آمریکا باشد»
همانگونه که عملیاتِ فریبِ دشمن در اولویتدار کردنِ مسئلهی انرژیِ هستهای برای کشور، با هوشمندی شخصِ مقامِ معظمِ رهبری و مردم، نتوانست ما را نسبتِ به حوزههای دیگر از جمله اقتصاد غافل کند، در این مقطع نیز نباید به مذاکراتِ ایران با 5 به علاوهی 1 اولویتِ بیش از اندازه داد و حسابِ مضاعف بر رویِ گشایشهای بعد از آن باز کرد. در یک فرضِ خوشبینانه، اگر این دولت با تلاشِ خود بتواند کشور را از نظرِ تحریمهای اقتصادی، به قبل از سالِ 1391 باز گرداند؛ شرایط از نظرِ پیشرفت اقتصادی چه تغییری خواهد کرد؟ آیا وابستگیِ اقتصادِ ما به درآمدهای نفتی کاهش خواهد یافت؟ آیا نیازِ ما به واردات، چه در حوزهی کالاهای مصرفی، چه در حوزهی کالاهای سرمایهای کاهش خواهد یافت؟ آیا قطعِ وابستگی به درآمدهای نفت و خامفروشی دیگر ضرورت نخواهد داشت؟ آیا نیازِ کشور به پیشرفت و عدالت، خصوصاً در حوزهی اقتصاد، که امروز ضرورتِ بیشتری پیدا کرده، دیگر ضرورت نخواهد داشت؟
پاسخ به این سوالات میتواند، کمک کند تا هم دولت و هم مردم واقعنگرتر به موضوعات نگاه کنند و همانند دفعاتِ قبل عملیاتِ فریبِ نیمهسختِ آمریکا به ثمر ننشیند.
«عملیاتِ فریب نیمهسختِ آمریکا علیه ایران در یک نگاه».
با یک نگاه کلان میتوان درکِ بهتری از روندِ عملیاتِ فریبِ دشمن علیه ایران داشت. به محض انقلاب اسلامی، نخستین تحریمها از سوی آمریکا علیه ایران، پس از گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران، به ایران تحمیل شد.
روندِ افزایشی تحریمها علیه ایران، همراه با سختتر شدنِ منازعهی غرب با ایران در غالبِ جنگِ تحمیلی، جدیتر شد. تحریمها بعد از جنگ و دههی دومِ انقلاب نیز تداوم یافتند تا اینکه در دههی سوم، انقلاب، از سالِ 1382، با بهانهی تلاشِ ایران برای دستیابی به تسلیحاتِ هستهای، سنگینی این فشارها بیشتر شد. از سالِ 1384 با رویِ کار آمدنِ دولتِ نهم در ایران، به تحریمهای غرب علیه ایران، چاشنیِ فریبِ نیمهسخت نیز افزوده شد. این فریب با رویِ کار آمدنِ اوباما در سالِ 1387 آشکارتر شد. در همین سال بود که مقامِ معظم رهبری ضد این عملیات را با نامگذاریهایِ اقتصادیِ سال و دهه آغاز کرد و در سال 1391 به وضوح از این عملیات و اهداف دشمن سخن به میان آورد. در نهایت در سالِ 1392 مردم با رویِ کار آوردنِ دولتِ یازدهم با رویکردِ اقتصادی، نشان دادند که آنها هم به صورتِ ناخودآگاه متوجه این عملیاتِ فریب شدهاند و ضدِ عملیاتِ فریبِ مقامِ معظمِ رهبری، عملیاتِ فریبِ نیمهسختِ آمریکا را ناکام گذاشته است.
بررسی انواع عملیات فریب بر اساس صلابتانواعِ عملیاتِ فریبِ در طولِ تاریخ را میتوان در یک آرایشِ کلی از حیثِ صلابت مرتب کرد. عملیاتِ فریب، از نظرِ صلابت، سخت، نیمهسخت و نرم است.
عملیاتِ فریبْ علیه آلمان هیتلری دارایِ صلابتِ سخت بود و در جریانِ یک جنگِ نظامی و سخت از این عملیات استفاده شد. این فریبِ سخت، که در سطحِ استراتژیک انجام شد، موفق بود و بدونِ اینکه آلمان هیتلری بتواند آنرا تشخیص دهد و ضدِ عملیات آنرا اجرا کند زمینهی فروپاشیِ نهاییِ آلمانِ نازی را فراهم آورد.
در موردِ مطالعاتیِ جنگِ سرد، میانِ آمریکا و شوروی، یک عملیاتِ فریبِ دیگر، اما با صلابت نیمهسخت رخ داد. در این مورد نیز آمریکا توانست عملیاتِ فریبِ نیمهسختِ خود را با موفقیت اجرا کند. شوروی در حالی فروپاشید، که حتی بعد از احداثِ دیوارِ برلین متوجه فریب نشد. حدوداً 30 سالِ بعد، با فروپاشیِ شوروی، مردمِ روسیه با گشایشِ اولین شعبهی مکدونالد در مسکو صفی طولانی را در مقابلِ جذابیتِ فریبای یک برندِ صرفاً اقتصادی-فرهنگی از دشمنِ خود کشیدند تا موفقیتِ فریبِ نیمهسختِ آمریکا و ناکامیِ شوروی در برابرِ آنرا نشان دهند.
موردِ مطالعاتیِ ایران نیز، از فریبِ نیمهسخت توسطِ آمریکا علیه ایران روایت میکرد. فریبی که بخش نظامی در آن مطرح نیست و فریب در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رخ میدهند. در این مورد ایران با هوشمندی رهبر و بصیرتِ مردمِ خود، تاکنون، به موقع متوجه این فریبِ نیمهسخت شده و ضدِ عملیاتِ فریبِ خود را هم به موقع عملیاتی کرده است. هر چند باید همچنان نسبت به تغییرِ ماهیتِ فریب در این حوزه هشیار باشد.
اما عملیات فریب تنها به صلابتِ سخت و نیمهسخت محدود نمیشود. حوزههای فرهنگی، علمی، روانی و اطلاعاتی که دارای صلابتِ نرم هستند میتوانند بسترِ اجرای فریبی نرم باشند.
«دستهبندیِ انواع عملیات فریب از نظر صلابت»
ایران در برابرِ فریبِ نیمهسختِ آمریکا تا به اینجا موفق عمل کرده است. اما آیا با معطوف شدنِ توجه مردم و مسئولان، به پیشرفتِ همهجانبه در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، کار تمام است؟ پیشرفت همهجانبهی نیمهسخت و اجرای عملیاتِ ضدِ فریب در این حوزه نیاز به مدل دارد. برای پیشرفتِ و عدالت در حوزهی اقتصاد و معیشتِ مردم قرار است از چه مدلی استفاده شود؟ آیا مدلهای توسعهی غربی، میتواند پیشرفت و عدالت را در دههی آینده محقق کند؟ اساساً با مدلهای اقتصادِ غربی، آیا میتوان مدلِ اقتصادِ مقاومتی را نیز اجرا کرد؟ اگر جواب منفی است، پس اگر مسئولان اقتصادی بخواهند از مدلهای توسعهی غربی برای پیشرفت و عدالت در اقتصاد، و از مدلهای اقتصادِ ریاضتیِ غربی برای اجرایِ اقتصادِ مقاومتی استفاده کنند و مردم هم به کاراییِ این مدلها دلخوش کنند، آیا زمینه برای اجرایِ یک عملیاتِ فریبِ نرم فراهم نشده است؟
عملیاتِ فریبِ نرم، خصوصاً در حوزهی علمِ اقتصاد و مدلهای اقتصاد، مسئلهای است که باید نسبت به آن حساس بود و ابعادِ آن را به دقت سنجید.
http://www.fa.ctu.ir