به گزارش پایگاه 598 به نقل از وطن امروز، توافق ژنو در واقع پاسخ به یک نیاز اجتماعی بود – و راقم
این سطور پیشتر نوشته است این توافق فاقد هرگونه منطق هستهای اما دارای
یک منطق اجتماعی است - پس بازتابها و اثرات آن را هم باید قبل از هر چیز
از موضعی اجتماعی تحلیل کرد. دولت آقای روحانی هم - چنان که از رفتار
تبلیغاتی تیم مذاکرهکننده پیداست - بیش از هر چیز در پی آن است که حرف خود
را از منظر اجتماعی به کرسی بنشاند و لذا عموما سعی میکند به جای ورود به
بحثهای حرفهای با منتقدان، خود را نماینده کلیت افکار عمومی جا بزند و
مخالفان را رویاروی مردم قرار دهد. اگر ادبیات تیم مذاکرهکننده هستهای و
حتی خود آقای رئیسجمهور در دفاع از توافق ژنو را تحلیل کنیم چند گزاره
بنیادین در آن وجود دارد:
1- منتقدان توافق ژنو مخالفان هرگونه توافق در موضوع هستهای هستند.
2- بدون توافق ژنو کشور در لبه پرتگاه قرار میگرفت.
3 - توافق ژنو بهترین توافقی است که با توجه به جمیع جهات در شرایط فعلی قابل حصول بود.
4- منتقدان اساسا نمیخواهند مشکلات اقتصادی مردم حل شود!
اما حقیقت این است که این گزارهها عمیقا غیرصادقانه است و هرگز در
معرض یک آزمون انتقادی جدی قرار داده نشده است. هدف این گزارهها بیش از
آنکه بیان واقعیت باشد، بیاعتبار کردن منتقدان – که در واقع کاری جز
دلسوزی و خیرخواهی و کمک فکری برای تیم مذاکرهکننده نمیکنند- است و قبل
از آنکه ذهنهای نخبه و تخصصی را هدف گرفته باشد، ذهنیت غیرحرفهای مردم
عادی را هدف گرفته است که در انتخابات به آنها گفته شده چرخ زندگیشان اگر
نمیچرخد علتش این است که چرخ سانتریفیوژها در حال چرخیدن است. همین مساله
ایجاب میکند منتقدان توافق ژنو – و مهمتر از آن منتقدان رویکرد
سازشکارانه و معاملاتی در حوزههای امنیت ملی- یک بار منطق اجتماعی دیدگاه
خود را شفاف کنند تا روشن شود مخالفت با توافق ژنو به معنای مخالفت با
بهبود وضع اقتصادی مردم، نگرفتن پیام رأی آنها در انتخابات، درک نکردن
واقعیتهای جهانی و امثال اینهاست یا اینکه در واقع بحث بر سر این است که
اتفاقا روش فعلی برای حل و فصل مشکلات مردم مفید نیست و مشکلات آنها را
عمیقتر اگر نکند، آن را حل نخواهد کرد.
5 اصل مهم و کلی وجود دارد که میتواند منطق اجتماعی تفکر مقاومتی را در شرایط فعلی شفاف کند.
اصل اول: ما هم خواهان توافقیم
شروع هرگونه بحثی از منظر اجتماعی توسط هواداران تفکر مقاومتی درباره
برنامه هستهای ایران باید با تکیه بر این اصل باشد که امروز کسی مخالف یک
توافق در موضوع هستهای نیست و اتفاقا به دلایل مهمی میتوان استدلال کرد
که زمینه و شرایط برای توافق، اکنون از هر زمان دیگری آمادهتر است و این
آمادگی بسیار پیشتر و بیشتر از آنکه توسط دولت روحانی بنا نهاده شده باشد
توسط معتقدان به تفکر مقاومتی و کسانی که باور داشتند باید با دست پر پای
میز مذاکره رفت، فراهم شده است. از یک سو، تفکر مقاومتی برنامه هستهای
ایران را به بلوغ رساند، قدرت چانهزنی تیم ایرانی را در هرگونه مذاکره
آینده بشدت افزایش داد، روشهای دور زدن تحریمها را کشف کرد و سیستم را به
آن عادت داد، خطوط قرمز طرف غربی را تعدیل و جابهجا کرد، غرب را متقاعد
کرد که باید تحریم را به عنوان ابزار بده بستان روی میز معامله بگذارد و در
حوزههای غیرهستهای – بویژه حوزه منطقهای - برتری قدرتمندی بر حریف
تولید کرد و به این ترتیب جایگاه ایران را به مرتبه یک قدرت دارای توان
چانهزنی از موضع برابر ارتقا داد. از سوی دیگر، آمریکا بر اثر مقاومتهای
چندساله گذشته دانست که راهبرد غنیسازی صفر احمقانه است، به ناکارآمدی
تحریمها در تغییر محاسبات راهبردی ایران پی برد، دیپلماسی را یگانه گزینه
واقعی روی میز یافت و گزینههای دیگر عملا کنار رفت، در منطقه خاورمیانه
خود را عمیقا نیازمند ایران دید و پیش از انتخابات هم نتوانست پروژه
بیثباتسازی ایران را آنگونه که پیشبینی کرده بود، محقق کند. به این
دلایل –که همه حاکی از قدرت ایران است نه نیاز ایران (و در مقالهای دیگر
جداگانه و به تفصیل درباره آنها بحث خواهیم کرد)- زمان یک توافق فرارسیده
بود. حتی بالاتر از این، مبانی یک توافق هم در آلماتی 1 و پس از آن در حال
مذاکره و نهایی شدن بود که به جرات میتوان گفت اگر انتخابات ریاستجمهوری
به جای خرداد ماه، چند ماه دیرتر برگزار میشد، دو طرف به یک توافق اولیه
دست مییافتند.
بنابراین این یک آدرس کاملا غلط و گمراهکننده است که گفته شود یک طرف
خواهان توافق است و طرف دیگر بالکل با هرگونه توافق مخالفت میکند. جریان
مقاومت هم باور دارد که زمان فعلی به این دلیل که آمریکا بر اثر مقاومت
ایران ناچار از تغییر محاسبات خود شده بود، زمانی مناسب برای یک توافق بود
اما بر خلاف تیم فعلی، ضرورت توافق را به هیچ وجه ناشی از ضعف و درماندگی
ایران ارزیابی نمیکند.
اصل دوم: ... اما نه هر توافقی بلکه یک توافق خوب و کشور آنقدر قدرتمند بود که به جای یک توافق بد، توافق نکردن را انتخاب کند
تفکر مقاومتی عقیده دارد به دلیل راهبرد اتخاذ شده در سالهای گذشته –
که اگر نبود خیانتهای جریان انحراف در 2 سال آخر ریاستجمهور احمدینژاد،
ثمردهی بسیار بهتری پیدا میکرد - ایران به درجهای از قدرت رسیده بود که
میتوانست با غرب یک توافق خوب بکند. در واقع به جای آنکه محاسبات راهبردی
ایران تغییر کند، این غربیها بودند که محاسبات راهبردی خود را تغییر دادند
و پیشنهادهای خود را در یک روند سریع به گونهای بهبود بخشیدند که هر چه
بیشتر در حال نزدیک شدن به دیدگاههای ایران بود. تبدیل پیشنهاد بغداد به
پیشنهاد آلماتی گامی بسیار مهم بود که در زمانی حدود یک سال رخ داد و نشان
از آن داشت که آمریکا در حال تغییر محاسبات راهبردی خود درباره توانایی
«دیکته کردن» دیدگاههایش به ایران است. تفکر مقاومتی معتقد است اگر دولت
جدید خود را مضطر و درمانده نشان نمیداد، به سوابق مذاکراتی توجه میکرد،
به غرب خوشبین نبود، برنامهای برای اداره کشور در صورت عدمتوافق داشت و
از موضع قدرت سخن میگفت، بیشک میتوانست یک توافق خوب با غرب بکند و این
توافق نه تنها با انتقاد مواجه نمیشد بلکه اکنون به ذخیرهای راهبردی برای
دولت تبدیل شده بود اما ارزیابی وضعیت کشور به عنوان «سیستم ایستاده بر
لبه پرتگاه»، طرد مطلق گذشته، مرعوب شدن در برابر غرب (که بعدها به خوبی
خود را در سخنان آقای وزیر خارجه درباره توان نظامی ایران نشان داد)، به
رسمیت شناختن منطق مذاکراتی و نگرانیهای ساختگی غرب و نداشتن روحیه
مقاومتی در اداره کشور باعث شد دولت تن به توافقی بدهد که جان کری در جلسه
11 دسامبر 2013 مجلس نمایندگان میگوید آمریکا خود را برای پذیرش
توافقی بسیار بدتر از آن آماده کرده بود! تفکر مقاومتی معتقد است فرصت برای
یک توافق خوب که زیرساخت غنیسازی ایران را حفظ کند و زیرساخت تحریمها را
فروبپاشد فراهم شده بود اما راهبرد «کدخداهراسانه» دولت این فرصت را ضایع
کرد.
اصل سوم: توافق ژنو یک توافق خوب نیست
با اینکه تفکر مقاومتی با یک توافق خوب موافق است و آن را ممکن هم
میدانست، به جد عقیده دارد که توافق ژنو یک توافق خوب نیست. از دید ایران –
آنگونه که از سیاستهای اصلی نظام آشکار است- یک توافق خوب هستهای توافقی
است که زیرساخت غنیسازی صنعتی را حفظ میکند، به حقوقی کمتر از حقوق دیگر
اعضای معاهده و تکالیفی بیشتر از تکالیف آنها راضی نمیشود، اجازه شناسایی
ایران را به عنوان یک استثنا نمیدهد و صرفا در ازای شفافیت بیشتر،
تحریمها را تعدیل میکند. با این ضوابط مسلما توافق ژنو یک توافق بد و
بسیار نگرانکننده است و تیم مذاکرهکننده را در مسیری قرار داده که در
مذاکرات آتی، کاری بسیار دشوار برای خلاص کردن خود از شر دلالتهای ویرانگر
این توافق بر عهده خواهد داشت. از منظر تفکر مقاومتی، وقتی میتوان یک
توافق خوب کرد اما حریف یک توافق بد جلوی شما میگذارد، بهترین گزینه این
است که تا زمان تغییر محاسبات او اساسا توافق نکنید و مطمئن باشید این
تغییر محاسبات حتما رخ خواهد داد.
اصل چهارم: حتی با وجود یک توافق خوب مشکلات کشور دود نمیشود و به هوا نمیرود
تفکر مقاومتی همواره معتقد بوده و اکنون به نظر میرسد لااقل برخی
افراد منصف درون دولت هم در حال رسیدن به همین نتیجه هستند که حتی یک توافق
خوب هستهای هم نمیتواند یکشبه در اقتصاد کشور معجزه و همه مشکلات را
غیب کند. اکنون که دوستان دولتی خود بر سر کارند لابد باید دانسته باشند که
بخش عظیمی از مشکلات کشور اساسا ربطی به سیاست خارجی و تحریمها ندارد و
این توان و هنر مدیریتی دولت است که باید آنها را علاج کند. یکی از بدترین
مشکلاتی که دولت خود برای خود پدید آورده این است که درباره اثر رفع
تحریمها بر حل مشکلات اقتصادی کشور بشدت اغراق کرده است و اکنون که 2/4
میلیارد دلار ناشی از توافق ژنو در حال از راه رسیدن است و غرب تحریم
پتروشیمی، طلا و نقره را تعلیق کرده بخشی از مردم توقع بهبود سریع و
برقآسا در وضعیت خود را دارند اما میبینند که حتی از بهبود کند هم خبری
نیست. روز نخست که منتقدان میگفتند به نفع دولت نیست که انتظارات از
مذاکرات را تا این حد بالا ببرد، آقایان همه چیز را حمل بر دعوای سیاسی
کردند اما حالا لابد میفهمند که آن موضع از سر خیرخواهی برای کشور و قبل
از همه خود دولت بوده است که اکنون زیر آوار مطالبه مردمی در حال دست و پا
زدن است.
اصل پنجم: نرمش در موضوع هستهای سرمایه مقاومت در سایر حوزههاست نه تسری تفکر سازش به آنها
و آخرین اصل برای توضیح منطق اجتماعی تفکر مقاومتی در موضوع هستهای
این است که حتی اگر نرمشی هم در موضوع هستهای لازم آمده باشد برای آن است
که این نرمش به مثابه یک تاکتیک یک مشکل فوری و دردسرساز را حل کند و مجالی
فراهم آورد تا نظام با قدرت و آرامش بیشتر و جامعه با آگاهی بهتر به
پیمودن مسیر مقاومت در سایر حوزهها – مانند حوزه منطقهای که ایران در آن
فاصلهای با خیمه فرمانده سپاه دشمن ندارد- ادامه بدهد. اکنون دولت
نشانههایی از خود بروز میدهد که گویا معتقد است نرمش نه یک تاکتیک بلکه
یک راهبرد است و باید در همه حوزههای درگیری ایران و غرب مقاومت را بدل به
مذاکره و مذاکره را هم تبدیل به معامله و بده و بستان کرد. این یکی از
بزرگترین خطراتی است که میتواند به اشتباهات دولت ضریب بدهد و جز آنکه آن
را از موضع قدرت در مقابل دشمن پایین میکشد، از ارکان نظام نیز نسبت به
راهبرد سیاست خارجی آن اعتمادزدایی میکند.