هنوز آن نگاه پر از سوال یحیی گلمحمدی در مراسم معارفه علی دایی در قاب
تصویر مردمک چشم پاک نشده، آن نمایش تلخ و انداختن شال قرمز به گردن بیسر
و صداترین مربی جوان تاریخ پرسپولیس بیشتر شبیه یک سیرک بود تا تقدیر و
تشکر از مرد جوانی که بدون داشتن هیچ چشمداشتی روی نیمکت پرحاشیه نشسته بود
و... هیچ. آن روز نگاه یحیی پر بود از سوالهای فراوان از مدیرعامل وقت که
چرا بدون هیچ توجیهی رفیق قدیمی و یار غار تیم ملی در روزهای جوانی را بر
او ترجیح دادند،آن روز علی دایی باز هم کتفهایش را باز کرده بود، باز هم
باد در صورت انداخته بود گویی که روی صندلی مربیگری بایرن نشسته! آن روز
ذهن یحیی پر بود از چراهای بیپاسخ ولی کسی نبود تا در آن همهمه فراوان
گلمحمدی را دریابد. تنها دو یا سه خبرنگار تا مقابل در سالن کنفرانس کمپ
تیم ملی آمدند و یحیی با همان لبخندهای ملیح آنها را همراهی کرد، صورتش
مثل همیشه هیچ حرکتی نداشت و چهرهاش به هیچ وجه به مربی رویایی رویانیان
نمیخورد که به جای پروراندن افکار فوتبالی تنها دغدغهاش معضلات فرهنگی و
سفرهای مارکوپولویی است. او مربیای را میخواست که بیشتر از یحیی اهل سر و
صدا باشد، دوربینها بیشتر روی هر حرکتش زوم کنند و اگر زورش به بار فنی
نمیرسد آنقدر نامش بزرگ باشد که دهان را پر کند. برای سردار سوخت بهترین
نام علی دایی بود، مردی که امتحانش را یک بار روی نیمکت پرسپولیس پس داد،
مردی که هر بار مقابل سرخها قرار میگرفت با تمام ولع و حرص برای پیروزی
مقابل محبوب سرخپوش مثل اسفند روی آتش بالا و پایین میپرید و خدای نکرده
اگر تیمش مقابل پرسپولیس به گل میرسید مشتها را گره میکرد و بر سر
هواداران میکوبید. این همان مدینه فاضله رویانیان بود که نصیب پرسپولیس
شد. از آن روز تا حالا از آن نگاههای معنیدار یحیی و از آن ببخشید ببخشید
گفتنهای دایی آنقدر گذشته که دیگر حوصلهای نیست برای نوشتن ولی وقتی بعد
از آخرین فرصتسوزی او مقابل تیم اهوازی میبینید هوادار پای گیرنده اشک
میریزد، مجبور میشوید خیلی چیزها را برای دایی یادآوری کنید. در این
موضوع که دایی در زمان بازیاش یکی از مفاخر فوتبال ایران و آسیا بود هیچ
شکی نیست ولی آیا هر که شد نابغه توپ گرد میتواند سکاندار هم باشد یا نه؟
علی دایی باید بداند ذهن یک فوتبالیست با یک مربی زمین تا آسمان فرق
میکند، ذهن یک مربی سیالتر است، برای هر 90 دقیقه یک برنامه
دارد،بدنسازی تیم برایش اهمیت دارد،یک روانشناس است تا یک روانکاو، یک
شطرنج باز است تا یک سوپراستار و یک قمارباز است تا یک محافظهکار. دایی که
دیگر موهای روی شقیقهاش سفید شده، دایی که از ناتوانی فنی بطری نگونبخت
آب را زیر پا له میکند، دایی که هنوز نمیداند در تاریخ پرسپولیس ثابت
شده با یک مهاجم نمیتوان نتیجه گرفت، دایی که فاصله بین خط هافبک و خط
حملهاش را با چند تریلی هم میتوان پر کرد و دایی که برای یک بازی حذفی
نمیداند پنالتیزنهای تیمش چه کسانی هستند، چرا باید روی نیمکتی جلوس کند
که با حاشیه احساسات میلیونها هوادار گره خورده؟ این علی دایی را چه کسی
روی نیمکت نشاند که حالا پرسپولیس به «چهکنم چه کنم» افتاده است! علی دایی
زمین و زمان را هم به هم بدوزد نمیتواند مرد موفقی در عرصه مربیگری شود،
این را تصاویر پانوراما از ری اکشنها او نشان میدهد، دایی نمیداند با
فریاد کشیدن از کنار زمین بازیکن شعور و دانش بازیاش بالا نمیرود،
بازیکن نمیداند پلان «ب» کدام است، پلان «الف» کدام! بازیکن نمیداند یا
اینکه ذهنش نمیتواند یاری کند که چه تصمیمی بگیرد یا اینکه او را توجیه
نکردهاند که چگونه بازی کند؟ چقدر سوال؟ اگر قرار باشد همه اینها را در یک
کنفرانس مطبوعاتی از دایی سؤال بکنید بدون هیچ منطقی از شما میپرسد:
ببخشید شما؟ شما اصلا خبرنگار ورزشی هستید؟ تا زمانی که این ببخشید
ببخشیدها در پرسپولیس حاکم است، تا زمانی که خبرنگار، مربی را به چالش
نکشد تیمی مثل پرسپولیس باید در چاه سردرگمی دفن شود و باز هم پروسه فصل
بیسرانجام پشت سر هم تکرار. مگر آن روزها نبود که پرسپولیس به دلیل ضعف
بدنی در 5 بازی متوالی از دقیقه 90 به بعد گل میخورد و بازیکنان
بدنهایشان خالی میکرد سوال کردیم که چرا در جزیره کیش با یک برنامه
بدنسازی اشتباه تیم را به این روز انداختهاید جواب نداد ببخشید شما؟! حالا
ما باید بپرسیم که آقای دایی ببخشید شما اصلا چرا به لجبازیهای تاکتیکی
خود اصرار دارید؟ چرا خریدهایتان هیچ گرهی را برای تیمی پرمهره باز
نمیکنند؟ چرا بازیکنهایی که خستگی در ساقهایشان موج میزند و هزار و یک
حاشیه نامربوط دارند، توبیخ نمیشوند؟ چرا آقای دایی؟ چرا وقتی تیمی را که
خودت نبستی به راحتی آب خوردن هدایتش را قبول میکنی؟ چرا باختهایت را به
گردن داوری میاندازی؟ واقعا چرا مثل سردار نامه استعفایت را نمینویسی تا
برای یک بار هم شده با شجاعت تمام بگویید مقصر اصلی من هستم تا کسی سوال
نکند آقای دایی ببخشید شما؟