همه این اتفاقات و سیاستها راه قطر را باز کرده تا به تدریج نقش سنتی ریاض را بر دوش بگیرد و باعث به حاشیه رانده شدن عربستان شده و دیگران را نیز قانع کند که چشم داشتن به عربستان به عنوان یک متحد بزرگ دیگر بیفایده است و کشورهای عرب زبان دیگری به روی صحنه آمدهاند که به قوانین بینالمللی و حقوق بشر پایبند هستند.
به گزارش 598 به نقل از مستضعفین، قطر امیرنشینی کوچک در حاشیه خلیج فارس است که از نیمه قرن نوزدهم توسط خاندان آل ثانی اداره می شود و «شیخ حمد» امیر کنونی آن طی کودتای سال ۱۹۹۵ علیه پدر، به قدرت رسید. قطر که در سال ۱۹۷۱ از قیمومیت بریتانیا بیرون آمد و استقلال یافت به خاطر ذخایر فراوان نفت و گاز و جمعیت کم خود، دارای ثروت فراوانی است که در سالهای اخیر از آن در مقاصد مختلف استفاده میکند. به طوریکه تازهترین و آخرین دور افشاگری ویکی لیکس از اسناد مکاتباتی وزارت خارجه امریکا، نور تازهای به فعالیت های این کشور می تاباند.
کشوری که با سرمایه گذاری رسانهای مشهور شد
قطر از زمان کودتای سال ۱۹۹۵ و در آستانه هزاره سوم میلادی تصمیم گرفت مشی حکومتداری متفاوتی را تجربه و اجرا کند. پس برای ورود به عرصه منطقهای- جهانی چند راه را برگزید:
ابتدا سعی کرد خود را از زیر سایه همسایه بزرگتر – عربستان- بیرون بکشد خصوصا که برای اعمال این سیاست، دلایل کافی را نیز داشت. سعودیها متهم به همراهی با کودتای سال ۱۹۶۰ میلادی هستند که منجر به قدرت رسیدن خلیفه بن حمد آل ثانی پدر حاکم کنونی شد، به علاوه دو کشور از دیر باز و از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی با یکدیگر اختلافات مرزی حل نشدهای دارند که منجر به دشمنی آنها با یکدیگر شده است. قطر سپس سرمایه گذاری بزرگی در بخش رسانهای انجام داد که از آن شبکه بسیار اثرگذار الجزیره بیرون آمد، این شبکه عرب زبان، به تدریج بخشهای انگلیسی، کودکان و مستند و ورزش خود را تاسیس کرد و در دوران خفقان دیکتاتورهای عرب در اواخر دهه ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ میلادی کمک زیادی به نشان دادن تصویری جدید از دنیای عرب به جهانیان و نیز خود اعراب کرد. الجزیره سپس با جذب خبرنگاران و همکاران زیاد در خاورمیانه و در غیاب شبکههای رقیب هم زبان، موفق شد نبض افکار عمومی جهان عرب را در دست بگیرد.
حوادث ۱۱ سپتامبر و خصوصا پوشش جنگ امریکا علیه عراق نقطه عطف اثر گذاری این شبکه بود تاجایی که منجر به ایجاد دشمنی گسترده آمریکا و پنتاگون با عوامل آن در بخش عربی شد که بارها خود را به صورت بمباران دفاتر آن در عراق و افغانستان و دستگیری گاه و بی گاه عوامل آن نشان داد. هرچند وقوع انقلابهای عربی باعث سکتهای در روند خبررسانی الجزیره شد که بیشباهت به سابق بود و باعث از دست رفتن بخشی از اعتماد بینندگان و همکاران آن شد؛ چرا که احساس میشد الجزیره دیگر عاملی برای اطلاع رسانی و کمک به بیداری ملتها نیست بلکه اهداف آشکار و پنهان دولت قطر را دنبال میکند. این اتفاق در الجزیره انگلیسی که به تدریج به جایگزینی برای سیانان و بیبیسی تبدیل میشود، نیز همزمان روی داد.
دشمنِ دشمن من، دوست من است
دولت قطر در ادامه سیاست ورود به قرن جدید، ابتدا تصمیم به میانهروی گرفت و سعی کرد بیشتر به عنوان میانجی اختلافات ظاهر شود. تلاش برای رفع اختلافات ارضی اریتره – اتیوپی، دعوای دولت مراکش و آزادیطلبان صحرا و … در همین راستا بود. داشتن ثروت زیاد، دربهای سازمانهای بینالمللی اقتصادی را به روی قطر باز کرد به طوری که در عرض چند سال «کنفرانس دوحه» به یکی از رویدادهای مهم دنیا تحت نظارت سازمان تجارت جهانی تبدیل شد و حتی راه عضویت این کشور به عنوان عضو علیالبدل در شورای امنیت سازمان ملل را در خلال سالهای ۰۸-۲۰۰۶ هموار کرد.
قطر حتی در مدت زمان پس از جنگ غزه به صورت عضو افتخاری و غیر رسمی محور مقاومت در آمد و با سیاستهای ایران و سوریه در قبال مخالفان همراهی کرد که شامل دوستی با حماس و حزبالله هم میشد و البته شاید یکی از دلایل مهم آن دشمنی عربستان با محور مقاومت بود. این نقش در کنفرانس دوحه که برای حل اختلاف دو جناح حزب الله و حریری برگزار شد و منجر به تشکیل دولت جدید لبنان گشت، پررنگتر شد.
به این ترتیب قطر در حالیکه دست دوستی به حزبالله لبنان میداد، در بازسازی روستاهای ویران از جنگ سال ۲۰۰۶ لبنان- اسراییل مشارکت داشت، از طریق الجزیره به حماس تریبون میداد و از دولت محمود عباس کنارهگیری میکرد ولی همزمان به اسراییل نیز اجازه میداد نخستین دفتر اقتصادی خود در بین کشورهای مسلمان را تاسیس کند تا میانهروی قطر بین دوستان اروپایی و غربیاش ثابت شده باشد. (هرچند دوحه مدعی است بعد از جنگ غزه در سال ۲۰۰۸ این مرکز اقتصادی را تعطیل کرده است.)
اما اسناد اخیر ویکیلیکس از روی دیگر برنامههای قطر که تلاش مستمر این کشور برای تغییر از یک بازیگر همراه در منطقه به یک فاکتور بینالمللی پرده برمیدارد. طبق این اسناد، امریکا در سال ۲۰۰۹ از دست قطر به ترکیه شکایت میبرد که دوحه در تجهیز مالی و معنوی شورشیان الشباب سومالی که علیه دولت دست نشانده غربیها در این کشور میجنگند دست دارد و این کار را از طریق اریتره انجام میدهد. امریکا که دقیقا همین نقش را در صحنه سومالی از طریق اتیوپی دنبال میکند و الشباب را همدست القاعده میداند، از ترکیه می خواهد درعرصه جهانی خصوصا حمایت از تلاشهای غرب در سومالی فعالتر شود. شاید بتوان فعالیتهای ترکیه در سومالی و سفر اخیر نخست وزیر اردوغان به این کشور را پاسخی مثبت به همین درخواست دانست. هرچند قطر این ادعاها را رد کرده و گفته است همکاری و دوستی با اریتره یک رابطه عادی است و ادعاهای امریکا بیاساس هستند.
هدف واقعی قطر
از آنجایی که همیشه باید به صحت ادعاهای امریکا در هر موردی به دیده تردید نگریست – چون این کشور عادتی قدیمی در تهمت زدن به دیگران دارد- اما به هرحال نمیتوان از اهمیت این نکته نیز غافل بود که قطر گامی بلند برداشته که هدف غایی آن احتمالا جایگزینی به جای عربستان سعودی است. عربستان که هنوز از شوک از دست دادن مبارک در مصر، رانده شدن بنعلی و علی عبدالله صالح از تونس و یمن و سرکوبی شدید مردم بحرین و اشغال نظامی این جزیره – که به قیمت از دست رفتن آبرویش تمام شد- بیرون نیامده مدتی است به عامل مخالف با انقلابها و تظاهرات در منطقه و مامن دیکتاتورها بدل شده و همین نقش در همراهی تام با سیاستهای امریکا و اسراییل باعث شده تا دیگر نتواند در قامت خادم حرمین شریفین ادعای حفاظت از منافع کشورهای مسلمان سنی مذهب و عرب زبان را کند.
همه این اتفاقات و سیاستها راه قطر را باز کرده تا به تدریج نقش سنتی ریاض را بر دوش بگیرد و باعث به حاشیه رانده شدن عربستان شده و دیگران را نیز قانع کند که چشم داشتن به عربستان به عنوان یک متحد بزرگ دیگر بیفایده است و کشورهای عرب زبان دیگری به روی صحنه آمدهاند که به قوانین بینالمللی و حقوق بشر پایبند هستند و بر خلاف عربستان در قرن بیستم باقی نمانده باشند و ضرورتهای روز را درک کنند. این اتفاقی بود که در جریان جنگ لیبی افتاد و این کشور همراه با ائتلاف ناتو و غرب از کمک های نظامی و عمدتا مالی به مخالفان قذافی دریغ نکرد و حتی هزینه بسیاری از رادیوها و تلویزیونهای مخالفان در شرق لیبی را پرداخت تا مخالفان به خواسته خود که سرنگونی قذافی بود برسند.
راه پیش رو: مطمئن یا ناهموار؟
از منظر تئوریک میتوان امید داشت قدرت نوظهور قطر همراه با پیدایش عوامل جدید منطقهای – مانند مصر پس از مبارک – که فراتر از نقش سنتی و همیشه درمانده و سردرگم اعراب عمل کنند نوید بخش اتفاقات خوبی در منطقه باشند، اما بازهم باید چشم در راه تحولات ماند و دید که دوره انتقالی انقلابهای عرب چگونه به ثبات خواهند رسید و آیا هرگز میتوان انتظار چنین ثباتی را داشت یا نه؟ و نهایتا ادامه سیاستها و سرمایهگذاریهای قطر، این کشور را به کدامین سو رهنمون خواهند کرد؟
فرشته صادقی