اين استاد سينمايي شبهروشنفكران وطني اخيراً در مصاحبهاي مبسوط با توهينهاي مكرر به منتقدانش و ضمن «خر» خواندن آنها، در روزهاي پيش از آغاز جشنواره سيودوم فجر و رونمايي رسمي از فيلم جديدش«اشباح» گفته است كه آنها نبايد منتظر بازگشت او به روزهاي اوجش باشند! شبهروشنفكران وطني و تني چند از بختبرگشتگاني كه ريسمان دخيل بر پايه دوربين آثار مهرجويي «آوانگارد» پيچيدهاند چند سالي هست كه با سرهم كردن انواع و اقسام توجيهها در مورد ساخت فيلمهاي سخيف و سطح پايين توسط استاد سينماييشان سعي ميكنند همچنان اميدها را براي بازگشت غرورآفرين و رؤيايي مهرجويي «قهرمان» به زمان ميدانداري و مجلسگردانيهاي فيلمهايي مانند «ليلا» و «هامون»، ضمن رهانيدن از دست كابوسهايي نظير «نارنجي پوش» و «چه خوبه كه برگشتي» با «اِهن و اُهُن» زنده نگه دارند. اما جناب منادي و مدعي «آوانگارديسم» و «انتلكتوليسم» مهرجويي، در روزهاي گذشته با «خر»(همان الاغ خودمان) خواندن طرفدارانش! كه چند سالي هست انتقاداتي هرچند خفيف و ظريف به آثارش دارند. همچنين در پاسخ به انتظار بيصبرانه و از سر قحطالرجال بودن در گستره «دايره مينا» يا شايد كمبود شديد يا حتي در دسترس نبودن يك كارگردان درست و حسابي (البته از نظر مشتاقان ايشان) در دشت و «هامون»، جناب روشنفكر به اين گروه از طرفدارانش كه براي بازگشت قهرمان قصههايشان كه بيشباهت با «دُن كيشوت» معروف هم نيست! با عصبانيت شديد گفته است: «يعني چي اين سؤال؟! آنهايي كه منتظر چنين چيزي هستند هيچي از سينما نميفهمند! به معناي واقعي خَر هستند و از حماقتشان چنين حرفي ميزنند!
عين همين حرفي را كه زدم، منتشر كنيد وگرنه راضي نيستم مصاحبهام منتشر شود! يعني چه «اشباح» شبيه آثار قبلي من باشد؟ مگر من در ۵۰ سال قبل زندگي ميكنم؟ مگر من همان آدم ۲۰ سال پيش هستم؟... اين سؤالها و اين خواستهها از ناداني جماعتي ميآيد كه ادعاي روشنفكريشان گوش همه را كر كرده اما مثل انسانهاي بَدوي زندگي ميكنند! هي ميگويند هامون بساز ليلا بساز اجارهنشينها بساز... از اين مسخرهتر نميشود...» اين كارگردان روشنفكر! در ادامه درباره درصد رضايتمندياش از جديدترين خلاقيتش يعني فيلم«اشباح» و همچنين بعضي از آحاد ملت كه اسم و وجه مشتركشان «منتقدان» است گفته است: «خوب معلوم است از نتيجه نهايي كار راضي هستم! مگر ديوانهام از نتيجه نهايي كار راضي نباشم و آن وقت بسازمش؟! راضي هستم كه ساختم و حالا ميخواهم پخشش كنم. استقبال منتقدان هم برايم مهم نيست چون آنها همش دنبال اين هستند كه من همان مهرجويي قديم بشوم و فيلمهاي قديميام را تكرار كنم. اگر اين منتقدان ما زمان شكسپير بودند شكسپير را رسماً رواني ميكردند! كاري ميكردند يارو آخر تيمارستان بستري شود! يك نفر نيست به منتقدان ما بفهماند آقا ديگر دوران فيلمساز مؤلف گذشته است. دوران مؤلف مؤلف كردن براي فيلمسازان به سر آمده. تو به كارهاي قبلي من چكار داري؟»
نكته جالب درباره اين آقاي فيلمساز قبلاً استاد كه امروزه در دستاندازي چشم و ابروي درهم كشيده دوستان و طرفدارانش افتاده به همراه هواداران كويش! در مواجهه با كسي كه از سر دانايي و آگاهي به آثار متأثر از تفكرات و اديان بشر ساخته شرقي و عرفانهاي كاذبي (نظير بوديسم و شينتو و...) كه اين روزها بازارشان نزد ايشان داغ است، ايرادي وارد ميكرد؛ انگار كه «به اسب شاه گفته يابو!». اما همين مناديان تفكرات شبه روشنفكري و مدعيان مراعات آداب و اخلاق، امروز همديگر را با عناوين و القاب پرطمطراق و مطنطني مورد خطاب قرار ميدهند كه نه تنها در گستره انساني نميگنجد بلكه در ميان حيوانات نيز پستترين و حقيرترين جايگاه را دارد. البته اعطاي چنين مقامات خواركنندهاي به يكديگر براي كساني كه دامن از سرزمين و فرهنگ خودشان گرفته و در زير سايه سنگين خودباختگي قرار ميگيرند، سرنوشتي محتوم است كه دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!