جنگ 33 روزه لبنان، ضعف تئوریهای نظامی اسرائیل را آشکار ساخته و باعث شد اسرائیل بهای سنگینی در برابر افکار عمومی جهان بپردازد.
به گزارش 598 به نقل از فارس، مجله آمریکایی "ویکلی استاندارد" که گرایشهای نومحافظهکارانه دارد و تا کنون نویسندگان سرشناسی از اندیشکدههای وابسته به جناح راست آمریکا در آن قلم زدهاند، در یکی از مقالههای خود به قلم "لازار برمان"، به بررسی پیامدهای جنگ 33 روزه لبنان برای رژیم صهیونیستی پرداخته و سپس درسهایی که مقامات رژیم صهیونیستی و آمریکا باید از این جنگ بگیرند را شرح داده است. در بخش دوم و پایانی این مقاله، علاوه بر بررسی دلایل شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه، بر درسهایی که آمریکا باید از این شکست بگیرد، تمرکز شده است.
مشغولیت فرماندهان ارشد اسرائیل با تئوریهای پیچیده و بیهوده
نظریههای جدید و پیچیدهای که در درون "نیروهای دفاعی اسرائیل" طرح شدند، در سال 2006، تاثیراتشان را بر عملکرد ارتش این رژیم نشان دادند. نظریههای ابتکاری در ارتش، هیجانآور هستند؛ اما هر ابتکاری مفید نیست. سرتیپ "شیمون ناوه"، رئیس "مؤسسه تحقیقات نظریههای عملیاتی" "نیروهای دفاعی اسرائیل" بین سالهای 1995 تا 2005، نظریههایی ابتکاری و هیجانآور را در مورد "هنر عملیاتی" ارائه داد و هر کس که از پذیرش آنها سر باز میزد، به حاشیه رانده میشد. "ناوه" تلاش کرد تا با وارد کردن مفاهیم تئوری ادبیات، روانشناسی و فلسفه پستمدرن فرانسه به مبحث هنر جنگ، دیدگاه فرماندهان "نیروهای دفاعی اسرائیل" را نسبت به عملیاتهایشان تغییر دهد. وی به زیردستان خود دستور میداد تا کتابهایی مانند "هزار فلات: نظام سرمایهداری و اسکیزوفرنی" را از نویسندههای پستساختارگرای فرانسه مانند "ژیل دولوز" و "فیلیکس گاتاری" بخوانند. "ناوه" با استفاده از نظریههای این نویسندگان، چارچوبی را برای فرماندهها فراهم کرد تا بتوانند در فضای دائماً متغیر جنگ، تصمیمهای فوری بگیرند.
وی خود توضیح میدهد: "من تلاش کردم تا نیروهای ارتش اسرائیل را از شکاف میان عمل و تئوری که در غرب اتفاق افتاده است، رها کنم. قهرمان اسرائیلی، فرمانده ارتش، فرد عملیاتی، دائماً در فضایی "نو شونده" زندگی میکند. او برای تفکر انتقادی در مورد آن چه میبیند به یک تئوری نیاز دارد و زمانی که عمل میکند، جهان را تغییر میدهد، در نتیجه باید درتئوری خود تجدید نظر کرده و یک تئوری جدید بسازد."
قابل فهم نبودن افکار پیچیده فرماندهان اسرائیل
این نظریههای ابتکاری، اما بیش از حد پیچیده و تئوریوار، در جنگ 33 روزه به عملکرد "نیروهای دفاعی اسرائیل" آسیب رساند. اصطلاحات تخصصی مورد استفاده توسط "ناوه"، به زبانی مشترک میان بخش خاصی از فرماندهان ارتش اسرائیل تبدیل شد که در عمل پس از ترجمه به دستورهای عادی، نه زیردستان و نه حتی خود فرماندهان این دستورها را نمیفهمیدند. تأثیرات این زبان و تفکر نامفهوم، حتی در اوج فرمانهای "نیروهای دفاعی اسرائیل" نیز مشاهده میشد. به عنوان مثال "دان حالوتس" در "عملیات تغییر جهت 3" برای ورود به لبنان، این دستور را صادر کرد: "حمله (یورش) گروهی، منسجم و به موقع و مانور عملیاتی با تمام توان، به منظور کاهش توان عملیاتی سازمان [حزبالله]." فرماندهان به راحتی میتوانند دستوری مبنی بر تصاحب یک تپه و یا اشغال یک روستا را درک کنند. این فرماندهان نباید در بحبوحه جنگ مجبور به رمزگشایی این موضوع شوند که چگونه میتوانند موجب "کاهش توان عملیاتی" حزبالله شوند و یا چگونه باید موفقیت در این راستا را ارزیابی کنند.
مخالفت مقامات سیاسی اسرائیل با درگیری نیروهای این رژیم با حزبالله
در حالی که یک گروه مرکزی از فرماندهان ارشد اسرائیل، خود را در آموزههای "ناوه" غرق کرده بودند، رهبران سیاسی این رژیم نتوانستند جلوی حزبالله را بگیرند. پس از عقبنشینی اسرائیل از لبنان در سال 2000، "ایهود باراک"، نخست وزیر وقت اسرائیل، به لبنان و سوریه هشدار داد که هرگونه حمله برونمرزی توسط دو کشور "اقدام جنگی" محسوب میشود. اما "باراک" و پس از او "آریل شارون" و "اولمرت"، مدام پیشنهادهای "نیروهای دفاعی اسرائیل" را مبنی بر پاسخ نظامی به این اقدامات وتو کردند تا از آرامش در مرزها حفاظت کنند؛ در حالی که در حقیقت به حزبالله اجازه میدادند تا به اسرائیل حمله کند و توانایی نیروهای نظامی خود را افزایش دهد. سرتیپ "گبی اشکنازی"، فرمانده وقت قرارگاه شمالی "نیروهای دفاعی اسرائیل"، در ماه آگوست سال 2000 به مافوقهای خودش نامهای نوشت و تصریح کرد که ادامه اقدامات حزبالله "شرایطی را به وجود خواهد آورد که پذیرش آن برای ما دشوار است." دو ماه بعد، حزبالله سه سرباز اسرائیلی را اسیر کرد." نیروهای دفاعی اسرائیل" فشار آوردند تا با حمله آنان به منظور جلوگیری از حملات آتی حزبالله موافقت شود؛ اما کابینه تنها به حملات هوایی محدود و اغلب بیتأثیر رأی داد. جنگ 33 روزه ثابت کرد که بازدارندگی بدون حمله به منظور جلوگیری از تهدیدها، آرامش و سکون را برای اسرائیل به ارمغان نمیآورد؛ بلکه موجب جنگ میشود.
منفعل بودن حزبالله علیه اسرائیل بعد از جنگ 33 روزه
این جنگ 33 روزه بود که سیاستهای بازدارندگی اسرائیل را بازسازی کرد. نیروی نظامی حزبالله، پس از جنگ نسبت به دوره پیش از آن تقویت شده است. اما با کشته شدن 500 نفر از نیروهای حزبالله و انتقال "سید حسن نصرالله" به پناهگاه، حزبالله تا کنون به اندازه دوره پس از جنگ 33 روزه ساکت نبوده است.
احتمال شدت یافتن درگیریهای بعدی میان حزبالله و اسرائیل
علی رغم محدودیتهای سیاست بازدارندگی، اسرائیل این سیاست را بهترین گزینه موجود میداند. دکتر "ایتان شامیر"، عضو "مرکز مطالعات استراتژیک بگین- سادات" اسرائیل، در "ژورنال بینهایت" مینویسد: "این رویکرد علاجی موقت است. اسرائیل در برابر افکار عمومی جهان قیمت گزافی را پرداخت کرد و در عین حال ریشه مشکل را نیز قطع نکرد. به علاوه، این رویکرد از مسلح شدن دوباره و آمادگی سازمانهای مخالف با این رژیم برای جنگ بعدی جلوگیری نمیکند؛ جنگی که به احتمال زیاد از جنگ 33 روزه نیز شدیدتر خواهد بود. البته این رویکرد، موجب سالها آرامش در مرزها شد که در این منطقه پر آشوب دستاورد کمی نبود."
ارتباط جنگ حزبالله و اسرائیل با جنگهای آتی آمریکا از نظر آمریکا
فرماندهان آمریکایی چالشهای پیچیدهای را که حزبالله برای اسرائیل به وجود آورده است، نشانه جنگهایی میدانند که آمریکا در آینده با آنها مواجه خواهد شد. سرتیپ "جورج کیسی" (پسر)، رئیس ستاد ارتش آمریکا، تصریح کرد: "جنگی که... برای من بیشتر از همه جالب است و به نظر من بیشتر با آن چه ما باید در دهههای آتی انتظار آن را داشته باشیم در ارتباط است، جنگی است که در تابستان سال 2006 در لبنان اتفاق افتاد."
توجه ویژه پنتاگون به جنگ 33 روزه
پنتاگون دست کم 12 تیم را برای مصاحبه با فرماندهان اسرائیلی حاضر در جنگ 33 روزه فرستاده است. "فرانک هافمن"، عضو "آزمایشگاه جنگی نیروی دریایی" ارتش آمریکا در شهر "کوانتیکو"، اظهار کرد: "من در طول دو سال گذشته، 5 پروژه مهم را مدیریت کردهام که همگی بر حزبالله متمرکز بودهاند."
بیاثر بودن سیاست آمریکایی "عملیاتهای نتیجهمحور" در مورد اسرائیل
البته بسیاری از گزارشهایی که بلافاصله پس از جنگ منتشر شدند، در مورد جنبههای اساسی جنگ 33 روزه اشتباه کردند. "مت متیوز"، تاریخدان، در مقاله "ما را غافل گیر آوردند" (کاری از "مؤسسه مطالعات جنگ" آمریکا واقع در "قلعه لیونورث") ادعا میکند که اسرائیل دکترینی را بر اساس "عملیاتهای نتیجهمحور" (EBO) اتخاذ کرده است که باعث شد تا این رژیم تصور کند که جنگ هوایی به تنهایی میتواند برد را به اسرائیل تقدیم کند. "متیوز" مخالفت خود را این گونه اعلام میکند: ""نیروهای دفاعی اسرائیل شش سال تمام علیه فلسطینیان، عملیاتهای ضدشورش انجام دادند و دکترینی را بر پایه "عملیاتهای نتیجهمحور" و جادوگری پیشرفته به وجود آوردند.
مشکل اسرائیل این بود که به ویژه در جنگ زمینی هیچ دکترینی نداشت
البته اسرائیل هیچ گاه این دکترین را عملی نکرد و هرگز فکر نمیکرد که تنها از راه هوا میتواند در جنگ پیروز شود. "متیوز" مشکل اصلی را ندیده است: "نیروهای دفاعی اسرائیل" هیچ دکترینی نداشتند، به ویژه در جنگ زمینی. بدتر از آن این که استفاده نادرست "متیوز" از برخی منابع باعث شده است تا وی جنگ را یک پیروزی مطلق برای حزبالله معرفی کند. با این وجود، "ما را غافل، گیر آوردند" و سایر مطالعات "مؤسسه مطالعات جنگ" از جمله آثاری هستند که در آمریکا بیشترین ارجاع به آنها داده میشود و در نتیجه افرادی که در زمینه جنگ 33 روزه مطالعه میکنند نیز نتایج اشتباه این مطالعات را سند قرار میدهند.
درسی که آمریکا باید از شکست اسرائیل در مقابل حزبالله بگیرد
شاید واضحترین درسی که ارتش آمریکا میتواند از جنگ دوم لبنان بگیرد در مورد بودجه دفاعی و استراتژیهایش علیه سازمانهای تروریستی باشد. درخواستهای درون آمریکا مبنی بر کاهش بودجه دفاعی و تمرکز ارتش بر عملیاتهای ضدشورش، ممکن است موجب شود تا ارتش آمریکا در همان دامی بیفتد که "نیروهای دفاعی اسرائیل" در سال 2006 در آن گرفتار شدند. حتی ماهرترین گروههای نظامی نیز بدون تمرینها و منابع مناسب، در موقعیتهای پیچیده جنگ دچار مشکل خواهند شد؛ زیرا این موقعیتها با عملیاتهای ضدشورش تفاوت بسیاری دارند. همانطور که سربازان اسرائیلی فهمیدند، یک دهه مواجهه با نوع خاصی از جنگ، آشنایی با اشکال آینده جنگ را تضمین نمیکند. احتیاط حکم میکند که بودجه نظامی آمریکا، ارتش این کشور را هم برای عملیاتهای ضدشورش و هم جنگ متداول آماده کند. در حقیقت شاید بازدارندگی به روش اسرائیل، به عنوان جایگزینی به جای هزینه منابع و حجم عظیم نیروی انسانی در سیاستهای ضدشورش، جذاب به نظر بیاید.
شکی نیست که دشمنان آمریکا در حال مطالعه و شاید آمادگی برای تقلید از استراتژی حزبالله در جنگ 33 روزه هستند. مطالعه موفقیتها و شکستهای اسرائیل نیز بخش مهمی از آمادگی آمریکا برای جنگهای آینده را تشکیل میدهد.