به گزارش
پایگاه 598، دیدن اشک مادران شهدا طاقت می خواهد. این را کسی درک می کند که پای صحبتشان بنشیند، خاطراتی را که این مادران از تولد و کودکی و نوجوانی فرزندشان، از اولین تکلم و اولین روز مدرسه و اولین شیطنت های آنها، از مهربانی ها و اخلاق و عبادت و تواضعشان -با اشک و آه- بیان می کنند بشنود؛ و نشانه ی حسرت دیدار جگرگوشه شان را در چین و چروک های صورتشان ببیند.
اما دیروز، سه شنبه اول بهمن 1392 حسرت مادر شهید بهمن درولی به پایان رسید و به دیار باقی شتافت. مادری که بنا به وصیت فرزند شهیدش، با دست خود بر مزار ساده ی فرزند نگاشت: "پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی..."
متن کامل وصیت نامه شهید درولی:
بسم الله الرحمن الرحیم
یاعبادی الذین امنوا ان ارضی واسعه فایای فاعبدون – ۵۶ – کل نفس ذائقه الموت ثم الیناترجعون – ۵۷ – والذین امنوا و عملوا الصالحات لنبوئنهم من الجنه غرفاً تجری من تحتها الانهار خالدین فیهانعم اجر العالمین – ۵۸ – الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون
۵۹- سوره عنکبوت
ای(کسانیکه) بندگان من که ایمان آوردید همانا زمین من پهناور است پس مرا پرستش کنید، هرکس چشنده مرگ است، سپس به سوی ما برگردانیده می شوید، آنانکه ایمان آرند و کارهای شایسته کنند هر آینه جایگاهشان از بهشت در غرفههایی که روان است زیر آنها جویها جاودان در آن باشند، چه خوب است پاداش عمل کنندگان، آنانکه شکیبائی ورزیدند و بر پروردگار خویش توکل کنند.
اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علی ولی الله و ان الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الهادی المهدی ائمتی و سادتی وقادتی و شفعایی فی الجنه و ان الموت حق، والنشور حق، و المیزان حق، والصراط حق، و سئوال منکر و نکیر فی قبر حق و اشهدان القرآن کتابی و الکعبه قبلتی.
خدای تبارک و تعالی خالق کل شیء است و قادر علی کلی شیء است و او تنها و یکتاست و شریکی ندارد و زنده میکند و می میراند، اوست صاحب و رب، اوست معبود و مقصود، و تنها اوست که هر چه را اراده کند کلمح البصر او هو اقرب واقع شود و امرش بر هر چه اقتضا کند در آنی کن فیکون شود. خدایا، آنچنان که از تو میترسم به رحمتت امیدوارم، خدایا می دانم آنچنان که داده ای مؤاخذه میکنی اما ای فریاد رس روزی که مؤاخذه ام می کنی هیچ جوابی برایت ندارم، تو را به وحدانیتت قسمت می دهم آن روز دست رد بر سینه ام نزن. خدایا دوست داشتم در این مسافرت ۲۵ ساله آنچنان در دنیا کشت کنم که آخرت روسفید باشم، اما چه کنم که این سگ نفس مرا بدنبال خود کشید.
خدایا، ندانستم، نفهمیدم، نپرسیدم و آنچه میدانستم عمل نکردم. خدایا اکنون که فهمیدم، دیر شده است، مدتها گذشته. عمرم را به بیهودگی گذراندم و در درگاهت هیچ چیز ندارم که عرضه کنم.
ای نور، ای قدوس، ای رحمن و ای رحیم کجا روم، به کی پناه برم، اینک که مفری نیست جز تو و از امید به بخششت برگشته ام. خدایا، تا کنون یاغی و سرکش بوده ام، عصیان ورزیدم، حیا نکردم، عبرت نگرفتم، اشتباه کردم آنچه تو خواستی نکردم و نادانی و جهالتم مرا بدین روز انداخته است.
ای خدای مهربان من جز تو کسی ندارم که بدو پناه برم، خدایا اگر مرا نبخشی و بحال خود رهایم نمایی، بر این بلا صبر میکنم، اما کسی که عاشقت شده است چگونه می تواند دوری تو را تحمل کند. خدایا، در میان آتش گناهانم، آنچه مرا عذاب میدهد، دوری توست. بارالها به صد و بیست و چهار هزار پیامبرت به همه معصومین و بخاطر امام امت، قسمت میدهم، اینبار آمده ام و جداً آمده ام تا مرا ببخشی و از تقصیرم درگذری، بر نمیگردم تا پاک شوم، یا شهادت یا طهارت،…
هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید و همه ما آخرالامر باید بمیریم، اما مؤمنین واقعی مرگشان شهادت است و هدف از مرد نشان نظاره وجه الله است، عشق خداوندی آنچنان در وجودشان هست که جای هر خوفی را در دلشان پر کرده و آرزویشان رسیدن به معبود است. مدتهاست که آرزو می کنم در جبهه ها باشم و همسنگر این عارفان شب و شیران غران روز، تا مگر لااقل در همنشینی اینان ما را نیز رحمتی فرا گیرد، و تازه احساس یک بسیجی ۱۲ ساله را دارم، خدایا سالها عقب مانده ام. اینک که توفیقی حاصل شده است، بدین وسیله این بنده ذلیل خداوند با وضعیتی سالم و بدور از ناصداقتیهای دنیوی، بعنوان سرباز کوچک امام امت و مقلد آن مولی و مرجع بزرگوار بعضی فرائض را بعنوان وصیت مینویسم، تا اگر توفیقی نصیب شد و در این راه شهید شدیم، جهت عبرت آیندگان چند کلماتی نوشته باشم.
به جبهه آمده ام تا تکلیف شرعی دفاع از نوامیس مسلمین را ادا کنم و دنباله رو خط امر بمعروف و نهی از منکر ائمه معصومین باشم و دستور امام خمینی عزیز را اجراء کنم. آروز دارم طوری بمیرم که تکه ای از جنازه ام بدست نیاید، تا شاید چاره ای شود برای آخرتم(هر چه خدا بخواهد)
وصیت می کنم که مرا با لباس سبز سپاه بخاک بسپارید، اگر چه لیاقت پوشیدن آن را ندارم ولی رحمی کنید تا خداوند به شما ترحم فرماید. از همه دوستان و کسانیکه با هم آشنائیم تقاضا دارم هر خطا و جرمی از من دیده اند به بزرگواری ببخشند که در عفو لذتی است که در انتقام نیست. پدر و مادرم، آنقدر شما را دوست می دارم که فکر کردم تنها خدمتی که می توانم انجام دهم این است که در قیامت فرزند روسفیدی برایتان باشم از اهل خانواده ام تمنا می کنم در مواقع استجابت دعا مرا فراموش نکنند و همیشه برایم طلب عفو و مغفرت نمائید، و هر کدام در این مدت زندگانی از من قصوری دیده اند، قصورم را از زمین به حضورم در خاک بر من ببخشایند و اغماض نمایند.
از پدر و برادرانم و دامادهایم و دوستان میخواهم بر روی کفنم بنویسند (لا ریب فی ایمانه) و هر تعداد حضور داشتند زیر این جمله را امضاء نمایند. بعد از اینکه مرا بخاک سپردند فقط پدرم بماند و تلقین مرا بار دیگر بخواند. در شب اولم سعی کنید چهل نفر از مؤمنین شناخته شده بخصوص برادران سپاه را بر روی مزارم آورده و همه این جمله را چند بار تکرار کنند
((اللهم انالانعلم منه الاخیراً و انت اعلم به منا فاغفرله)).
چند مهر کربلا در منزل داریم که می خواهم یکی را در کفن یا لحدم قرار دهید. یکدست لباس فرم سپاه دارم که برای کفن کنار گذاشته ام، اگر حتی قابل پوشیدن به تنم نبود در لحدم قرار دهید چون از فشار قبر خیلی میترسم و شاید بدینوسیله چاره ای شود. تشخیص محل دفنم با پدر و مادرم میباشد و دوست دارم خودشان با شجاعت حسین(ع) و زینب(س) مرا غسل دهند و شکر خدای را بجا آورند و هرگاه بیاد سید الشهدا بودید مرا نیز دعا کنید و برایم طلب مغرفت نمائید.
مقدار جزیی پول دارم که محل مصرفشان را بعهده پدرم میگذارم ضمناً خمس تمامی مالم را داده ام. حدود ۴روز روزه واجب و شش روز روزه نذر دارم که امیدوارم هر کس توانست برایم ادا نماید. بوکالت از طرف من پدر یا مادرم به حج مشرف شوند. ترا بخدا سعی شود از خون شهیدان استفاده مادی نشود و از همه بستگان انتظار دارم که از هیچکس درخواست حوائج مادی حتی پر کاهی نکنند. دوست دارم قبرم را ساده و همسطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسید:
پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی و همه برایم طلب مغفرت نمائید.تذکرم به همه است به هیچ عنوان راضی نیستم شخصیت سازی بیجا شود و امیدوارم به جای این کارها برای همه دعای خیر نمائید