سرویس اندیشه دینی پایگاه 598 -
حجت الاسلام ابولفضل امامی/
ضرورت تبری و تولی: در فرایند شکلگیری یک رفتار اختیاری چند مرحله وجود دارد: 1. دانش به مطلوبیت رفتار؛ ب. حب و بغض که انگیزه رسیدن به مطلوب یا دور شدن از مبغوض را ایجاد میکند؛ د. اراده ایجاد رفتار. دانستن، برای انجام یک رفتار کافی نیست. بلکه باید انگیزه و حب و بغض هم، در کنار آن بنشیند. دانش، کار چراغ ماشین برای راهیابی در تاریکی را انجام میدهد؛ نقش حب و بغض هم مثل موتور محرک ماشین است که عامل ایجاد حرکت تقربی یا تبرّئی میشود؛ گاه عامل حرکت، جاذبه وضع مطلوب است و گاه دافعه وضع موجود.
عدم تبری یعنی ایدز شخصیتی و فروپاشی: از سویی سامانه فکری و روحی انسان هم مثل سامانه بدنی، با برخی چیزها سنخیت دارد و با برخی چیزها، دچار مسخیت و نسخیت میشود؛ بنابراین از آنها تبری میجوید و حتی با آنها مبارزه می کند. اگر کسی فاقد توان دشمنشناسی و نبرد با دشمن باشد، بدنی را میماند که دچار ایدز شده است؛ نه دشمن را می شناسد، نه می تواند از سلاح تبری استفاده کند و نه می تواند با او نبرد کند و آرام آرام رام مرگ میشود؛ اتفاقی که شاید اگر هدف غربی ها هم نبود، نتیجه قرارداد «هلسینکی" میان غرب و شوروی بود؛ طی این قرار داد روابط فرهنگی در میان غرب و شوروی برقرار شد؛ و این یعنی آمریکا و شوروی دشمن هم نیستند؛ وقتی پذیرفتیم که آمریکا دشمن ما نیست، سامانه دشمن شناسی و دفاعی ما هم نسبت به وی دچار سستی میشود و بعد شوروی یا هر کشور یا اندیشهای، مسخ و نسخ میشود.
حب و بغض الهی محکمترین رشته ایمان: همانطور که خداوند متعال فرمودهاند: کفر ورزیدن به طاغوت (فمن یکفر بالطاغوت) و سپس ایمان به خداوند متعال (و یؤمن بالله) ناگسستنیترین و محکمترین رشته ایمان است (فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفصام لها) محکمترین رشته ایمان، نه نماز است، نه روزه، نه جهاد، نه ...، بلکه حب و بغض در راه خداوند است (أوثق عُرَی الایمان الحب و البغض فی الله). آن عارف حُبّی! که ذکرش مرگ بر آمریکا و مرگ بر ضد ولایت فقیه نیست، تحلیل ندارد و آنکه تحلیل ندارد در واقع «تهلیل» ندارد و لااله را از الاالله تحریف کرده است!
طیف شناسی حق و باطل: بین حق مطلق تا باطل مطلق، ده گام قابل تصور است که در اینجا تنها به آن اشاره می شود طیف حق: 1. حقیق، 2. شقیق، 3. شفیق، 4. رفیق، 5. حسیب؛ طیف باطل: 6. حریص، 7. شریک، 8. رقیب، 9. حریف، 10. دشمن. طبعاً انتظار نیست که مخاطب گرامی این تقسیم را دقیق متوجه شود یا بپذیرد؛ ولی اجمالا روشن است که ما بر خلاف خوارج، هر کسی را مؤمن یا کافر نمی دانیم و ایمان و کفر را دارای مراتبی می دانیم. ما با بررسی پردازه های دقیقی به این ده مرتبه رسیده ایم. اما شمارش های دیگری هم ممکن است ارائه شود. اکنون باید بدانیم که با هر کدام از طیف های کنونی در جامعه ایران یا اسلام یا اهل کتاب یا مستضعفین یا جهان، چه باید کرد. پس تولی و تبری می تواند ده مرتبه داشته باشد و نباید با منطق «خوارج» بدان نگریست!
چهار عامل اصلی استحکام یا فروپاشی هر نظام: برای برپایی هر نظام نباتی، حیوانی یا انسانی یا سیاسی، باید با دو عنصر حیاتی یعنی «حبّ و بغض» تعیین وضعیت درستی کرد. یعنی باید تبری و تولی را در نظام یاد شده رعایت کرده، تا نظامی پارجا و انفصام ناپذیر باشد: لانفصام لها! در این جا به چهار عنصر استحکام هر نظام اشاره می شود که عدم کاربست صحیح آن به استحکام آسیب زده می تواند متناسب به اشتباه، سبب فروکاست یا فروپاشی نظام شود:
1. تولید تولی و استخدام طیف شناختی آن، متناسب با میزان دوری یا نزدیکی افراد به «حق».
2. تولید تبری و استخدام طیف شناختی آن، متناسب با میزان دوری یا نزدیکی افراد از «حق».
3. مدیریت تولی از کاربرد غیر طیف شناسانه یا سوء استفاده از آن در مواردی که باید تبرّی را به کار برد.
4. مدیریت تبری از کاربرد غیر طیف شناسانه یا سوء استفاده از آن در مواردی که باید تولی را به کار برد.
همبستگی طیف شناختی، شرط تحقق جامعه، و «جامعه»، شرط تکامل بشر: اگر همبستگی نباشد، "جامعه" نخواهد بود و از آنجا که بشر آفریده ای اجتماعی است، اگر جامعه نباشد، بشر هرگز به تکامل مطلوبش نخواهد رسید. از آنجا که وحدت مفهومی طیفی است، به هر میزان که جامعهای منسجمتر و همبستهترباشد، زمینه تکاملش بیشتر است. البته عکس قضیه، صادق نیست، یعنی لزوما هر جامعهای که همبسته باشد، سعادتمند نیست: «کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین .... و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم» بقرة، ۲۱۳. یعنی وحدت ارزش ذاتی و موضوعیت نداد اما طریقیت دارد؛ یعنی نمی توان از طریقی به غیر از وحدت، به سعادت مطلوب رسید. به عبارت دیگر وحدت شرط لازم برای شکلگیری جامعه و سعادت است و جامعه شرط لازم برای خوشبختی انسان، و نه شرط کافی.
تبیین معمای پیچیده تقابل وحدت با تبری: اگر تبری و خودی و غیر خودی نباشد؛ دچار ایدز و وسوسه هلسینکی دشمنان شده، مسخ و نسخ میشویم، اگر هم باشد، دچار گسست اجتماعی و نابودی میشویم؛ پس چه باید کرد که هم تبری و هم وحدت، هر دو پویا و پایا باشند؟
نقد معمای تقابل وحدت و تبری: در پردازه «ابرانسان شناسی» این فرمایش امیرالمؤمنین تبیین شده است که «عقلها، امام فکرها هستند و فکرها، امام قلبها، و قلبها، امام حواس، و حواس، امام اعضاء» بنابراین حب و بغض مربوط به حوزه قلب است و امری رفتاری نیست. بنابراین، می تواند حبّ و بغض داشت، اما آن را در حوزه رفتار، به گونه ای متناسب با وضعیت جامعه مدیریت کرد تا اسباب تفرقه نشود.
اشکال: خطر فقر «تعلیم تبری» و فقر «تربیت تبرّی انگیز»: سوال اساسی این است که انسانها، بیشترین میزان یادگیری شان با الگوگیری از رفتار دیگران و در شرایط واقعی است و لذا ائمه اسلام فرموده اند که مردم را با غیر زبان تان به حق دعوت کنید. از سوی دیگر، ما به غیر از مفهوم «تعلیم» (آموزش ذهن مخاطب) مفهومی بنیادین به نام «تربیت» هم داریم؛ تربیت یعنی جا انداختن یک ویژگی در کسی، در طی زمان و با پیگیری مستمر. مساله «تبری و تولّی»، بیشتر یک عنصر قلبی و روانی و تربیتی است تا مساله ای تعلیمی. بنابراین باید به صورت مستمر و در شرایط واقعی ای که بتواند حبّ و بغض را در فردی نهادینه کند، به نسل جدید منتقل کنیم. روشن است که ایجاد شرایط مستمر محبت آمیز نسبت به دوستان ولایت و ایجاد شرایط متسمر نفرت آمیز نسبت به دشمنان ولایت، راه مطلوب برای «تربیت تبرّی انگیز و تربیت تولّی انگیز» است. این امر در شرایط غیر شوق آمیز و غیر نفرت آمیز، امکان تحقق موفقی ندارد. به ویژه در هنگامی برخی رسانه ها در پی حذف بحث خودی و غیر خودی و بغض دشمنان خدا و رسول و اهل بیت با تولرانس و تسامح و تساهل یا وحدت انفعالی هستند. اگر برخی دائماً «تبری زدایی» کند، ولی ما نتوانیم «تبری زایی» کنیم؛ به زودی با نسلی ایدز زده و بی تبرّی و فاقد قدرت دفاع در برابر دشمن دین مواجه خواهیم شد!
نقد اشکال به نقد معما: ابتدا چند نقد تقدیم می شود و سپس جواب حلّی دقیق ارائه می شود.
1. جایگاه طیف شناختی اهل سنت: با نگاهی طیف شناختی به دشمن، به روشنی می فهمیم که الف. اهل سنت نه تنها دشمن ما نیستند، بلکه دارای بیشترین اشتراکات ایجابی و نیز سلبی با ما هستند. یعنی هم عناصر مثبت مشترک داریم و هم درد مشترک. ب. حکام ظالم کنونی، غیر از مردم مظلوم اهل سنت هستند. ج. ما آیین مخوف وهابیت (آن هم نه مردم مستضعف و فریب خروده) و نیز سران سیاسی و مذهبی آن یعنی انگلیس، آمریکا، اسرائیل و آل سعود را دشمن اسلام می دانیم و با آن به شکل مناسب مبارزه می کنیم.
2. اصلی فرعی کردن دشمن؛ شناخت امام عادل زمان (عج) و امام ظالم زمان (لع): ریشه اکثر فسادها در عصر کنونی، آمریکا و به سخن امام خمینی، ام الفساد قرن است. پس هر چه می توانیم باید در دشمنی با آمریکا، انگلیس، اسرائیل غاصب و آنگاه سران تکفیری بکوشیم. این نسبت ناروایی است که جامعه را دچار فقر «تعلیم تبری» و نیز فقر «تربیت تبرّی انگیز» بدانیم؛ این همه راه پیمایی و شعار و نفرت انگیزی نسبت به دشمنان مستکبر چیست؟ جامعه ما دشمن شناس است و دائماً وضعیت تعلیمی و تربیتی ما با توجه به راهبردهای دشمنان به روز و کارامد می شود. اما مساله در این است که دشمن «اصلی» امروز، چه کسانی هستند؟ مرده های ملعون دیروز یا ائمه کفر زمان؟ همان گونه که امام عادل «زمان» (عج) منشأ فیوضات الهی در عصر کنونی است، امام کفر «زمان» نیز واسطه ظلم و طغیان در عالم است. البته ما نیز تأکید داریم که دشمنان طول تاریخ حق، ملعون هستند؛ اما:
3. فرق جاحد و جاهل در چیست؟ آیا باید به فرد شبهه زده، فحاشی کرد؟ افراد بر دو گونه اند؛ برخی باطل را با علم به بطلان آن می پذیرند و برخی به دلیل مهندسی فکری برخی افراد دچار شبهه می شوند و حق و باطل را در هم آمیخته می بینند. اگر کسی دارای شبهه بود و این شبهه را از شیر مادر گرفته بود و در اعماق ذهن و روانش نشسته بود، آیا ما حق داریم به وی یا مقدسات وی فحاشی کنیم؟ یا باید سعی کنیم که به وی کمک کنیم و مشکلاتش را حل کنیم؟
4.حل اختلاف یا تولید دشمنی؟ نگاه افراد فهمیده اهل سنت و نیز شیعه این است که باید اختلافات تاریخی که البته سر منشأ بسیاری از اختلافات کنونی هم هست، به روش درست و در جای خودش حل کرد. زیرا بسیاری از افراد، اگر متوجه شوند که در چیزی اشتباه می کنند و آن اشتباه ممکن است به بدبختی شان منجر شود، اقدام به بازنگری و اصلاح می کنند. لذا اهل سنت و شیعه، همدیگر را دشمن نمی دانند! و می دانند که بین دو واژه «اختلاف» و «دشمنی» از زمین تا آسمان فرق است.
5. تلاش فتنه گران شیعه برای پیروزی وهابیت خبیث! اکنون دو جریان فعالتر در عرصه جهان اسلام هستند، یکی جریان منطقی و منصف و جذاب شیعه؛ و دیگری جریان غیرمنطقی، آمریکایی، نفرت انگیز و ثروتمند و جگرخوار وهابی! این در حالی است که اکثریت جهان اسلام را برادران اهل سنت تشکیل می دهند که البته با ما مشترکات بسیاری دارند و برخی نقاط اختلافی شبهه آلوده هم در میان است. به سبب اشتباه سهوی برخی شیعیان و فتنه گری برخی شیعه نما[1]، در دشمنی سازی از نقاط اختلاف با اهل سنت، زمینه جذب برادران اهل سنت به مکتب تعالی بخش اسلام ناب و نیز جریان مقتدر و منطقی دینی و سیاسی شیعه در منطقه و جهان، را از بین می برند. اینها برادران اهل سنت را به هم پیمانی با کسانی مجبور می کنند که هم دشمن شیعه اند و هم دشمن سنی؛ نتیجه این تفرقه افکنی ها و فحاشی به مقدسات اهل سنت، خون آشامی بیشتر وهابیت است!
6. آمریکا و انگلیس، پشتیبان اصلی تکفیرهای وهابی و آخوندنماهای فتنه گر شیعه نما: پشت صحنه تکفیری های وهابی و شعیان فتنه گر لندن نشین، آمریکا و انگلیس خبیث است. با اینکه غربیها شبکه پرس تی وی و العالم ایران و المنار حزب الله لبنان را تعطیل می کنند، اما همین آمریکایی ها و انگلیسی های خبیث، با عزت و احترام از شیعه نماهای فتنه گر و نیز وهابیت تکفیری حمایت می کنند.
«رشد عقلانیت» راه حل تناقض نمایی بین وحدت و تبری: یک روز برای بیداری و ایجاد حب و بغض، لازم بود که خود حضرت فاطمه (س) شهید شود. گاهی لازم است، امام حسین به مسلخ برود، تا حب و بغض، تولید شود، گاهی به سبب هدایتها و انسانسازیهای ائمة و علمای راستین، مردم به نقطهای میرسند که نام حسین ع و فاطمه س، برانگیختگی و بیداری میآورد و اسم «کوچه، کربلا، محرم و صفر» عامل بقای حب و بغض و حرکت تولّیانه و تبرّیانه در جامعه میشود! و مردم به قدری به رشد میرسند که نائب امام زمان عج یک جمله خطاب به مولایش میسوزد، و بهت بزرگی بت بزرگ را فرا می گیرد، و جریانی جامعهساز و امویسوز میسازد!
بررسی نقش عقلانیت بالا در ایمان و تولی: با نگاهی به نقش عقلانیت در «ایمان آوردن» مردم، میتوان تاثیر عقلانیت در بینیازی از عوامل سابق برای زایش و پویایی تبری را بهتر درک کرد. ایمان مردم به خدا، رسول خدا و ائمهای که نه خودشان را دیدهاند نه معجزهشان و کرامتشان را، گویای رشد عقلانیت است: أ. ابتدا لازم بود خود خدا هدایت بشر را به عهده بگیرد و به آدم امر و نهی مستقیم کند؛ ب. سپس لازم بود که پیامبران کارهای عجیب و غریبی را معجزه کنند تا مردم ایمان بیاورند؛ ج. بعدا حضور شخص پیامبر برای ایمان انسان ضروری بود؛ د. کمکم بشر با دیدن امام معصوم میتوانست امامی باشند؛ ه. سپس بشر برای هدایت به حضور نائب خاص امام محتاج بود؛ و. نوبت به ایرانیان و برخی شیعیان دیگر که رسید، مردم با نائب عام امام معصوم هم، مومن هستند! آنها نسبت به ولیّامر خود، از حواریون عیسی نسبت به پیامبرشان – با آن همه معجزه و مائده - مومنترند! شیعیان عصر خمینی، در برابر تندباد حوادث، نه تنها مائده آسمانی نمیخواهند بلکه برای آسمانیان، مائده و عظمت خدا را به تماشا درمیآیند. انقلاب اسلامی ایران، معجزه مشترک امام و امت بود! و شهدا، اعجاز انقلاب اسلامی بود. این انقلاب را تفرقه افروزی آخوندهای فتنه گر مدعی ولایت و انجمن حجتیه ای پیروز نکرد!
تعجب پیامبر خاتم از ایمان مردم ایران و ...: روزی پیامبر خدا (ص) فرمود: «ای علی! اعجاب آورترین مردم از نظر ایمان، و بزرگترین مردم از نظر یقین، قومی هستند در آخرالزمان هستند؛ آنان که نبی ای در کنارشان نبود که به او بپیوندند، و امام شان نیز از آنان نهفته شده بود و بر سیاهه نوشته ای روی سپیدی کاغذ ایمان آورند[2]. در روایات دیگر حضرت خاتم (ص) هم چنین فرموده اند که اگر دین و ایمان به ثریا اویخته باشد، این قوم ایرانی آن را به چنگ می آورند[3]. الله اکبر!
اینک عقلانیت مردم در سطحی است که امام خامنه ای برای راهنمایی مردم، به تبیین شاخص های مکتب اکتفا می کند و حتی باید ترمز مردم هم باشد! چه رسد به اینکه لازم باشد با فحاشی به برخی، مردم را برای حفظ اسلام تحریک کند. یادمان هست که وقتی مصیبت دست ناقص خود را خواند، مردم موعود، آتش گرفتند. چه رسد که از روضه دستان ملکوتی عباس (ع) سخن بگوید! بدانیم و آگاه باشیم که با توجه به رشد بالای مخاطبان انقلاب اسلامی ایران، اگر ایمان بر ثریا هم آویخته باشد به چنگ می آورند، چه رسد به اینکه نتوانند از شاخسار شاخصهای در دسترس کلام امام خمینی و امام خامنه ای و سید حسن نصر الله میوه تبری و تولی بچینند!
دقیقا کسانی که از درک عظمت مردم ایران بی اطلاعند و در آغاز انقلاب هم انقلابیون را نابخرد به حساب می آوردند، نه مردمی که شگفتی ملائکه و پیامبر خاتم را برانگیخته است، اکنون هم مردم را نابخرد می دانند و با روشهای غلط به تفرقه افکنی می پردازند!
[1]. نائب امام عصر در جمع مردم استان كردستان، 22 اردیبهشت 88: «به آن شيعهاى هم كه از روى نادانى و غفلت، يا گاهى از روى غرض به مقدسات اهل سنت اهانت ميكند، عرض ميكنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعى است و خلاف قانونى است».
[2] «یَا عَلِيُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَيَاض». منلايحضرهالفقيه، ج 4، ص 365.
[3]. مجمع البیان و تفسیر نمونه در تفسیر آیه 54 سوره مائده به این مطلب اشاره دارد و نیز مجمع البیان در تفسیر آیه 38 سوره محمد: «و روی ابوهریره أن ناسا من اصحاب رسول الله (ص) قالوا یا رسول الله! من هولاء الذین ذکر الله فی کتابه و کان سلمان الی جنب رسول الله (ص) فضرب یده علی فَخِذ سلمان فقال هذا و قومه و الذی نفسی بیده لو کان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس: اینان که خدا در کتابش از آنان یادکرده است کیستند؟ پیامبر خدا دست بر ران سلمان فارسی که در کنارشان نشسته بود زدند و فرمودند: این مرد و قومش! سوگند به خدا اگر ایمان بر ثریا آویخته بود، مردانی از فارس بدان می رسیدند.