به گزارش پایگاه 598 به نقل از مشرق، اخیرا یک حساب کاربری در پایگاه اجتماعی توئیتر ایجاد شده که ویکی بغدادی
یا القاعده لیکس نام گرفته است، این حساب کاربری مانند همان سایت ویکی لیکس
یا فردی که خود را مجتهد نامیده بود و اسرار خاندان حاکم سعودی را فاش می
کرد، اقدام به انتشار اخبار مربوط به ابوبکر البغدادی رهبر گروهک تروریستی
دولت عراق و شام (داعش) نموده است.
این صفحه اسراری از پشت پرده
ابوبکر البغدادی و تشکیل جبهه النصره را فاش کرده است، البته با وجودی که
هنوز اطلاعات موجود در این صفحه اینترنتی به قطعیت نرسیده، اما با توجه به
اطلاعات مهمی که در خود دارد، برخی رسانه های معتبر لبنانی از جمله روزنامه
الاخبار و پایگاه خبری المنار اقدام به انتشار این مطالب کرده است.
زنحیره
اطلاعات افشا شده در صورت صحت آن نشان می دهد که افشاگر باید یکی از سران
سابق و جدا شده از داعش باشد که به النصره پیوسته است. این اطلاعات بخش
هایی از نحوه تاسیس جبهه النصره و اختلافات موجود بین این دو گروه تروریستی
را نیز فاش کرده است.
وی در این اطلاعات از هویت ابو بکر البغدادی
گرفته تا اسامی نزدیکان وی و منابع تامین مالی آنها را بیان کرده است، وی
نحوه رسیدن البغدادی به این سمت و سیاست های کلی داعش و نحوه رفتار سران آن
با مبانی اساسی این گروه تروریستی را نیز تشریح کرده است. این افشاگر
ناشناس همچنین اسامی شیوخی که با فتواهای خود به حمایت از این گروه برخاسته
اند را نیز فاش کرده و می گوید که یک افسر عراقی و یک افسر سعودی به نام
بندر شعلان که همواره در کنار ابوبکر البغدادی حضور دارند، نقش عمده ای در
تامین این حمایت دارند. این گزارش به جزئیات و ابعاد پنهان اختلافات بین
البغدادی و ابو محمد الجولانی رهبر النصره نیز اشاره کرده و این مسایل را
به صورت جزئی و تفصیلی شرح داده است.
ابوبکر البغدادی کیست؟
بنا
بر اعلام مالک این حساب توئیتر وی "ابراهیم عواد ابراهیم بو بدری بن
عرموش" نام دارد. او دو کنیه ابو عواد و ابو دعا دارد اما ابوبکر کنیه
مستعار اوست که بنا بر سیاست های امنیتی آن را رواج داده است. تمام افرادی
که در کنار وی در شورای فرماندهی این سازمان هستند نیز نباید کنیه ها یا
لقب های واقعی داشته باشد. البغدادی در شهر فلوجه می زیسته است، وی حتی
مدتی نیز امام جماعت مسجدی در این شهر بوده.
لقب البغدادی نیز لقب
جنبشی وی است و لقب واقعی او نیست. چرا که ابراهیم عواد اصلا اهل بغداد
نبوده است، بلکه به عشیره بوبدری مرتبط است که وابسته به عشیره بوعباس است
که در سامرا زندگی می کنند. وی مدعی است که نسبش به امام حسن بن علی باز می
گردد، البته این نه از روی اعتقاد به این ائمه است، بلکه از این روست که
به قریشی بودن وی اشاره کند، چرا که یکی از شرایط فرماندهی در میان
جهادگران این است که فرد باید از قریش باشد. البته گروه نسب شناسان علوی و
گروه تحقیق در مورد نسب های هاشمی در سال 2009 با صدور بیانیه ای اعلام
کردند که بوبدری بنا به ادعای هواداران وی منتسب به هاشمیون نیست.
این
پایگاه خبری می افزاید که شورای فرماندهی این گروهک به صورت کامل از عراقی
ها شکل گرفته است، چرا که البغدادی هیچ تابعیت دیگری را در این شورا نمی
پذیرد، چون به آنها اعتماد ندارد. تعداد اعضای این شورای نظامی کم و زیاد
می شود و معمولا بین 8 تا 13 نفر هستند و فرماندهی شورا بر عهده یک افسر
سابق در ارتش عراق در زمان صدام حسین است.
این عناصر تحت فرمان یک
سرهنگ ستاد سابق در ارتش عراق هستند که حجی بکر خوانده می شود. وی در زمان
فرماندهی ابوعمر البغدادی فرمانده مقتول دولت اسلامی عراق که در سال 2010
کشته شد، بعد از توبه از فعالیت در حزب بعث عراق وارد تشکیلات این گروه شد و
تمام تجربه نظامی و مناسبات خود را در خدمت این گروه قرار داد. وی مدتی
بعد مشاور نظامی ابوعمر البغدادی و ابو حفص المهاجر شد و اطلاعاتی را از
طرح های نظامی و ارتباط آنها با دیگر سران نظامی رژیم سابق بعث عراق را در
اختیار آنها قرار داد.
ابو محمد الجولانی تهیه
کننده این اسناد تاکید کرد که ابوبکر البغدادی در آن زمان در شورای
فرماندهی سابق دولت اسلامی عراق نبود، بلکه تنها عضوی از این دولت بود و در
شهر فلوجه اقامت داشت.
بعد از کشته شدن ابوعمر و معاون وی ابوحمزه
المهاجر (مصری که عبد المنعم عزالدین بدوی نام داشت و دو کنیه ابو ایوب و
ابوحفص داشت و به عنوان وزیر جنگ دولت اسلامی عراق کار می کرد) و تعداد
دیگری از مقامات ارشد القاعده در یک حمله کشته شدند. حجی بکر اعضای شورای
نظامی را با بیعت با ابوبکر البغدادی به عنوان رهبر این گروه غافلگیر کرد.
به
این ترتیب مرحله ای جدید در این گروه ایجاد شد که در آن ابوبکر البغدادی
به عنوان فرمانده اصلی و حجی بکر به عنوان فرمانده در سایه کار خود را آغاز
کردند. البته حضور سرهنگ ستاد با ریش تراشیده و قیافه ای غربی در کنار
ابوبکر البغدادی حساسیت هایی را در میان اعضای دولت اسلامی عراق ایجاد می
کرد، به همین علت بود که وی نیز ریش خود را بلند کرد و ظاهر خود را و حتی
نحوه صحبت کردنش را تغییر داد، چرا که می دانست که هیچ کس این حق را ندارد
که درباره کشته افراد و اعضای رهبری جستجو کند، چرا که جستجو شک و تردید می
آورد و شک و تردید به معنای جدا شدن از صف القاعده است که خون فرد را مباح
می کند.
در این مرحله دولت اسلامی عراق بر دو مبنا تمرکز کرد: اول
تضمین عدم شکاف در میان اعضا و حمایت از داخل از طریق ایجاد مراکز امنیتی
که هر عنصر خطرناک برای آن را از بین می برد و از سوی دیگر ورود منابع مالی
به داخل گروه را نیز تضمین می کرد.
همچنین البغدادی و حجی البکر
بر توقف دیدارهای سران درجه اول این گروه با فرماندهان فرعی و درجه دوم به
توافق رسیدند، به این ترتیب مناسبات فرماندهان میدانی با سران در حد دریافت
دستورات امیر از طریق اعضای مجلس شورا که سران آنرا تشکیل داده بود، منحصر
شد. اقدام دوم در ایجاد یک دستگاه امنیتی برای انجام ترورهای محرمانه بود
که در ابتدا شامل 20 نفر شد و در یک ماه به بیش از 100 نفر رسید. این
ترورها از سوی شخصی به نام ابو صفوان الرفاعی رهبری می شد و به صورت مستقیم
زیر نظر فرماندهی دولت اسلامی عراق قرار داشت.
این
گروه هر کسی را که احساس می شد سودای جدایی یا تمرد از دستورات فرماندهی
یا مقامات میدانی یا قضات شرعی را در سر دارد، ترور می کرد. در بخش مربوط
به منابع مالی نیز اوضاع مانند دوره ابوعمر البغدادی بود و مصادره اموال
شیعیان و مسیحیان و غیر مسلمانان و کسانی که مزدوران نظام عراق خوانده می
شدند؛ حتی از میان اهل تسنن بخشی از منابع مالی این گروه را تشکیل می
دادند.
استیلا بر منابع نفتی و ایستگاه های تولید برق و سوخت و
کارخانه های دولتی و هر منبع مالی دولتی از دیگر درآمدهای این گروه
تروریستی بود. چیزهایی که امکان مالکیت و تسلط کامل بر آن نبود نیز با
تهدید مالک آن به قتل یا غارت و انفجار شرکت به صورت ماهیانه اموالی از آن
را تحت عنوان مالیات به سرقت می بردند. دولت اسلامی عراق همچنین نقاط ایست و
بازرسی را در راههای مواصلاتی زمینی ایجاد کردند تا از کامیون های تجاری
نیز اموالی را غارت کنند.
به این ترتیب بود که اموال این گروه به
اندازه ای بالا رفت که توانست حقوق اغواکننده ای را به عناصر خود بدهد و
هزینه های زیادی را نیز برای عملیات نظامی خود صرف کند. به این ترتیب بود
که گرایش برای پیوستن به این گروه نیز افزایش پیدا کرد و در طول این مدت
اعضای مجلس شورای دولت عراق که از سوی حجی البکر تعیین می شدند، همچنان بین
7 تا 13 نفر باقی ماندند که همگی عراقی هستند. اوضاع این گروه تروریستی به
این صورت باقی ماند تا اینکه حوادث سوریه در سال 2011 آغاز شد.
جبهه النصره و داعش
بعد
از آغاز بحران سوریه رویکرد عناصر دولت اسلامی عراق به سمت سوریه چرخید،
حجی البکر از اینکه عناصر دولت عراق به سمت جهاد در شام کشیده شوند، می
ترسید و آن را باعث ایجاد شکافی در میان عناصر القاعده دانست. البغدادی در
همین راستا فتوای حرمت رفتن به سوریه را صادر کرد و هر کسی که نظری مخالف
این فتوا داشت، به دار آویخته می شد.
وی می گفت که تصمیم در این
رابطه زود است و هنوز اوضاع کاملا مشخص نیست و باید صبر کرد. در این هنگام
بود که حجی بکر ایده تشکیل یک گروه غیر عراقی را داد که با ریاست یک فرد
سوری به سوریه بروند و درآنجا وارد جنگ شوند؛ بر اساس این هیچ عضو فرماندهی
عراقی نباید در جبهه سوریه بدون اجازه مقامات ارشد این گروه حضور داشته
باشد. به این ترتیب حجی مانع از بروز شکاف در دولت اسلامی عراق شد و از سوی
دیگر به مقامات جدید در شام نیز این اجازه داده شد که در عضو گیری از
عناصر غیر عراقی در خارج از این کشور وارد عمل شوند.
جبهه
النصره به این ترتیب به ریاست ابو محمد الجولانی تشکیل شد و خیلی زود
معروف شده و به قبله ای برای بسیاری از عناصر تروریستی از خلیج و تونس و
لیبی و مراکش و الجزایر و یمن و حتی اروپا تبدیل شد. گسترش سریع
النصره نگرانی های زیادی در میان سرهنگ البکر و البغدادی ایجاد کرد، چرا که
عناصر جدیدی که به النصره اضافه می شدند، وابستگی به دولت اسلامی عراق یا
شخص البغدادی در خود احساس نمی کردند.
به این ترتیب بود که حجی
بکر از البغدادی خواست تا از الجولانی بخواهد در نواری صوتی اعلام کند که
جبهه النصره شاخه ای از دولت اسلامی عراق به رهبری البغدادی است.
الجولانی وعده داد که در این موضوع فکر خواهد کرد، اما بعد از گذشت روزها
این اتفاق نیفتاد، البغدادی او را توبیخ کرده و مورد سرزنش قرار داد، اما
الجولانی بار دیگر وعده فکر کردن در این زمینه و مشورت با اعضای شورا را
داد، اما بعد از آن در نامه ای به البغدادی اعلام کرد که این اقدام به نفع
"انقلاب" نیست و این نظر شورای جبهه النصره است.
البغدادی
و سرهنگ از این پاسخ بر آشفتند، اوضاع وقتی بدتر شد که آمریکا نیز جبهه
النصره را در لیست ترور خود قرار داد، به این ترتیب الجولانی به اولین فرد
تحت تعقیب آمریکا در سوریه تبدیل شد و این موضوع نگرانی البغدادی و بکر از
قدرت گرفتن و رقابت النصره در برابر دولت اسلامی عراق را بیشتر کرد. ابو
محمد الجولانی سیاست مدارتر و عاقلتر از البغدادی است، در ادامه البغدادی
به جبهه النصره دستور داد که علیه سران ارتش آزاد در یکی از نشست های
مخالفان سوریه در ترکیه عملیات نظامی انجام دهد.
البغدادی
این دستور را اینگونه توجیه می کرد که آنها می توانند به مزدوران جدید
الصحوه آمریکا برای انجام عملیات علیه القاعده در سوریه تبدیل شوند. النصره
در این رابطه تشکیل جلسه داد و این خواسته را نیز با اجماع رد کرد. به این
ترتیب البغدادی و بکر آن را تمرد الجولانی از دستور خوانده و البغدادی در
سخنانی شدید اللحن الجولانی را بین اجرای اوامر یا انحلال النصره و تاسیس
رژیمی جدید مخیر کرد.
انتظار البغدادی و بکر برای پاسخ جولانی طول
کشید، اما این پاسخ دریافت نشد. البغدادی فرستاده ای را برای گفتگو با
الجولانی فرستاد، اما الجولانی با فرستاده وی نیز دیدار نکرد. در این هنگام
بود که البغدادی از خروج النصره از تسلط خود احساس خطر کرد.
بعد
از آن مقامات عراقی دولت اسلامی برای برخی از رهبران جبهه النصره پیام هایی
را ارسال کردند تا نظر آنها را در مورد تشکیل دولت موسوم به عراق و شام
تحت رهبری واحد جویا شوند، آنها تمایل خود را نسبت به این موضوع اعلام
کردند، البته بیشتر این عناصر از مهاجران بودند، اما النصره خیلی زود آنها
را به اتهام های تکفیر به زندان انداخت. أبورتاج السوسي، أبو عمر العبادي
(هر دو از تونس)، أبو ضمضم الحسني، أبو الحجاج النواري (هر دو از مراکش)،
أبو بكر عمر القحطاني (سعودي) از جمله این عناصر بودند. القحطانی بعد از
اینکه البغدادی انحلال النصره را اعلام کرد، اولین نفری بود که از این جبهه
جدا شد و از سوی البغدادی امیر داعش در شام شد.
به این ترتیب عزم
البغدادی برای اعلام ادغام بین دو جبهه جزم شد، مقامات دولت اسلامی عراق
اعلام کردند که برای جنبه بیشتر تبلیغاتی این اعلام به سوریه بروند، امیر
عراقی این نیروها گفت که برای گفتگو با الجولانی به سوریه رفته است. اما
الجولانی بنا به دلایل امنیتی اعلام کرد که این دیدار را نمی پذیرد و بعد
از آن البغدادی پیامی به الجولانی فرستاد که در آن بر ضرورت صدور بیانیه ای
با موضوع اعلام انحلال جبهه النصره و تشکیل نیروی جدید تحت عنوان دولت
اسلامی عراق و شام برای اتحاد میان نیروهای مبارز تاکید شده بود.
الجولانی
این اقدام را خطری بزرگ دانست که محبوبیت النصره را بین اهالی سوریه از
بین می برد. در این هنگام البغدادی خود بیانیه انحلال جبهه النصره را صادر
کرد، اما هیچ بیانیه ای در مورد عزل الجولانی از سمت خود صادر نکرد. تماس
ها بین دو گروه برای اخطار نسبت به این موضوع و آماده سازی مقامات النصره
برای بیعت با البغدادی دنبال شد، البغدادی به بهانه اینکه الجولانی از
دیدار با رهبران ارشد و میدانی این جبهه خودداری می کرد، از آنها خواست تا
با کسی که مقامی بالاتر از وی دارد، دیدار کنند.
به
این ترتیب بود که جبهه النصره به سه بخش تقسیم شد. گروه اول به البغدادی
ملحق شدند، گروه دوم الجولانی را انتخاب کردند و گروه سوم نیز انزوا را بر
گزیدند. بعد از این تحولات بود که جنگ تکفیر و اتهام زنی بین دو
گروه از عناصر تروریستی ایجاد شد. در این مرحله بود که پای یک افسر سعودی
به نام بندر الشعلان به عرصه باز شد. وی حلقه ارتباطی بین البغدادی با
فرماندهان النصره بود که نهایتا نیز با البغدادی بیعت کرد.
در این
زمان به حجی بکر و البغدادی خبر رسید که الجولانی به دعوت انحلال النصره
پاسخ منفی داده و خود را برای صدور بیانیه ای در رد این مطلب آماده می کند.
سرهنگ به البغدادی پیشنهاد داد که تیم های امنیتی را برای انجام دو
مأموریت تهیه کند، اول: تسلط بر تمام انبارهای تسلیحاتی جبه النصره و از
بین بردن تمام کسانی که تحویل سلاح ها را قبول نمی کنند.
به
این ترتیب در نزد النصره سلاحی باقی نمی ماند و مردم از اطراف آن متفرق
شده و به دولت البغدادی اضافه می شدند. مأموریت دوم نیز تحت پیگرد قرار
دادن الجولانی برای ترور وی و فرماندهانی است که در اطراف وی قرار دارند. توافق
شد که این اقدام از طریق بمب های چسبانی صورت گیرد که زیر خودروهای آنها
نصب می شود. به این ترتیب بود که تعدادی از رهبران النصره از جمله المهاجر
القحطانی نفر دوم النصره بعد از الجولانی ترور شدند.
معاونان وی به نام های ابو حفص الجندی (عمر المحیسنی) و ابو عمر الجزراوی (عبدالعزیز العثمان) نیز ترور شدند. در
این هنگام بود که الجولانی دست به دامن ایمن الظواهری رهبر القاعده شد تا
در این رابطه نظر دهد و مانع از ایجاد دردسر برای القاعده شود. الظواهری
شخصیت های القاعده در یمن و عربستان را مأمور کرد در میان این دو میانجگری
کنند، اما البغدادی از دیدار با آنها فرار می کرد. اوضاع هنگامی
خطرناکتر شد که الجولانی بیانیه ای را صادر کرده و در آن ادغام با دولت
اسلامی عراق و شام را رد کرد و این موضوع را بر عهده الظواهری گذاشت. باقی
داستان نیز در میان اهل رسانه منتشر شده است.
نقش بندر سعودی در سازمان القاعده
اظهارات
ایمن الظواهری آتش درگیری های بین البغدادی و الجولانی را بیشتر کرد.
البغدادی انحلال دولت اسلامی عراق و شام را با تشویق حجی البکر و ابوبکر
القحطانی فرمانده سعودی داعش رد می کرد. القحطانی برای توانمند سازی بیشتر
دولت داعش با یک افسر سابق سعودی به نام بندر الشعلان تماس گرفت تا وی
نماینده سازمانی این نیروها در عربستان و حلقه اتصال برای تشکیل هسته
هواداران البغدادی در خلیج فارس باشد.
الشعلان این مسئولیت را
پذیرفت. اولین بشارت وی به داعش اعلام آمادگی یک مفتی به نام ناصر الثقیل
است. وی گفت که بارها با این مفتی دیدار کرده تا او را برای اعلام کمک به
جبهه البغدادی آماده کند. دایره کاری الشعلان تا بحرین نیز کشیده شد و وی
با ترکی بن علی نیز دیدار کرده و حمایت وی از داعش و پشتیبانی از آن را
پذیرفت. نماینده سعودی حتی کمیته ای شرعی از هواداران داعش تشکیل داد که از
چندین نفر تشکیل شده بودند. وی نام آنها را برای البغدادی فرستاد که عبارت
بودند از: ناصر الثقيل، تركي بنعلي، عليوي الشمري، حمود المطيري، حمد
الريس، صالح الحضيف، ابوب لال الحربي، عبدالعزيز العمر وعلي الجبالي.
ترکی
بن علی در این راستا یادداشت های خود را تحت عنوان "مد الایادی لبیعة
البغدادی" ( دراز کردن دست ها برای بیعت با البغدادی) با نام ابو همام بکر
بن عبدالعزیز الاثری منتشر کرد. علی الجبالی و دیگران نیز فتاوای مشابهی را
صادر کردند. این افراد کتابی با عنوان بیعة الامصار للامام المختار در
مورد احکام بیعت در اسلام و تفسیر آن در مورد بیعت اهل شام منتشر کردند.
الشعلان
همچنین برنامه هایی را برای جذب سرمایه گذاران و هماهنگی برای عضوگیری از
جهادگران از تمام گوشه و کنار دنیا انجام داد. وی همچنین در سطح تبلیغاتی
نیز وارد عمل شد تا جاییکه به بازوی قدرتمند دولت اسلامی عراق و شام تبدیل
شد.
شکست اقدامات میانجگرانه ابو
محمد الجولانی برای میانجگری به ایمن الظواهری رهبر القاعده پناه برد،
الظواهری نیز یک مقام سعودی و سوری را برای این مأموریت انتخاب کرد. وی
نامه ای را برای ناصر الوحیشی رهبر القاعده در یمن فرستاد و در این نامه
تاکید کرد که وی قبل از صادر شدن بیانیه ای که برای القاعده دردسر ایجاد
کند، وارد عمل شود. الوحیشی نامه ای دست نویس برای الجولانی و البغدادی
فرستاد.
البغدادی به نامه وی پاسخ نداد، اما الجولانی توجیهات خود
را برای اینکه حضور البغدادی در سوریه مبارزات را از بین می برد، نوشت. بعد
از آن الوحیشی نامه ای برای الظواهری فرستاد و شکست میانجگری را اعلام
کرد. در این زمان حامد العلی کویتی به صورت خودجوش وارد میانجگری در این
راستا شد. وی از توجیهات الجولانی قانع شد و قیام دولت البغدادی در سوریه
را اشتباهی سیاسی و شرعی دانست.
وی با واسطه ابو علی الانباری از
البغدادی خواست تا با وی دیدار کند. اما سرهنگ حجی بکر و البغدادی تعهد خود
به داعش را اعلام کردند. دو طرف توافق کردند که تصمیم نهایی در این مورد
را الظواهری بگیرد، اما سرهنگ با این مورد نیز مخالفت کرد. به این ترتیب
بود که این گفتگوها نیز به نفع الجولانی به پایان رسید و البغدادی با رد
راهکار حل موضوع و جدا کردن النصره از تشکیلات خود به از بین بردن سران این
جریان ادامه داد. از سوی دیگر تلاش های داعش برای صدور فتواهای موافق خود
در وجوب بیعت با البغدادی نیز ادامه پیدا کرد و تبلیغات رسانه ای این گروه و
انتشار شایعات علیه سران جبهه النصره نیز ادامه پیدا کرد.