به
گزارش 598 به نقل از باشگاه خبرنگاران، سمانه زن جوانی که مدعی است وارد
کننده خودرو به کشور بوده ولی به دلیل مشکلات تجاری زندانی شده و همسرش نیز
که مشاور حقوقی یک وزارتخانه است، حاضر به دفاع از وی نشده است. میگوید:
همه مشکلات وی با اختلاس رییس صندوق یکی از بانکهای دولتی شروع شد.
چرا زندانی شدی؟
دلیل
برگشت خوردن چکهای من، اختلاس رییس صندوق یکی از بانکهای دولتی است که
طی 24 بار برداشت از حسابم، با جعل امضای من، سه میلیارد و صدهزار تومان از
حسابم برداشت کرده و متواری شده است.
شکایت کردهای؟
بله،
اما به خاطر زندانی شدنم، روند پیگیری پرونده کند پیش میرود. یک بار
کارشناس خط به زندان آمد و دستخط و امضای مرا گرفت و حالا هم بانک و هم
آگاهی تأیید کردهاند که رسیدهای بانکی برداشت از حسابم با امضای من نبوده و
فقط جعل بوده است. اکنون آن شخص تحت تعقیب است و در روزنامه هم چند بار
دعوت به دادگاه شده است.
این مشکلات چگونه شروع شد که باعث شد به زندان بیایی؟
من
از مشتریهای ویژه بانک بودم. یعنی اگر زمانی کسر موجودی داشتم، بانک خودش
میتوانست مبلغ کسری را تأمین کند و چک من پاس شود. با توجه به گردش زیاد
مالی که داشتم، متوجه برداشتهای مرحلهای از حسابم نمیشدم. البته این 24
بار برداشت به فواصل زمانی کوتاه بوده و از سویی من با مشتریان
سرمایهگذاری کار میکردم که 45 روزه پولی به حساب شرکتم واریز و بعد از 45
روز یا خودرو وارداتی ثبت نام شده خود را تحویل و یا سود سرمایهگذاری خود
را دریافت میکردند.
اشتباه بزرگ من این بود که شماره چکهای خودم
را در قرارداد ننوشته بودم، در این صورت پرونده حقوقی میشد و من فرصتی
برای بازگرداندن بدهی داشتم. در دادگاه شش نفر از شاکیان که قبلا هم با
آنان کار کرده بودم، قسم دروغ خوردند و تنها یک نفرشان که جوانتر از بقیه
بود و کمترین طلب را از من داشت، با صداقت نحوه کار و دریافت سود را گفت و
او بزرگترین کمک را در جریان این پرونده به من کرد.
وکیل داشتی؟
نه،
چون اصلا فکر نمیکردم زندانی شوم. البته آن قدر از این مشکلات سردرگم و
شوکه بودم که خودم هم حرفی نزدم و دفاع قانونی از خود نکردم. همسرم هم که
مشاور حقوقی یک وزارتخانه است، مرا تنها گذاشت. خودم به دادگاه رفته بودم
تا حکم جلب آن رییس صندوق فراری را بگیرم که مأموری مرا دید و گفت دستور
بازداشتت را دارم.
میزان بدهی هایت چقدر است؟
یک
میلیارد و نیم. البته من از دو پرونده محکوم هستم و برای اینکه ترس از
زندان رفتن و آبروریزی داشتم، یک سند شش میلیارد و نیمی متعلق به زمینی در
فرحزاد (متعلق به دوستم) را به دادگاه سپردم ولی باز هم این سندمانع زندانی
شدنم نشد و زندگیام به جایی رسیده که شوهرم هم میخواهد طلاقم دهد. حضانت
بچهها را هم به من داده است. از همان روز اول به محض اینکه دستگیر شدم،
به خانه مادرش رفت و حمایتی از من نکرد.
چند فرزند داری؟
یازده سال است که ازدواج کردهام. دو پسر دارم. امیررضا در کلاس دوم ابتدایی درس میخواند و امیرعلی سه ساله است.
بچههایت الان کجا هستند؟
پیش
مادرم. به خاطر اینکه بچه ها افسرده نشوند، از شوهرم خواستهام شبها به
خانه مادرم برود و پیش بچهها بخوابد تا آنان کمتر جای خالی مرا احساس
کنند. پسرهایم در خانهای بزرگ زندگی می کردند، اتاق مستقل و امکانات زیادی
داشتند و حالا که مجبورند بدون من در خانه مادرم که خانهای معمولی است،
زندگی کنند، بیشتر سختی میکشند. با این حال مادرم برایشان خیلی زحمت
میکشد.
بچه هایت را می بینی؟
پسر
بزرگم چون اولین بار مرا در دادگاه با دستبند دید، قدرت تکلمش را از دست
داد و حالا مادرم او را به جلسات گفتاردرمانی میبرد. پشیمان شدم که از
مادرم خواهش کردم آنان را به دادگاه بیاورد تا ببینم. یک بار هم که بعد از 5
ماه زندانی شدنم، به زندان آمدند تا مرا ببینند، مسئولان زندان برای رعایت
حال بچههایم، مرا به سالن ملاقات نبردند، بلکه در اتاق دیدار وکلا،
بچهها را آوردند و من ساعتی به صورت حضوری بچهها را دیدم.