***
تصاویری که از پديده ها، موضوعات، اشياء، شخصيت ها و رويدادهاي محيط پيرامون خود در ذهن داريم مجموعها ي از انگاره ها براي قضاوت درباره تصاوير جديد، دراختيار ما قرار می دهند. هم چنین برای هرگونه قضاوت درباره تصاوير و انگاره هاي جديد به انگاره هاي قديم که در ذهن داريم، رجوع می کنیم. بدینسان ابتدا تصورات و سپس پيرامون آن، تصديق کلي در ذهن ايجاد مي شود. به بیاندیگر، ما همواره تصاويري را مي بينيم که از آن يک ذهنيت خارجي داريم و انسان خالي الذهن قدرت تصويرسازي ندارد. اگر بخواهیم موضوعی را نقد و تحليل کنيم، حتماً درمورد پيشينه آن و يا مواردي شبيه آن بايد اطلاعاتي داشته باشيم و اگر درمورد خود آن مجموعه و موضوع پيشينه نداشته باشيم، تصاويرمان را با ذهنيتهاي مثالي و ساختگي از آن بنا می کنیم.
والتر ليپمن منتقد سياسي رسانه ها، به تفاوت ميان جهاني که هست و تصاويري که از آن در سر مي پرورانيم، تاکید دارد. به گفته وی، ما در جريان زندگي براي مشاهده مستقيم و بي واسطه جهان، امکانات بسيار محدودي دراختيار داريم. در واقع هر حادثه ای که در اقصي نقاط جهان روي مي دهد، براي درصد بسيار اندکي از مردم قابل رؤيت و دريافت است و بسياري از افراد ناچارند رسانه های جمعی را به عنوان ابزاري براي اطلاع رساني درباره پديده ها و رخدادهاي گوناگون برگزينند. بدین روی، برداشت ها و تصاویر ذهنی ما درباره رویدادها و رخدادها، از تجربيات واقعي ما سرچشمه نمي گيرد؛ بلکه از اطلاعاتي که رسانه های جمعی بدست ما مي رسانند، حاصل مي شوند و می توان گفت که بين فرد و دنياي واقعي، «شبه محيط زيست» شکل مي گيرد. رفتار ما به تصاويري بستگي دارد که در سر داريم؛ تصاويري که از ادراک اين شبه محيط زيست نتيجه مي شود. و نهایتا همين شبه محيط زيست است که تصاوير ذهن ما را مي سازد.
افکار عمومي همواره در معرض توليدات رسانه های جمعی هستند. آنچه از طریق رسانه های جمعی در معرض ديد مردم قرار مي گيرد خواه ناخواه در خرد جمعي افکار عمومي تأثير گذاشته و ملاک واقعي بودن و به تبع آن ملاک عمل قرار مي گيرد. نکته شایان ذکر آنکه رسانه ها با انگاره سازی خاص خود، مفاهیم و واقعیات را چنان که خود می خواهند به ذهن مخاطبان القا می کنند، نه چنان که اتفاق افتاده اند. رسانه ها ساختارهای واقعی را در زمان انتقال، ارزشگذاری می کنند و بدین ترتیب بعضی از پدیده ها مهم تر از پدیده های دیگر جلوه داده می شود. همچنین از آنجا که رسانه های جمعی بر پایه جریان قدرت و ثروت حرکت می کنند، طبیعی است در برابر هر آنچه بر هم زننده منافع آنان باشد، واکنش نشان دهند.
سازمان سیا نیز سعی دارد در فیلم های هالیوودی با ايجاد تصويري مطلوب از خود، تصويري مخدوش و ناموجه از نيروهاي مدافع در اذهان مخاطبان ايجاد كند تا بتواند افکار عمومی جهان را نسبت به کارهایی که انجام می دهد، ترغیب کند.
فصل
صفحات پنج و شش را کاملاً دور بیندازید وگرنه نمی توانید از ناوهواپیمابر ما استفاده کنید.
وزارت دفاع تنها سازمان دولتی
نیست که سعی می کند روی فیلمسازها اعمال نفوذ کند. سازمان سیا، اف.بی.آی، وزارت
خارجه، سرویس مخفی و کاخ سفید هم رابط هایی در صنعت فیلمسازی دارند که تلاش می کنند
فیلمسازها را متقاعد کنند سازمان آنها را بگونه ای مثبت به تصویر بکشند.
سیا دیر وارد بازی شد و برنامه توسعه حضور خود در صنعت فیلمسازی را در سال 1996 آغاز کرد؛ هنگامی که سازمان تصمیم گرفت یک دفتر ارتباط فیلمسازی تشکیل داده و با تصاویر منفی که حس می کرد وارد فیلمها و برنامه های تلویزیونی میشود مقابله کند.
چیس براندون رابط سیا در صنعت فیلمسازی می گوید «ایده این کار در زمان ریاست جیمز وولسی شکل گرفت؛ هنگامی که ساکنان طبقه هفتم (مدیریت ارشد سیا) نگاهی به اطراف انداخته و گفتند "تصویر ما مشکل دارد". چیزی که درباره ما در فیلمها نشان داده میشود این است که شخصیت های منفی اغلب مامورین سابق یا مأمورهای فاسد بوده، و همیشه در حال برانگیختن انقلاب یا خدمت به عنوان آدمکش هستند. همیشه تصویری زشت از ما به عنوان دستگاه توطئه ساز دولت برافکن ارائه میشود. اشاره های صورت گرفته به ما و مأمورین ما در فیلمها تقریباً در سطح جهان منفی است.»
کار براندون این است که
فیلمسازها را متقاعد کند سازمان سیا را بگونه ای مثبت تر به تصویر بکشند، اما
برخلاف همتایش در پنتاگون یعنی فیل استراب، براندون قدرت و نفوذ کافی برای اینکه
فیلمسازها را وادار کند مسائل را از دید او ببینند نداشت. او تانک، زیردریایی،
هلیکوپتر یا ناوهواپیمابر ندارد تا به آنها ارائه کند. تنها چیزی که می تواند به
فیلمسازها ارائه دهد تخصص کارمندان سیا و اجازه برای فیلمبرداری در مقر سازمان در
لانگلی ویرجینیا است. و این مسئله از قدرت چانه زنی براندون نسبت به استراب برای
درخواست تغییر فیلمنامه می کاهد.
مقر سازمان سیا در لانگلی ویرجینیا
براندون با خنده می گوید «استراب می تواند بگوید "من می خواهم صفحات پنج و شش کاملاً دور انداخته شود وگرنه نمی توانید از ناوهواپیمابر ما استفاده کنید". ما نمی توانیم این کار را بکنیم زیرا تنها کالایی که برای معامله داریم اجازه فیلمبرداری در محوطه است. تنها تیر ما در فیلمی درباره آژانس صحنه لابی با مهر سازمان روی کف زمین است، و اگر کسی بخواهد این صحنه را در فیلمنامه اش داشته باشد و بخواهد اینجا فیلمبرداری کند، و اگر نکته ای نادرست یا زشت درباره ما در فیلمنامه باشد، می تواند بخشی را که نادرست یا بطور بدخواهانه ای کریه است اصلاح کند و شاید بتواند اینجا فیلمبرداری کند. اما اگر از کلیشه هایی درباره ما به عنوان آدمکش استفاده کرده باشد به آنها اجازه فیلمبرداری در محوطه و استفاده از افرادمان را نمی دهیم، زیرا ما اینگونه نیستیم.»
براندون، مأمور مخفی سابق سیا که 25 سال در بخش سرویس مخفی سازمان در زمینه ضد شورش و مبارزه با مواد مخدر در آمریکای مرکزی و جنوبی و دیگر بخشهای دنیا فعالیت داشت، به عنوان نماینده سازمان با سریال طولانی آژانس[1] همکاری می کرد تا اینکه سریال در فوریه 2004 کنسل شد.
سریال آژانس
اد زوکرمان نویسنده ارشد مجموعه می گوید سازمان سیا «در ساخت قسمت آزمایشی همکاری کرد. آنها یک افسر سابق سیا که کتابی ـ با دعای خیر سازمان ـ نوشته بود در اختیار ما گذاشت که مشاور مجموعه است.»
بخاطر دلایل امنیتی، مجموعه هنگام فیلمبرداری در مقر سازمان مجبور بود از پرسنل به عنوان سیاهی لشگر استفاده کند. وی با خنده می گوید «نمی شود گروهی از سیاهی لشگرهای 60 دلاری را از نظر امنیتی چک کرد.»
سیا همچنین با تهیه کنندگان فیلم «مجموعه همه ترسها[2]» تولید کمپانی پارامونت همکاری کرد که بر اساس کتاب تام کلنسی با بازی بن افلکت به عنوان یک افسر سال اولی سیا که از جنگ جهانی سوم پیشگیری می کند، ساخته شد. براندون می گوید «من با آنها سر صحنه همکاری کردم. بن یک روز را با من گذراند.»
براندون در سال 2002 با جری بروکهایمر در فیلم کمدی «Bad Company» همکاری کرد؛ در این فیلم آنتونی هاپکینز و کریس راک در نقش مأمورین سیا در تعقیب تروریست هایی هستند که می خواهند بمب اتم بخرند.
فیلم کمدی Bad Company
براندون می گوید «هاپکینز یک مأمور عملیاتی ارشد و کریس هم مأمور عملیات پیچیده است که چند هفته پیش از یک عملیات مهم برای خارج کردن یک بمب اتمی از بازار تروریسم کشته میشود. کریس یک برادر دوقلو دارد که آژانس وی را پیدا می کند. برادر کریس یک کلاهبردار نیویورکی است که سازمان به هاپکینز دو هفته وقت می دهد به او آموزش دهد.»
سیا همچنین در سال 1999 با فیلم «معاشرت با جاسوس ها» همکاری کرد؛ فیلمی با بازی تام برنگر در نقش یک افسر عملیاتی بازنشسته که برای نجات همکاری که در کره شمالی اسیر شده است فراخوانده میشود.
براندون می گوید «آنها کمک زیادی از ما گرفتند. بازیگران به اینجا آمدند و مدتی را در ساختمان با ما گذراندند. همه افراد تیم تولید هم آمدند. ما بخشی از فیلم را در اینجا فیلمبرداری کردیم، و محصول نهایی آنقدر رضایت بخش بود که تصمیم گرفتیم نخستین نمایش را در لانگلی برگزار کنیم. نخستین فیلمی بود که حس کردیم مأموریت و روحیه واقعی سازمان را منعکس کرده است.»
بیش از پانصد کارمند سیا و مهمانان آنها در نمایش اولیه شرکت کردند. سیا در بیانیه ای اعلام کرد به این علت میزبان نخستین نمایش فیلم بوده است که «فداکاری عمیق زنان و مردان آژانس به مأموریت سیا و تعهد آنها به نجات جان آمریکایی ها و حمایت از منافع آمریکا در سراسر جهان را نشان داده است. باعث می شود مخاطب درکی از تلاش ها و تخصصها - خطرات و فداکاری هایی - که کارهای اطلاعاتی آژانس برای ملت متضمن آن است بدست بیاورد. مهمتر از همه درستی، کمال و شجاعت افراد آژانس را نشان می دهد.»
سازمان همچنین از فیلم بازیهای وطن پرستانه[4] کمپانی پارامونت ـ فیلم دیگری بر اساس رمان تام کلنسی ـ حمایت کرد، اما برخلاف پنتاگون از همکاری با فیلم خطر روشن و واضح، اثر دیگری کلنسی، که پارامونت و پنتاگون آن را به فیلمی درباره توطئه سیا در کلمبیا تبدیل کردند، امتناع کرد. براندون می گوید «ما از فیلم حمایت نکردیم چون خط داستانی خیلی مسخره بود.»
کمپانی پارامونت
براندون معتقد است فیلمهایی
مانند سه روز کندور[5]، که نشان می دهد سیا افسران
خود را می کشد، و Air America، که نشان می داد مأموران سیا طی دوران جنگ ویتنام مواد مخدر قاچاق
می کردند «کاملا مهمل و بیشرمانه بود.» و براندون امیدوار است فیلمسازها را از
نمایش چنین فیلمهایی منصرف کند.
فیلم سه روز کندور
فیلم Air America
براندون می گوید سیا از زمان شکل گیری دفتر فیلم در سال 1996، «ما پیشرفتهای بسیار زیادی کرده ایم، زیرا هیچ راهی جز رو به جلو پیش رویمان نبود. هیچگاه تصویر خوبی از ما ارائه نشده است. نویسندگان هیچگاه تحقیق واقعی درباره فعالیت ها و عملکرد ما نمی کردند، و ما هم هیچگاه در موقعیتی نبودیم که بخواهیم به نویسنده ای که می خواست تحقیق کند پاسخ بدهیم. بنابراین تصویری که طی سالیان از ما ارائه شد تقصیر هر دو طرف بود.»
براندون همچنین می پذیرد که سیا هم مانند پنتاگون به این امید به فیلمسازها کمک می کند که به عضوگیری سازمان کمک کند، گرچه می گوید این مسئله آنقدر که برای پنتاگون اهمیت دارد برای سازمان مهم نیست.
براندون می گوید «البته مسئله عضوگیری هست، ولی خیلی مهم نیست. افرادی که ما جذب می کنیم بسیار باهوش و مطلع هستند. آنها درک نسبتاً خوبی از مأموریت ما دارند. نگرانی ما درباره داشتن تصویری مناسب و واقعی از سازمان در فیلمها خیلی مربوط به جذب نیروهای جدید نیست، بلکه به غرور ما از این که عملکردمان به پیروزی در جنگ سرد منجر شد، و به تمایل برای مطلع ساختن مردم از این مسئله مربوط می شود که پول مالیات آنها که صرف حفظ امنیت کشور می شود در راه درستی صرف می گردد.»
وی درباره جنبه عضوگیری می گوید «این مسئله فاقد اهمیت نیست، اما به اندازه تلاش ارتش مهم نیست. ما همیشه مکانیسم خودمان را برای نیروگیری داشته ایم. انگیزه ما بیش از هرچیز دیگر این است که سرانجام از اینکه در جهان به عنوان آدمهای بد نمایش داده شویم خسته شدیم.»
براندون می گوید سازمان سیا در ازای ارائه همکاری با فیلمسازها، طبق توافقی شفاهی از آنها می خواهد اسرار امنیت ملی را بطور اتفاقی افشا نکنند.
«ما با آنها توافق می کنیم که هنگام نوشتن داستان، به آنها کمک کنیم بدون آشکار ساختن هیچ چیز حقیقی، واقعی بنظر برسند. اگر آنها ایده یا تکنولوژی را بخواهند مطرح کنند که خیلی به واقعیت باشد، ما طبق این توافق شفاهی راه دیگری به آنها پیشنهاد می کنیم که به امنیت ملی لطمه نزند. تا بحال این اتفاق نیفتاده است. اما ما نمی توانیم هیچ توافق کتبی با فیلمساز داشته باشیم. وظیفه ما این نیست.»
براندون می گوید سیا مانند پنتاگون خواستار تأیید فیلمنامه نیست: «مسئله تأیید فیلمنامه نیست. اگر کسی بخواهد نمایشی درباره آژانس بسازد، شماره تلفن و اسمی در اختیار دارد. و اگر بخواهند کار را درست انجام دهند فیلمنامه یا طرح کلی را برای من می فرستند. من این ها را می خوانم و درباره مطالبی که حقایق آنها مشکل دارد یا موضوعشان با آنچه ما واقعا هستیم مغایرت دارد نکاتی می نویسم. در نهایت اگر فیلمساز بخواهد فیلم واقع گرایانه ای درباره آنچه ما براستی هستیم بسازد، می تواند به اینجا بیاید. بیشتر افراد می خواهند کار را درست انجام دهد. اگر آنها بخشهایی را که حقایق آن نادرست است تغییر دهند، یا اصلاحاتی انجام دهند، من می توانم حمایت سازمان را تضمین کنم که شامل هرچیزی می شود؛ از پرچم و مهر ما گرفته تا فرصت فیلمبرداری در محوطه یا ساختمان در ساعاتی که با کار امنیت ملی تداخل نداشته باشد. اما برخلاف پنتاگون من اهرمی برای اعمال نفوذ ندارم.»