سرویس سیاسی پایگاه 598 -
محسن سعیدی/ بابک زنجانی اسم یه فرد نیست بلکه یک پدیده است که به طور اجتماعی تولید شده است. هر چند در شکل گیری آن افراد و گروه ها و سازمانها و نهادهای مختلفی نقش داشته اند اما می توان گفت که سهم برخی بیشتر و سهم برخی کمتر است. اما نکته مهم این است که بابک زنجانی را از یک فرد جدا کرده تا بتوانیم زوایای دور از ذهن و پنهان این پدیده را که در اثر کار جمعی و طی یک فرآیند زمانی ظاهرا بیست ساله تولید شده است را درک کنیم. نیاز است تا حیث التفاتی ذهن خود را متوجه وجه اجتماعی پدیده ی بابک زنجانی و کشسانی شکل گیری این پدیده در طول زمان کنیم. وگرنه در فهم آن به خطا رفته و گرفتار روزمره می شویم. روزمره ای که زمانی جزایری را برای چند وقتی مهمان ذهن ما کرد و مه آفرید امیرخسروی و مهدی هاشمی و ...
حال اگر بخواهیم پدیده بابک زنجانی را از این زاویه نگاه کنیم به جوانی می رسیم که به گفته خودش(که مصاحبه اش بیشتر شبیه قصه گفتن و ساختن یک شخصیت است تا روایت یک زندگی واقعی. چرا که داستان دارای گره و خط سیر است و رشد و تحول شخصیت به خوبی در آن رعایت شده است. مخصوصا ماجرای تولد ققنوسی به نام زنجانی در اقتصاد، پس از ورشکستگی و دو سال زندان).
این فرد در طول این سالها به قول خودش و برخی شواهد، در کارهای مختلف وارد شده است. اما کارهای چند سال اخیر، نشان از این دارد که این فرد قصد دیده شدن دارد. همه چیز دارد غیر از شهرت و اینکه همه راجع به او صحبت کنند و الان او در این امر هم موفق شده و همه، از جمله خود ما در حال صحبت راجع به او هستیم. اما موضوع و هدف این یادداشت اصلا بابک زنجانی و ماجراهای او نیست بلکه نگاهی به فرهنگ است و پدیده بابک زنجانی بهانه است. چرا که تجربه نشان داده است که این پدیده نیز مانند باقی موارد بعد از مدتی کوتاه، خاطره خواهد شد و دیگر بر سر زبانها نیست. مگر امروز کسی از تخلف سه هزار میلیاردی سوال می کند؟
خرید باشگاه راه آهن، کمک به پرسپولیس و حضور در مراسمات این باشگاه، سرمایه گذاری در فیلم علی عطشانی(کارگردانی که او هم به شدت دوست دارد دیده شود) و شرکت هواپیمایی قشم و تبلیغات تلویزیونی خاص آن و ...
اینها نشانه هایی است از اینکه این فرد علاقه به دیده شدن دارد و این موضوع اصلا ربطی به فعالیتهای اقتصادی او و اقدامات او در فروش نفت و باقی مسائل ندارد. اینها جرم نیست اما نشانه ای است برای شناخت بهتر این پدیده!
سهم بعدی را برخی افراد ذی نفوذ داشته اند. تمامی این موارد ماشبه زنجانی که در این سالها شنیده ایم با مسئولین ارتباط داشته اند. از جزائری بگیرید که می گفت آقای فلانی دستم را گرفت، تا آقای امیرخسروی و دادگاه آخر او و اشاره به جلساتی در خیابان ظفر و هتل لاله تا بابک زنجانی و عکسهایش با مسئولین و مهدی هاشمی هم که کاملا بدون شرح است.
اصلا مگر ممکن است چنین پدیده ای بدون کمک افراد ذی نفوذ خلق شود؟
سهم بعدی از آن رسانه هاست. رسانه ها این پدیده را شکل می دهند. برایش داستان درست می کنند که از کجا آمده است و چه کرده و الان کجاست؟ تا به حال از خود پرسیده ایم که این پدیده تا چند وقت پیش کجا بوده است؟ چرا ما باید ناگهان، هر روزمان با نام بابک زنجانی گره بخورد؟ این رسانه ها هستند که این پدیده ها را از حاشیه به متن آورده و جذابیت خود را افزایش داده و رنکینگ خود را تغییر می دهند. حالا هر کس که زودتر و بیشتر و داغ تر و واقع پذیر تر دروغ بگوید و داستان بسازد موفق تر است.(البته همین یادداشت نیز مصداق عملکرد رسانه ای است و احتمالا مورد اعتراض مخاطبان قرار می گیرد. اما امید نگارنده یادداشت این است که مخاطب محترم، نیت و قصد نویسنده را درک نموده و نگاهی دیگر به این نوشته داشته باشد)
در میان این رسانه ها، رسانه های وابسته به احزاب و جریانات موثر در قدرت هم از فرصت بهره برده و آتش توپخانه خود علیه رقیب را چاق می کنند. جالب است که این پدیده ها معمولا با تمامی جریانات چپ و راست و اصولگرا و اصلاح طلب و مدرن و سنتی و روشنفکر و رادیکال رفت و آمدی داشته اند و چرخیده اند و عکس دارند. بابک زنجانی نمونه بارز این ماجراست. جالب است که او در نامه خود به 12 نماینده خاص مجلس – که آنها نیز دوست دارند همیشه باشند و بیش از بقیه دیده شوند و به همین دلیل برای حرفهای خود نیاز به سندی ندارد- خود را سرباز کوچک ولایت هم معرفی می کند. حالا نسبت سرباز ولایت بودن و تخته نرد بازی کردن با علی دایی چیست را باید از آقای رویانیان پرسید!
سهم بعدی از آن جریانات قدرت است که در خلق چنین پدیده هایی نقش دارند و به موقع هم با تبلیغات، آنها را علیه رقیب علم می کنند.
در این میان نقش نهادها و ساختارها از همه بیشتر و مهم تر است. پدیده ای به نام بابک زنجانی در درون ساختارهای معیوب سیاسی، اقتصادی و همچنین فرهنگی رشد می کند. زنجانی گفته است که شروع کارش با فروش دلار در بازار آزاد بوده است. فارغ از درست و ناردست بودن این گفته ها، باید به مسئله فاصله دلار دولتی و دلار آزاد در کشور توجه نمود. چنین پدیده ای فرصت خلق چنین پدیده هایی را می دهد. بعد گفته است که صادرات و واردات او را به این ثروت رسانده است و اولین وام کلانش را در این مسیر گرفته است و اولین آزاد کردن ال سی با رقم بالا نیز در خلال این جنس فعالیتها بوده است.
اخذ تسهیلات کلان در کشور ما دچار مشکل است. ال سی های اعتباری نیز سهم جدی در خلق اینگونه پدیده ها دارند و حتما به یاد دارید که تخلف سه هزار میلیاردی نیز از همین طریق شکل گرفته بود. ساختار بانک، فرآیند صادرات و واردات و صدور کارت بازرگانی و اختصاص ارز خاص به این افراد نیاز به تامل دارد. همین افراد صاحبان اصلی وامهای کلان هستند و همین افراد بیشترین املاک را با اخذ وامها به تملک خود و شرکتهای تابعه اشان درآورده و همین افراد به مرور صاحب بانک و رسانه و باشگاه و رستورانهای زنجیره ای و ... می شوند.
این نقش و تاثیر ساختار است و قدرت آن به مراتب بیش از نقش و سهم فلان فرد از این جناح یا فلان مسئول در فلان وزارتخانه است. اگر از اشخاص هم نام برده می شود باید به شخصیت حقوقی او توجه شود. یعنی شخصیتی که ساختار برای او ایجاد کرده است.
الان دوباره این سوال تکراری و کلیشه ای مطرح می شود که آیا شما با سرمایه دار دشمن هستید؟ اما جواب غیر کلیشه ای آن این است که بله، با سرمایه دار در نظام سرمایه داری باید دشمن بود. چون مشکل، سرمایه دار نیست بلکه سیستمی است که چنین پدیده هایی خلق می کند. اگر حساب برخی کارآفرینان و مخترعان و مبتکران را جدا کنیم، نگاهی به روند پدیده هایی مانند زنجانی موید این حرف است که اینها در سیستمی مشکل دار رشد کرده اند و جالب است که مدل سرمایه داری بسط یافته در ایران در سالهای پس از دفاع مقدس، مانند مدل کاپیتالیسم غربی نیز نبوده و ظاهر آن به مراتب زشت تر است.
(البته آن دوستان کارآفرین نیز برای ماندن و ادامه دادن، گریزی از هم مسیر شدن با این ساختارهای معیوب ندارند. اساسا تولید و حفظ سرمایه در سیستم موجود با نظام بانکی موجود، بورس، قوانین و ساختارهای موجود، مولد آلودگی است. مشکل اصلی به ذات نظام سرمایه داری و مفهوم پول و بانک و دیگر مفاهیم پایه باز می گردد. فقط فرق آن در غرب و کشورهایی ما این است که در غرب، همه پذیرفته اند که صورت این موجود کثیف را تمیز نگه دارند. انصافا هم ساز و کار آن را به تجربه آموخته اند و مدام با انواع لوازم آرایشی و عمل های زیبایی، تلاش می کنند تا زشتی و چندش آوری سیستم دیده نشود، اما ما چنین قدرتی نداریم و به همین دلیل است که سیستم پیاده شده در کشورهای همچون ما، دارای خال و زگیلهایی بدشکل مانند مفاسد اقتصادی درشت و کله گنده است که ممکن است هر روز صبح که از خواب بلند می شویم شاهد یک مورد جدید از آن باشیم. این توضیح برای این بود که بدانیم نظام سرمایه داری در غرب اوضاع وخیم تری دارد اما فعلا ظاهرس بهتر است! برعکس کشورهایی مانند ما، که سیستم، چهره بدشکلی دارد اما هنوز کاملا ذات خود را بر ما تحمیل نکرده است! )
سهم آخر از آن مردم است. از آن خود ماست و به تعبیر دیگر از ماست که بر ماست. ما به مثابه تماشاگرانی شاهد صحنه آرایی این بازیگران هستیم. ما عادت کرده ایم که هر از چندگاهی، یک بابک زنجانی یا شهرام جزائری یا مهدی هاشمی و ...برایمان خلق شود و ما هم چند روزی او را سر زبانمان بگیریم و نقل محافل کارمندی باشد و در تاکسی و بوفه دانشگاه و کنار خط تولید کارگاه، راجع به او حرف بزنیم و بعد هم فراموشی!
نهادهای مسئول هم به تناسب همین داغ شدن موضوع به صورت برق آسا به میدان آمده و او را بازداشت می کنند و ...
واقعا این نهادها تا چندی قبل از وجود چنین پدیده ای در کشور آگاه نبودند؟ اینجاست که تعبیر آیت الله جنتی گره گشاست که اگر نمی دانسته اند که واحسرتا و اگر می دانسته اند که وااسفا...