به گزارش 598 به نقل از فارس، سالروز شهادت امام رضا(ع) طبق قرار قبلی با تعدادی از وبلاگ نویسان به منزل یکی از شهدای فتنه 88 یعنی«امیر حسام ذوالعلی» واقع در وحیدیه نظام آباد تهران، می روم. در ابتدا پدر این شهید بزرگوار که خود از رزمندگان و جانبازان هشت سال جنگ تحمیلی است خاطره ای از دوران دفاع مقدس را بازگو می کند تا این نکته را متوجه ذهن ها کند که خانواده ذوالعلی در دفاع از انقلاب و ارزش های آن همچنان ایستادگی می کنند. با این مقدمه به بخش هایی از مطالب عنوان شده دراین دیدار صمیمی می پردازم.
*«امیرحسام» در پیروی از ولایت با کسی تعارف نداشت
«عباس ذوالعلی» پدر شهید، پس از بیان خاطره ای کوتاه از نحوه فرارش از بیمارستان صحرایی عراقی ها، از اینکه اکنون عده ای می خواهند فتنه گران را با سلام و صلوات مجدد به جامعه بازگردانند، انتقاد می کند و می گوید: رمز موفقیت امیر حسام در رعایت مسایل شرعی بود و در پیروی از ولایت با کسی تعارف نداشت و با شیوه خاص خودش جوانان محل را به سمت و سوی ولایت سوق می داد.
امیر حسین که بنا به گفته پدر، همیشه در دعاهایش بعد از طلب فرج امام زمان (عج) و سلامتی مقام معظم رهبری، آرزوی شهادت داشت، در یکم دی 1365 چشم به جهان گشود و از دوران راهنمایی به راهیان نور می رفت و در دوران دبیرستان دعای کمیل و ندبه و این قبیل فعالیت ها را به صورت جدی دنبال می کرد و در محل هم تا جایی که انرژی داشت در برپایی مجلس عزای امام حسین(ع) فعالیت می کرد.
ذوالعلی درباره نحوه شهادت فرزندش توسط فتنه گران که در 10دی 88 روی داد نیز بیان می کند: «امیر حسام» دانشجوی الهیات دانشگاه آزاد بود که در روز شهادتش از محل کارش ـ سپاه فرودگاه ـ تماس می گیرند تا برای مأموریتی به محل کارش مراجعه کند، به همین خاطر با خروج از دانشگاه در حالی که سوار بر موتورسیکلت در بزرگراه شهید شیخ فضل ا... در حال تردد بوده توسط فتنه گران مورد حمله قرار می گیرد و طبق نظریه پزشکی قانونی به دلیل شکستی دنده های سینه، پارگی طحال و پر شدن ریه ها از خون، به شهادت می رسد.
حاج عباس در طول بیان این وقایع برای اینکه جلوی بچه ها اشکی نریزد، خاطرات خود را با وقفه ای که می داد، دنبال می کرد اما صدای لرزان و بغض در گلو گویای همه چیز بود.
این پدر شهید ادامه می دهد: در بیمارستان دکترا می گفتند امیر حسام سه بار به کما رفت و به هوش آمد و هر بار هم که به هوش می آمد ذکر لبش یازهرا(س) و یاحسین(ع) بود به نحوی که بار آخر وقتی به هوش آمد چنان این اذکار را می گفت که انگار توی این ساختمان اتفاقی افتاده است.
*روز شهادت برای «امیر حسام» آیت الکرسی خواندم
مادر امیر حسام هم که تا این لحظه تقریباً سکوت کرده بود و هر از گاهی در زیر چادر مشکی خود آرام آرام می گریست، بنا به درخواست بچه ها چند کلمه ای همراه با بغض در گلو از روز آخر دیدار فرزند و مادر، می گوید: صبح موقعی که داشت می رفت ناخود آگاه از پشت پنجره برای آخرین بار نگاهش کردم و برایش آیت الکرسی خواندم البته قبل از رفتن، هم چون دفعات قبل به من سفارش کرد عزاداری امام حسین(ع) که از سوم تا هفتم امام در هیأت محل برگزار می شود را فراموش نکنم.
زمانی که این مادر شهید از فرزند بزرگوارش می گفت، با نگاه به چهره بچه های وبلاگ نویس، وجه اشتراکی که در چشمان همه آنها می شد دید، اشک هایی بود که گونه هایشان را خیس و چشم هایشان را قرمز کرده بود.
*اشک های برادر در فراق برادر!
«امیر حسین ذوالعلی»برادر بزرگ شهید هم برای اینکه بتواند درباره برادرش سخنی بگوید، چند ثانیه ای سر به زیر و آرام می گرید و سپس برای کنترل احساساتش جرعه ای آب می نوشد و با فرو بردن بغض خود، از برادرش امیر حسام و رابطه دوستانه ای که با هم داشتند می گوید و از اینکه چگونه مجبور شده ماجرا را برای پدرش و خانواده بازگو کند.
اما نکته ای که در لابه لای صحبت های این خانواده گرانقدر می توان درک کرد و تفاوت این قبیل خانواده ها را با سایرین فهمید، این موضوع است که وقتی اعلام می کنند خانمی در رابطه با شهادت فرزندشان در بازداشت نیروی انتظامی قراد دارد، تمام تلاش شان را می کنند تا ناموس مردم شب را در بازداشتگاه نماند؛ حتی با قاضی کشیک صحبت می کنند و بالاخره موفق می شوند با سپردن وثیقه، این خانم را آزاد کنند.
*درد دلهای یک مادر مفقودالاثر با مادر شهید «ذوالعلی»
مادر شهید جاوید الاثر «بهروز صبوری» هم در جمع فعالین فضای مجازی به دیدار خانواده شهید ذوالعلی آمده بود. او که 31 سال است چشم انتظار بازگشت پیکر فرزندش است و هرگاه کاروانی از خیل عظیم شهدا به میهن باز می گردند، در جمع تشییع کنندگان حضور می یابد و از شهدا سراغ فرزند جاوید الاثرش می پرسد نیز در این جمع صمیمی حضور یافته به همین خاطر در کلماتی کوتاه عنوان می کند: ما یک پسر دادیم ولی در مقابل چندین پسر و دختر به دست می آوریم؛ من روزی که بهروز را از دست دادم، به جای او چندین دختر و پسر به دست آوردم و می دانم این ها را پسرم فرستاده تا فقدانش را احساس نکنم.
وی با تسلیت به خانواده شهید ذوالعلی، تصریح می کند: باز شما برای فرزندتان سنگ یادبودی دارید و می روید بر سرمزارش، خودتان را آرامی می کنید اما من نمی دانم سرکدام مزار بنشینم و با بهروزم حرف بزنم لذا دعا کنید حتی اگر شده به اندازه یک بند انگشت، از پسرم برگردد.
*دعای والدین شهدا از سوی خدا پذیرفته می شود
بیات از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی است که خود برادر شهید هم هست نیز همراه با وبلاگ نویسان میهمان خانواده شهید ذوالعلی است؛ این شهید زنده هم بیان می کند: ما تمام زندگی مان را مدیون شهدا هستیم؛ شهدا علاوه بر اینکه همگی در راه خدا به شهادت رسیدند از یک اشتراک دیگر نیز برخوردارند و آن اینکه تمامی این بندگان صالح خدا در پیروی از اهل بیت(ع) در راه حق جان با ارزش خود را نثار کردند.
وی تأکید می کند: کسی که شهید را پرورش می دهد، پدران و مادران هستند؛ به همین خاطر خداوند بهترین پاداش ها را برای این عزیزان لحاظ می کند و نزدیک ترین افراد جامعه به خداوند نیز همین والدین شهدا هستند؛ لذا معتقدم اگر از این ها بخواهیم در حق ما دعا کنند، قطعا از سوی خداوند پذیرفته می شود.
* از روند پرونده پیگیری خون شهیدم رضایت نداریم
حاج عباس ذوالعلی در بخشی از این دیدار درباره روند پرونده قضایی شناسایی ضاربین پسرش هم عنوان می کند: متأسفانه از این روند رضایت نداریم جون علی رغم اینکه قاضی اول پرونده تغییر یافت ولی قاضی دوم هم کاری انجام نداده و اکنون بدون هیچ نتیجه ای پرونده را مختومه کرده اند.
این دیدار صمیمی با اهدای چفیه تبرکی مقام معظم رهبری که یکی از میهمانان این دیدار به همراه خود آورده بودبه پدر و مادر شهید امیر حسام ذوالعلی، پایان یافت.