چشم انداز آينده نشست ژنو ۲ در باره سوريه که قرار است طي روز هاي آينده برگزار شود از منظرسيگنال هاي ضعيف و قوي موجود نمايانگر نوعي واگرايي در حال شکل گيري است که اگر به خوبي مديريت نشود ژنو ۲ را به سرنوشت ژنو ۱ دچار خواهد کرد. تحرکات يک جانبه گرايانه برخي از کشورهاي منطقه اي در حل و فصل بحران سوريه بدون در نظر داشتن کنش گران موثر در بحران سوريه از جمله ايران و عدم حضور احتمالي ايران در ژنو ۲ بنا بر فشار رژيم صهيونيستي و برخي از دولت هاي عربي و همراهي کشورهاي فرامنطقه اي با اين خواست موجب شده است تا از هم اکنون نگاه به ژنو ۲ يک نگاه واگرايانه به جاي همگرايانه براي حل و فصل مسئله سوريه تلقي شود. به هر تقدير بايد بپذيريم که سوريه به دلايل مختلف از اهميت ويژهاي در جهان عرب برخوردار است اما اين اهميت جدي زماني مضاعف و چند لايه مي شود که فراموش نکنيم اهميت کنوني سوريه بيش از ويژگي هاي گرافيک آن متکي بر حضور بشار اسد و سوريه در جبهه مقاومت است و جبهه مقاومت از تعريف خاصي در محدوده خاورميانه برخوردار و جايگاه کشوري مثل ايران در اين جبهه کاملاً مبرهن و آشکار است بنابراين عدم حضور کنش گري چون ايران مي تواند نگاه به ژنو ۲ را با چالش روبه رو سازد.
در اين ميان نبايد فراموش کرد که منطق رفتاري برخي از بازيگران منطقه اي در حوزه اقدام در سوريه با منطق رفتاري و کنش هاي عملياتي کشورهاي فرامنطقه اي موثر بر بحران سوريه هماهنگ نيست. به بيان ديگر مديريت آمريکا براي رسيدن به منافع تعريف شده خود در سوريه همگام با کشور عربستان يا همسويي کامل با ديدگاه هاي اسرائيل و حتي ترکيه ندارد. بنابراين اين اختلاف نظرها در خود منطقه موجب چالشهاي ديگري در اين زمينه شده است. در لايه سوم بايد گفت که اختلاف منافع و سوگيري هاي عملياتي ميان کشورهاي غربي هم در بحران سوريه نبايد ناديده انگاشته شود. نوع کنش ها و رفتاري که فرانسه با مقوله سوريه دارد با نگرشي که آمريکاييها دارند را تا حدودي بايد متفاوت دانست و اين تفاوت عملکردها و ديدگاهها بر ميزان واگرايي مي افزايد. بنابراين چشم انداز مذاکرات با توجه به سيگنال هاي موجود چندان چشم انداز روشني به نظرنمي رسد. اگر چه بايد بپذيريم که فضاي گفتماني ناشي از موقعيت هاي ايجاد شده در حل و فصل مسئله هسته اي ايران مي تواند الگوي عملياتي خوبي براي ژنو ۲ در چارچوب حل و فصل مسئله سوريه باشد اما اين مستلزم آن است که بازيگران تا تشکيل ژنو ۲ در برخي از مواضع خود در زمينه به رسميت شناختن جايگاه کشورهايي مانند جمهوري اسلامي ايران را در فرآيند ژنو ۲ مورد توجه قرار دهند. آمريکا به دنبال تغيير و تحولات در برخي از معادلات منطقه اي و مديريت آن به نفع خود است. آمريکا به بحران پسا بشار اسدي مي انديشد و با توجه به فقدان يک بازيگر مثبت در زمينه جايگزيني بشار اسد عجله اي براي پايان دوره پسا بشار اسدي ندارد تا دولتي جديد تشکيل شود و حتي حاضر است با تغيير و تحول معادلات منطقه اي بدون تغيير و تحول در دولت بشار اسد از برکنار کردن بشار اسد به عنوان يک هدف سياسي در دوره قبل نيز عقب نشيني کند.
معتقدم ايالات متحده آمريکا و به ويژه دولت آمريکا مخالفت چنداني با حضور ايران در ژنو ۲ ندارد و حتي از آن استقبال مي کند اما آن چه که در وضعيت فعلي براي آمريکا اهميت دارد پاسخگويي به راديکاليسم منطقه اي به ويژه از سوي اسرائيل و عربستان در مسير فشار آوردن به آمريکا در چارچوب پرونده هسته اي است. به هر تقدير اين فشارهاي فزاينده اي را به دولت اوباما وارد کرده و هم اکنون اگر دولت اوباما در مسير ژنو ۲ در حل بحران سوريه نيز نقش بالاتري براي جمهوري اسلامي ايران به طور رسمي و آشکارا قائل شود مي تواند زمينه هاي افزايش فشارهاي راديکاليستي بر دولت آمريکا راافزون کند. از اين رو تلاش مي کند که در عين قبول تأثير ايران بر موضوع سوريه زمينه هاي ايجاد فشار بر خود را در پرونده هسته اي ايران فراهم نسازد چرا که اسرائيلي ها در مسير برخورد با پرونده هسته اي اهرم فشار زيادي بر دولت اوباما فعال کرده اند و اگر پرونده سوريه به آن اضافه شود بي ترديد اين فشارها بر دولت اوباما وارد شده و آمريکا از حل و فصل اين موضوع ها و رسيدن به اهداف خود بر اثر اين فشار بازخواهد ماند . بنابراين در اين فضا آمريکا براي کاهش اين فشار ترجيح داده با حضور ايران در نشست ژنو ۲ مخالفت کند. در عين حال نبايد از اين غافل شد که آن ها تلاش خواهند کرد تا از طريق سازمان هاي بين المللي ضمن تسهيل فضاي گفتماني براي حضور ايران ،از آن به عنوان يک امتياز در راستاي مسئله هسته اي نيز در آينده بهره برداري کنند.
•بحران، شبکهاي از مسائل اجتماعي است که طوري با هم تلاقي ميکنند و شبکه ميشوند، که حل هر کدام، منجر به تشديد مسائل ديگر ميشود.
•آندره گوندرفرانک، نظريهپرداز مشهور توسعه در آمريکاي جنوبي، گفت که امروزه، شرايط اقتصادي و اجتماعي جوامع، به آستانهاي رسيده است که مديران و دانشمندان و سياستمداران، ديگر نميتوانند به توسعه بينديشند، آنها بايد به فکر حل و فصل بحرانها باشند. اين اظهار و نظر گوندرفرانک، افراطي نيست؛ حق مطلب آن است که افراطي نيست و واقعبينانه است. ما با شبکهاي از مسائل مواجهيم که کوشش براي حل هر يک از آنها، موجب تشديد مسائل ديگر ميشود.
•از بحران بزرگ اقتصادي در سال 1929، دولتهاي ليبرال غربي تغيير شکل دادند، و تنها دوازده سال پس از شکلگيري دولت کمونيست شرقي، شروع به مداخله گسترده در اقتصاد و اجتماع نمودند. به اين دولتهاي ليبرال غربي متکفل، "دولت رفاه" ميگفتند.
•با گسترش ابعاد دولت، فساد و همچنين ناتواني دولت در پاسخگويي به نيازهاي فزاينده جامعه، مسئلهساز شد. خصوصاً موضوعاتي مانند امنيت، آموزش و بهداشت مسائلي بودند که دولتها هر چه کمتر ميتوانستند، به تأمين آنها موفق شوند، و بدين ترتيب، دچار بحران مقبوليت اجتماعي ميشدند.
•از اين قرار بود که سياستهاي خصوصيسازي و تعديل، آهنگ کوچکسازي دولت را به مثابه شر لازم و راهي که ناگزير به نظر ميرسيد آغاز کردند. اين کمک ميکرد که دولتها کمتر مسئول مسائل پيچيده عمومي شناخته شوند و کمتر از جانب مردم به عدم کفايت متهم شوند. ايده اصلي اين بود که بهتر است دولتها مسئوليت کمتري بپذيرند، و آن را خوب انجام دهند. در عوض، انگيزههايي ايجاد کنند تا بخش خصوصي مسئوليتهاي قبلي دولت را به عهده بگيرد و در رقابت با رقبا، بهبود انجام خدمات هم تضمين شود.
•مردم سراسر جهان، لااقل طي سه نسل، عادت کرده بودند تا امنيت و آموزش و بهداشت را از دولتها بخواهند، ولي اکنون، رفته رفته اين مسئوليتها به خارج از دولتها سپرده ميشود. بخش خصوصي که بسيار نيرومند به نظر ميرسد، کم کم اراده خود را به قدرتمندترين دولتهاي دنيا هم ديکته کرد و معلوم شد که دولت، بدون داشتن مالکيت، نميتواند نظارت مؤثري بر بخش خصوصي اعمال نمايد. همه احساس ميکردند که شانه خالي کردن دولتهاي رفاه از مسئوليتها و احاله آنها به بخش خصوصي، دولت را به مثابه اراده ملي تضعيف خواهد نمود.
•شکل تازه جامعه و سياست که همه بايد به آن عادت کنند، چيزي شبيه زندگي در زير سايه مافيا و قدرتهاي خصوصي بزرگ و در عين حال متحد است که کنترل امنيت، آموزش و بهداشت، و مآلاً، فرهنگ و هنر و تسليحات و انتخابات و قانونگذاري و دادرسي و... را به دست ميگيرند.
•مردم دنيا چه ميتوانند در مقابل اين وضع "بحراني" صورت دهند؟ يک بخش خصوصي پيشرفته که از امکانات خود براي سوء استفاده و رويارويي با دولت ناظري که نماينده اراده ملي است بهره ميبرد، يا دولتي بزرگ و فاسد که گرفتار ناکارآيي سهمگين است و پوشش مناسبي به نيازهاي جامعه نميدهد؟
مسئله ضعف مفرط دولت
•خب؛ آن چه گذشت، حکايت جهاني بود که پس از يک دوره اقتصاد دولتي رفاهي در غرب و اقتصاد دولتي کمونيستي در شرق، به سمت نوليبراليسم "بحراني" گسيل شد.
•ولي وضع ما، بنا به دلايلي، قدري پيچيدهتر است؛ نميگويم دشوارتر است، اين پيچيدگي ميتواند مايه امتياز باشد، يا بسته به نحو چارهانديشي ما، مايه دشواري گردد. زمينه تاريخي و فرهنگي متفاوت ما در قبال حکومت و وظايف حکومت، وضع ما را پيچيدهتر ميکند. خصوصيسازي در کشور ما لبهها و آستانههايي دارد که نميتوان از آن پا پيشتر نهد.
•از يک سوي، زمينه تاريخي ايران که در آن، شرايط زندگي دشوار، و منابع زيست کمياب بود، همواره مايه اتحاد در پس يک حکمراني مقتدر بوده است. بنا بر اين، به لحاظ فرهنگي يک حکومت ضعيف، مورد تحمل و قبول و حمايت مردم نيست. اين فرهنگ، تهنشستهاي خود را در همه عناصر زيست ايراني، از زبان گرفته تا خانواده و تعليم و تربيت به جاي گذاشته و به سهولت قابل رفع نيست؛ مطلوب هم نيست که رفع شود. اينکه چيزي به نام سياست و حکومت، به مثابه سمبل اراده اخلاقي جمعي حضور داشته باشد، مايه قوت يک تمدن انساني است. پس، تضعيف ايده حکومت و سياست، در فرهنگ ايراني، نه ميسر است، و نه مطلوب.
•از سوي ديگر، زمينه ديني ما در اسلام شيعي، و تز ولايت فقيه، حيطه اختيار ولايت فقيه را پاس ميدارد، و برنميتابد که اين حيطهها به بخش خصوصي تفويض شود. اينکه در جريان سياستهاي تعديل، و قانون اجراي سياستهاي ذيل اصل چهل و چهار، قدرت حکمراني به قدري تضعيف شود، که بخش خصوصي قدرت دولت مرکزي را به چالش بطلبد، يا در تدارک مداخله در انتخابات باشد، يا به درون دستگاه حکومت نفوذ نمايد، با اصول مشروعيت در نظريه ولايت فقيه تعارض دارد.
حدود مشخص حاکميتي
•با توجه به اين مقدمات، به نظر ميرسد که در عين حال که اجراي
خصوصيسازي و تعديل دولت، تا حدي، ضروري است، و شرط لازم در مهار بحران
دولتهاي رفاهي محسوب ميشود، ولي بايد در اجراي آن "حدود مشخصي" رعايت
شود.
•منظور از "حدود مشخص"، دقيقاً شامل دو ضابطه است: يکي آن که بايد تعريف دقيق و متکي به تأملات جامع نظري، از حيطههاي حاکميتي يک حکومت اسلامي-ايراني صورت گيرد، به نحوي که نظارت مؤثر حکومت به نام شرع و ملت، بر فعاليت بخش خصوصي ميسر باشد. در اين زمينه، حفظ اقتدار حکمراني مرکزي در دو حيطه فرهنگي در درجه اول، و نظامي-امنيتي در درجه دوم ضرورت دارد. در تعيين اين مرزها، و مراعات آنها حداکثر انضباط ضروري است. تنها در سايه تقويت تصدي حاکميتي در حيطه فرهنگ و نظامي-امنيتي است که ميتوان قلمرو اقتصاد را گشود، در غير اين صورت، شکلگيري اتحادهاي نفعطلبانه فرهنگي و امنيتي، جامعه را به قهقراي سيسيليسم و مافيا فرو خواهد برد.
•در ثاني، نبايد فراموش شود که حيطه حکمراني دولت از آن رو پاس داشته
ميشود که مجري عدالت و احکام الهي و نماينده امر به معروف و نهي از منکر و
اراده ملي باشد. از اين قرار، مالکيت خصوصي، و همچنين انضباط حاکميتي،
نبايد تضعيف کننده قانون شرع و آزادي امر به معروف و نهي از منکر مردم
باشد.
توازن در انضباط و تحرک: توازن مينياتوري
•پس، مسئله پيچيدهاي که در پيش روي دانشمند و سياستمدار ايراني-اسلامي
وجود دارد، برقراري توازن مينياتوري ميان 1. مالکيت خصوصي، 2. انضباط
حاکميتي، 3. قانون شرع، و 4. آزادي امر به معروف و نهي از منکر مردم است.
•برقراري اين توازن، بيگمان نبوغآميز و دشوار است، ولي کليد اصلي در
پيشبرد آن، در درجه نخست، قانونگرايي(= پرهيز= تقوا= حدنگهداري= انضباط=
مبادي آداب بودن= پايبندي) است.
•پيشبرد خصوصيسازي، ملازم با افزايش قدرت مالکيتهاي خصوصي است، و در توازن با آن، حکومت بايد به نام ملت و منافع مردم، انضباط بيشتري در اعمال مالکيت خصوصي حاکم گرداند تا منافع عمومي به اندازه منافع خصوصي تأمين گردد. اين در حالياست که وضع فعلي ما، وفق حال نيست. درست در شرايطي که ما به انضباط بيشتر احتياج داريم، و لازم است تا نهادهاي نظارتي، نظارت دقيقتر و منطقيتري اعمال نمايند، و نظارت آنها با ضمانت اجرايي همراه باشد، ما با يک "جامعه پرارفاغ" مواجهيم. اين، ميتواند به معناي بيدفاع ماندن جامعه در مقابل تاخت و تاز مالکيت خصوصي و نفعطلبيها آن هم باشد.
•آنچه موقعيت ما را در رعايت شرط اصلي يعني قانونگرايي(= پرهيز= تقوا= حدنگهداري= انضباط= مبادي آداب بودن= پايبندي) دشوار ميکند، يک جامعه جوان پرتحرک در متن شبکه جهاني است. برقراري قانون و پرهيز و پايبندي، در چنين زمينه جمعيتي و ارتباطي فوقالعاده دشوار است. هر چند که در سوي ديگر، به دليل بيم از افراط در انضباط يا قوت بيش از حد مالکيت خصوصي، بهرهمندي از چنين جمعيتي و بستر ارتباطي ميتواند در تعديل آن آسيبها به کار آيد. باز هم با يک صورتبندي "بحراني" مواجهيم. در يک سوي، ضرورت انضباط عميقاً احساس ميشود، و از سوي ديگر بيم افراط در انضباط و تطاول مالکيت خصوصي، زمينههاي تحرک را مغتنم ميشمرد. غافل شد که آن ها تلاش خواهند کرد تا از طريق سازمان هاي بين المللي ضمن تسهيل فضاي گفتماني براي حضور ايران ،از آن به عنوان يک امتياز در راستاي مسئله هسته اي نيز در آينده بهره برداري کنند.