به گزارش 598 به نقل از مهر، مراسم رونمایی و نقد و بررسی رمان «دوشنبه» نوشته آراز بارسقیان، به عنوان پنجمین برنامه تالار رونمایی باشگاه کتاب تهران، دوشنبه شب 30 آذر با حضور شهلا زرلکی و مجتبی گلستانی به عنوان منتقد و نویسندگانی چون محمدحسن شهسواری، حسین سناپور، سینا دادخواه، آیت دولتشاه و مترجمانی چون کیهان بهمنی و کاوه فولادینسب در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
مجتبی گلستانی در این برنامه گفت: در روزگاری که کتاب، زیاد به چاپ میرسد امیدواریم دوباره شاهد بازگشت نشان چشمه روی کتابها باشیم. با وجود همه انتقاداتی که به چشمه داریم، همچنان دوست داریم به عرصه نشر بازگردد، اما درباره کار آراز بارسقیان، باید بگویم که یک نویسنده بالفطره است؛ همانطور که یک قاتل میتواند قاتل بالفطره باشد، اما این کافی نیست. آراز بارسقیان در «یکشنبه» تثبیت شد و باید بیشتر تلاش میکرد و همان مسیر را ادامه میداد. اما درباره رمان «دوشنبه» نکتههایی وجود دارد که نمیتوانم بگویم من را مایوس میکنند، ولی باید بگویم که نویسنده اثر، آن گام بلندی را که باید بعد از «یکشنبه» برمیداشت، برنداشته است.
وی افزود: سئوالی که میخواهم در این برنامه مطرح کنم، این است که اساسا رمان شهری چیست؟ آیا با زدن یک برچسب شهری به یک اثر داستانی، تبدیل به داستانی شهری میشود. اصولا در رمانهایی که به عنوان رمان شهری شناخته میشوند، یک تعامل بین ذهن یا آنچه که فیلسوفان به آن سوژه میگویند با یک کلانشهر یعنی ابژه وجود دارد، اما به نظرم چنین تعاملی در «دوشنبه» وجود ندارد. شهر و نوشتن درباره شهر، در قرن بیستم، برای فهم و بازتولید زندگی ناپایدار شهری بود که فرد، آن حس گمشدگی را به شخصیترین شکل و رادیکالترین حالت آزادی در نوشتهاش بازنمایی میکرد.
این منتقد در ادامه گفت: داستانهای شهری دو مولفه دارند؛ یکی تنهایی انسان مدرن و دیگری نبود همبستگی اجتماعی. اوج حضور این دو مولفه را میتوان در آثار ریچارد رورتی ببینیم. زیمل چنین چیزی را به فال نیک میگیرد و میگوید این رویکردهای داستان شهری، یک آزادی را برای فرد به ارمغان میآورد. من دوباره پرسشم را مطرح میکنم که آیا با آوردن چند اسم و خیابان، اثر نام داستان شهری را میگیرد یا خیر؟ پاسخ من، بیتردید منفی است و رمان آراز بارسقیان هم دچار این مساله و توهم رمان شهری بودن است.
گلستانی گفت: میخواهم واژههای تندی را به کار بگیرم تا جزماندیشانه فکر نکنیم که با دو برچسب، یک رمان شهری خواهیم داشت. «یکشنبه» رمانی بود که تنهایی انسان مدرن را در کنار هویت مسیحی شخصیت اصلی به عنوان یک اقلیت را نشان میداد و بحران هویتی انسانی را با آن حالت ابزوردی که در شهر تهران زندگی میکند، به بکتیترین شکل خودش نمایش میدهد و به تئاتریترین شکل توصیف میکند. اما چنین اتفاقی در رمان «دوشنبه» رخ نداده است. اگر قرار است نویسنده، روزمرگی را بازنمایی کند، خودش دچار چیزی شده که قرار است بازنمایی کند. اگر «یکشنبه» در جستجوی هویت بود، «دوشنبه» دچار بیهویتی است. نبودن پیرنگ و روایت، باعث نوعی آشفتگی در این رمان شده است.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: رمان «دوشنبه» مجموعهای از خردهروایتهایی است که 19 ساعت از زندگی یک فرد را در بر میگیرد. بیپیرنگ بودن داستان، فینفسه ایرادی ندارد، اما موجب شده تا در این رمان مولفمحوری را ببینیم. من به شدت با حضور مولف در اثرش مخالفم. طبق مواضع یونگ و فروید دباره اثر هنری، مسائل مطرح شده در اثر، وقتی که غیرشخصی باشند، مخاطب پیدا میکنند. ولی وقتی که مسائل شخصی میشوند، دیگر احتیاجی به مخاطب ندارد. بارسقیان در این اثر به سمت اتوبیوگرافینویسی رفته است. به نظرم نوعی توهم به نام مولف به عنوان پدیدآورنده نهایی متن در این رمان وجود دارد و این موضوع، خودش را بیشتر در صفحات پایانی کتاب نشان میدهد چون ارجاعات زیادی در متن وجود دارد که اینجای متن ارجاع است از فلان اثر و ترجمه و آنجا ارجاع دیگری است از اثری دیگر. یعنی مولف اشاره میکند که من صاحب اثر هستم و تفسیر شما به عنوان مخاطب، باید مطابق این ارجاعات باشد.
این منتقد ادامه داد: اما میخواهم به خردهروایتهای این رمان بپردازم و بگویم که هر کدام میتوانند یک رمان موفق باشند. ببینید، داستاننویس قرار است مانند دیگران نبیند. ساده است اگر من بگویم این صندلیها، اینجا وجود دارند، اما یک داستاننویس همین مسئله را با یک دید هنری میگوید و داستاننویس، اگر ابژه، ارزش روایی نداشته باشد، به آن ارزش روایی میدهد. صرف بازنمایی کردن روزمرگی، به دچار شدن به همان روزمرگی و بازتولیدش منجر خواهد شد. مگر سارتر، بکت، یونسکو و ... چه کار میکردند؟ آنها هم روزمرگی را روایت میکردند، اما نه اینکه در دامش بیفتند و خودشان در متن دچار تکرار روزمرگی شوند.
گلستانی گفت: به آراز بارسقیان میگویم که نثر «دوشنبه»، نثر یک داستاننویس نیست. این اثر یک وبلاگنویس است. متن اثر باید یک تشخص داشته باشد که من از درون به خود بگویم من دارم ادبیات میخوانم. این نثر ادبیات ندارد. نکته دیگر هم اینکه این رمان وجهه انتقادی ندارد.
در ادامه برخی از نویسندگان و مترجمان حاضر در جلسه نیز به بیان نظرات و انتقادات خود پرداختند.