پایگاه 598،قسمت مهمی از اخلاق و روحیه عمومی عکس العمل روحی افراد است در مقابل جریاناتی که در محیط اجتماعی آنها میگذرد و مخصوصاً سنن و قوانینی که بر زندگی آنها حکومت میکند ایرانیان از نظر اخلاق طبیعی یعنی وارثی و اقلیمی شایستهای داشتند و به داشتن خضائص عالی ستوده شدهاند.در روایات اسلامی خلق و روحیة ایرانی مورد ستایش قرار گرفته است مخصوصاً از دو جهت
1- بی تعصبی و آزاد فکری
2- دانش دوستی در آیة کریمه قرآن آمده است: و لو نزّلناه علی بعض الاعجمین فقراه علیهم ما کانوا به مؤمنین یعنی اگر قرآن را بر بعضی از عجم فرو میفرستادیم اینان ( اعراب ) هرگز ایمان نمیآورند.
امام صادق علیهالسلامفرمودند:آری اگر قرآن بر عجم نازل شده بود عرب به آن ایمان نمی آورد ولی بر عرب نازل گشت و عجم ایمان آورد و این فضیلت عجم است.
* کریستین سن میگوید:نویسندگان عرب،دولت ساسانی را که سرمشق سیاست دولت مشرقی بوده با تمجید و تحسین میستانید و ملت ایران را به بزرگی نام میبرند آنگاه از کتاب خلاصه العجائب نقل میکند که:
همه اقوام جهان برتری ایرانیان را اذعان داشتند خلاصه در کمال دولت و تدابیر عالیه جنگی و هنوز رنگ آمیزی و تهیه طعام و تأسیسات ایالات 18 شعر و خطابه و پاکیزگی و غیره.تاریخ این قوم سرمشق کسانی است که پس از آنان به نظم ممالک میپردازند.
* کریستین سن میگوید: ایرانیان در قرون متمادی مقام پیشوای معنوی خود را در میان ملل اسلامی نگاه داشتند اما نیروی خلق و سیاسی آنان بعد از سقوط دولت ساسانی ضعیف شد سبب این ضعف این نیست که دین اسلام از حیث استواری مبانی اخلاقی کمتر از دین پارسی بود بلکه یکی از علل انحطاط ملت ایران وضع حکومت عامه است که با اسلام برقرار شد طبقات نجبا محو گردیدند و صفاتی که موجب امتیاز آنان بود ضعیف شد.مقصود کریستین سن از نیروی خلقی، اخلاق سیاسی است که با اخلاق انسانی در جهت مخالفت است.
از نظر سیاسی سقوط طبقه نجبا و طبقه ضعیف شدن صفات خاص آنها که به موجب همین صفات این اقلیت را مورد استثمار قرار میدادند موجب تأسف است.ولی از نظر اخلاق انسانی سقوط طبقة اشراف و باز شدن راه برای حکومت عامه موجب کمال و خرسندی است. از نظر آموزش و پرورش که توسط هیربدها در دوران ساسانی انجام شده هیربد محتویات اوستا را به مردم تعلیم میدادند و چیز دیگری در اختیار نداشتند.
آیینهای که بهتر میتواند وضع اخلاقی آنروز ایرانیان را نشان دهند نظامات اجتماعی و خانوادگی آنروز است که متعادل نبوده است در اجتماع نامتعادل مردم تقسیم میشوند به دو طبقه اقلیت که افراد متنعم و برخوردارند و اکثریت که افراد محروماند. طبقه برخوردار طبقهای است مغرور بیکار و لوس،ترسو،کم مقاومت،زود رنج و مسرف و عیاش. اما طبقة محروم بدبین و انتقامجو و منکر نظم و عدل در جهان،کینه توز و ناراضی.
منبع:خدمات متقابل اسلام و ایران؛مرتضی مطهری