به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، زینب کوچولو دخترک شش ساله افغانی مقیم کرمان است که با بیماری مادرزادی به دنیا آمد و با رنج و درد فراوانی دست و پنجه نرم میکرد، اما مدتی است با دستان پر مهر و باسخاوت مردم استان کرمان از رنج و درد رهایی یافته و زندگی، لبخند دوبارهای به وی زده است.
چند هفته قبل گزارشی را مشاهده کردم که خبرنگار یکی از شبکههای بیگانه و معاند نظام جمهوری اسلامی در راستای برنامههای ایرانهراسی و خدشه وارد کردن به چهره ایران و ایرانی دنبال کرده بود.
در این گزارش خبرنگار افغانستان این شبکه به خانه یک زوج جوان افغان رفته بود تا از آنها در مورد رفتار ایرانیها در زمان سکونتشان در ایران بپرسد.
زن جوان افغان از ابتدای سخن از رفتار و کردار ایرانیها نالید و نالید و شنیدم و دیدم که در کمال ناباوری گفت: زمانی که در ایران به مدرسه میرفتم، همکلاسیهایم به من میگفتند، کی بشود شما افغانیهای کثیف از ایران بروید و ما از دستتان راحت شویم.
زمانی که سخنان این زن افغان را شنیدم، بسیار تعجب کردم و یاد دوران مدرسه افتادم، زمانی که سیناز، لِیلَما و زینب از مهاجران افغان مقیم کرمان در کلاس ما بودند، هرچه به مغزم فشار آوردم تا حتی یک مورد تبعیض و یا حرف زشتی را از همکلاسیهای ایرانیم نسبت به آنها شنیده باشم و یا حرکت ناپسندی را از آنها دیده باشم، موردی به ذهنم نیامد.
به خوبی به یاد دارم که این دختران افغان، دوستان خود را از بین دانشآموزان ایرانی انتخاب کرده بودند و ما هم هیچ فرقی بین دوست افغانی و ایرانی خود نمیدیدیم.
یادم آمد زمانی که به کلاس هنری میرفتیم و سُلما یکی از زنان جوان افغان هم در کنار ما مینشست و همان مواردی که ما میآموختیم، سُلما هم میآموخت.
از این دوستان افغان خود درباره فرهنگ، آداب و رسوم مردم افغانستان میپرسیدیم و حتی دستور پخت بعضی از غذاهای آنها را هم گرفتیم و غذاهای خوشمزه افغان را هم طبخ کردیم و با اشتها خوردیم.
ما کرمانیها به واسطه هممرزی با استان سیستان و بلوچستان بیش از سه دهه است که میزبان مردم افغانستان هستیم، مردمی که به ناچار ترک وطن کرده و به ایران پناه آوردهاند.
شاید باور این موضوع برای بعضی از مردم به ویژه آنهایی که فقط به دنبال سیاهنمایی درباره ایران و ایرانیها هستند، دشوار باشد، اما برای ما ایرانیها که سالهاست با پناهندگان افغان به صورت مسالمتآمیز زندگی میکنیم و حتی به واسطه ازدواجهای صورت گرفته بین ایرانیها و افغانیها طی سالهای اخیر خود را بیش از سالهای گذشته به افغانها نزدیک میبینیم به راحتی قابل درک است که ما همواره سعی کردهایم در حد توان خود رسم مهماننوازی را به جا آوریم.
درباره مهماننوازی کرمانی تنها ذکر یک مورد شاید کافی باشد و آن این است که در زمانی که مردم کرمان با لشکر آقامحمدخان قاجار در حال جنگ بودند و مهاجمان در پشت دروازههای کرمان حضور داشتند، مردم کرمان روزها با دشمنان خود میجنگیدند و شبها برای آنها غذا میبردند.
این نجابت و مهماننوازی را در کجای تاریخ و در کدام ملت میتوان پیدا کرد؟
زمانی که این گزارش غیرمنصفانه را مشاهده کردم در دل گفتم، مگر میشود، دست یک نفر یا بهتر بگویم، دست یک ملت این قدر بینمک باشد که اینگونه چهره ایران و ایرانی را مخدوش میکنند و به کهنترین، با تمدنترین و با فرهنگترین ملت جهان بیرحمانه میتازند.
هرچند که طی سالهای اخیر مردم ایران به واسطه ورود افاغنه غیرمجاز به این کشور صدمات بسیار زیاد و غیرقابل جبرانی مانند شرارتها، افزایش قاچاق، وقوع قتلها و سرقتهای کلان را از حضور این مهمانان ناخوانده دیدهاند، اما جریان زندگی افاغنه مجاز در ایران و استان کرمان همچون گذشته روال طبیعی خود را طی میکند.
نمونه مهماننوازی و سخاوت کرمانیها را میتوان در زندگی دوباره یک کودک افغان به نام زینب دید که با دستان پر از مهر مردم دیار کریمان زندگی دوبارهای یافت.
زینب کوچولو دختربچه شش ساله افغانی است، وی از زمان تولد با مشکل ارتوپدی دستوپنجه نرم کرده است، این کودک در هنگام تولد دچار مشکل جسمی بود و به گفته مادرش پاهای زینب در هنگام تولد آن قدر خمیده بود که بر روی گوشهایش قرار داشتند.
پدر زینب در یکی از شرکت تعاونیهای مسافربری کرمان آبدارچی است و مادرش هم که از خردسالی به ایران آمده در کنار همسر و چهار فرزندش روزگار را سپری میکند.
مادر زینب به خبرنگار فارس گفت: هشت ساله بودم که با خانوادهام به ایران آمدیم و هنوز عکسهایی که از سفر به مشهد مقدس گرفتهایم را نگه داشتهام.
شهناز حیدری ابراز داشت: چهار فرزند دارم که زینب آخرین فرزند من است.
وی با بیان اینکه زینب حدود شش سال قبل در بیمارستان افضلیپور کرمان به دنیا آمد، عنوان کرد: همان شبی که زینب به دنیا آمد، متوجه شدیم که بیمار است، پاهایش آن قدر خمیده بود که روی گوشهایش قرار داشت.
این زن افغان اظهار داشت: پاهای زینب از فردای روز تولد در گچ فرو رفت و در هفت ماهگی نخستین عمل بر روی وی انجام شد، اما باز هم نمیتوانست، چهاردست و پا برود و یا بنشیند و حرف هم نمیزد و ما دیگر هم هیچ پولی نداشتیم و دستمان خالیخالی بود و هیچ وسیلهای هم برایمان نمانده بود که بفروشیم و خرج درمان زینب کنیم.
حیدری تصریح کرد: خیلی ناامید بودم، یک مهاجر در کشور غریب باشی و هیچ کسی را هم نشناسی، واقعا دل شکسته بودم.
وی با بیان اینکه عادت ما این است تا زمانی که پول داریم، هیچ گاه دستمان را دراز نمیکنیم، ابراز داشت: از آن جا که خدا کار بندههایش را درست میکند، یک روز در اتوبوس خط واحد خانمی به من گفت که زینب را به بهزیستی ببرم و من این کار را انجام و بهزیستی هم ما را به موسسه زنجیره امید معرفی کرد.
این مادر جوان افغان در حالی که قطرههای اشک از گوشه چشمش جاری شده است، افزود: زینب توسط موسسه زنجیره امید و با کمک و لطف مردم ایران تحت درمان قرار گرفت و حالا میتواند با استفاده از واکر راه برود و همچنین مینشیند و حرف هم میزند.
حیدری تصریح کرد: اجر همه افرادی که به زینب کمک کردند با امام حسین (ع) باشد و فکر نمیکردم، مردم ایران این چنین از فرزندم حمایت کنند.
وی با اشاره به اینکه ناامیدی خیلی بد است، بیان داشت: تاکنون هم هزینه لازم برای گفتاردرمانی و یا مهدکودک زینب را ندارم، اما فکر میکنم، همه چی روبهراه است و شب که میخوابم، احساس میکنم، صبح که از خواب بیدار میشوم، اوضاع بهتر است.
و اما نباید این نکته را فراموش کرد، زینب کوچولو یکی از هزاران هزار کودک، زن و مرد افغان است که سالهای سال در ایران زندگی میکنند و مهماننوازی ایرانیها را با تمام وجود درک و لمس کردهاند.