به گزارش
سرویس فرهنگی پایگاه 598، محمود آزادی کودک شش ساله ی فسایی برای زنده ماندن فقط یک ماه فرصت داشت و اکنون که یک ماه پایانی معهود را پشت سر گذاشته ، تنها با لطف خداست که در وقت اضافه ی عمر خود به سر می برد و هنوز نفس می کشد.
در این میان اما، پس از یک ماه تلاش بی وقفه ، چشمان شگفت زده ی تیم نجات، هیئت تحریریه ی پایگاه های خبری، خانواده ی محمود و دیگر دلسوزانی که کمر به یاری او بسته بودند متحیر و بازمانده است تا باز این شگفتی هم بگذرد و محرمی دیگر.
شگفتی از اینکه برای نجات جانِ یک شیعه تنها و تنها نود میلیون تومان نیاز بود، اما در دیاری که هر ساله میلیاردها تومان هزینه ی محرم می شود، همه ی روزهای محرم، همه ی دوندگی ها ، بیلبوردها ، پخش تراکت ها، سخنرانی ها ، و تلاش ها و سفرهای استانی امین زندگانی (بازیگر نقش مسلم ابن عقیل) تنها به گردآوری ده میلیون تومان انجامید.
آمار بازدید سایت های خبری نشان می دهد که چندصد هزار نفر خبر را خواندند و از شرایط محمود آگاه شدند اما در این مملکت پهناور حسینی که محرمیانش کرور کرور خرج چای و قند و پلوی محرم میکنند تنها ده میلیون تومان به نمردنِ یک انسان تعلق گرفت.
محمود هنوز زنده است و نفس می کشد. اما طعم تلخِ این قلم میگوید که دیگر نه به این محرمیان و نه یاری جستن از آنها نباید امید بست. که اینان گرم کار خویش و سرگرم اطعامند.
اما آیا به راستی اطعام انسان ها واجب تر از احیای انسان ها است؟
اینک دیگر هیئت تحریریه ما که می پنداشت مردمان عزادار به یاری این شیعه بچه ی سیاهپوش خواهند آمد، می داند که اشتباه پنداشته بود. و این قلمدار نیز، علمدار محرم را به شهادت می گیرد که خود نیز در اشتباه بود.
آری محرم امسال همه ی ما در اشتباه بودیم. هم آنان که از عزاداران چشم یاری داشتند و هم آنان که در جوارِ بیمارانِ روبه مرگ، خرجِ قند و چای و پلو را دادند اما بیماران را به حال خود رها کردند تا جان بسپارند. همه اشتباه کردیم و از درگاه خداوند طلب مغفرت داریم.
قرآنی که میشناسیم ( اما نمیشناسیم) ، می فرماید « مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً . هر آنکس جانی را نجات بخشد گویی همه ی انسانها را نجات داده است.» اما انگار برای آنانکه عاشق محرم هایی حسینی اند ، اطعام انسانهای سالم و طعامدار، بسیار حیاتی تر از نجات جان انسان های بیمار و نادارِ روبه مرگ است.
و به راستی آمار سرسام آور اطعام در سطح جوامع شیعی –که البته سنت نیکو و پسندیده ای است- تا به کی و تا کدام سرحد می خواهد ادامه یابد. آیا معصومین علیهم الصلوات و السلام به اطعام سالمان ِ دارا راضی ترند یا نجات جان بیماران نادارِ رو بهِ مرگ؟
به راستی در جامعه ای که سیستم های اطلاعرسانی امکان شناسایی و دسترسی ما را به بیماران سرطانی و امثالهم فراهم نموده اند، به راه انداختن دیگ های چند میلیونی و پرداخت دستمزدهای آنچنانی به مداحان مجالس و .... در کدام سطح از اولویت قرار می گیرد؟
روی سخن این قلم با آنانی است که هر محرم عاشقانه میلیون ها و میلیاردها را پای آتش دیگ ها و در مجالس چندصد و چند هزار نفره در شمال و جنوب شهرهای این دیار صرف می کنند و در جوار اشک مقدس عزاداران ، برای سیراندن جماعت و - خدای ناخواسته - رونمایی مجالسشان در انظار جامعه ی متعامل، هزینه های گزاف می کنند.
مجالسی که عشاق حسین (ع) در سرما و گرما ، در شب و روز برای شرکت در آن می شتابند و، شانه به شانه ی هم می نشیند تا این هزینه ها را در کالبد چای و قند و پلو و مرغ و قیمه و شله ... تناول نمایند و از آن تبرک جویند.
و چه بسیار مجالس شور و سور که گاه در چندصدمتری یتیم خانه ها و درمانگاه ها و زندان هایی برگزار میشود که در آن اسیران فقر و بیماری و بیکسی مقیمند و سهمشان از محرم تنها آوای دهل است و بوی خوش طعام که محله به محله می رود و سرک می کشد به مریضخانه ها و یتیم خانه ها و زندان ها تا به ساکنانشان بگوید که چه انتظاراتِ بیجا دارند از عزاداران محرم و خرج دهندگان ِ ایشان.
هر چند از حق نباید گذشت که جمع مبالغی که از سوی عزاداران محرم 1392 برای کمک به محمود معصوم پرداخته شد ( قریب به ده میلیون تومان) سرشار از عشق و خلوص بود. تا جایی که برخی افراد کم بضاعت حتی دو هزار تومان برای نجات جان این طفل می پرداختند که حقیقتا جای تامل و قدرشناسی دارد و نمونه های قابل تاملی در کمک های مردمی و مراجعات طبقه ی کم بضاعت جامعه پیش آمد که حقیقتا بغض را در گلوی اصحاب قلب سلیم می شکند :
نمونه ی یکم: خانم مسنی مراجعه نموده و ابراز داشته که قصد سفر به کربلا را دارد اما با خبردار شدن از موضوع، از سفر کربلا انصراف داده و دوگوشواره ی خود را به علاوه ی مبلغ 113 هزار تومان وجه نقد که برای هزینه ی زیارت کربلا در نظر داشته برای معالجه ی این کودک اهدا میکند.
نمونه ی دوم: سرایدار خانه ی بهداشت شهرستان و یکی از همکاران ایشان مبلغ 200 هزار تومان از حقوق خویش را اهدا می-کنند.
نمونه ی سوم: دختربچه ی 16 ساله ای که فرزند کارمند شهرداری فساست گوشی موبایل خویش را می فروشد و گوشی کم قیمت-تری خریداری می کند و علاوه بر آن تمام زیورآلات شخصی خود را می فروشد و کل مبالغ را به معالجه ی این کودک اهدا می کند. هنگامی که پدر ایشان از موضوع مطلع می شود از وی می پرسد «چرا از خودم نخواستی تا مبلغ را به تو بدهم؟» دخترخانم پاسخ میدهند که « اگر از شما می خواستم آن وقت ثواب کار ، از آنِ شما می شد اما من می دخواستم ثوابش نصیب خودم شود».
آری ، این است رفتار طبقه ی «
نامرفهِ بادردِ» جامعه . اما افسوس که پتانسیلِ مالی این قطعه ی درخشانِ جامعه تنها کفاف یک نهم از مبلغِ مورد نیاز را داده و طبقه ی بالای سرِ جامعه اما، آنچنان در کارِ مجلس گردانی ها و گرم تر کردنِ آتش دیگ هاشان هستند که گویی در ماه محرم، هیچ عملی را ماجورتر از اطعام و سنج و دهل نمی شناسند .
و از شما چه پنهان ، هنگامی که این نگارنده، نوشته ی درج شده بر بیلبورد شهرداری را مشاهد کرد که در استمداد برای نجات این طفل معصوم نوشته بودند: « هل من ناصر ینصرنی » بی اختیار با خود زمزمه کرد : « کدام ناصر ؟ کدام ینصرنی ؟ ... ، کدام ناصر ؟ کدام ینصرنی؟» ...
به دنبال تشکیک برخی از نظردهندگان یکی از نزدیکان این کودک فسایی با ارسال دستور دانشگاه علوم پزشکی شیراز به این شبهات پاسخ داد.
گزارش از: عباس موزون