قبل از «تنهای تنهای تنها» یک فیلم دیگر هم با احسان عبدیپور کار کردی به نام «افسانه 98». چطور برای آن فیلم انتخاب شدی؟
کلاس پنجم بودم که یکی از دوستانم گفت یک گروه فیلمبرداری قرار است به مدرسه ما بیاید و از بچهها برای یک فیلم تست بازیگری بگیرد. به من گفت تو هم میآیی تست بدهی؟ من هم گفتم باشه. آن موقع خیلی چاق و بامزه بودم. خلاصه گروه فیلمبرداری آمد و من هم رفتم تست دادم و دو سه تا آهنگ بندری برایشان خواندم! و در نهایت برای بازی در آن فیلم انتخاب شدم.
یادت هست چه ترانههایی خواندی؟!
نه راستش! چون قضیه مربوط به چهار پنج سال پیش است. یادم هست اولین نفر من تست دادم که انتخاب هم شدم. بعد از چند وقت که تمرین کردیم، فیلمبرداری شروع شد.
چند نفر برای تست آمدند؟
هفت، هشت نفر.
فکر میکردی که برای بازی در فیلم انتخاب شوی؟
نه، ولی خیلی امیدوار بودم.
مثل اینکه خیلی به فیلم و سینما علاقه داری. دلیل این همه عشق و علاقه چیست؟
کسانی که به فیلم و سینما علاقه دارند، دو دستهاند. بعضی از آنها چیزهایی از سینما فهمیدهاند میگویند اینطوری است و آنطوری و دنبال معروفیت هستند. بعضی هم به خاطر پول به سینما علاقهمندند، اما هیچکدام از اینها برای من ارزش و اهمیت ندارد. من به سینما علاقه داشتم و برای همین هم رفتم تست بازیگری دادم و قبول شدم.
فیلم و تئاتر هم میدیدی؟
قبلا خیلی اهل دیدن فیلم و تئاتر نبودم، اما بعد از اینکه چند فیلم کوتاه و بلند بازی کردم، دیدن فیلم و تئاتر را جدیتر دنبال میکنم.
قبل از بازی در فیلم در مدرسه کار نمایش نمیکردی؟
نه، اصلا در بحر این چیزها نبودم. بچه خیلی ساکتی بودم.
ماجرای کاهش وزنت برای فیلم «تنهای تنهای تنها» چیست؟ مثل اینکه خیلی وزن کم کردی.
چون وزنم خیلی زیاد بود، آقای عبدیپور به من گفت اگر تا دو سه ماه توانستی ده کیلو کم کنی، تو را برای بازی در این فیلم انتخاب میکنیم و من با رژیم غذایی مادرم حدود 29 کیلو کم کردم!
حالا چرا اینقدر وزنت زیاد شده بود؟
خب، پرخوری میکردم! مثلا بعد از خوردن صبحانه، در مدرسه هم دو تا ساندویچ میخوردم. بعد میآمدم خانه ناهار میخوردم و تا موقع شام هم هفت هشت وعده میخوردم!
چند تا برادر و خواهر هستید؟
من یک خواهر کوچکتر از خودم دارم.
پدر و مادرت کار سینما میکنند؟
نه، شغل پدرم آزاد است و مادرم هم خانهدار.
غذای مورد علاقهات چیست؟
ماهی.
نقشت در فیلم افسانه 98 چه بود؟
آنجا نقش پسری را داشتم که جام (کاپ) جهانی فوتبال را که گمشده بود، پیدا میکند و خبرش را به بقیه میدهد.
مثل اینکه برای فیلم تنهای تنهای تنها به کلاس زبان انگلیسی رفتی.
نه، بعدش رفتم.
در فیلم یکسری کلمات انگلیسی و روسی را میگویی. آنها را چطور یاد گرفتی؟
اینها دیالوگهایی بود که آقای عبدیپور سر صحنه به من میداد و با هم تمرین میکردیم. حتی الان و بعد از این همه مدت که از ساخت فیلم گذشته، آنها را حفظم.
شیوه بازی گرفتن عبدیپور چطور بود؟
آقای عبدیپور حرف ندارد. او در بازیگردانی تک است و بخصوص خیلی خوب میتواند با بچهها کار کند. او با دو سه جمله و حرکت ساده توضیح میداد که در فلان صحنه قرار است چنین اتفاقی بیفتد. ما هم متوجه منظور او میشدیم، همان حس را میگرفتیم و بازی میکردیم.
آقای عبدیپور میگفت که به بچهها میگفتم فیلم بازی نکنید و ادا درنیاورید.
بله، میگفت خود خودمان باشیم. حساب کنید الان چطوری داریم باهم صحبت میکنیم، در فیلم هم همینطور حرف میزدیم.
وقتی داشتی کار میکردی میدانستی که با تیمی حرفهایکار میکنی؟ مثلا آقای ساعد نیکذات فیلمبردار را میشناختی؟
بله، میدانستم.
کار با او چطور بود؟ مثلا در زمینه اینکه کجای قاب و تصویر قرار بگیری یا در رابطه با دوربین چیزی به تو میگفت؟
نه، اصلا هیچ کدام از گروههای دیگر با ما کاری نداشتند و فقط آقای عبدیپور درباره بازی و قاب و دوربین با ما صحبت میکرد. آقای نیکذات هم که آدم خیلی خوب و محترمی است میآمد سر فیلمبرداری و کار خودش را میکرد و کاری بهبازیگران نداشت.
الان لهجه خیلی شیرینی داری که کاملا به درد این نقشهایی که بازی میکنی، میخورد. به این فکر کردهای که شاید روزی نقش یک آدم غیرجنوبی را بازی کنی؟
بله، برای همین الان دارم روی لهجه و بیانم کار میکنم و در کنارش همیشه مجله و کتاب میخوانم.
فیلم جدیدی بازی میکنی؟
فعلا نه. آخرین فیلمی هم که بازی کردم «آخرین نفر» ساخته مهرداد موفق بود که به خاطر آن هم یک جایزه بازیگری از بیست و هفتمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان گرفتم.
این فیلم در جزیره ابوموسی فیلمبرداری شده است. داستان آن هم درباره دو دوست همکلاسی است که سر یک موضوع با هم اختلاف پیدا میکنند و بعدش به زیارت امام رضا (ع) میروند و... آخرش را نمیگویم تا فیلم را خودتان ببینید! (میخندد)
چه خاطراتی از بازی درتنهای تنهای تنها داری؟
تلخترین خاطره مربوط به رفتن بازیگر روس فیلم یعنی آرمن (اولگ) بود که برای رفتنش گریه کردیم. دلیل آن هم این بود که ما چند ماه روز و شب کنار همدیگر بودیم. جالبتر از همه اینکه ما بعد از یک روز کاری خیلی گرم به جای اینکه غش کنیم و بیفتیم و از هوش برویم، اتفاقا خیلی هم خوشحال و پرانرژی بودیم.
با کدام یک از عوامل فیلم بیشتر رفیق بودی؟
با آرمن هوانسیان ( بازیگر نقش اولگ)، آنا پانوسیان (بازیگر نقش خاله اولگ)، تیگران الکسانیان (بازیگر نقش پدر اولگ) و کل گروه فیلمبرداری مچ بود!
زبان بازیگران خارجی را که نمیدانستی، چطور با آنها ارتباط برقرار میکردی؟
آنا انگلیسی صحبت میکرد،آقای عبدیپور هم که انگلیسیاش خوب بود باهمه صحبت میکرد. من هم که بااشاره با آنها حرف میزدم.
با خود آرمن هم جداگانه تمرین میکردی؟
نه، چون زیاد باهم بازی نداشتیم، یعنی طوری نبود که دو نفره روبهروی هم دیالوگ بگوییم. بیشتر صحنهها طوری بود که هرکدام جداگانه روبهروی آنها بازی میکردیم و دیالوگ میگفتیم.
رابطه خانواده، دوستان و معلمها با تو نسبت به قبل فرق کرده؟
تا حالا که اتفاق خاصی نیفتاده، ولی امیدوارم اینطور نباشد که به خاطر بازی در فیلم اخلاقشان عوض شود. امیدوارم همانطور مثل قبل باشد.
شاید هم بهتر شود.
نه، این چیزها به نظرم ارزش ندارد که آدم زمانی روی دور باشد با او خوب باشند و وقتی از دور افتاد به او کممحلی کنند.
نظرت درباره استقبال مردم از فیلم و بازیات در جشنواره فجر و کودک چیست؟
استقبال خیلی خوب بود. مردم به سینما میآمدند، با لحظههای فیلم میخندیدند و آخر سر با چشمهای خیس سالن را ترک میکردند. فیلم خیلی روی آنها تاثیر گذاشته بود.
آن موقعی که داشتی در این کار بازی میکردی، فکر میکردی فیلم اینقدر خوب و موفق شود؟
بله، چون با جان و دل و از روی علاقه داشتیم کار میکردیم.
ماجرای سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر هم شوخی بامزهای بود.
من آن موقع کوچکتر بودم و در عالم بچگی فکر میکردم، جایزه جشنواره سیمرغ واقعی است! برای همین وقتی از من پرسیدند اگر برنده سیمرغ شوی چه کار میکنی به پدرم زنگ زدم و گفتم: ماشین نیسانت را بیاور تا سی مرغ را بار بزنیم و برویم! (میخندد) بعدا فهمیدم که سیمرغ بلورین یک کاپ بیشتر نیست!
فیلمبرداری چقدر طول کشید؟
از خرداد تا شهریور پارسال.
برای این فیلم قرارداد هم بستی یا رفاقتی کار کردی؟!
من دنبال قرارداد و این چیزها نبودم، ولی اینجایش دیگر بماند! (میخندد)
در زندگی واقعی خودت شبیه رنجرو هستی؟
نبودم، ولی الان شدم مثل خود رنجرو. طوری شده که مثل او در مدرسه و سرکلاس درس شوخی میکنم و مزه میپرانم که همه بچهها میزنند زیر خنده. اصلا کارهای عجیب و غریبی میکنم که بیا و ببین!
معلمها از کلاس بیرونت نمیکنند؟!
نه، تا حالا که این کار را نکردهاند. البته کارم را بلدم و از کلمهها و جملههایی استفاده میکنم که بیرونانداختنی نباشد! جوری هست که معلم هم خندهاش میگیرد.
رنجرو خیلی اهل تخیل و خواب و خیال است. خودت چقدر از تخیلت استفاده میکنی؟
قبلا هیچی، یعنی هیچ وقت فکرهای تخیلی نمیکردم، ولی از وقتی نقش رنجرو را بازی کردم شدم تخیلی تخیلی!
درس و مشقت چطور است؟
چرا دروغ بگویم، نه خوب است و نه بد، متوسط .
به نظر خودت رنجرو چه جور بچهای است؟
رنجرو یک پسرک خیالپرداز است که با یک اتفاق تصمیم میگیرد نامهای بنویسد و آن را به دست رئیس سازمان ملل برساند. درواقع او با این کار بزرگ میشود و کودکیاش را از دست میدهد.
او به خاطر دوستیاش با اولگ این کار را میکند؟
بله، بیشتر به خاطر دوستیاش با اولگ بوده تا به تمام رئیسجمهورها بگوید اگر شما با هم مشکل دارید، چه ربطی به ما بچهها دارد و چرا پای ما را وسط میکشید.
معمولا بازیگران کودکی که بزرگ میشوند خیلی سرنوشت خوبی پیدا نمیکنند و کارشان چیزی غیر از سینما میشود. البته امیدوارم این اتفاق برای تو نیفتد، ولی اگر در بزرگسالی نتوانی به بازیگری ادامه دهی چه حسی پیدا میکنی؟
حتما حس بدی پیدا میکنم، ولی امیدوارم که این طوری نشود. البته اگر نتوانم بازیگری کنم باتوجه به علاقهای که دارم به امید خدا کارگردانی میکنم.دو سه سال دیگر میروم سراغ کارگردانی! الان روزها و ساعتهای بیکاری را تدوین یاد میگیرم و سر صحنه فیلمهای مختلف میروم تا با کار دوربین آشنا شوم.
روی جعبه خوشگل ماهیفروشیات در فیلم چه کلمهای به روسی نوشته شده؟
نوشته بود: فیش! یعنی ماهی.
برای آن لحظههای ماهیگیری و بعدش ماهیفروشی تمرین خاصی هم کردی؟
نه، اصلا.
یعنی بلد بودی؟
بله، تجربه و سابقهاش را داشتم.
سختترین صحنهای که بازی کردی کدام بود؟
با اینکه بازی در این فیلم سختی زیادی داشت، ولی چون با عشق و علاقه کار میکردم، سختی کار را احساس نمیکردم.
معمولا صحنههای بازی تو در چند برداشت انجام میشد؟
معمولا سه برداشت، مگر اینکه اتفاق خاصی میافتاد که تعداد برداشتها از این بیشتر میشد.
اگر در صحنهای بد بازی میکردی یا تعداد برداشتها طولانی میشد، احسان عبدیپور عصبانی میشد؟!
نه، اینقدر آقای عبدیپور ریلکس و راحت بود که حد نداشت. او همیشه به ما میگفت خودتان باشید و راحت بازی کنید. اگر هم لحظهای بازیتان خراب شد، اشکال ندارد. وقتی هم صحنهای را خراب میکردیم به ما امیدواری میداد و به گروه میگفت برایش دست بزنید.
درباره موضوع فیلم و اجلاس 1+5 چیزی میدانستی یا کارگردان درباره آن با تو صحبت میکرد؟
نه، فقط درباره صحنههای خود فیلم توضیح میداد.
همه فیلمهایت را فقط در بوشهر بازی کردی؟
نه،آخرین نفر را با آقای حمیدرضا آذرنگ در ابوموسی بازی کردم.
کار با آذرنگ چطور بود؟
کارش حرف ندارد. او نقش معلم پرورشی ما را بازی میکرد و خیلی چیزها سر این فیلم از او یاد گرفتم.
اگر قرار باشد زمانی فیلمی را خارج از بوشهر و جنوب مثلا در تهران بازی کنی، مشکلی نداری؟
نه، کسی که به کاری علاقه داشته باشد دیگر برایش فرقی نمیکند آن را در کجای ایران انجام دهد.
جایزه گرفتن در جشنواره فیلم کودک چه حسی داشت؟
خیلی عالی بود و از اینکه خود فیلم درخشید لذت بردم. باعث افتخار من است که در این فیلم بازی کردم.
تلویزیون هم میبینی؟
بله، بیشتر فیلمها و سریالها را میبینم.
دوست داری سریال هم بازی کنی؟
چون به بازیگری علاقه دارم، دوست دارم سریال هم بازی کنم.
بازیگر محبوبت کیست؟
اکبر عبدی. از بازی آقای داریوش ارجمند هم خیلی خوشم میآید.
در این مدت پیشنهاد بازیگری هم داشته ای؟
هنوز نه.
برای این فیلم چند سفر رفتی؟
فعلا فقط تهران و اصفهان.
خودت فکر میکنی چقدر این نقش را خوب بازی کردی؟
راستش، این را باید تماشاچیها بگویند که خوب بازی کردم یا نه، خودم که نمیتوانم بگویم.
فکر میکنی نقطه ضعف و ایرادی هم داشتی؟
دوست دارم بدانم کجا ضعیف بازی کردهام، ولی با اینکه این فیلم را 15 بار دیدهام، اما هنوز نتوانستم بازی خودم را دقیق و با تمرکز کامل ببینم! بس که تماشاگران موقع دیدنش سر و صدا کرده و خندیدند. در کل از بازیام در این فیلم راضیام. مردم هم همیشه فقط تعریف میکنند و میگویند بازیات حرف نداشت، اما خودم نمیدانم برای چه بازیام حرف نداشت! حالا شمایی که کارتان این است میتوانید به من بگویید چطور بازی کردم؟!
اولین دلیل خوب بودن بازیات انتخاب درست کارگردان و هدایت مناسب او بود، یعنی تو همان کسی بودی که فیلم به او احتیاج داشت. همین که برای بازی در این نقش ادا درنمیآوردی و خودت بودی، مهمترین امتیاز بازیات است. فیزیک، لهجه شیرین و استفاده درست از چشمها را هم باید به اینها اضافه کرد. مردم راست میگویند؛ بازیات حرف نداشت!